به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه اعتماد ضیمران در یادداشتی نوشت:
ذهن ما یا رویكردی كه به طور كلی در فرهنگهای مدرن یا امروزی وجود دارد در حقیقت اساس و پایه چیزی است كه كانت در قرن هجدهم تحت سه عنوان نقد خرد ناب، نقد خرد عملی و نقد قوه حكم یا نقد داوری آن را پایهریزی كرد. این در جامعه غیرشرقی رواج پیدا كرد و جزو لاینفك فرهنگ آنها شد. اما در جامعه ما معمولا نقد به این صورت، به آن معنا جا نیفتاده است و بنابراین نقدی كه در آن چارچوب، بر حسب آن برداشتها و پیشزمینههای فلسفی شكل گرفت، نقدی است كه به اصطلاح اپیستومولوژیك است؛ نقدی است كه میتوان گفت مبنای آن معرفتشناختی است. ولیكن ما نقد را ارزششناختی میبینیم یعنی به طور كلی تفاوت عمدهای وجود دارد بین نگاه ارزششناسانه و نگاه معرفتشناسانه. نگاه معرفتشناسانه نگاه مدرن به نقد و نگاه ارزششناسانه نگاهی پیشامدرن است.
نقد پیشامدرن اساسا در چارچوب فرهنگ خودی دو صورت به خود گرفته است؛ یكی مدح و دیگری قدح. درواقع ما با دو صورت با یك اثر روبهرو میشویم یا اینكه آن را ستایش میكنیم یعنی در حقیقت یك نسبت ارزشی برای آن قایل خواهیم بود یا اینكه آن را ضد ارزش قلمداد كرده و آن را مورد شك و تردید و سرزنش قرار میدهیم و به دنبال یافتن خطاها و ایرادات میرویم. این دو نوع نگاه چیزی است كه زیرساخت یا زیرمتن فرهنگی جامعه ما را تشكیل میدهد هرچند ممكن است در كشور نقدهای خیلی خوب، اصولی و منسجمی نیز انجام شده باشد اما فراگیری آن زیاد نبوده است. نكته دیگری نیز كه در مساله نقد با آن روبهرو هستیم این است كه نقد فردمحور میشود یعنی معمولا ما نقد را به اثر متوجه نمیكنیم بلكه به فرد و شخصیت او معطوف است و او را آماج بررسی قرار میدهیم. این یكی از سفسطههایی است كه در حوزه نقد اتفاق میافتد و باید از آن گریزان بود. در واقع باید جنبه معرفتی نقد بر جنبه عملی و ارزشی آن برتری پیدا كند. یكی از مشكلات چنین نقدی این است كه كسانی كه مورد نقد قرار میگیرند خود را آماده حمله میبینند و به همین دلیل واكنشهای تدافعی نشان میدهند و شاید این مسالهای است كه ما در حوزه نقد با آن رو به رو هستیم. پس بنابراین چیزی كه نقد اساسی مدرن را از انواع دیگر نقد جدا میكند در مرحله اول این است كه رویكردشناختی و معرفتی است و به هیچوجه دنبال ایجاد ارزش نیست چه بسا بیشتر نقدهایی كه امروزه انجام میشود جنبه گسترش دانش و بینش دارد تا اینكه خطاها را یا ایرادات را نسبت به یك فرد یا اثر برملا كند. به همین دلیل نیز جامعه ما اغلب اوقات به دلیل همان نگاه ارزشی نقد را برنمی تابد و آن را نوعی اهانت به خود تلقی میكند و زمینهساز بروز مشكلاتی در جامعه میشود.
نگاهی كه نقد علمی دنبال میكند همان طور كه گفتم یك نگاهشناختی است یعنی در واقع هدف نقد گسترش آگاهیهای بیشتر در جامعه یا در چارچوب یك اثر است بنابراین یك سلسله محور برای انجام نقد وجود دارد كه در صورت در نظر گرفته شدن نتیجه آن بسیار سازنده خواهد بود. نخستین ركن یك نقد این است كه با مبانی قابل رویت، قابل شنیدار و قابل خواندن روبهرو شده و آن را به طور كاملا بیطرفانه توصیف كرد. مرحله دوم این است كه منتقد فهم خود راجع به یك اثر را عرضه كند كه نام آن را تفسیر یا تبیین یك اثر یا پدیده میگذارند و بنابراین در این حوزه باید آن ارزشهای زیباشناختی صریحا بر این نوع تاویل و تبیین مسلط شود. در مرحله نهایی نقد است كه ارزیابی صورت میگیرد و آن هم باید حداقل باشد، یعنی در یك نقد مولفه اول، توصیف صرف و مولفه دوم، تبیین و تاویل باید بسیار مسلط باشند و مولفه ارزیابی باید با احتیاط صورت بگیرد. حتی برخی محققان معتقد هستند كه این مرحله نهایی یعنی ارزیابی اغلب لزومی ندارد چرا كه اگر نقاد بهطوری توصیف و تبیین را انجام دهد اثر خود را گذاشته است بنابراین نیازی به بیان آشكار ارزیابیهای ارزششناختی او نیست. بنابراین مخاطبی كه با نقد روبهرو میشود به طور كلی به آن نتیجه میرسد.
وقتی هدف نقد گسترش دانش و بصیرت باشد اساسا از قلمرو انصاف و عدالت دور نمیشود چون هدف آگاهیرسانی است اما وقتی نقدی جنبه شخصی یا گروهی پیدا كرد یا حرفهای مورد نقد قرار گرفت و لحن آن نقد با گزارههای ارزشمحور تدوین شد ممكن است رعایت عدل و انصاف دشوار شود و در بعضی موارد نیز ممكن است منتقد به عمد از این حوزه دور شود. اگر نگاه به موضوع نقد نگاهی معرفتشناختی باشد بیانصافی و بیعدالتی كمتر اتفاق میافتد. افلاطون در «جمهوریت» میگوید: «بین دانش و ارزش نوعی رابطه تنگاتنگ وجود دارد.» وقتی هدف دانش بود ارزش نیز والا میشود و وقتی ارزش والا شد بیعدالتی جایی در آن چارچوب نخواهد داشت.
٭استاد سابق فلسفه در دانشگاه تهران و استاد فعلی دانشگاه هنر