به گزارش فرهنگ امروز به نقل از تسنیم؛ دیروز صبح ستون سرمقاله روزنامه «هفت صبح» با یک شگفتی تمامعیار مواجه بود. بهروز افخمی، کارگردان مشهور سینمای ایران، مقاله تندوتیزی علیه سایت کافه سینما و سردبیر این سایت امیر قادری نوشته است و در آن با تندترین لحن ممکن، عباراتی باورنکردنی در مورد امیر قادری به نگارش در آورده است.
سابقه توجه خاص و ویژه افخمی به امیر قادری، از منتقدان سینما و سردبیر سایت کافه سینما به فیلم «روباه» برمیگردد. در نسخهای که از فیلم در جشنواره فیلم فجر پخش شد، افخمی تعریضی به «دوران تازه» عبارت مورد علاقه امیر قادری زده بود، اما این بار افخمی بهاصطلاح شمشیر را از رو بسته است. توضیحات روزنامه «هفت صبح» را با متن کامل یادداشت افخمی بخوانید:
توضیح «هفت صبح»:
یادداشتهای هفتگی همکارمان امیر قادری در هفت صبح پیرامون سینما و سیاست واکنشها و بازتابهای مثبت و منفی فراوانی داشته است. دیروز بهروز افخمی فیلمساز صاحبنام کشورمان یادداشت تندی را در واکنش به مطالب این ستون برایمان ارسال کرد که بدون هیچ قضاوتی در اینجا منتشر میکنیم.
متن یادداشت افخمی:
آقای امیر قادری!
پنج، شش سال پیش در روزهایی که محسن مخملباف داشت برای کسب مقام ریاست جمهوری در رژیم بعد از جمهوری اسلامی نرمش میکرد و طناب میزد و توی صدای آمریکا به آمریکاییها مشورت میداد نوشتهای از او به دستم رسید. در آن نوشته یکی از بزرگان مملکت که اتفاقاً به پاکدستی و احتیاط مفرط در مسائل مالی شناخته شده به اسراف و بیبندوباری مالی متهم شده بود از جمله به اینکه هروقت میخواهد به مسافرت برود پیشاپیش اسبهای گرانقیمتش را با هواپیما به همان منطقه میفرستند تا اگر هوس کرد سوارشان شود.
مخملباف مخصوصاً تأکید کرده بود که این اطلاعات محرمانه را بعضی از دوستان قدیمیاش در سپاه که هم ناراضیاند و هم هنوز مقامات بلند امنیتی دارند از میان اسناد طبقهبندی شده بیرون کشیده و از کشور خارج کرده به او رساندهاند.
نوشته مخملباف اما یک اشکال کوچک املایی داشت که با همه کوچکی بدجوری رسواکننده بود و نشان میداد ادعای او در مورد مستنداتش راست نیست. مخملباف در طول نوشتهاش چندین بار از جت فالکن نام برده بود که چطور برای ریخت و پاش و چه و چه مورد سوء استفاده فلانی و فلانی قرار گرفته اما از قضا همهجا جت فالکن را فالکوم نوشته بود. این اشتباه املایی البته برای مخملباف که به هر حال نویسنده معتبری است و گذشته از فیلمنامه نویسی در مقاله نویسی و داستان نویسی هم سابقه قابل توجهی دارد قبیح بود، بهخصوص که نشان میداد او در طول چندین سال زندگی در خارج از کشور و بلغور کردن جملات انگلیسی روزمره نتوانسته زبان یاد بگیرد و نتوانسته بفهمد یا حدس بزند که فالکن (بهمعنی عقاب) برای نام یک شرکت هواپیماسازی مناسبتر از فالکوم است که در زبان انگلیسی هیچ معنایی ندارد.
اما همین غلط املایی شرمساری بزرگتری را برای مخملباف فراهم میکرد زیرا نشان میداد که او بهخلاف ادعایش سند محرمانهای در اختیار ندارد که اگر داشت لابد حداقل خودش خوانده بود و از خواندن آن سند فهمیده بود آنچه تا حالا "فالکوم" شنیده در واقع فالکن است، رسوایی اصلی از دروغگویی مخملباف و کوشش او برای فریب هوادارانش میآمد و شخص زیرک برای رسیدن به هدف از هر وسیلهای استفاده میکند و برای خلایق و اخلاق حرمتی قائل نیست.
این نکته از آن آوردم که به شما حالی کنم چطور گاهی یک میم ظاهراً ناقابل که بهخطا جای نون نشسته باشد میتواند اعتبار آدمی را پیش مردم بافراست ویران و حتی ناراستی و آلودگیهای اخلاقی او را هویدا کند، اما مبادا خیال کنید خواستهام محسن مخملباف را با شما مقایسه کنم. محسن مخملباف صرف نظر از آنکه ممکن است گوش سنگینی داشته باشد و فالکن را همیشه فالکوم شنیده باشد و شاید بعضی وقتها دروغ هم بگوید (که او را از لحاظ سیاسی غیر قابل اعتماد میکند) به هر حال اعتبار ادبی و هنری دارد و داستان پرداز ماهری است. او اصلاً با شما تفاوت طبقاتی دارد چون هرچه باشد از طایفه داستان پردازان و فیلمسازان است، گیرم که شاید گاهی سعی میکند داستانهایش را بهجای واقعیت به مردم بفروشد.
اما شما با عرض معذرت، گلاب به رویتان، پاپاراتزی کمسوادی هستید که در چند سال اخیر موفق شده شهرت بسزایی در عرصه وسیع دروغ و جعل و پاچهخواری و دهندریدگی به هم برساند. نه! شما به هیچ وجه در سطح مخملباف نیستید، او شاید فالکن را فالکوم شنیده باشد اما شما انگلیسی را از رو و با صدای بلند نمیتوانید بخوانید، مثلا چند روز پیش یادداشتی از شما در روزنامه هفت صبح خواندم که توش بهتفصیل پاچهخواری هیلاری رادم کلینتون را کرده بودید اما رادم میان او را "رادهام" نوشته بودید، این یعنی شما اسم آن زن ناقصعقل را هیچوقت در تلفظ انگلیسی نشنیدهاید یا اگر شنیدهاید نفهمیدهاید و از روی جلد کتاب هم نتوانستهاید درست بخوانید. نهخیر جناب! شما تا زانوی مخملباف هم نمیرسید. در حالی که او برای هدفی مثل نشستن روی صندلی رئیس جمهور دروغپردازی میکند شما در آرزوی نشستن روی صندلی محمود گبرلو در برنامه تلویزیونی هفت بال بال میزنید و هر چند روز یک دروغ جدید میسازید و در حالی که مخملباف ده پانزده فیلم ساخته که سه چهار تاش واقعاً خوب است شما یک سایت زرد (زرد غلیظ، زرد مایل به قهوهای) ساختهاید که توش کفش پاشنهبلند میفروشید و برای هیلاری "رادهام" کلینتون سینه چاک میکنید و به سینه چاکی خود افتخار میکنید.
پاپاراتزی هم البته مراتب و درجات دارد. شما پاپاراتزی مجانی هستید یعنی بهمفت کلیک میشوید و آخرین اوضاع و احوال لباس و آرایش سلبریتیها را در اختیار میگذارید و اگر احیاناً آرایش نداشته باشند آن را هم با دقت و امانتداری به اطلاع مشتریان میرسانید. عیبی ندارد! پاپاراتزی هم جزو ریزهخواران طبیعی صنعت سرگرمی است اما باید حد خودش را بداند و سر جای خودش بنشیند. شما که خوب میدانید هیچ آمادگی و استعدادی برای فهم مسائل سیاست و اقتصاد کلان ندارید چرا پا را از گلیم قرمز یا صورتی خودتان بیرون گذاشته و درباره ایدئولوژی یا مثلاً اقتصاد آزاد حرف زیادی میزنید؟ واقعاً مخاطبین خودتان را تا اینحد احمق فرض کردهاید که احتمال میدهید حرفهای شما را در باب سیاست کلان و اقتصاد کلان جدی بگیرند و بخوانند؟ شما بهتقلید طوطیوار از من، فیلمسازان ایدئولوژیک را طعن میکنید و بعد کمکم باورتان میشود که معنی این طعن را میفهمید و حتی خود من را ایدئولوژیک خطاب میکنید و در همان حال نئولیبرالیسم را ایدئولوژی "دوران تازه" مینامید و همه روشنفکران را به تغییر گفتمان از ایدئولوژیهای دیگر به نئولیبرالیسم دعوت میکنید. شما باعث شرمساری من هستید چون با تعبیرات و اصطلاحات من هذیانگویی میکنید، مثلاً تعبیر "دولت نفتی" و "سینمای نفتی" را که من بارها استفاده کردهام نفهمیده به کار میبرید و این شائبه را ایجاد میکنید که من مثل شما با سرمایهگذاری دولت در تولید محصولات فرهنگی و هنری مخالف هستم. کدام عقل سالم با سرمایهگذاری دولت در زیرساختها یا تولید فیلمهایی که بخش خصوصی از تولید آنها عاجز است مخالفت میکند؟
چیزی که من گفتهام و با عقل سالم جور در میآید این است که دولت باید فیلمسازان بخش خصوصی را آزاد بگذارد، یعنی نه به آنها یارانه و وامهای کمبهره بدهد و نه بهبهانه یارانهای که میدهد فیلمنامهها را دلخواهی و سلیقهای سانسور کند. تازه این وضعیت مال چند سال پیش است و چنان که همه میدانند در حال حاضر دیگر یارانه یا وام کمبهرهای در کار نیست اما نظارت غیرقانونی دولت بر فیلمنامهها و مراحل ساخت همچنان پابرجاست و همین نظارت بیمایه فطیر که حالا آشکارا تحت سفارش و پسند جشنوارههای خارجی از طرف وزارت ارشاد خودمان انجام میشود بخش خصوصی را کاملاً ورشکسته و از رقابت عاجز کرده است. چنان که میبینید موضوع از حد درک شما بیرون است و اصلاً فهمیدنش بهصرفه و صلاح شما نیست. خدا را شکر که پاپاراتزی کمسوادی هستید و هرجا قرار باشد با دولت سرشاخ شوید میتوانید خود را هرچه بیشتر به نفهمی بزنید یا سوت بزنید و وانمود کنید که اصلاً نشنیدهاید.
خسته شدم! امیدوارم زبان تند و بیرحمی که به کار گرفتهام برای شما آشنا باشد، این زبان و بیان خود شماست. من البته کمتر چیزهایی را که مینویسید میخوانم و فقط تیترهای سایت زرد مایل به قهوهای شما را میبینم. اما لحن این یادداشت را میتوانید پاسخی به لحن دریده یادداشت خودتان در باب مراسمی تلقی کنید که در حضور رئیس جمهور سخن گفتند «کاسه گدایی به دست» خواندید. من البته در آن مراسم ساکت بودم و با حرفهای اغلب سخنرانان هم موافق نبودم اما یادداشت شما را در روزنامه هفت صبح خواندم و وقتی به تعبیر کاسه گدایی رسیدم توی ذهنم خطاب به شما گفتم امیر خان! دیگه ... در پایان بهزبان خوش به شما نصیحت میکنم از این به بعد اظهار نظر درباره مسائل سیاسی و اقتصادی و فلسفی و غیره را رها کنید و در کمال خوشحالی و رضایت مشغول تبلیغ سلبریتیها و بالا بردن آگاهی مشتریان علاقهمند به کفش پاشنهبلند و لباس مخصوص و فرش قرمز و ... باشید. تبلیغ خانم کلینتون چون سلبریتی محسوب میشود مانعی ندارد.
و من الله التوفیق/ بهروز افخمی