فرهنگ امروز/ دكتر غلامرضاكاشی:
فرهنگ از منظر دانش سیاسی، تحت تاثیر چند رویكرد، با مقوله سیاست نسبت برقرار میكند. بر اساس هر یك از این نسبتها «آینده فرهنگ» با پرسشهای متمایزی مواجه میشود. رویكردهای مذكور به شرح زیرند:
اول: هر جامعه متكی بر یك نظام فرهنگی و هر نظام فرهنگی واجد عقلانیتی درونی است و مقتضی آن عقلانیت، با صورتی از ترتیبات سیاسی همساز است. این نگرش از زمان یونانیان تا امروز تداوم دارد. ارسطو، منتسكیو و بسیاری از دانشمندان علوم سیاسی در قرن بیستم، بر همین مبنا از نسبت فرهنگ و سیاست سخن میگویند. این صورتبندی از نسبت میان فرهنگ و سیاست، در مقوله آینده فرهنگ، با این مساله دست به گریبان است كه فرهنگها هستیهای مستقل و عقلانیتهای درون بنیاد خود را از دست میدهند و مرتب از این نكته میپرسند كه چشمانداز آینده نظم سیاسی چه خواهد شد؟
دوم: فرهنگ فاقد عقلانیت درونی است و تحت تاثیر وجهی از حیات اجتماعی نظیر اقتصاد، جامعه یا سیاست، صورتبندی تازهای اختیار میكند. بنابراین مساله «آینده فرهنگ» تابع و پیرو تحلیلی است كه از آن متغیر مستقل عرضه میكنند. از تحول نظامهای اقتصادی، تحول نظام آموزشی یا نظام خانواده یا از گسترش دموكراسی در عرصه سیاسی، تحول صورتبندی تحولات فرهنگی را نتیجه میگیرند. همساز شدن صور فرهنگی و شكلگیری فرهنگ جهانی از همین منظرگاه نتیجه میشود. ماركس یا پارسونز را میتوان در این طبقه جای داد.
سوم: جامعه در اساس یك صورتبندی زبانی و به آن اعتبار یك هستی فرهنگی تصویر میشود. صور گوناگون عقلانیت، حیات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، تابع مشخصهها و توانشهای زبانی و فرهنگی قرار میگیرند. این روایت توسط ساختارگرایان و پساساختارگرایان مطرح میشود و مطابق با آن، زبان و به تبع آن فرهنگ، حامل سازمانی از اقتدار و امكانهای مولد میدان قدرت تصویر میشود. فرهنگ و زبان، تولید میكنند و در عین حال تولید میشوند. فرهنگ واجد امكانها و محدودیتهایی است كه میدانهای متفاوت قدرت اقتضای آن را دارند. در این روایت، چندان صورتبندیهای خطی از تحولات فرهنگی میسر نیست. از فرهنگ پیشینهزدایی و آیندهزدایی میكند. سنتهای نوماركسیستی و ساختارگرا و پساساختارگرا در این طبقه جای دارند.
چهارم: فرهنگ فاقد جوهر درونی و تابع زندگی و با فرمهای زندگی است. به منزله روایت همسازكننده، جامعه و فرمهای گسیختهشونده زندگی اجتماعی را مستمرا همساز مینمایاند. به این اعتبار، فرهنگ با ارجاع به موقعیتهای گوناگون چهرههای متفاوتی از خود ترسیم میكند سیاست در این منظر، تحت تاثیر فرمهای تحولیابنده زندگی سیاسی تغییر و تحول پیدا میكند. اجتماعگرایان اینچنین به مقوله فرهنگ و نسبت آن با سیاست میپردازند. فرهنگ در این روایت، علیالاصول سیاسی نیست اگرچه با عرصه سیاست نیز نسبت برقرار میكند.
هریك از دیدگاههای فوق، امكانی برای بحث از آینده فرهنگ دارند، اما در عین حال میتوان در زمینه آینده فرهنگ از منظر رویكردهای نظری، از یك حكم قطعی سخن گفت. از منظر دانش سیاسی، مستمرا از اعتقاد به وجود عقلانیتهای فرهنگی كاسته میشود و نقش بنیادگذار آن در حوزه سیاسی محل تردید واقع میشود. به این معنا، فرهنگ به منزله تاریخ، تداوم، پیشینه و میراث كمتر بها پیدا میكند. آنچه جایگزین میشود شكوفایی، زایایی، تولید میدان قدرت و بازی تازه محل اعتنا واقع میشود.