به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ درس ـ گفتگوهای بهاره مدرسه آزاد فکری مهاجر به نیمه راه خود رسید. این درس گفتگوها با موضوعات «داستان دین و عقلانیت»، «اقتصاد بازار آزاد و اقتصاد اسلامی» و «علم، دین و نظریه علم دینی» به همت مدرسه آزاد فکری مهاجر دانشگاه صنعتی شریف و با حمايت هيئت حمايت از كرسيهاي نظریه پردازی، نقد و مناظره شوراي عالي انقلاب فرهنگي از اوایل اردیبهشت ماه آغاز شده است.
در دو جلسه نخست هر درس ـ گفتگو، هر کدام از اساتید مدعو، به تبیین نظرات خود پرداختند و استاد دیگر، در فرصتی که در اختیارش قرار می گرفت، نظرات و یا برخی مقالات او را مورد بررسی و نقد قرار می داد. در دو جلسه آینده، بخش گفتگو آغاز خواهد شد و در این بخش، در فضایی مناظره گون، هر کدام از اساتید، پاسخ سوالاتی مهم را بر مبنای نظریات خویش به ما خواهند داد و این پاسخ ها، از سوی استاد دیگر مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت.
در ادامه گزارشی از جلسه دوم درس ـ گفتگوی «داستان دین و عقلانیت» که با حضور دکتر بیژن عبدالکریمی و حجت الاسلام قائمی نیا در دانشگاه صنعتی شریف برگزار شد، ارائه می شود.
حجت الاسلام قائمی نیا در ابتدای سخنانش گفت: این مطالب برای اولین بار است که توسط بنده ارائه می شود و پیش از این در جایی ارائه نکرده ام.
وی ابتدا در مورد روش، صحبت نمود و تصریح کرد: خود دین به ما اجازه نمی دهد هر روشی را اتخاذ کنیم. خود «دین» که ترجمه Religion است از ساخته های عصر روشنگری است تا هرچیزی شبیه به دین را «دین» خطاب کنند وگرنه امر واحدی وجود ندارد که در میان این مفاهیم به ظاهر مشابه مشترک باشد و میان اسلام و یهودیت و مسیحیت و سایر مکاتب که ظاهری شبیه به دین دارند تفاوت وجود دارد. در عصر روشنگری درباره سه مفهوم بزرگ خیلی بحث شد و این سه مفهوم در این دوران بسیار مورد توجه قرار گرفت و در دوره پست مدرن از اهمیت آنها کاسته شد. این سه مفهوم، «حقیقت»، «عقل» و «نفس» هستند. در این رویکرد، این مفاهیم، هر کدام، قبلا هویتی دارد و بعدا وارد صحنه اجتماع می شود. بنابر آنچه گفته شد، و بنابر نظری که دکتر عبدالکریمی در جلسه قبل در خصوص روش بررسی موضوع تاکید فرمودند، رویکرد تاریخی دکتر عیدالکریمی با پست مدرنیسم پیوند دارد.
در ادامه وی بر دو نکته مهم تاکید کرد:
- فهمیدن در ادعاهای فلسفی نقش کلیدی در تصمیم گیری دارد.
- اجزاء این ادعاها را اگر بفهمیم نقش کلیدی در تصمیم گیری دارد.
نمی توان ادعایی برای همه ادیان ارائه کرد. ادیان اگر اشتراکاتی هم با هم دارند، باز این اشتراکات برای همه ادیان نیست و این اشتراکات دو به دو یا سه به سه بین ادیان مشترک است.
وی سپس به تعاریف مختلف دین از نظر صاحبنظران اشاره کرد. به عنوان نمونه کانت، گوهر و اساس دین را اخلاقیات می دانست، یعنی هویت دین را به اخلاق تقلیل می داد و شلایرماخر گوهر دین را حالات و احوالات دینی می دانست و... . منظورشان از دین، اسلام است و نه همه ادیان. سپس وارد بحث رابطه انسان با حق تعالی در دین پرداخت. برای توضیح این موضوع از مثال یک گل استفاده کرد: شما وقتی از یک گل خوشتان بیاید آن را می چینید و آن را برای خود دارید اما وقتی محو در گل شوید، گویی با آن گل یکی می شوید. اولی از جنس داشتن و دومی از جنس بودن و شدن است. دوست داشتن، از جنس داشتن، و عاشق شدن، از جنس بودن و شدن است.
وی با بیان اینکه روابط بر دو گونه اند؛ متافیزیکی که از جنس داشتن است و وجودی که از جنس بودن و شدن است گفت: اساس اسلام رابطه وجودی با حق تعالی است، اما سؤال این است که چنین رابطه ای با چه روشی باید ایجاد شود؟! روش ایجاد چنین ارتباطی ترکیبی از روشهای متنی و فلسفی با روشهای معناشناختی و مانند آن است.
قائمی نیا در توضیح بیشتر این موضوع این گونه ادامه داد: بوبر می گوید رابطه انسان با یک شیء سه گونه است:
- من و او
- من و آن
- من و تو. حالات ۱ و ۲ یک رابطه غایبانه و مرده است، اما حالت سوم یک رابطه زنده است. در واقع خلاء وجود انسان با این رابطه پر می شود.
در ادامه حجت الاسلام قائمی نیا وارد مقوله عقل و عقلانیت شد و تصریح کرد عقلی که در قرآن به آن اشاره شده است، یک عقل وجودی است، نه متافیزیکی.
وی در تعریف تفاوت عقل و عقلانیت گفت: عقلانیت (Rationality) می تواند تاریخی باشد، ولی عقل نه. در اسلام دو گونه عقل داریم که با هم نسبت دارند:
- عقل وجودی که عقل حافظ و مولوی از این دسته است.
- عقل متافیزیکی.
همچنین در خصوص عرفان نیز، دو گونه عرفان داریم:
- عرفان نظری که فضای متافیزیکی دارد.
- عرفان عملی که آمیزه ای از وجودی و متافیزیکی است که البته جنبه وجودی آن غلبه دارد.
در این مرحله زمان مربوط به حجت الاسلام قائمی نیا به پایان رسید و نوبت به دکتر عبدالکریمی رسید تا نقد خود را بر صحبتهای قائمی نیا ارائه کند.
وی در ابتدا به مروری بر معانی دین پرداخت و سپس مفهوم عقل و تعاریف مختلف و دسته بندی های مختلف در این خصوص را مطرح کرد. سپس توضیحات بیشتری در خصوص مفهوم عقل به شرح زیر ارائه داد و پس از مرور تفاوتهای عقل عرفی و عقل نا متعارف که در جلسه قبل مطرح کرده بود، گفت: وقتی از نسبت عقل و دین صحبت می کنیم، منظور عقل نامتعارف نیست. چون ناموجه ترین دین ها هم عقل عرفی خودشان تاییدشان می کند. پس محل نزاع، عقلانیت متعارف نیست.
عبدالکریمی در ادامه اشاره کرد: معمولاً در صدر تاریخ ادیان ابراهیمی، متنی ظهور می کند و سپس نزاع بر سر فهم کلام الهی مطرح می شود. در واقع ادیان، مدافعان اولیه ای داشتند که آپولوژیست ها بودند، چون به هرحال نیاز به یک دفاع حداقلی عقلی داشتند. بنابراین علمی به نام علم تئولوژی که همان علم کلام در اسلام است شکل می گیرد. در ادامه نوع دیگری از عقلانیت شکل می گیرد که عقلانیت تئولوژیک نام دارد. در ادیان مختلف به نحوی این عقلانیت ظهور کرده است. مراد از این عقلانیت تئولوژیک، عقلانیت هرمنوتیک است که همواره به متن مقدس رجوع می کند.
وی افزود: عقلانیت کلامی، عبارت است از کاربرد عقل در فهم و تفسیر دین. دین در صدر تاریخ خودش، یک عقل وجودی، یک اگزیستانس بود. با علم کلام، دین به منزله یک امر قلبی، تبدیل به یک مجموعه اصول و ساختار و ... می شود. این نوع عقلانیت گاهی باعث انسداد فکری می شود. بنابراین تعریف، شهید مطهری، یک متفکر نیست، بلکه یک متکلم(به معنی آگاه به علم کلام) یا تئولوگ است. عقلانیت تئولوژیک با عقلانیت عامه متفاوت است، ولی مرزهای مشترکی هم با آنها دارد. مثلا همچون عقل توده به منابع معرفتی خودش آگاه نیست. در این عقلانیت، بحث در چارچوب ایمانی می تواند شکل بگیرد و نمی تواند مواجهه تئولوژیک خود را تا آخرین گام ها ادامه دهد. این عقلانیت باورهای خود را به عنوان حقایق مطلق می شناسد و قدرت پرسشگری از مبانی تاریخی خودش را ندارد.
این عقلانیت نص محور است و تا حدود زیادی به نتایج و لوازم خودش وقوف دارد. به ناسازگاری های درونی خودش (پاره ای با پاره دیگر) آگاهی دارد و می خواهد این ناسازگاری را برطرف کند. مثلاً برای متکلمی مثل شهید مطهری، حفط سیستم و نظام دینی اولویت دارد.
عقل تئولوژیک اول اعتقاداتش را معلوم کرده است، و سپس به استدلال می پردازد. عقل تئولوژیک جدلی است، یعنی بیش از اینکه دغدغه فهم جهان را داشته باشد، خود را متعهد به دفاع و توجیه پاره ای از باورهای تاریخی که آنرا دین می نامد و آنرا حقیقت مطلق می شناسد می داند. تفکر تئولوژیک می گوید ما همه چیز را نمی دانیم و هنوز علم همه چیز را درک نکرده است.