به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه ایران؛ خانیکی در یادداشتی نوشت:
جامعه معاصر ایران، همواره با دو سطح از تحولات روبهرو بوده است. اول، تغییرات محسوس که دربرگیرنده متغیرهایی هستند ملموس و قابل اندازهگیری نظیر بالارفتن نرخ شهرنشینی، سطح سواد و آموزش و بهره مندی گسترده از رسانهها و افزایش سطح مشارکت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و دوم، تغییرات نامحسوس که نتیجه بلافصل آن عوامل تأثیرگذار است؛ نوگرایی، نیازهای جدید، میل به دموکراسی، بازاندیشی و تفکر انتقادی از جمله پیامدهای گریزناپذیر تغییرات سطح اول اند. اگر متغیرهای دسته نخست را میتوان عواملی دانست که جامعه را «در معرض تغییر» قرار میدهند، میشود متغیرهای دسته دوم را عوامل «انعطاف شناختی» برشمرد. رخداد دوم خرداد 1376 که بحق نام «حماسه» بر خود گرفت، مبین انعطاف شناختی جامعه ایرانی است که خود را به زبان رأی نشان داد. این گفتمان از سویی به سبب شکلگیری تحولات درهم تنیده اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خواست انجام تغییراتی داشت و از سویی دیگر این تغییرات را در چارچوب نظامی میخواست که خود دو دهه پیش از آن، در پی انقلابی بزرگ و مردمی به آن قاطعانه رأی داده بود. در واقع نتیجه خودشناسی مجدد جامعه ایرانی و پاسداشت سرمایه اجتماعی انباشته شده در متن آن جامعه بود. در جامعهای که اکثریت قاطع شهروندان آن، با اعتماد به نظام، اعتماد به خود و اعتماد به رویکردی که به زودی نام «اصلاحات» به خود گرفت، سه مؤلفه اصلی تغییری بودند که به منصه ظهور رسیدند. اصلاح طلبی در واقع حدیث و روایت غالب در تحولات پردامنه جامعه کنونی ما است که در دو سوی خود، دو «نه» را به همراه دارد؛ در یک سو، نه به نارساییهای موجود و رضایت به تصلبهای اجرایی و ساختاری و در سوی دیگر، نه به رادیکالیسم و شالوده شکنی. به زبان دیگر نشانه سازگاری مردم سالاری و جمهوری اسلامی و هم سرشتی و هم سرنوشتی دینداری و آزادی است. از انقلاب مشروطه 1285 تا انقلاب اسلامی سال 1357 میتوان جلوههای دیگر آن را دید. در این یکصد سال جامعه ایران مدام در پی آزادی و استقلال و پیشرفت دویده و کوشیده است و دستیابی به این سه را در سازگاری با هویت دینی و ملی خود، خواسته است. هر بار که فروغ این آرمانها در صحنه زندگی اجتماعی او کم شده یا به مانع برخورده باز هم از این مطالبه اساسی دست برنداشته است. انقلاب اسلامی و محصول بلافصل آن یعنی جمهوری اسلامی به این اعتبار نشانگر همان جان مایه و زبان همان حدیث دیرین مردم سالارانه است که پس از انقلاب نیز در هیچ جا توقف نکرده است؛ روزی در دوم خرداد 1376 و روزهایی دیگر در پی آن. همان تغییرات «محسوس» و «نامحسوس» جامعه ایران نشان میدهد که مطلوب ترین و خوش فرجام ترین راه رسیدن به همان آرمانهای دیرین جز تشخیص گفتمان اصلاحات و اعتدال و تن سپردن به حدیث عقلانیت، مدارا و قانون مداری نیست. گفتمانی که میخواهد و میتواند ایران را از پرتگاه افراط و افراطی گری دور کند.