به گزارش فرهنگ امروز به نقل از سایت انسانشناسی و فرهنگ؛ مصطفی هادیزاده در مقاله ای نوشت:
چکیده: هدف از این پژوهش نگاهی تطبیقی به دو مکتب اخلاقی متفاوت (اخلاق پروتستان و اخلاق اسلامی) است و پی بردن به این مهم که هر شبکهی اخلاقی، متناسب با آن شبکه، مستعد ظهور و بروز نوع خاص و سبکی ویژه از زندگی است. به این صورت که این شبکهی اخلاقی میتواند وجهِ مشخصی از روحیهی افراد را در مسیر خاصی پرورش دهد. مسئلهی پژوهش،کشف وجوه و سویههای متفاوتِ این دو مکتب اخلاقی است و اینکه این سویهها، چگونه به تقویت روحیهی خاصی در افراد، منجر میشود. لازم به تذکر است که به دلیل اینکه در مسئلهی پژوهش سخن از چرایی نیامده و پژوهش بیشتر در پی کشف چگونگیهاست، پس به جای قراردادنِ نقطهی عزیمتش بر فرضیه، مستقیما به شناخت بافت و زمینهی پژوهشی خواهد پرداخت. مناسبترین روش برای این مسئله و اساسا هر مسئلهای که هدفش بررسی مقایسهای میان موضوعهای مختلف است، روش تطبیقی میباشد. به شرطی که اساسا موضوعها به گونهای انتخاب شود که منطق مقایسه، منطقی موجه و قابل دفاع باشد.
واژگان کلیدی: قسمت ازلی، رضا، قضا، دنیا.
مقدمه
اساسا مقایسهی مکاتب اخلاقی چه فایدهای میتواند داشته باشد؟
توجه به تکتکِ مفاهیم به کار گرفته شده در یک مکتب و سازماندهیِ کنشِ مومنان آن مکتب بر اساسِ آن مفاهیم، سبب میشود تا فهمی حداقلی از انگیزه های عملِ مومنان، به دست آید. فهمی که میتواند به شناخت قابلیتها و ظرفیتهایِ موجود در یک مکتب منجر شود. اینکه مثلا در موقعیتهای مختلفِ سیاسی و اجتماعی چه توقعی میتوان از افراد داشت، تا حدی به این برمیگردد که اینان در چه مکتبی رشد و نمو یافتهاند و با چه مفاهیمی عمل خود و یا «دیگری» را معنا میکنند. «دیگری» یا از همکیشانشان است یا مومن به مکتبی دیگر و بنابراین مومن به مفاهیمی دیگر. نگاه تطبیقی میان مکاتب مختلف اخلاقی، دقیقا محل تلاقی این مفاهیم با هم است و برای مومن این فرصت را فراهم میآورد تا در موردِ انگیزهها و اعمالِ خود، اگرنه درگسترهی وسیعتری،که با دقتِ بالاتری نظر افکند و به تامل بنشیند. این مقاله، فقط نمونهای است از همین تلاقی: تلاقیِ مفاهیمِ اخلاق کالوَنی با تفسیرِ وبر و مفاهیمِ اخلاق اسلامی با تفسیرِ ملا احمد نراقی.
پژوهش را با بررسیِ مفهومِ «قسمت ازلی» در اخلاقِ پروتستان، آغاز میکنم و آن را با واکاوی مفاهیمی مثلِ «قضا» در اخلاق اسلامی، پی میگیرم. در این میان ابهامِ مومن کالوَنی را در سعادتمندی خویش (کالوَنیسم از فرقههای مکتبِ پروتستان است) در مقابل یقینِ مومن به اسلام قرار میدهم. از سوی دیگر دنیایِ دنیّهی این مومن را با دنیایی که تجلیِ فرّ و شکوه الهی است، نزدِ آن مومن مقایسه میکنم. هرچه مومن کالونی در امر دنیوی خود کوشاست و سعادت را در آبادی این جهانی می بیند، مومنِ مسلمان فقط به قدر تامین معاش خود_ و نه بیشتر که موجبِ فساد اخلاقیاش گردد_ دنیا را ارج مینهد. بنابراین پیوندی که میانِ دنیا و آخرت (و به نفعِ دنیا) در اخلاق پروتستان ایجاد میشود، مستعد روحیهی سرمایهداری میگردد، در صورتیکه چنین پیوندی در اخلاق اسلامی به نفعِ آخرت صورت میپذیرد و فقر و بلا غالبا_درمعراجالسعاده_ ارج نهاده میشود. بنابراین دعوت مومن مسلمان به کار ریاضتکشانه در این جهان، دعوتِ بیهودهای است.
ریاضتکشی و روح سرمایهداری
در این بخش از مقاله سعی میشود تا بنیانهای مذهبی اخلاقِ پروتستان، تشریح گردد تا مشخص شودکه از بطن این زمینهی اخلاقی چه نتیجه یا نتایجی حاصل میگردد. «وبر بر آن است که خاستگاههای روح سرمایهداری را باید در آن شکل از ریاضتکشی دروندنیایی یافت که از اصلاح دینی پروتستانی سدههای شانزدهم و هفدهم برآمده است. مذهب کالون، این بنیادنگرترین روایت مسیحیت اصلاحشده، جزم تقدیر ازلی را پذیرفت.» (کالینیکوس،1385: 289)
«وبر همچنین معتقد است که سه رای از آرای الهیاتی آیین پروتستان به رشد سرمایهداری و سرانجام بدون آنکه مسببان آن مطلع و یا حتا راضی باشند، به دنیویشدن انجامید. 1. اعتقاد به قسمت ازلی: یعنی از قبل مقدر شده است که کدام آدمیان رستگار خواهند شد یا به ملعنت دچار خواهند آمد. خداوند این سرنوشت را برای آدمیان مقدر کرده است و آدمیان هرگز به درک سبب قسمت خود نائل نخواهند شد. زیرا که فهم کردار خداوند برای آدمی میسر نیست...2. خداوند خالق جهان و بشر است و مقدر کرده است که بشر در زمین زندگی کند. بنابراین بشر باید بکوشد تا با کار خود ملکوت خداوند را در زمین مستقر سازد و شکوه و فرّ او را به درستی پاس دارد.3. طبیعت و تن به عالم معصیت تعلق دارد و آدمی فقط با لطف الهی قادر است که از چنگال آنها بگریزد وباید که از پی لذتجویی و خوشباشی نرود. » (اباذری، 1389: 144)
«از آنجا که اعتقاد به قسمت ازلی هیچگونه تاویل جدیدی نمیپذیرفت، یعنی به هیچ نحوی انعطاف پیدا نمیکرد و در واقع رها نمیشد، در نتیجه دو نوع توصیهی کشیشی، که هردو به هم مربوط بودند شکل گرفت: از یک سو خود را برگزیدهشمردن در حکم وظیفهای تلقی میشد، هر نوع تردیدی در این باره میبایست به عنوان وسوسهای از شیطان کنار گذاشته شود، چرا که نارسائی در اعتماد به خویش ناشی از نارسائی ایمان، یعنی نارسائی در اعتقاد به تاثیر رحمت الهی بود...از سوی دیگر برای رسیدن به این اعتماد به خویش ، کار خستگی ناپذیر در یک شغل، به عنوان بهترین وسیله، رسما توصیه شدهاست. کار و تنها کار است که تردید مذهبی را میزداید و یقین به رحمت حق را در مومن به وجود میآورد.» (آرون،1390: 611-610)
شاید در بسیاری از مکاتب دیگر نیز، چُنین مضامینی به چشم خورَد اما تلفیقِ مجموعهای از این مضامین، که منجر به صورتبندیِ زمینهی اخلاقیِ خاصی _که مستعد تقویت روحیهی ویژهای در میان افراد است_ میگردد، برای ما اهمیت دارد. اینکه چگونه مضامینِ یک مکتب اخلاقی بر روی هم سوار میشوند و سازهای برای رستگاری مومنانِ به آن مکتب فراهم میکند؟ در این بین پیوندهایی را که مومنان، میانِ سویههای مختلف مفاهیم اخلاقی برقرار میکنند، به تدریج زمینهسازِ تیپ خاصی از کنش توسط آنان میگردد. پیوند بین تردیدِ مومن کالونی از رستگاریاش و اعتقاد به نوعی ریاضتکشیِ دروندنیاییِ پروتستانی، زمینهسازِ شکلگیریِ تیپ خاصی از سرمایهداری در میانِ آنان شد. «برای مومنان اهمیت داشت که بدانند جزو رستگارشدگان هستند یا خیر، اما آیین کالون هیچ راهی برای اطلاع از این امر برای آنان باقی نگذاشته بود. مومنان که با این وضعیت روبرو شده بودند، ناگزیر شدند راهی را برگزینند که با این دستور منافات داشت. آنان تسلیم این وسوسه شدند که علائم رستگاری را در همین جهان بیابند.» (اباذری،1389: 144) «ریاضتکشی دنیوی پروتستانی، با قدرت علیه التذاذ خودانگیخته از دارایی عمل میکرد و مصرف، به ویژه مصرف تجملات را محدود مینمود.» (وبر،1388: 181) «بنابراین ثروت تنها وقتی از نظر اخلاقی مذموم است که وسوسهای برای بطالت و التذاذ گناهآلود از زندگی باشد و جستوجویِ آن فقط هنگامی مذموم است که با نیت زندگیِ شاد و غفلتآمیز در آتیه توام باشد. اما به عنوان انجام وظیفهی شغلی و کاری نه فقط اخلاقا مجاز، بلکه عملا واجب است.» (همان: 174) «اخلاق کالونی مبتنی بر روش و نظم این جهانی بود. منظور از این جهانی بودن به هیچ وجه آن نیست که کالون خود دنیا طلب شده بود، بلکه کاملا برعکس میتوان گفت که کالون همهی دنیای مسیحی را به صومعه مبدل کرد، منتها صومعهای که در آن کار عبادت محسوب میشد...مومنان وظیفهی روزمرهی خود را تکلیف الهی تلقی کردند و با این گمان که با کار خود به فر و شکوه الهی میافزایند، با شدت و حدت به کار پرداختند و چون از مصرف و خوشگذرانی برحذر شدهبودند، بر اثر کار بیامانِ آنان، ثروت عظیمی انباشته شد.» (اباذری، 1389: 145-144)
این را هم بگویم که وبر به هیچ وجه قصدِ ارائهی تبیینی علّی از چراییِ به وجود آمدن سرمایهداری ندارد، بلکه هدفش از این ارائه آن است که به اهمیتِ بافتها و زمینههای بسیار متمایز مکاتب اخلاقی، که از بر هم رَویِ مفاهیم متعدد ساخته و پرداخته گشته است، در فهم انگیزهی کنش آدمیان، اشاره کند.
با توجه به مفهوم «قسمت ازلیِ» اخلاق پروتستان، در بخش بعد به واکاویِ مفهوم «قضا» در اخلاق اسلامی و چگونگیِ بازتولید آن در میان مومنان خواهم پرداخت.
رضا بر قضا
«از حضرت امام جعفر صادق پرسیدند: به چه چیز مومن شناخته میشود؟ فرمود: تسلیم و رضا در آنچه بر او وارد میشود از شادی و اندوه». (نراقی،1383: 748) تسلیم و رضا از مراتب قرب الهی است و جزَع و فزَع، فردِ مقرّب _حتا پیامبر_ را هم از مقاماش تنزل میدهد. حتا سوال از چگونگی و چراییِ امری که بر مومن واقع شده نیز مذموم و به دور از ایمان است. «حضرت رسول از طایفهای از اصحاب خود پرسید که: شما چه نوع کسان هستید؟ عرض کردند از مومنانیم. فرمود: چه چیز است علامت ایمان شما؟ گفتند: صابریم در وقت بلا و شاکریم در هنگامِ نعمت و رفاه و راضی هستیم به موارد قضا. حضرت فرمود: مومنانید به خدای کعبه قسم» (همان: 747) صبر، شکر و رضا، از مهم ترین مفاهیم اخلاق اسلامی است که مومنان واقعی، مزین به هر سه هستند. عمل مومن و امور وی در خارج از ارادهی الهی صورت نمیپذیرد، پس ناله و بیتابی بر قضای الهی، ناله بر خواستِ اوست.
«به حضرت داود وحی رسید که: تو میخواهی و من میخواهم و آنچه خواهش من است به وجود میآید. پس اگر سر تسلیم به خواهش من گذاردی، آنچه خواهش توست کفایت می کند و اگر قبول نکردی خواهش مرا، در تعب میاندازم تو را در آنچه می خواهی و آخر هم نخواهد شد مگر آنچه من میخواهم.» (همان: 744) هرچند تشابهاتی میانِ دو مکتب مذکور دیده میشود، اما ابهامی که مومن کالونی از رستگاری دارد، به هیچ وجه در مومنِ مسلمان دیده نمیشود. او سرشار از یقین است و از رستگاریاش مطمئن. مومنی که بر تمام آنچه که بر سرش میآید از بلا و نعمت، راضی است به رضای او، شک و شبههای از سعادتمندیاش ندارد. « از ثمرات مرتبهی رضا آن است که موجب رضای خداوند از بنده میشود و آن اعظم سعادت دو جهانی است و هیچ نعمتی در بهشت از آن بالاتر نیست.» (همان: 748)
اگر مومن کالونی با کار ریاضتکشانه سعی دارد تا با تردیدِ عذابآوری که بر او مستولی است، فائق آید و موقعیتِ این جهانیاش را تجسمی از سعادت و رستگاریاش در آن جهان میداند، مومنِ مسلمان میان بلا و نعمت تفاوتی نمیبیند، وظیفهاش مشخص و اَجرش معلوم است. بیتفاوتیِ او نسبت به امور مرتبط با وی، همواره او را در شادی و سرورِ قلبی نگه میدارد. او تفاوتی میان مرگ و حیات یا فقر و غنا نمیبیند. اینجاست که اخلاق اسلامی نه در مدحِ فقر، که در مدحِ هر پیشآمدی که بر تو واقع شد، به علتِ قرار گرفتنِ آن در ارادهی الهی، سخن میگوید.
و اما تجسم رضا در اعمال و طُرقِ کسب آن: « طریق تحصیل رضا آن است که: مواظبت برطاعات و عبادات و تضرع و زاری، با کمنمودنِ علایقِ دنیویه و نفسانیه تا محبت او به مرتبهای رسد که محوِ خیال دوست گردد و چنان مست بادهی محبت گردد که احساس الم و مصائب و بلاها نکند.» (همان: 751 )
جام بلا
«پس چون روز قیامت شود اهل بلا را آورند و از برای ایشان میزان نصب نمایند و نامهی اعمال ایشان را بگشایند بلکه ایشان را ثواب و مزد ریزند، همچنان که در دنیا بر ایشان بلا ریخته میشد. پس اهل نعمت و عافیت از دنیا آرزو کنند که: کاش در دنیا بدنهاشان را خود با مقراض، پارهپاره میکردند تا ثواب ایشان مثلِ ثواب اهل بلا میبود.» (همان: 802) هرچند که صبر بر بلایای حادث، در ادامهی رضای مومن بر قضای الهی قرار دارد و مقام و مرتبهی صبر، کم از جایگاهِ رضا، ندارد و حتا از آن به عنوانِ نیمی از ایمان و یا حتا خودِ ایمان، تعبیر میشود، اما در اینجا خود مفهوم بلاست که از اهمیت برخوردار است. بلا و فقر در اخلاق پروتستان از نشانههایِ عدمِ برگزیدگی است و فرد مبتلا با تلاش بسیار، سعی در دور نمودنِ آن از خود دارد.
«مومن بداند که در ازای هر مصیبتی، محو گناهی است یا رفع درجهای است و یقین داند که خیری نیست در کسی که به بلایی گرفتار نشود.» (همان: 801) مبتلا به چنان درجهای از تقرب دست مییابد که اهل نعمت به او حسرت میورزند و همین است که بلا نزد او خوشایند می گردد و آن را کفارهی گناهان خود محسوب میکند. او چنان در عزت و سربلندیاش از بلای نازلشده در سرور است که دلیلی برای اقدام نمیبیند. هرچه بیشتر در بلا غرق شود، فضل و کمالاش افزون میگردد. رنج و محنت چون نمادی از قرب و عزت در نظر گرفته میشود. این جاست که صبرِ بر این رنج هم از مرتبهی بالایی نزد مومن مسلمان برخوردار است.
«از حضرت پیغمبر مروی است که: خدای عزّ و جل فرمود که: هرگاه متوجه سازم به بندهی خود مصیبتی و بلایی در بدن او و یا مال او یا فرزند او، پس او صبر جمیل نماید. من از او شرم میکنم که در روز قیامت، ترازویی به جهت او نصب کنم یا نامهی عمل او را بگشایم.» (همان: 799) تاکید چنین روایاتی بر یقین و اطمینانِ مومن میافزاید و او را در مواجهه با بلا، به گونهای که ذکر شد مصممتر و قاطعتر میگرداند.
دنیای دَنیّه
«هر که از دنیا به همین قدر(تامین معاش) از برای تحصیل آخرت بردارد، از اهل دنیا نخواهد بود. بلکه دنیا در حق او مزرعهی آخرت خواهد بود و اگر از این قدر،کمتر را هم به قصد حظِ نفس و تنعم در دنیا فرا گیرد، داخل اهل دنیا خواهد بود.» (همان: 344) میان این مبانی و آنچه که پیشتر در مورد اخلاق پروتستان گفتهشد، تقریبِ زیادی موجود است. لذت دنیوی نزد آن مومن هم، نشان از درجات پست بندگی و تنزل در پیشگاه خداوند دارد. مومن کالونی اگر در جهتِ آبادی این جهانی میکوشد نه در پی رفاه و کسبِ آرامش دنیوی،که در صددِ فرونشاندنِ آتشِ شک و تردید خود است. «هرکه در دنیا، نعمتی به او رسد یا لذتی دریابد، اگرچه به شنیدنِ آواز هزاری باشد یا به تماشای سبزهزاری یا نوشیدنِ آب سرد و خوشگوارایی، در مقابل آن لذتی از لذات آخرت از دست او در میرود.» (همان: 344)
همین تفاوت اساسیِ این دو مبانی نیز میباشد، اینکه دنیا را محلی برای وصول به سعادت ابدی خود بدانیم و
آن را تجسمی از جایگاه خود در مسیر قرب الهی تصور نمائیم و در جهت توسعه و عمرانِ آن، همبسته با جلال و شکوه الهی، کوشندگی کنیم و بر روی این اصل که «هرچه در این مسیر پیشروتر _مرفهتر و برخوردارتر از مواهب_، شانسِ برگزیدگی بیشتر»، حرکت کنیم، البته با مذمتشمردنِ لذت و عیشِ اینجهانی و ارزشمندی سود، برای خودِ سود و نه وسیلهای برای رفاهِ بیشتر، که پول ماهیتا دارای ارزش است نه میانجیای برای رسیدن به ارزش تا اینکه به قدر کفاف از دنیا بکَنیم و فراتر را رها نموده و به امورِ متعالیِ جهانِ باقی بپردازیم و حتا برای این جهان حقیقتی هم قائل نباشیم. «در خصوص اینکه او را هیچ حقیقتی نیست و اصلی ندارد. بلکه محض وهم و خیال است و در این خصوص آن را تشبیه کردهاند به خیالاتی که آدمی آن را در خواب میبیند و چون بیدار میشود اصلا از آن اثری نیست.» (همان: 339)
نتیجهگیری
بررسی تطبیقی میان مکاتب مختلف اخلاقی، دقیقا محل تلاقیِ شبکههای مفهومیِ آنهاست و برای مومن به آن مکاتب این فرصت را فراهم میسازد تا در مورد انگیزهها و اعمال خود با دقت بالاتری نظر افکند و به تامل بنشیند. مفاهیم موجود در اخلاق پروتستان و اخلاق اسلامی، گاه چنان همپوشانی و تطابق دارند که گویی از یک بنیان برآمدهاند و گاه چنان متعارضاند که منطق مقایسه را منطقی ناموجه میسازند. فهم این تعارض صرفا با مطالعهی مکاتب اخلاقی میسر نخواهد گردید، بلکه اساسا شناختِ مکاتب، در میانِ مومنان است که مسجل میگردد. انگیزههای عمل و کنش مومنان، نشاندهندهی قابلیتها و ظرفیتهای موجود در یک مکتب است.
در این مقاله تلاش شدهاست تا با بررسی مفاهیم بنیانی این مکاتب به صورت مقایسهای، درکِ کنش و انگیزهی عملِ «دیگری» که در یک کیش و آئینِ دیگر و یا حتا همان کیش زیست میکند، میسر گردد.
پژوهش با بررسیِ مفهوم «قسمت ازلی» در اخلاق پروتستان آغاز و با واکاوی مفاهیمی چون «قضا» در اخلاق اسلامی پیگیری میشود. از سوی دیگر دنیای دنیّهی این مومن در مقابل دنیایی که تجسم فرّ خداوندی نزد آن مومن است، قرار میگیرد. در حالیکه آبادیِ این جهانیِ مومن مسلمان تا حدی فراتر از قدر تامین معاش، میتواند موجبات فساد اخلاقیِ وی را فراهم آورد، آبادیِ دنیای مومن کالونی به معنای بالا بردنِ شانس برگزیدگیِ وی نزد خداوند متعال است.
با شناختی حداقلی از بنیانهای مفهومیِ مکتبِ مومن به آن، در قیاس با مکاتب دیگر، انتظارات و توقعاتِ خود را از مومنان، متناسب با شبکهی مفهومیِ آن مکتبِ اخلاقی در نظر گرفته و همین امر شاید سبب شود تا در تصمیمات، اقدامات و کنش خود، حداقلی از عقلانیتِ به دور از تعصب را تجربه نمائیم.
منابع
اباذری، یوسف (1389)، خِرد جامعهشناسی، تهران، انتشارات طرح نو.
وبر، ماکس (1388)، اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری، ترجمه عبدالکریم رشیدیان و پریسا منوچهری کاشانی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی.
کالینیکوس، آلکس (1385)، درآمدی تاریخی بر نظریهی اجتماعی، ترجمه اکبر معصومبیگی، تهران، نشر آگه.
آرون، ریمون (1390)، مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعهشناسی، ترجمه باقر پرهام، تهران، انتشارات علمی فرهنگی.
نراقی، ملا احمد (1383)، معراجالسعاده، تهران، نشر هجرت.