به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه ایران؛ دکتر نصرالله پورجوادی، چهره ماندگار فلسفه و عرفان، در یادداشتی با عنوان «فلسفه از تعلل به مستی» نقدی را بر وضعیت فلسفه و فلسفهخواندهها وارد میکند و میگوید این روزها فلسفه شدهاست حرف و حرف و حرف! در حالی که فلسفه، «روش زیستن» است. فلسفه را باید «زندگی» کرد.
او در این یادداشت کوتاه درباره میزان بهره ما از فلسفه مینویسد و معتقد است کسانی که فلسفه میخوانند همگی از معرفت آن سیراب و مست نمیشوند بلکه بسیاری با فلسفه، دچار «تعلل» میشوند؛ «فلسفه خواندن همهاش «تعلل» است و کسانی که به دانشگاه میروند و فلسفه میخوانند تعلل میکنند و تنها گاه، از آن بهره حقیقی را میبرند».
دکتر پورجوادی این نکته کلیدی را متذکر میشود که «هر فلسفه خواندهای، فیلسوف نیست» و بسیاری از کسانی که این دانش را فرا میگیرند صاحب معرفت آن نمیشوند. پورجوادی در توضیح این نظر خود از کتاب «سوانح» احمد غزالی بهره میگیرد و این کتاب را بهترین اثری معرفی میکند که در رابطه با «عشق» خواندهاست. او این کتاب را «شاهکار»ی میداند که غزالی بیشتر عمرش را، یعنی تقریباً بیش از چهل سال، صرف آن کردهاست که در آن به ماهیت عشق، چگونگی پیدایش آن، رابطهاش با جان و دل، حسن و زیبایی، درد و بلای عشق، بی دردی عشق، فراق و وصال، حقیقت وصال، پرداختهشدهاست.
پورجوادی نخست به نکتهای که غزالی در اول کتاب خود خطاب به خواننده میگوید، اشاره میکند: «من این کتاب را محض تعلل کردن نوشتم. تعلل کردن در تصوف یعنی چیزی را بدل چیز دیگری به کار بردن، برای تسکین و تسلی خاطر».
وی «تعلل» مدنظر غزالی را به نوعی از «گولزدن» تعبیر میکند و در توضیح بیشتری مینویسد: «بچه گریه می کند. شیر میخواهد. مادرش به جای شیر، به او پستانک میدهد. بچه هم آرام میشود. کرمانیها به پستانک میگویند «گول زنو». تعلل کردن نوعی گول زدن است».
پورجوادی میافزاید: «کسی که یک عمر درباره عشق کتاب میخواند خودش را گول میزند. عشق را باید ورزید. باید رفت، عاشق شد. دردش را باید چشید. باید ناز معشوق را خرید. باید خوار و ذلیل شد. گرفتار درد فراق شد. با آتش شوق سوخت».
از این رو، با استناد به گفته غزالی که میگفت اگر آب را در یقهات بریزی که سیراب نمیشوی. باید آب را بنوشی تا سیراب شوی. معتقد است باید فلسفه را زندگی کرد و صرف خواندن آن، نوعی «تعلل» است.
وی همچنین میافزاید: «کسانی که کتاب فلسفه میخوانند خودشان را گول میزنند. در قدیمها فلسفه روش زیستن بود. روش که میگویم یعنی رفتن، انجام دادن، شدن. فلسفه را زندگی میکردند. فلسفه راه زندگی بود و فیلسوف این راه را میرفت. اما از یک زمان به بعد، شاید از زمان ارسطو، یا قبل از آن، فلسفه شد، به قول هملت، حرف، حرف، حرف. این یعنی تعلل کردن».
از این رو، براین باور است که امروزه فلسفه همهاش «تعلل» است و کسانی که به دانشگاه میروند و فلسفه میخوانند تعلل میکنند. فقط گاهی، در بعضیها، جرقههایی دیده میشود.