به گزارش فرهنگ امروز سیدآیین مهدوی در مقاله ای در روزنامه ایرن نوشته است:
همه علیه محتواربایی یا <انتحال>
سال ۹۳ خوشبختانه سالی بود که افکار عمومی روی آفتی که مدتی بود بخشهایی از فضای اندیشه را آلوده کرده بود، متمرکز شد.
با آغاز ماه اردیبهشت، کلیدواژه محتواربایی، انتحال یا سرقت علمی، نقش جدی خود را آغاز کرد. در روز چهارم این ماه، پژوهشکده تاریخ اسلام نشست نقد آثار و اندیشههای سیدجواد طباطبایی را در سالن اجتماعات کتابخانه ملی برگزار کرد و یکی از سخنرانان منتقد، هاشم آغاجری، صراحتاً طباطبایی را متهم به انتحال کرد. هر چند پس از یادآوری بار حقوقی انتحال، آغاجری واژه مورد نظر را تعدیل کرد و «اقتباس بدون ذکر منبع» را جایگزین کرد، اما این کلیدواژه تا پایان سال با حوزهاندیشه باقی ماند و در پاییز به اوج خود رسید.
در پاییز، فضای اندیشه به خاطر رسانهای شدن محتواربایی استاد نامدار فلسفه در دانشگاه تهران ملتهب شد. پایگاهی معتبر و انگلیسیزبان نخست این اتهام را با درج موارد عینی، وارد کرد و منابع داخلی نیز به سرعت و وسعت به آن پرداختند. دانشگاه تهران ضمن محکوم کردن اصل قضیه، موضوع را به بررسی دقیق پرونده موکول کرد؛ بررسیای که تاکنون خبری از آن نشدهاست. اما این پایان ماجرا نبود. پس از آن در فضای مجازی مواردی از محتواربایی مدیر گروه فلسفه دانشگاه علامهطباطبایی منتشر شد. استاد مذکور بر خلاف سیاست سکوت همکار خود در دانشگاه تهران، ضمن پذیرفتن تلویحی این مورد، به دفاع از خود پرداخت. دانشگاه علامه در این مورد سکوت کرد و کمی بعد بیسر و صدا، استاد مذکور از مدیریت گروه برکنار شد. این سریال اما همچنان ادامه داشت. شوک بعدی انتشار مواردی از محتوارباییهای متعدد یکی از استادان فلسفه دانشگاه تربیت مدرس بود؛ استادی که علاوه بر این موارد، در کارنامه رسمی خود در سایت دانشگاه از تدریس خود در دانشگاههای امریکا یاد کردهبود، بدون ذکر این نکته که این تدریس تنها شامل درسگفتارهایی غیررسمی از دو متن «بدایهالحکمه» و «نهایهالحکمه» برای تنی چند از ایرانیان مقیم امریکا بودهاست. از سوی دانشگاه تربیت مدرس هیچگاه واکنشی به اخبار محتواربایی در مورد این استاد بانفوذ دیده نشد!
اتهام «انتحال» در پاییز همچنان ادامه داشت. استادان دانشگاه علامه باز هم در معرض قرار گرفتند. کتاب تحسینشدهای که یکی از استادان این دانشگاه در مورد هگل نوشته بود، در فضای مجازی به موارد متعدد محتواربایی متهم شد. این بار هم سیاست سکوت جواب داد.
پاییز همچنان قربانی میگرفت و دست آخر به سراغ استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و سیاستمداری کهنهکار رفت که سلسله تکنگاریهایی را از شخصیتهای تاریخی ایران نوشته بود. این تکنگاریها اما برای او اعتباری به همراه نداشت و او متهم به کتابسازی و در برخی موارد انتحال شد.
پاییز اما تمام ماجرا نبود. داستان انتحال در زمستان هم ادامه یافت و این بار یکی از استادان جامعهشناسی دانشگاه تهران در نگارش آخرین کتاب خود متهم شد که دست به محتواربایی زدهاست. در همین فصل اتفاقی دیگر نیز رخ داد و اینبار وجهی دیگر از این فساد علمی رخ نمود. دکتر جلیل اصلانی، دانشیار دانشگاه آزاد همدان، برای نشاندادن وضعیت نابسامان هیأتهای علمی در برخی همایشها، برای یکی از کنفرانسهای علوم رفتاری یک چکیده طنز درباره «قهر مشمراد و برادرش» ارسال کرد و این چکیده در کمال ناباوری پذیرش نهایی را از همایش مذکور دریافت کرد! همین مورد، گواهی است بر این مدعا که در برخی از این همایشهایی که در حوزهاندیشه کم تعداد هم نیستند، مقالههای استادان و دانشجویان گاهی از سوی متخصصان و افراد صاحب صلاحیت مورد ارزیابی قرارنمیگیرند.
اما محتواربایی در سال ۹۳ تنها به موارد منفی محدود نماند. در مرداد ماه این سال، اولین سامانه مشابهیاب متون در کشور رونمایی شد: «سمیمنور» که در مرکز کامپیوتری علوم اسلامی(نور) تولید شدهبود. همچنین در بهمنماه از تارگاهی دیگر برای شناسایی محتواربایی رونمایی شد با عنوان «انتحال». این تارگاه که سال گذشته قرار بود به همت خانه کتاب راهاندازی شود، با تأخیری یکساله در بهمن امسال به طور آزمایشی کار خود را آغاز کرد، هر چند هماکنون به دلیلی اعلامنشده، تعلیق شدهاست.
همچنین پس از مدتها سکوت وزراتخانهای در این ماجرا، سرانجام وزیر علوم، تحقیقات و فناوری در بهمنی که گذشت از قانون مقابله با سرقتعلمی خبر داد و نوید داد که در آینده نزدیک لایحهای با این موضوع به مجلس خواهد رفت. امیدواریم در پی جوی که در میان افکار عمومی و جامعه دانشگاهی علیه پدیده غیراخلاقی محتواربایی به وجود آمدهاست، این قانون در درجه نخست کارآمد باشد و دوم به سرانجام برسد و مهمتر از آن، بدون رودربایستی اجرا شود.
تلاش برای آزادی بیان
میتوان مهمترین کلیدواژه حوزه مدیریت فرهنگی را در سال ۹۳ بحث آزادی بیان، ممیزی و واژههای مرتبط با آن دانست. از ابتدای دولت یازدهم، مسأله ممیزی و اصلاح آن مورد توجه سیاستگذاران بودهاست و اهالی اندیشه و فرهنگ نیز چشم امید به آن دوختهاند. در سال ۹۳ نیز همین روند ادامه داشت. از یک سو اهالی اندیشه با توقع خود دولت را به این سمت و سو هدایت میکردند و از سوی دیگر فشار گروههای دلواپس، کار عملی در این حوزه را دشوار میکرد. با این حال، دولتمردان و بویژه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بهطور مستمر درگیر این مسأله بودند.
به هر رو، اگرچه تأکیدهای اهالی دولت، از وزیر گرفته تا رئیس، بر لزوم فضای باز در عرصهاندیشه، نشان از یک «عزم» داشت و دارد، اما واقع این است که در تاریخ معاصر ایران این عزم دیرسالی است که باید تبدیل به «جزم» میشدهاست. اهالی اندیشه همچنان «امید» به «تدبیر» به این دولت دارند.
در سال۹۳، در تداوم روندی که از ابتدای دولت یازدهم آغاز شده بود، برخی چهرههای به انزوا کشیده شده و ممنوع شده، به عرصهاندیشه و رسانه بازآمدند و نیز برخی از کتابهای ممنوعشده اجازه انتشار یافتند، اما با این حال در اثر فشار برخی دلواپسان، همچنان که همچنان است، برخی کتابهای حوزهاندیشه از ممنوعیتهای بیوجه، بینصیب نماندهاند. این فضا مخصوصا برای کسانی گران آمد و حتی کسی چون بیژن عبدالکریمی تصمیم گرفت تا آثار ممنوع خود را از طریق جهان مجازی به دست مخاطبانش برساند؛ راهکاری که پیش از این مترجم کتاب «بیشعوری» نیز آزموده بود و از آن پاسخ گرفت.از آثار دیگر کلیدواژه «تلاش برای آزادی بیان»، میتوان به برآمدن چند نشریه تازهنفس در جبهههای مختلف فکری به فضای تنک مطبوعات اشاره کرد؛ نشریاتی چون ماهنامه «سخن ما» به مدیرمسئولی و سردبیری مهرنوش جعفری و با معاونت سردبیری محمد جواد روح، ماهنامه «فرهنگ امروز» با مدیرمسئولی امیرابراهیم رسولی و سردبیری بهزاد جامهبزرگ، و ماهنامه «عصر اندیشه» به مدیرمسئولی محمد مهدی دانی و سردبیری پیام فضلینژاد، «فصلنامه نقد کتاب کلام، فلسفه، عرفان» به صاحبامتیازی مؤسسه خانه کتاب و سردبیری مالک شجاعی جشوقانی و نیز بازگشت ارغنون در قالب «ارغنون نو» با مدیرمسئولی علی پورمحمدی. نشریاتی که هر یک به نوبه خود میتواند سرفصل اندیشهای نو در فضای فکری ایران باشد.
جای خالی مدارا
«پرخاش و توهین»، در مقابل «گفتوگو و نقد و مدارا»، آفت اهل اندیشه است. در سال ۹۳، حداقل سه رویداد تأثیرگذار را با همین مضمون پشت سر گذاشتیم. نخست در نشست نقد و بررسی اندیشههای سیدجواد طباطبایی که در بخش انتحال نیز از آن یاد کردیم. در این نشست، سخنان منتقدان طباطبایی و بیش از همه هاشم آغاجری مورد توجه قرارگرفت. هر چند در چنین جلساتی رسم بر تعارف است، اما خوشبختانه در این نشست منتقدان نیز حضوری جدی داشتند و بدون تعارف به نقد پرداختند. اما با این حال، برخی از این انتقادات، به دشمنی و بیانصافی و پرخاش و توهین تعبیر شد و حتی از آن با عنوان «غارت اندیشه» نام بردهشد؛ عنوانی که خود خالی از پرخاش نیست. پرخاش دیگری که جامعهاندیشه را تحت تأثیر قرارداد، در نشست بررسی پدیده مرگ مرتضی پاشایی رخ داد. یوسف اباذری، آقای خاص جامعهشناسان ایرانی، بسیار تند و تیز بر پدیده جمعیت پرشمار تشییع جنازه این خواننده موسیقی پاپ حمله برد و نوع موسیقی پاشایی و شرکتکنندگان آن تشییع جنازه و حتی تحلیلگران این پدیده را به باد انتقاد گرفت. در پی این نشست، بسیاری از متفکران و فعالان حوزهاندیشه فارغ از محتوای مورد نظر یوسف اباذری، نفس به کارگیری این الفاظ را و خطاب را نکوهش کردند. در مقابل نیز گروهی با اباذری همدلی کرده و او را در نوع برخوردش محق دانستند. اما مورد سوم پرخاش و توهین که در فضای اندیشه نمود یافت، مورد تکرارشده «شارلی ابدو» بود؛ نشریهای هجوآمیز که به همه ادیان زنده جهان، مسیحیت و یهودیت و بوداگرایی، به طور مستمر توهین میکرد؛ اما توهینهای چند بارهاش به پیامبر اسلام(ص) و وقایع پس از آن تا مدتی بعد فضای اندیشه و اندیشهورزان ایرانی را تحت تأثیر قرار داد.
گاهی به آسمان نگاه کن
بحرانهای «محیطزیستی» و «سلامت» همیشه دور و بر ما بودهاند، اما در این سال، حوزهاندیشهاندکی بیش از همیشه دغدغه این دو مورد را پیدا کرد و همین توجه میتواند امید ما را به چاره شدن این معضلات در آینده زنده نگاه دارد. و در آغاز آب بود. بحران آب و در کنار آن بحران دریاچه اساطیری ارومیه باعث شد نگاه اهالی علم و فرهنگ و اندیشه به این مسأله و بحرانهای زیستمحیطی دیگر و تبعات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و دیگر وجوه آن متمرکز شود و هر کس از دریچهای این مسأله را بازشکافی کند.
کلیدواژه خاموش
اما ساحت اندیشه در حوزه سیاستگذاری، یک «کلیدواژه خاموش» نیز داشت: «بومیسازی علوم انسانی».
به رغم پیگیریهای چندین ساله این طرح در نهادهای مختلف، امسال چندان خبری از این موضوع نبود. این بیخبری اگر از سر «برنامه» باشد قابل تأمل است. برخی بر این باورند که فضا اگر مهیا باشد، خود به خود محتوا «تولید» و «بومی» خواهد شد و به دستور و بخشنامه در این زمینه نیازی نیست. اگر چنین فضایی در یک «بوم» پدیدار شود، قطعاً «علم بومی» را هم به دنبال خود میآورد. شاید وظیفه دولت و حاکمیت فراهم کردن این فضای اندیشیدن و تولید علم باشد نه راهبری آن.
روزنامه ایران