به گزارش فرهنگ امروز به نقل از خبرآنلاین؛ در بخشی از این گفتوگو که به فیلم «هامون» اختصاص یافته مانی حقیقی از مهرجویی پرسیده است: «شش نقش بسیار متنوع: هامون، شوهر بانو، گشتاسپ در سارا، کارگردان فیلمهای میکس و دختردایی گمشده و برادرهای پری. کدام وجه از شخصیت یا بازی شکیبایی این میزان اعتماد را در شما برمیانگیخت؟» و مهرجویی پاسخ داده است:
«خسرو ــ خدا بیامرزدش ــ خصوصیاتی داشت که من کمتر در آدمهای دیگر دیدهام. عاشق کارش بود و به نقش دل میداد. حساسیت قوی و غنیای داشت که او را به عنوان یک بازیگر ایدهآل میکرد. از همان بازیگرها زیرپوستی بود که هر کارگردانی آرزویش را دارد. فقط کافی بود به او ایدهای بدهی و او چند واریاسیون مختلف، یکی از یکی بهتر، جلوی رویت میگذاشت. یک آدم حرفهای درجه یک بود. مهمتر از همه این که او به عنوان یک هنرپیشه اصلا حسود نبود. هنرپیشهها اغلب خودشیفتهاند و چشم ندارند دیگران را ببینند. حس غریزی حسادتی که در همه ما هست در آنها معمولا یک خرده بیشتر است ولی این حس در این آدم مطلقا وجود نداشت. حاضر بود با جان و دل برای کسی که روبرویش بازی میکند ساعتها وقت بگذارد، بالا برود و پایین بیاید تا طرف بتواند کارش را خوب انجام بدهد. یادم است که سر «هامون»برای بیتا فرهی که تازه وارد این حرفه شده بود ساعتها وقت میگذاشت و رموز قضایا را برایش باز میکرد. سر «پری» روزهای متوالی با علی مصفا، که من برای نقش داداشثی انتخابش کرده بودم و هنوز بازیگر حرفهای نبود، تمرین میکرد. از او ویدئو هم گرفتهایم و داریم ، که در خانه ما با علی مصفا کار میکند تا او بتواند نقشش را دربیاورد. خصوصیا انسانی غنی و قشنگی داشت. هیچ موقع یادم نمیآید که یان آدم پشت سر کسی حرف بدی زده باشد یا شایعات الکی پخش کرده باشد. هر وقت از کسی حرف میزد فط خصوصیات خوب او را میگفت و تعریفش را میکرد. آدم مهربان و صادقی بود. با استعداد بود و عاشق کارش بود.»
مهرجویی همچنین پاسخ به این پرسش که سختی کار با او چه بود؟ گفته: «باورت نمیشود: هیچ وقت با خسرو گیری نداشتیم. این خیلی بامزه است. در «هامون»در صحنهای که حمید هامون قرار است از بالای ساختمان به مهشید تیراندزای کند، تورج منصوری ــ ببین به عنوان یک فیلمبردار چه قدر غرق فیلم شده بود ــ با من بحث میکرد و میگفت آیا درست است که هامون از این بالا به مهشید تیراندازی کند؟ خسرو هم همین را میگفت. یادم میآید که ما نیم ساعت بالای پشت بام نشسته بودیم و حرف میزدیم تا این که من بالاخره قانعشان کردم که هامون الان در این وضع روحی دقیقا همین کار را میکند. نمیخواهد مهشید را بکشد، فقط میخواهد بترساندش، برایش دلهره ایجاد کند. تا متقاعد نمیشدند که صحنه درست است و معنی دارد اقدام به گرفتنش نمیکردند. این بحثها با خسرو همیشه جنبه مثبت و قشنگی داشت. نمیشد بگویی مانع کار بود یا گیر بود. صحنه را با هم میخوانیدم، من توضیحاتی میدادم و او هم همیشه دریافتش درست بود. ممکن بود در اجرا به او بگویم این جا صدا را یک لِول بالاتر بیاور یا دو نت بیا پایینتر، راهنماییهایی در این حد، ولی معمولا خودش قضیه را زود میگرفت و میراند
مهرجویی درباره سکانس کتک خوردن مهشید (بیتا فرهی) از حمید هامون نیز میگوید: «در این صحنه مهم بود که این شخصیت سیلی بخورد، به خاطر سوءتفاهمهایی که رفتار مهشید به وجود آورده بود و کلا حسادتهایی که در زندگی خانوادگی به وجود میآید. بهترین کار این بود که به بیتا فرهی نگوییم که خسرو میخواهد بزندش چون ناخودآگاه گارد میگرفت و این روی بازیاش اثر میگذاشت. این را به خسرو گفتم و توضیح دادم که یک سیلی بیشتر نیست دیگر، حالا بعدا خودمان یک جوری توجیهاش میکنیم! این پلان را در یک برداشت گرفتیم و بعدش دیدم خسرو رفته یک گوشه و دارد زار زار گریه میکند، از بس که وجدانش ناراحت شده بود و بیتا هم همین قدر شوکه بود. ولی پلان خیلی خوب از آب در آمد! البته من ته دلم بابت این حقهبازی شرمگین بودم ولی چارهای نبود. جبر هنر خِرَم را گرفته بود! اگر بیتا خبر داشت قرار است سیلی بخور محال بود بتواند این حیرت و جا خوردن را در بازیاش به این خوبی اجرا کند.»
کتاب «مهرجویی: کارنامه چهلساله» از سوی نشر مرکز در سال ۱۳۹۲ به چاپ رسیده است.