شناسهٔ خبر: 29530 - سرویس دیگر رسانه ها

منوچهر صدوقی سها: منظومه ملاهادی سبزواری مصداق ورود به ساحت فلسفه اسلامی

منوچهر صدوقی سها با بیان این که شرح منظومه روغن بادام اسفار است، گفت: شرح منظومه چکیده اسفار، کلاسه‌شده آن و منظم‌تر است و مطالب در آن یک جا جمع شده است. امروز احدی نمی‌تواند وارد ساحت فلسفه اسلامی بشود الا این که منظومه در دست او بشود به منزله یک موم. منظومه مصداق ورود به ساحت فلسفه اسلامی است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛  در تقویم‌ ایران 8 اسفندماه به عنوان «روز بزرگداشت حکیم حاج ملاهادی سبزواری» نامگذاری شده است. به همین مناسبت گفت‌وگویی با منوچهر صدوقی سها، محقق فلسفه و عرفان اسلامی و شارح منظومه حکیم سبزواری داشته‌ایم:
 
تلقی شما از جایگاه حاج ملاهادی سبزواری و کتاب شرح منظومه او در حوزه فلسفه اسلامی چیست؟

آن چه معروف است، پس از ملاصدرا بزرگترین فیلسوف ایران ــ و در‌واقع، اسلام ــ‌ حاجی سبزواری است. معروف این است. هر چند ممکن است خیلی مطابق با واقعیت نباشد ولی شهرت هم خودش بالاخره دلیلی است. اشهر مشاهیر فلاسفه بعد از ملاصدرا حاجی سبزواری است. در این هیچ حرفی نیست و اجماع بر این است.

می‌شود گفت که معروفترین کتاب فلسفی بعد از صدرالمتألهین هم همین شرح منظومه حاجی است. البته شرح منظومه اثر مهمتر حاجی نیست، اما در هر حال، متن درسی متداول است.

اگر این دو مطلب را کنار هم بگذاریم باید بگوییم که آن چه اتفاق افتاده و معروف هم هست و علماً و عملاً گفته می‌شود، حاجی سبزواری لااقل در مقام اثبات ــ ولو این که در مقام ثبوت هم نباشد ــ برترین فیلسوف بعد از صدرالمتألهین است. حتی گمانم این است که سبزواری خصوصیاتی دارد که شاید صدرالمتآلهین نمی‌داشته است. در رأس آنها این است که صدرالمتألهین هیچ وقت حوزه درسی حاجی سبزواری را نداشته است. شاگردان صدرالمتألهین محدودند و خیلی محدودند؛ یعنی بیشتر از دوـ‌سه نفر نمی‌شوند. اما حاجی سبزواری شاید حدود 40 تا 50 سال در سبزوار آن حوزه عظیم را داشته است و در واقع مروج حکمت متعالیه است.

نتیجه این حرف‌های بنده این می‌شود که حاجی سبزواری را نمی‌شود از صدرالمتألهین جدا دانست؛ یا مروج اوست یا خلیفه‌اش؛ ولو با فاصله زمانی. به هر حال لااقل به دلیل ترویج حکمت متعالیه، صدرالمتألهین دوم است.
 
شما شرح منظومه را صرفاً اثری در ترویج حکمت متعالیه می‌دانید یا این که پیشرفتی هم در آن دیده می‌شود؟ 

به نقلی که از استادان ما به ما رسیده است برخی از استادان، تعبیرشان این بوده که اگر اسفار به منزله بادام بوده باشد، شرح منظومه به منزله روغن بادام است. برخی هم فرموده‌اند که شرح منظومه فرزند اسفار است. حاجی و غیرحاجی آنچنان به آخوند ملاصدرا معتقد بودند که هیچ در مقام تغییر مکتب او نبودند؛ یعنی می‌گفتند که آن چه باید گفته شود صدرالمتألهین گفته است. تنها در چند مورد خیلی نادر است که حاجی در قبال حرف صدرالمتألیهن حرفی دارد؛ ولو خیلی مختصر. خود من یک چند تا از این‌ها را جمع کرده‌ام با عنوان «چند گفت‌وگوی علمی بین سبزواری و ملاصدرا». این موارد خیلی نادر است. می‌خواهم عرض کنم که بنا به همان تعبیر استادان قدیم، شرح منظومه روغن بادام اسفار است و غیر از آن نیست.
 
با توجه به این نگاه، شرح منظومه از نظر آموزشی چه مزیت‌هایی می‌تواند داشته باشد؟

می دانید که چاپ حروفی اسفار 9 جلد است و شرح منظومه یک جلد است. شرح منظومه چکیده اسفار، کلاسه‌شده آن و منظم‌تر است و مطالب در آن یک جا جمع شده است. این حرفی را که عرض می‌کنم به عنوان حکم بیان می‌کنم که: «امروز احدی نمی‌تواند وارد ساحت فلسفه اسلامی بشود الا این که منظومه در دست او بشود به منزله یک موم». منظومه مصداق ورود به ساحت فلسفه اسلامی است.  
 
اکنون با توجه به این که شما در آثار خود به بررسی تاریخی آرای حکما هم پرداخته‌اید و اثری در این باره دارید، می‌خواستیم ارزیابی شما را از یک پدیده در آثار فلسفی متأخر از ملاصدرا داشته باشیم. در کتاب‌های ملاصدرا وقتی که بحثی مطرح می‌شود به جهت این که مباحثش با آیات و احادیث و اشاراتی به نظریات سایر فیلسوفان و مطالب کشفی همراه است زمینه و بستری ذهنی برای مخاطب فراهم می‌شود تا با بحث همراه شود، اما برای مثال در منظومه و کتاب‌های علامه که سعی شده مباحث به شکل فلسفی و منطقی محض پیش برود این زمینه تا حدودی ممکن است حذف شده باشد. برای مثال وقتی بحث از اصالت وجود شروع می‌شود مخاطب چندان زمینه ذهنی ندارد که چرا و از کجا این مسئله به عنوان اولین مسئله فلسفی مطرح می‌شود. شاید بشود گفت مسئله به نحوی که در واقعیت یا در یک روند گفت‌وگوی میان فلاسفه ایجاد شده است، طرح نمی‌شود و توجهی به تاریخ یا روندی که مسئله پیموده تا به آن مسئله تبدیل شده نیست و صرفاً سعی می‌شود بیانی منطقی از آن ارائه شود. ارزیابی شما از این مسئله چیست؟

من اتفاقاً ذهنم متوجه این معنا هست. متأسفانه نزد فلاسفه ما مقوله‌ای به عنوان تاریخ فلسفه و تاریخ فلاسفه اصلاً موضوعیت ندارد؛ در حالی که بسیار ضروری است. هر فن یا علم، تاریخی دارد که آن تاریخ از متن آن علم جدا نیست؛ اما متأسفانه نزد ما این معنا مغفول است. بسیار ضروری است که به مسائل تاریخی بپردازند ولی متأسفانه نپرداخته‌اند و اشکالاتی هم هست. شما خوب متوجه شده‌اید. به عنوان مثال برخی از نسبت‌هایی که همین حکیم سبزواری ــ اعلی الله شأنه ــ به بعضی حکما می‌دهد، به لحاظ تاریخی برای ما ثابت نیست. این را مفروغ عنه گرفته‌اند و برای خودش شیوه‌ای است. اما به هر حال این نقصی است که در دستگاه‌های فلسفی ما هست. متأسفانه توجهی به جنبه تاریخی این مسائل نمی‌شود. این نقص عظیمی است که روزی باید رفع شود.

بنده خودم در شرح جدید منظومه که دارم به بحث اصالت وجود که رسیده‌ام سعی کردم تاریخ مختصری گفته باشم که اصلاً این کلمه اصالت وجود و مفهوم آن از کجا پیدا شد. تا جایی که می‌توانستم این را بیان کردم. در هر صورت اینها کاری ضروری است و ان شاء الله باید روزی انجام بشود.
 
به نظر شما چه جنبه‌هایی در پژوهش درباره حاج ملاهادی سبزواری مغفول مانده است و پیشنهاد شما در این زمینه چیست؟ 

من برای این که پاسخ این پرسش را بدهم داستانی عرض ‌می‌کنم که با آن پاسخ معلوم می‌شود. ابتدا بگویم که کارهایی که باید در باب حاجی بشود گمان من این است که بحمدالله انجام شده است و گمان نمی‌کنم کار جدید خیلی 

کارهایی که باید درباره سبزواری و حتی صدرالمتألهین می‌شده است چه بسا بیشتر از آن هم انجام شده است، اما جای یک مسئله خالی است و آن این است که ما باید کار کنیم. از آن طرف اشکالی نیست ما باید خودمان را به آن ساحت برسانیم. مرادم از «ما» جمعیت دانشجو و طلبه و فرهنگی است. ماها باید برویم به طرف این‌ها. هیچ چیز در آن جا دیگر مبهم نیست. همه چیز آشکار است. حاجی زندگی‌اش مسلم است، اساتید و شاگردانش معلوم است. مکتبش معلوم است. آثارش معلوم است. مبانی‌اش معلوم است. این‌‌ها همه هست منتها متأسفانه در دست ما نیست و تقصیر از طرف ماست. ما باید برویم آنجا. آنجا همه چیز آماده آماده است.

جا داشته باشد. اما قصه‌ای که می‌خواهم عرض کنم این است که مرحوم آقای دکتر مهدی حائری یزدی یک روز فرمودند:

«من 10ـ15 ساله بودم و خدمت ادیبی ادبیات می‌خواندم و خیلی به این استادم علاقه داشتم و اصلاً به استادی او ایمان داشتم. یک روز نزد او رفتم و گفتم آقا من می‌خواهم مثل شما بشوم. من چه کار کنم؟ او هم در پاسخ من گفت من 100 تومان قرض دارم (صد تومان 80 سال پیش در آن زمان پولی بود). برو به پدرت آقای حاج شیخ عبدالکریم بگو این قرض مرا بدهد تا من به تو بگویم که چه کار بکن که مثل من بشوی.»

گفتند: «پیش پدرم رفتم و ماجرا را گفتم. آقای شیخ عبدالکریم شنید و خوشش آمد و خندید و گفت بسیار خوب و 100 تومان را داد و ما آوردیم به استاد ادب دادیم. او 100 تومان را گرفت و زیر تشکچه خود گذاشت و گفت حالا بگویم چه کار کن که مثل من بشوی؟ من هم با کمال اشتیاق گفتم: بله آقا بفرمایید. ایشان تعبیری کردند که معادل آن می‌شود اگر می‌خواهی مثل من بشوی بنشین و درس بخوان. با درس خواندن مثل من می‌شوی.»

عرض من این است که کارهایی که باید درباره سبزواری و حتی صدرالمتألهین می‌شده است چه بسا بیشتر از آن هم انجام شده است، اما جای یک مسئله خالی است و آن این است که ما باید کار کنیم. از آن طرف اشکالی نیست ما باید خودمان را به آن ساحت برسانیم. مرادم از «ما» جمعیت دانشجو و طلبه و فرهنگی است. ماها باید برویم به طرف این‌ها. هیچ چیز در آن جا دیگر مبهم نیست. همه چیز آشکار است. حاجی زندگی‌اش مسلم است، استادان و شاگردانش معلوم است. مکتبش معلوم است. آثارش معلوم است. مبانی‌اش معلوم است. این‌‌ها همه هست منتها متأسفانه در دست ما نیست و تقصیر از طرف ماست. ما باید برویم آنجا. آنجا همه چیز آماده آماده است.  
 
اشاره‌ای هم به کارهایی که خود شما در مورد سبزواری کرده‌اید، داشته باشید.

«تاريخ حكماء و عرفای متأخرين صدرالمتالهين» بنده که حالا بحمدالله رایج است و جزء مراجع است اصلاً سنگ بنای اصلی‌اش بر حاجی است. من دانش‌آموز کلاس ششم ادبی دبیرستان بودم ... نمی‌دانم ... دلیلش اصلاً یادم نیست ... قبل از ورود به دانشکده شروع کردم به جمع کردن زندگی حاجی. همان مبنایی شد برای همین تاریخ حکما.

یکی دیگر از کارهای من «شرح جدید منظومه سبزواری» است که دو جلد آن چاپ شد و دیگر متأسفانه یا خوشبختانه ادامه پیدا نکرد. یکی‌ ـ‌ دو مقدمه هم بر چاپ‌های مختلف شرح منظومه و اسرار الحکم داشته‌ام و گفت‌وگوی علمی بین صدرالمتألهین و سبزواری هم یکی دیگر از کارهاست.

از این‌ها بالاتر من بحمدالله (ادعا نباشد ... ادعا کار غلطی است ... بیان واقع هم باید کرد دیگر، بحمدالله) خدا به ما توفیق داد منظومه را، ما، هم خوب خواندیم، هزار هزار مرتبه شکر، هم خوب گفتیم، مکرر، بعد تحشیه هم کردم و حواشی زیادی بر شرح منظومه دارم که مخطوط است.

از باب «فأما بنعمة ربک فحدث» عرض می‌کنم که من منظومه را خدمت دو نفر خواندم و هر دو خوشبختانه در سلسله شاگردان مع الواسطه خود حاجی بودند؛ و این بسیار مهم است. استاد اول ما در منظومه مرحوم  آقا یحیی عبادی طالقانی بودند. واقعاً من نمی‌توانم ادای حق کنم نسبت به این مرد. رضوان خدا بر او باد. آقا یحیی عبادی طالقانی شاگرد سید میرزا آقای ترابی دامغانی بودند. آقای ترابی شاگرد حاج فاضل خراسانی در مشهد بوده و حاج فاضل شاگرد بلاواسطه حاج ملاهادی سبزواری بودند. همچنین آقا سیدمیرزا آقای ترابی دامغانی شاگرد آقابزرگ حکیم شهیدی در مشهد بوده است و ایشان شاگرد سید محمد سروقد رضوی خادم‌باشی که او هم باز شاگرد مستقیم حاجی بوده است. این یک طریق بود.

طریق دوم این که ما امور عامه منظومه را خدمت آقای حاج شیخ محمدحسین خراسانی (اعلی الله قدره) خواندیم. ایشان، هم از مشایخ فقها و اصولیین بودند هم از عرفا. 10 سال در نجف اشرف شاگرد آقای قاضی بودند و در فلسفه هم عمدتاً شاگرد آقابزرگ حکیم بودند که ایشان هم همچنان که گفتم با یک واسطه شاگرد حاجی بوده‌اند.

نتیجتاً خدا به ما توفیق داد و در واقع به یک معنایی ما منظومه را خدمت خود حاجی خوانده‌ایم؛ چون بالاخره دوـ‌سه تا واسطه بوده است. از این جهت بسیار شاکرم به درگاه خدا.
 
آیا قصد ندارید حاشیه‌هایی را که بر منظومه دارید، منتشر کنید؟

فکر نمی‌کنم آنها را منتشر کنم. حاشیه منظومه زیاد است و همین شرحی که شد، کافی است. آن حاشیه‌ها هم بیشتر به درد کلاس درس می‌خورد و شاید خیلی تخصصی باشد و نشود از آنها استفاده عمومی کرد.
 
در پایان بفرمایید که در حال حاضر چه کارهایی در دست دارید؟

یکی دو تا کار هست که البته تعطیل است ولی بالاخره هست. یکی «موسوعة النصوص التأویلیه» که یک دوره تفاسیر عرفانی قرآن کریم است. ناشر این مجموعه انتشارات امیرکبیر است که دو جلد آن را چاپ کرده و دو جلد دیگر هم تحویل گرفته است اما چاپ نمی‌کند و ذوق و شوق ما را هم کشته است. اگر چاپ می‌کرد تا الان پنج شش جلد آن بیرون آمده بود.

یک کار هم هست که فعلاً در مقام طرح آن هستم و در واقع چندین سال است که در مرحله طرح است و متأسفانه انجام نمی‌شود و آن هم طرحی است به نام «فلسفه بالمعنی الأخص اسلامی».
در توضیح عرض کنم که بنده اعتقادم این شده است که در عرض شفا و اسفار و ... که معروف هستند به متن فلسفه اسلامی و بسیار هم محترم است، در خود قرآن کریم و احادیث یک جهان‌شناخت مستقل قائم بالذات وجود دارد؛ یعنی در خود قرآن و خود احادیث معارفی ــ‌ نمی‌خواهم بگویم که یک فلسفه که بگویند فلسفه کار بشری است و به آسمان ربطی ندارد. می‌گویم ــ یک کیهان‌شناخت، جهان‌شناسی، وجودشناسی، انتولوژی، هر چه می‌گویید ... یک چنین چیزی در خود قرآن کریم و احادیث مستقلاً، بدون التفاط به یونان و غیریونان، حتی اسفار و شفا، وجود دارد. بنده سالهاست ذهنم مشغول این مسئله است که بتوانم این را تدوین کنم، ولی خب چنین کاری محتاج حامی است و این حامی پیدا نمی‌شود که ما حلقه‌ای برای این کار راه بیندازیم و آن را انجام بدهیم. اگر چنین حامی‌ای پیدا شود این کار از مرحله طرح بیرون می‌آید.