شناسهٔ خبر: 29867 - سرویس دیگر رسانه ها

روان‌شناسان چه نگاهی به دین‌ورزی انسان دارند؟

درباره رشد مذهبی امروزه عموم روان شناسان دین قائلند که رشد دینی مثل رشد هیجانی و شناختی در وجود انسان رخ می‌دهد و انسان‌ها در مراحل مختلف عمر از حیث رشد دینی هم دوره‌هایی را پشت سر می‌گذارند. یکی از نخسین کسانی که به این مسئله توجه کرد استانلی هال بود و عده‌ای او را پایه‌گذار روانشناسی دین دانسته‌اند

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایسکانیوز؛  روان شناسی دین از جمله حوزه‌هایی است که به تازگی به جامعه ایرانی معرفی شده است. این حوزه گسترده که مباحث مهم و جالبی را در باب دین ورزی انسان ها و رابطه آن با عوامل محیطی و روانی و ... طرح می کند، توسط دکتر محمد دهقانی، با ترجمه دو کتاب خواندنی «روان شناسی دین» و «روان شناسی دین بر اساس رویکرد تجربی» در محافل علمی ما طرح شده است. اما مسائل اصلی این حوزه ی تحقیقاتی چیست و روان شناسان چه نگاهی به دین ورزی انسان دارند؟

دکتر محمد دهقانی، استاد سابق دانشگاه تهران، مجددا پس از هفت سال در دانشکده ادبیات و علوم انسانی حضور یافت و از روان شناسی دین گفت. این نشست به همت مرکز فرهنگ و اندیشه جهاد دانشگاهی تهران برگزار شده است.

 

دهقانی

 

محمد دهقانی: دست کم پنج مسئله مهم موضوع روانشناسی دین است. اولین مسئله این است که آیا دین امری فطری است؟ به تعبیر دیگر آیا ما واجد استعدادی موروثی برای دین ورزی هستیم یا محیط که ما را فردی دین دار یا بی دین می کند؟

مسئله دوم این است که رشد مذهبی چرا و چطور آغاز می شود و انسان در مسیر این رشد چه مراحلی را طی می کند. البته یک سوال اساسی تر این است که آیا چیزی به نام رشد مذهبی اساسا وجود دارد؟ عموم روان شناسان بر این مسئله پاسخ مثبت می دهند و به همین دلیل من به این سول نمی پردازم.

مسئله سوم رابطه دین و اخلاق است. عموما فرض بر این است که دین ورزی بنیه اخلاقی ما را قوی می کند. می دانیم که ادیان منبعی برای احکام و موعظه های اخلاقی اند و دین و اخلاق هم خانه اند. در این صورت رابطه دین و اخلاق چگونه است؟ آیا این دو واقعا رابطه مستقیمی با هم دارند؟

بحث چهارم رابطه دین و بدن است. یکی از فلاسفه پیشاسقراطی می گوید که اگر مثلث زبان داشت، خدا را کامل ترین مثلث دنیا فرض می کرد. در تورات هم آمده است که خدا انسان را به شکل خود آفریده. این سخن تورات بعدها به شکل حدیث وارد آموزه های اسلامی هم شده است. مشخص است که تصور ما از خدا متناسب است با وضع بدنی و جسمی ما. اما نوع بدنی و زیست شناسی ما چه تاثیری در دین ورزیمان دارد؟ آیا دین ورزی اصولا برآمده از زیست شناسی انسان است؟ یا برعکس زیست شناسی دین ورزی را نفی می کند؟ یکی از نخستین واکنش هایی که پس از پیدایش نظریه تکامل به وجود آمد این بود که با آمدن و پذیرش فرضیه داروین، دین باید از موضع خود عقب نشینی کند و پذیرفته شود که وجود خدا و اساس آموزه های دینی به کلی کان لم یکن تلقی می شود. البته الان بشر کمی عاقل تر شده و با این قطعیت از نظریه داروین، چنین نتیجه ای را استنباط نمی کند. اما مسئله همچنان در جای خود باقی است.

مسئله پنجم بحث منافع و ضررهای دین در دنیای امروز است. این امر بیشتر جنبه اجتماعی پیدا می کند و به خصوص در روانشناسی اجتماعی اهمیت دارد. چه بخواهیم و چه نخواهیم، واقعیت این است که در سراسر دنیا دین در زندگی بشر بسیار موثر است. چه کنیم که از دین ورزی افراد برای بهبود وضع بشر استفاده کنیم و از ضرر برخی ادیان بکاهیم؟ کافی نیست که ما بگوییم گروه هایی مانند داعش دیندار نیستند. این ساده کردن قضیه است. واقعیت این است که این افراد با ادعای دین ورزی به خود بمب می بندند و عملیات تروریستی که خودشان به آن عملیات استشهادی می گویند را انجام می دهند. چه کنیم که بشر را از امتیازات دین بهره مند کنیم و از مضار دین جلوگیری کنیم؟

من می کوشم بخشی از آرای روان شناسان در این پنج زمینه را گزارش دهم.

آیا دین فطری است یا تربیتی؟ به عبارت دیگر آیا ما به لحاظ روانی طوری خلق یا طراحی شده ایم که نیازمند دین باشیم و زندگی بدون دین برای ما ممکن نباشد یا موجب اختلال روانی شود؟ اکثر قریب به اتفاق روانشناسان به این پرسش پاسخ منفی می دهند؛ یعنی معتقدند ما طوری طراحی یا خلق نشده ایم که لزوما نیازمند دین باشیم. البته حتی ناخداباورترین روان شناسان هم می گویند فطری نبودن دین ابدا به معنای مفید نبودن آن نیست و برخی می پندارند که بی اعتقادی شان نه موجب امتیازشان بر مومنان، بلکه نقصانی در مقایسه با آنان است.

درباره رشد مذهبی امروزه عموم روان شناسان دین قائلند که رشد دینی مثل رشد هیجانی و شناختی در وجود انسان رخ می دهد و انسان ها در مراحل مختلف عمر از حیث رشد دینی هم دوره هایی را پشت سر می گذارند. یکی از نخسین کسانی که به این مسئله توجه کرد استانلی هال بود و عده ای او را پایه گذار روانشناسی دین دانسته‌اند. او البته درباره دین دیدگاهی تربیتی و تکاملی دارد. یعنی دین را ذاتی نمی داند اما ضروری حیات آدمی می داند و همدلانه با دین مواجه می شود. او معتقد بود کودک با نوعی احساس و عاطفه دینی به دنیا می آید و در مسیر رشد دینی همان مراحلی را طی می کند که گونه ی انسان از آن دوره ها عبور کرده است. به عبارت دیگر گویی کودک به لحاظ تکاملی خلاصه سرنوشت بشر را در وجود خود متجلی می کند و تاریخ بشر از لحاظ دینی یک بار در ما تکرار می شود.

هال معتقد است بذر عواطف دینی را در نخستین ماه های کودکی می توان در وجود کودک کاشت. این عواطف اول به مادر و سپس به خدا معطوف می شود و در مسیر رشد مراحلی را پشت سر می گذارد که منطبق است با اشکال گوناگون دین؛ از ابتدایی ترین شکل های دین مثل فتشیسم یا شیء پرستی تا پیشرفته ترین آنها. پس وظیفه آموزگار تعلیمات دینی این نیست که مباحثی کلامی و استدلالی از قبیل چیستی خدا و پیامبر و ... را به کودک بیاموزد، بلکه باید بکوشد کودک را به سلامت از این مراحل ضروری عبور دهد.

هال معتقد است ما باید به تخیل کودک، البته به شیوه درست دامن بزنیم. تخیلی که از خداوند و سایر موجودات دینی تصویر هولناکی به وجود آورد (مانند خدای سرزنشکاری که همیشه منتظر است بنده اشتباهی کند تا به حسابش برسد)، تخیل مناسبی نیست و باید از آن پرهیز کرد. در دین باید بیشتر بر اخلاق عملی تاکید داشت.

 

روانشناسی

 

به مسئله سوم بپردازیم. تصور عمومی این است که دین داری موجب می شود ما به لحاظ اخلاقی آدم بهتری باشیم. اما پژوهش های انجام شده در روان شناسی دین نشان می دهد که برای مثال ارتباطی میان عقیده دینی افراد و دروغ گویی شان برقرار نیست. در پژوهشی مشخص شد که 92 درصد دانشجویان مذهبی معتقدند تقلب اخلاقا غلط است. با این حال 82 درصد آنها با این نظر موافق بودند که حالا که همه تقلب می کنند چرا من نکنم؟! در دهه 1980 نیز، 72 درصد دانشجویان شدیدا مذهبی کالج، که میزان دین ورزی شان توسط پرسش نامه تخمین زده شده بود، گفتند که در امتحانات تقلب کرده اند. پژوهش های دیگر در حوزه دین داری و صداقت، نشان داده است که رابطه ی مثبتی میان این دو مولفه وجود ندارد و چنین نیست که هر چه دین داری ما بیشتر باشد، میزان صداقتمان هم بیشتر است.

اما در مورد رابطه دین داری با مصرف مواد مخدر و الکل، تحقیقات نشان داده است که هر چه دین ورزی افراد بیشتر است، میزان اعتیاد یا مصرف آنها به مواد مخدر و الکل کمتر است.

سوال چهارم به این مسئله می پرداخت که آیا پدیده های روانی حاصل وارثتند یا نتیجه تاثیرات محیط؟ دین هم یکی از این پدیده های روانی است. مسئله در اینجا این است که برای مثال چرا در یک خانواده، یک فرد کاملا دین ورز می شود و یکی کاملا ضد دین؟ آیا وراثت و ژن ها دخیلند؟

برای یافتن پاسخ این پرسش، دانشمندان دوقلوهای همسان و ناهمسانی را بررسی کردند و مخصوصا تمرکز خود را بر کودکانی قرار دادند که در کودکی از هم جدا شدند و در محیط های مختلف قرار گرفتند. 14 جفت دوقلو در مدت 25 سال بررسی شدند و هیچ یک به این نتیجه نرسیدند که در ژنوم انسان، ژنی به نام دین ورزی وجود دارد. اما تحقیقات این نکته را نشان داد که نیازهایی روانی در انسان هست که دین می تواند آنها را برآورده سازد. نیاز به معنا، نیاز به تسلط بر محیط و بر خود و دیگر نیازهایی از این دست، می تواند توسط دین پاسخ داده شود. زیرا برای مثال یک دین تقدیرگرا به ما می گوید که خیالت راحت باشد و برای پیشامدهای زندگی ات حرص نخور، زیرا آنها از قبل مقدر شده است. در فرهنگ ما هم داستانی داریم که عارفی می گفت من حال بسیار خوشی دارم؛ زیرا حال کسی را دارم که هر چه در دنیا اتفاق می افتد خواست اوست؛ زیرا هر چه در دنیا اتفاق می افتد خواست خداوند است و خواست خداوند، خواست من است. از طرف دیگر، دین محملی است برای آنکه ما هم اندیشان خود را پیدا کنیم و در جلسات جمعی و آیینی با آنان ارتباط برقرار کنیم. در نتیجه نیاز به ارتباط را نیز پاسخ می دهد.

نکته مهم این است که زیست شناسی تا حدودی بر دین ورزی موثر است. مثلا مسلما کسی که از لحاظ جسمی سالم و قوی است، نسبت به کسی که از نظر جسمی ضعف یا نقص دارد، نوع دین ورزی متفاتی دارد. اما نحوه دین ورزی هم بر زیست شناسی انسان موثر است. برای مثال اگر یک دین، ازدواج درون فامیلی را تجویز کند، بیماری هایی خاص در میان پیروان آن دین رواج می یابد.

در مورد مسئله ی آخر، پرسش این بود که چطور می توان با دین در دنیای امروز مواجه شد؟ ما امروز با دو چهره متضاد از دین مواجهیم. دین در مقام خیر و دین در مقام شر. دیده ایم که دین باعث خیر و کمک به دیگران و انسجام شخصی می شود؛ مانند مادر ترسا، مارتین لوترکینگ و ... . اما از طرف دیگر دین در مقام شر هم نمونه کمی ندارد؛ داعش، کشتار فلسطینیان توسط صهیونیسم، کشتار مسلمانان میانمار توسط بوداییان، یهود ستیزی برخی از مسیحیان و ... نمونه هایی از آنند. آیا ادیان در عدم تساهل و بی عدالتی و خشونت دخالت مستقیم ندارند؟

ادیان بر اساس قرائت های گوناگون پیروانشان از آن ها، می توانند چنین باشد و می توواند چنین نباشد. باید جهت گیری هایی را از دین رواج داد که اهل تساهل باشند. کافی نیست بگوییم که فلان دین بر صداقت و تساهل تاکید دارد. درواقع زیاد مهم نیست که ما پیروی دین اهل خشونت باشیم یا دین اهل مهرورزی. بلکه جهت گیری دینی ما اهمیت دارد. برای مثال شیعه ایرانی و عراقی و آذربایجانی را در نظر بگیرید. شیوه های عزاداری این افراد در عاشورا بسیار متفاوت است. یا ابوسعید ابوالخیر را به یاد آورید که تمام آیات عذاب را هم تفسیر رحمانی می کرد و می گفت من در اسلام عذابی نمی بینم. این بر رویکرد خود دین ورزان به دین دلالت دارد.

روانشناسان دین سه جهت گیری عمده را در مواجهه با دین ترسیم می کنند: باطنی، ظاهری و طلب (جستجو). ظاهری ها رویکری ابزارگرایانه و سودجویانه به دین دارند. به تعبیری به خدا روی می آورند اما از خود روی نمی گردانند. باطنی ها اما با دین خود می زیند. دین برای آنان وسیله و ابزار نیست، بلکه برترین انگیزه و هدف است. بعدها مقیاس دیگری هم اضافه کردند و آن طلب بود. کسانی هستند که دین برای آنان نه جنبه ابزار دارد و نه هدف، بلکه به دنبال آن هستند که ببینند دین تا چه حد در مقابل مسائل وجودی مهمی که آنها با آن طرفند، باز است. از میان این مسئله می توان به مرگ، مسئله وجود شر در عالم و ... اشاره کرد. در این رویکرد، دین جستجو و طلب دائمی است. آنان در مسیر دین مسافرند و از خانه های مختلف عبور می کنند و هیچ وقت یک جا باقی نمی مانند.

روانشناسی دین از نواقصی هم رنج می برد. برای مثال بیشتر پژوهشگران این حوزه از دنیای مسیحیت و یهودیت برخاسته اند و متاثر از آموزه های این دو آیین هستند. البته به این امر آگاهند و سعی کردند این نقیصه را رفع کنند. به همین دلیل در تعریف دین غور خاصی کرده اند و دین را بر مبنای ادیان ابراهیمی تعریف نکرده اند. ما ادیانی داریم همچون بودیسم و تائوئیسم و آیین کنفوسیوس که خدا در آنان مطرح نیست، اما باید مشمول دین باشند.