به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ موحد گفت: ممیزی در شعر نوعی رمز گذاری و کد گذاری را اعمال میکند که اصلا به سود آن نیست. در واقع پیچیدگیهای زائدی را فراهم میکند که در ادبیات تاثیر مثبتی نخواهد داشت؛ برای اینکه من همچنان معتقد هستم که شعر خوب اثری است که هرقدر هم امکانات فنی را در خودش لحاظ میکند باز شفاف باشد تا خواننده بتواند با آن ارتباط برقرار کند. تجربه ما از ادبیات جهانی نیز چیزی جز این نیست. چرا که بهترین شعرها و رمانها آنهایی هستند که در نهایت صریح بودن قابل تاویلاند؛ به عبارتی سهلِ ممتنعاند. مثل غزلیات سعدی و حافظ که همه میخوانند و ارتباط میگیرند و از طرفی اصلا هم نمیشود آنها را فقط به یک برداشت منحصر کرد. بنابراین ممیزی زبان شعر را به لکنت میاندازد و با هیچ توجیهی هم نمیشود از آن دفاع کرد.
شاعر مجموعه شعر «مشتی نور سرد» با اشاره به ساز و کار ممیزی توضیح داد: مساله دیگری که وجود دارد شکل ممیزی است که در ادارههای ممیزی انجام میشود و به نظرم خیلی وحشتناک به نظر میرسد. من نمیدانم چقدر این حرف درست است اما شنیدهام که آثار را به صورت مکانیکی و به وسیله یک سری نرم افزارهای خاص بررسی میکنند. به شکلی که یک سری کلمات در این نرمافزارها ذخیره شده و آنها را در اثر جستوجو میکنند، اگر یکی از کلمات مذکور در دفتر شعر وجود داشته باشد با مناسبت و بی مناسبت آن بند شعر حذف میشود. نمونه حاضرش که همین چند وقت پیش اتفاق افتاد، کلمهی «آغوش» بود. در متن اثر جایی زن میخواسته از اسب پیاده شود و شوهرش برای کمک کردن به او، وی را در آغوش گرفته و پیادهاش کرده بود. بعد گفته بودند که این کلمه را باید حذف کنید! نمیخواهم مساله را شخصی کنم اما برای خود من هم بارها این اتفاق افتاده و سعی کردهام از واژههایی که همین معنا را میدهند استفاده کنم. اگرچه اصلا نمیتواند جای واژه معلوم را بگیرد. مثلا من در این جور مواقع به جای «آغوش» از کلمهی «کنار» استفاده کردهام.
ضیاء موحد در خصوص آسیبشناسی مساله ممیزی و ترسِ مولف نیز عنوان کرد: مرحوم محمد حقوقی تعریف میکرد که رفته بود به اداره ممیزی و معترض شده بود که چرا این کلمات را از شعر بیرون کشیدهاید. آنها گفته بودند که « حق با شماست این کلمات بار جنسی ندارند اما میخواهیم شما را به خود کلمات حساس کنیم». خب، این رویکرد به جایی ختم میشود که منِ شاعر برای نوشتن یک دفتر همیشه با یک وسواس و ترسی دست به قلم میشوم که حالا این کلمه را در شعر به کار ببرم یا نه. این وضعیت وضعیت خطرناکی است. زبان را که نمیشود ممیزی کرد. بعد نتیجهاش میشود این که میبینید. کسانی در جاهایی نشستهاند که نه شعر خواندهاند و نه رمان، اما به خودشان اجازه میدهند آثار ادبی را مثله کنند. مگر میشود ادبیات را بدون همدلی خواند؟ انگار اصلا متوجه نیستند که شما وقتی میخواهید روحیه یک ملت را بشناسید بهترین گزینه پیش رویتان «هنر» است. مخصوصا رمان؛ چرا که گاهی خواندن یک رمان، روشنی و شناختی که از یک مملکت به شما میدهد صدها برابر بیشتر از مطالب سیاسی است.
مترجم کتاب «نظریه ادبیات» از رنه ولک، در خصوص تفاوتهای ممیزی در شعر نسبت به رمان نیز افزود: ممیزی در شعر با رمان و نمایشنامه کاملا متفاوت است، در شعر هر کلمه جای خودش و شخصیت خودش را دارد. من نمیخواهم بگویم که در رمان کلمات اهمیت ندارند؛ ابدا. اما اصلا این دو زمینه با هم قابل مقایسه نیستند. شما اگر در شعر حافظ یک کلمه را بردارید و کلمه مترادف آن را بگذارید میبیند که شعر از دست میرود. مثلا این شعر اخوان را فرض بگیرید که میگوید: «ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم/ تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم». خب، از آنجایی که دو کلمهی هیچ و پوچ مترادف هستند، شما بیایید و جایشان را با هم عوض کنید، یعنی بشود «ز هیچ جهان پوچ اگر دوست دارم». اینجا این جمله هیچ معنایی ندارد و به همین سادگی از بین میرود. در صورتی که «هیچ» و «پوچ» خارج از زمینه شعر یک معنا را میدهند، اما مساله اینجاست که ذات شعر وابسته به ذات کلمه است و نه فقط معنای آن. چرا که موزیک و هارمونی کلمات و آن چیزی که شعر تداعی میکند در یک ارتباط تنگاتنگ با هم گره خوردهاند و کوچکترین دخالتی منجر به برهم زدن این تعادل و هارمونی میشود. شما در شعر نمیتوانید به جای کلمه «اسب» که اتفاقا وسیله رفت و آمد هم هست کلمهی «ماشین» را بگذارید. برای اینکه اسب فقط یک کلمه نیست، تکهای از جهانِ خودش است که جهانش را با خود به همراه میآورد، فرهنگ خودش را به دنبالش میکشد. «اسب» صبغه فرهنگی و تاریخیاش را در متن دخیل میکند، ماشین اما اینطور نیست. شعر دقیقا در همین ظرافتهاست که اتفاق میافتد.
موحد درباره فاصلهگیری نوشتار شاعرانه از انواع دیگر نوشتار نیز ادامه داد: من این نکته را از ویتگنشتاین در Philosophical Investigations نقل میکنم که میگوید: «اگر جملهای به من بدهند و معنیاش را بخواهند من میتوانم با کلمات مترادف و ساختمان دستوری جمله دیگری بسازم و بگویم که این جمله این معنا را میدهد. اما اگر جملهای باشد که معنای آن همان جمله باشد و همان کلمات و عینا با همان ترتیب، آن وقت است که میشود ادعا کرد آن جمله «شعر» است.» برای همین است که نوشتار شاعرانه را نمیشود ترجمه کرد، چون موسیقی کلمات و مخصوصا شکل کلمات از دست میرود. شکل کلمه مساله مهمی است. برای اینکه کلمه در شعر حکم شئ را پیدا میکند. شما کلمه «کج و معوج» را در نظر بگیرید، معنای خودش را در شکل و معماریاش هم دارد. شما نمیتوانید کلمهای را در شعر جایگزینش بکنید، حتی اگر همان معنا را داشته باشد.
شاعر مجموعه شعر «نردبان اندر بیابان» درباره آسیبپذیری انحصار متن به یک رای و تاویل اضافه کرد: هر قرائت و خوانشی از یک شعر فقط تعبیر و تاویلی از آن است. هیچ خوانندهای (ممیز) حق ندارد که تعبیر خودش را تنها تعبیر برآمده از متن قلمداد کند و به همین دلیل در متن دخالت کند یا با بهانههایی از قبیل خلاف اخلاق شمردن و خلاف عرف پنداشتن و ... جلو انتشارش را بگیرد. اگر قرار است اینگونه با ادبیات برخورد شود که بالای هشتاد درصد از ادبیات کلاسیک ما و تذکرهها و چه و چه زیر سوال خواهد رفت. گاهی اوقات فکر میکنم که خود حافظ هم اگر در زمان ما بود بیشتر از نیمی از اشعارش را ممیزی میکردند. مثنوی هم همینطور؛ شما الان اگر داستانهای مثنوی را بدون نام مولانا به اداره کتاب بدهید با شما چگونه برخورد میکنند.
ضیاء موحد در بخش پایانی سخنانش نیز درباره ویژگیهای خود سانسوری اینگونه توضیح داد: خودسانسوری یکی از عوارض و پیامدهای ممیزی رسمی است که به شدت هم با آن بده بستان دارد. یعنی همزمان که از آن نشأت میگیرد قوت هم میدهد. خودسانسوری مثل این است که پرندهای برای پرواز از بال و پر خود صرف نظر کند یا به اکراه و به صورت غیر طبیعی از آن استفاده کند. بال و پر یک شاعر هم کلمات او هستند، حالا چگونه میشود به او دستور داد که از این کلمات استفاده بکن و از اینها نه؟
ضیاء موحد، شاعر و استاد فلسفه و منطق است. مدرک کارشناسی ارشد فیزیک از دانشگاه تهران دارد و دکترای خود را در رشته فلسفه از یونیورسیتی کالج لندن گرفته است. از اعضای حلقه اصفهان در دهه چهل بوده و از پیشروان فلسفه تحلیلی در کشور ماست. خیلی از بزرگان او را اجتماعِ شگرفِ ذهن منطقی و ذوق ادبی میدانند. «و جهان آبستن زاده شد» آخرین کتابی است که از او منتشر شده است.