به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ ماجرا نه از بهار که از فصل تابستان شروع میشود. ماجرای نقاش پیری که در یک باغ بزرگ قدیمی و متروک زندگی میکند. در این باغ، روز و شب باز است و پسران و دختران زیادی به آنجا میآیند و گل و میوه میچینند و نقاش پیر را میبینند که «به ماهیهای حوض سنگی باغ دانه میدهد و به طاووس کنار حوض سنگی غذا».
نقاش پیر به دختران و پسرانی که به باغ میایند، نگاه کردن را یاد میدهد و از آنها میخواهد بیتفاوت از کنار گلها و پرندگان نگذرند و به آسمان و ماه و خورشید و درختها نگاه کنند.
تمام تابستان، پیرمرد نقاش با چشمان آبیاش، در ورودی و قابهای چوبی پنجرههای اتاق اول باغ را رنگ سفید میزند و تصویر چهار کبوتر را بر دیوارها نقاشی میکند. اتاق دوم به رنگ زرد درمیآید و تصویر چهار قناری بر آن نقش میبندد.
پیرمرد با کمک دختران و پسرانی که هر روز به باغ متروک میآیند، اتاق سوم را به رنگ سبز درمیآورد و نقش چهار طوطی را بران تصویر میکند. چهار گنجشک نیز در اتاق چهارم که قهوهای رنگ است تصویر میشوند و بر دیوارهای اتاق پنجم که خاکستری است، چهار کاسکو نقش میبندند.
اتاق ششم و هفتم اما رنگارنگ میشوند. ششمین اتاق، خاکستری و قرمز و زرد است و چهار بلبل بر دیوارهای آن نقش بستهاند و اتاق هفتم سبز و آبی است و کبوتران سفید و قناریهای زرد و طوطیان سبز بر آن تصویر شدهاند.
تابستان گذشت و پاییز و زمستان از راه رسید؛ زمستانی سرد و پربرف. پیرمرد پرندگان را در اتاقهای مختلف جا داد. طوطیان و گنجشکها و قناریها را. بلبلان و مرغعشقها را و به دختران و پسران گفت: «پرندهها، مهمان موقت ما هستند. برای دوستی با پرندهها، صدایشان را تقلید و تصویر پرندهها را روی دیوارهای اتاقتان نقاشی کنید...»
نرمنرمک، بهار از راه میرسد. فصلی که آغاز شکفتن و نوشدن است. «صبح روز اول بهار، نقاش پیر با کمک دختران و پسران همسلیهاش، پنجرههای هفت اتاق را باز کردند. پرندهها از پنجرههای هفت اتاق به باغ رفتند» تا آزادی را تجربه کنند.
شخصیت پیرمرد، در این داستان احمدرضا احمدی نیز، چون شعرها و داستانهای دیگرش، بسیار پررنگ است و نقش محوری دارد. پیرمردی که مهربان و بااحساس است. با طبیعت دوستی دارد و رمز و راز آن را میشناسد. پیرمردی که میتواند خود احمدرضا احمدی باشد.
پیرمردی که احمدی در داستان «باغ بزرگ قدیمی متروک» تصویر کشیده گرچه دوست دختران و پسران است اما فاصلهای میان او و همسایگان او وجود دارد که میتواند فاصله میان نسل نویسنده داستان با جوانان امروز باشد. جوانهایی که موفقتر و شادترند اگر تجربیات پیرمرد را بشنوند و در زندگی خود به کار ببندند.
پیرمرد، هفت اتاق را نقاشی میکند و پرندهها که نماد آزادی و بهار و رسیدن روزهای خوش هستند از هفت پنجره به سوی آسمان پرواز میکنند و هفت در بسیاری از فرهنگها، عدد مقدس است. در فرهنگ ایرانی هم عدد هفت، جایگاه خاصی دارد تا آنجا که عطار، هفت شهر عشق را میگردد و رستم، هفت خان را پشت سر میگذارد.
وقتی بهار از راه میرسو و پیرمرد هفت پنجره را باز میکند، پرندهها سه بار دور نقاش پیر میچرخند تا از او قدردانی کرده باشند. ضمن اینکه سه، نماد گذشتن از یک مرحله و ورود به مرحلهای تازه است. انگار پرندهها باید دور تازهای از زندگی خود را آغاز کنند.
بهار رسیده و دختران و پسران همسایه یاد گرفتهاند تا به آسمان نگاه کنند. حالا پرندهها در آسمان به پرواز درآمده و راه تازهای را درپیش گرفتهاند. پسران و دختران به باغ برمیگردند و در اتاقها را باز میکنند. حالا تصویرها جان گرفتهاند. کبوترهای نقاشی شده بر دیوار اتاق بغبغو میکنند و قناریها و بلبلها و مرغ عشقها آواز میخوانند و طوطیان، سراغ پیرمرد را میگیرند. پیرمردی که میدانند روزی بازمیگردد. همانگونه که هر سال بهار از راه میرسد و جامهای نو بر تن زمین میپوشاند.
«پسران و دختران از باغ بزرگ قدیمی متروک بیرون آمدند. در چوبی، آرام آرام بسته شد.» انگار نویسنده برآن است تا به نسل جوان بگوید، حرف گذششتگان را بشنوید و از تجربههاشان بهرهمند شوید اما در گذشته نمانید و نوآور باشید و زمان خود را درک کنید. در آن صورت است که میتوان، هر روز صبح، صدای پرندهها را از هفت اتاق باغ در خانههایتان بشنوید.
داستان «باغ بزرگ قدیمی متروک»، نوشته احمدرضا احمدی، چون دیگر داستانهای او شعرگونه است. او در داستانهایش هم شعر میگوید و فضایی خیالی و رمانتیک را تصویر میکند. داستانهایی چون «رنگینکمانی که همیشه رخ نمیداد»، «نوشتم باران، باران بارید»، «برف، هفت گل بنفشه را پوشانده بود» و... نیز شاعرانه است.
«باغ بزرگ قدیمی متروک» داستانی از احمدرضا احمدی با تصاویر حسن عامهکن است که از سوی انتشارات کانون پرورش فکری منتشر شده؛ کوروش پارسانژاد، طراح گرافیک این اثر بوده که ۵۰۰۰ نسخه و به قیمت ۶۶۰۰ تومان برای گروه سنی «د» و «ه» منتشر شده است.