به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ داكاني گفت: گئورگ لوكاچ منتقد بزرگ روزگار ما ميگويد كه عرفان نميتواند رمان داشته باشد چون رمان ستيز است و عرفان تسليم. حال چگونه اين دو مقوله در يك كتاب ميتوانند با هم سازگاري داشته باشند؟ براي من پرسش است كه شخصيتي كه آقاي زاهدي در كتابش از آن صحبت ميكند عارف است و تحولي در او رخ داده كه به عرفان رسيده يا بيشتر همان عوامگرايي ابتدايي كه ميگويد من در روز عاشورا چاي ميدادم در آخر رمان همان طرز فكر به خواننده القا ميشود.
اين شاعر، منتقد و استاد دانشگاه افزود: من تحولي در اين شخصيت سراغ ندارم و به گمانم خط طولي داستان با خطوط عرضي داستان با توجه به جريان سيال ذهني كه در داستان هست ما را به ياد گوستاو فلوبر مياندازد. چه اشكالي دارد اين حرف او را هم اينجا بگوييم كه ميگويد من رمانم را ۶۰ باز بازنويسي كردم. وقتي شخصي به بزرگي فلوبر اين را بگويد نميدانم كه ما بايد چه بگوييم. به كار تورج عزيز خيلي حرمت ميگذارم و كارش را پسنديدم و با شوق خواندم اما رفاقت و حسنهاي كار مانع از آن نميشود كه بگويم كار او بي ايراد است.
اين پژوهشگر ادبيات كلاسيك اضافه كرد: مطالبي درباره فرم قصه وجود دارد كه به گمانم آقاي زاهدي بايد در اين زمينه حرفهاي آقاي رسولي را گوش بدهند تا يك روند از يك شخصيت حرف نزنند. در اين رمان يك نفر ۶۰۰ صفحه براي شما حرف ميزند و اين ويژگي خواننده را پس خواهد زد در صورتي كه نويسنده ميتوانست تمهيداتي بينديشد تا كسان ديگري هم صحبت كنند. اما در مورد شخصيتپردازي به گمانم به ويژه زن در رمان خيلي منفعل است و لازم نيست كه از يكيشان بخواهيم اينقدر شخصيت انسان كامل بسازيم و تمهيدي براي اين كار انديشيده نشده است.
داكاني توضيح داد: مشكل اصلي كه براي شخصيت اصلي وجود دارد اين است كه ميخواهد بگويد اين آدم مشكل دارد و به قول لوكاچ انسان رمان انسان مشكلدار است و در متن رمان ميخواهيم بدانيم كه او چه مشكلي دارد و ميگويد من شك كردم. نويسنده وقتي ميخواهد نشان بدهد كه او چگونه شك كرده است فقط مدام اين شك و شبهه بيان ميشود در صورتي كه به قول منتقد ديگر همروزگار ما سيمون دو بووار حرف جالبي درباره رمان ميگويد. او ميگويد: رمان فلسفه است اما با صور خيال نمايش داده ميشود و گفته نميشود. ما در اين كتاب بيشتر خيلي جاها گويي داريم متني فلسفي را ميشنويم. كاري كه به يك معنا سينما بخشي از آن را بايد انجام دهد.
وي اضافه كرد: به گمانم اگر بخواهيم به محتوا برويم بايد بيتي را كه جناب اسفندياري گفتند تكرار كنم. «حافظ اسرار الهي كس نميداند خموش/ از كه ميپرسي كه دور روزگاران را چه شد». خواجه رازداني را نفي نميكند و ميگويد روزگار ما خبري از رازداني ندارد نه اينكه رازداني ممكن نيست. او به ما گفته است كه رازدانان راز را بر سر دار گفتهاند. «حلاج بر سر دار اين نكته خوش سرايد/ از شافعي نپرسيد امثال اين مسايل» يا حضرت حافظ درباره حلاج ميگويد: «گفت آن يار كزو گشت سر دار بلند/ جرمش اين بود كه اسرار هويدا ميكرد» راز دانان در واقع كساني هستند كه به حقيقت رسيدهاند و او اصل رازداني را منكر نميشود.
صاحب كتاب «گلشن راز» گفت: سعدي هم به تعبير ديگري اين موضوع را ميگويد: «آن را كه خبر شد خبري باز نيامد» يا «من اين حروف نوشتم چنان كه غير نداست/تو هم ز روي كرامت چنان بخوان كه تو داني» ما بايد اول ببينيم كه مرادمان از معناگرايي چيست. به تعبيري هر جفنگي در اين عالم معنايي دارد. معناگرايي فينفسه ارزش حساب نميشود. اگر قدما هم معنا را مطرح ميكردند به آن دليل بود كه نسبتي با راز داشت. يونگ ميگويد راز اگر آشكار شود ديگر راز نيست. به گمانم شخصيت تورج زاهدي از رمانش خيلي رازورانهتر است. به نظرم او در اين كتاب به پسند روزگار ما غلتيده است. پسند روزگار ما يك پسند عوام زده مذهبي است و اين موضوع با عرفان ما فرسنگها فاصله دارد. اين كار را هيچ يك از اوليا و ائمه ما نداشتند اما اينكه ما بياييم و عوام زدگي مذهبي را با عرفان برابر بگذاريم به گمانم خود تورج زاهدي منتقد چنين نگرشي است.
محمدمهدي رسولي نيز در اين نشست گفت: چاپ رمان «تصرف» اتفاق فرخندهاي است اما ممكن است كسي كه اين رمان را مينويسد در مظان برخي خطرات قرار بگيرد. چون زماني شما يك جهان آزمودهاي را انتخاب ميكنيد و در آن جهان آزموده قلم آزمايي ميكنيد و از تجربيات گذشتگان به نوعي بهره ميبريد. دستكم در سرزمين ما اين زمينه خيلي مسبوق به سابقه نيست اما يك سلسله زمينههاي ثابت وجود دارد كه زمينه گشايش بحث است. به هر حال اتفاق هر رمان پيش از آنكه براي راوي رخ دهد با در دست گرفتن فضاي داستان از سوي شخصيت يا شخصيتهايي شكل ميگيرد و كنشها و واكنشهايي را در آن زمينه شاهديم. رمان يك زبان است و اصولاً يك پديدار زبانشناختي و بايد به گونهاي ديگر به آن نگاه كرد.
وي گفت: رمان پيش از آنكه بخواهد داستاني را تعريف كند يك يا چند پيشنهاد خواهد داشت كه قاعدتاً قرار است پيشنهادها پنجرههاي جديدي را رو به جهان مخاطب بگشايد و باز هم به پديده زبان برميخوريم. آنچه داستان يا شبه روايت را تأويل ميكند زبان است. زبان يك سلسله مختصاتي دارد كه ويژگيهاي آن بايد از قبل در فضا و اتمسفر رمان شكل گرفته باشد تا زمان شكل بگيرد و به منصه ظهور برسد.
نشست نقد و بررسي رمان «تصرف» نوشته تورج زاهدي با حضور عبدالله اسفندياري، تورج زاهدي نويسنده كتاب و رسول آباديان شب گذشته در سراي اهل قلم برگزار شد.