به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن پیش رو یادداشتی است از ماسیمو پیاتلی ـ پالمارینی (Massimo Piattelli-Palmarini)، نویسنده کتاب «اشتباه داروین چه بود» (What Darwin Got Wrong )*، که توسط زهیر باقری نوع پرست ترجمه شده است.
چند ماه پیش، یک فیلسوف آمریکایی برای مخاطبانی بسیار فرهیخته در لندن توضیح داد که چرا در نظر او نظریه نوداروینیستی تکامل زیستی اشتباه ـ به طور اجتناب ناپذیری اشتباه ـ است. او به روشنی توضیح داد که انتقادات او از آفرینش گرایی یا طراحی هوشمند یا هر انگیزه حتی اندک مذهبی دیگری الهام گرفته نشده است. یک آقای سالمند از میان حضار به شدت عصبانی شده و با اوقات تلخی گفت که «تو نباید این حرفها را بزنی، یا چنین چیزهایی را بنویسی! آفرینشگراها آن را مغتنم شمرده و علیه علم از آن استفاده خواهند کرد.» سخنران مودبانه پرسید: «حتی اگر حرفهای من درست باشند؟» که در برابر آن به سرعت و پرشور جواب گرفت که: «به خصوص اگر درست باشند!» که در آن تکیه کلام روی «به خصوص» بود.
این گفتگو نمونه ای است از شور و تعصبی که برخی از دانشگاهیان و افراد عادی در پیروی از نظریه داروین به خرج می دهند. داروینیسم، به اطمینان، آیینی غیرمذهبی است. بیرقی خداناباروانه که شوالیه های سفید عقلانیت علمی در جنگشان علیه نیروهای تاریکی زیر آن گرد هم می آیند. نمودهای بیشماری از این حمیت داروینیسم آیینی وجود دارند؛ تعدادشان آن قدر زیاد است که نمی توان آنها را در اینجا فهرست نمود. این اتفاق بارها برای من و جری فودور، هنگامی که با همکاری هم مطلبی با عنوان «اشتباه داروین چه بود» (که اخیراً توسط پروفایل بوکس چاپ شده) می نوشتیم و داشتیم آخرین تغییرات جزیی را در آن انجام میدادیم، رخ داد. برخی از دوستان و همکاران، این کار را از سر حمایت انجام میدادند، و گرچه با حرفهای ما موافق بودند، اما انتظار داشتند که با رگباری از عکس العملهای بسیار ناخوشایند روبه رو شویم (که البته نگرانی آنها به جا بود زیرا این اتفاق افتاد).
نقد سکولار ما از نظریه نوداروینیستی را می توانید در کتاب «اشتباه داروین چه بود» بیابید. نقد ما بسیار مفصل و مبتنی بر تعداد زیادی از اکتشافهای جدید در زیست شناسی و همچنین تجزیه و تحلیل برخی اشتباهات در مفاهیم اساسی نظریه تکامل داروین است. خلاصه کردن آن اینجا غیرممکن است. آنچه ترجیح میدهم در این جا بررسی کنم این است که چرا این نظریه چنین طولانی مدت چنان قدرت غیرقابل تغییر یا غیرقابل نقدی در قلب و ذهن تعداد چنان زیادی از دانشمندان، معلمان، نویسندگان علمی، روسای موزه ها و خوانندگان تحصیلکرده یافته است.
بیایید انگیزه و عامل محرک خداناباوری ستیزه جو را کنار بگذاریم و این را بررسی کنیم که چه چیزی در خود نظریه فرگشت وجود دارد که مقاومت در برابر آن را، چنان غیرممکن می نماید. اول این که این نظریه به شیوه ای بدیع (داروین واقعاً نابغه بوده است) دو نوع اصلیِ توضیحی را که برای ما در زندگی روزمره جالب است با هم ترکیب نموده است. اولی، توضیح از نوع مکانیکی است که در بر گیرنده پدیده های طبیعی از جمله اجرام، نیروها، پیوندهای شیمیایی، ملکولها و برخی موجودات بی جان دیگر است. نوع دیگر، نوع جاندار، دربرگیرنده امور انسانی است و شامل اهداف و وسایل، مقاصد، برنامه ها، باورها و تمایلات است. کودکان دوست دارند که قدرت نوع دومی را بیش از حد بزرگ کنند و تمایلات و نیات را حتی به برخی اشیای بی جان مانند اسباب بازیها، رایانه ها و حتا ابر و باد هم نسبت بدهند.
چرا باران می بارد؟ پاسخ را در بخارشدن آب، تقطیر و دما مییابیم که توضیحی مکانیکی است. آنان به فایده باران برای محصولات در مزارع، میوه ها روی درختها و توتها در بوته ها رجوع می کنند. این توضیحی است که غایی یا هدف گرا نامیده می شود زیرا خوب بودن نتیجه به عنوان علت نهایی پدیده در نظر گرفته شده است.
در گذشته، زیست شناسی به طور کامل از نیاز به چنان توضیحاتی رها نشده بود. افزایش تدریجی پیچیدگی در تکامل زیستی، از ارگانیسمهای تک سلولی گرفته تا قورباغه ها، گورخرها، میمونها و انسانها و هماهنگی فوقالعاده میان بسیاری از ویژگیهای انواع و نیازهای موقعیت بوم شناختی آنها موجب ارتقای توضیحات غایی شده است. به نظر روشن می رسید که این که عنکبوتها تارهای ظریف برای شکار میتنند، یا ماهیهای آزاد و مارماهیها هزاران مایل شنا میکنند تا برای تخمگذاری دقیقاً به محلی که در آن زاده شده اند برسند، یا این که کاکتوسهای ساگوارو وقتی باران می بارد باد می کنند و در زمینهای خشک دهها میلیون دانه میپراکنند زیرا در غیر این صورت شانس تولید مثلشان بسیار کم خواهد بود؛ صرفاً از سر تصادف محض یا عمل کورکورانه فرآیندهای مکانیکی نیست و این امر بارها و بارها توسط شگفتگیهای جهان جانداران نمایش داده می شود.
دانشمند نسل شناس مولکولی و برنده جایزه نوبل، ژاک مونوی فرانسوی، برای نشان دادن چیزی شبیه به علت غایی، لغت برتری فرگشتی(teleonomy) را ابداع نمود، زیرا توضیح واقعی می بایست کاملاً مکانیکی می بود و برتری فرگشتی صرفاً شبیه آن است. بسیار جالب است که حتی در ذهن بهترین زیست شناسان نیاز به تأیید نیروی غایی در زیست شناسی وجود دارد.
داروین در این بازی حرکتی فوق العاده نمود: او توضیحی مکانیکی برای غایت قابل مشاهده در گونه های زیستی فراهم نمود. حقه او در تولید مثل با تغییر اندکِ ویژگیها، که در نسلهای پشت سر هم خودبه خود تولید و با انتخاب طبیعی دنبال می شود، نهفته بود. این ایده تمام علت غایی مورد نیاز ما را در بر می گرفت ولی بر یک توضیح مکانیکی مبتنی بود. این ایده به نظر شکست ناپذیر می آمد. به زودی، کاربردهای آن در گسترش کالاها، در بازارهای مالی، در انتشار مد و آهنگها و حتی فرضیه های علمی مشاهده شد. این موفقیتی فوق العاده بود.
علاوه بر این، این ایده ای هوشمندانه است اما آشکار و بدیهی نیست، از آن ایده هایی نیست که هر فردی بتواند به طور تصادفی آن را کشف کند. اگر آن را به گروهی از کودکان آموزش دهید، در خواهند یافت که هرگز قبلاً به ذهنشان خطور ننموده ولی ایده ای بسیار بسیار هوشمندانه است. آنان صرفاً در صورت درک آن احساس بسیار باهوش بودن میکنند. به نظر من این بسیار مهم است. بزرگسالان هم به صرف درک آن و این که بلافاصله میتوانند تعداد بی شماری از نمونه ها و کاربردها را برشمارند، احساس باهوش بودن می کنند.
بسیار دشوار است که برای آنان توضیح دهیم که این فرآیند واقعیت دارد و منحصر به فرد است اما نمی تواند منشأ انواع را توضیح داد؛ اگر اجازه بفرمایید مخالفم، آقای داروین! بسیاری از زیست شناسان در حال حاضر این عقیده را دارند (برای این که بدانید چه کسانی و به چه دلیل لطفاً کتاب ما را بخوانید). این نبوغ فوق العاده این ایده و تعالی ای که فرد با درک آن احساس میکند، ذهنها را از توجه به هر گونه نمونه مخالف منع می کند.
این ایده اندکی شبیه عامه پسندترین توضیحها در مورد جزر و مد است. ماه، آب اقیانوسها را با استفاده از کشش جاذبه اش بالا می آورد. چه کسی چنین نمی اندیشد؟ جای تأسف است که مد در نقطه ای از کره زمین با مد در نقطه ای متقاطر با آن در نیمکره دیگر همزمان رخ می دهد و جاهایی در زمین وجود دارند که در آنها تقریبا هر ۱۲ ساعت مد اتفاق می افتد، در حالی که در جاهای دیگر در همان زمان دو مد رخ می دهد و جاهایی هستند که تنها چند صد مایل با هم فاصله دارند ولی در آنها سطح جزر و مد بسیار متفاوت است. کشش جاذبه ماه، تنها –صرفاً - بخشی از توضیح است ولی این ایده چنان هوشمندانه است که دیگر شواهد (کشش جاذبه خورشید، بسامد جرم آب) همه به سادگی نادیده گرفته میشوند.
همین امر در توضیح جریانهای الکتریکی پیش میآید. خب، معلوم است که جریان الکتریکی، حرکت الکترونهاست! جای تأسف است که حرکت الکترونها در یک رسانای فلزی در واقعیت حدود ۱۰ سانتیمتر به ازای هر ساعت است، در حالی که جریانها بی اندازه سریعتر هستند؛ صدها هزار کیلومتر در ثانیه. توضیح واقعی در ارتعاشات یک گاز باردار، ارتعاشی در میدان رسانای فلزها نهفته است.
در مورد داروینیسم، همنیروبخشی این عوامل حتی آن را بیشتر وسوسهانگیز و مقاومتناپذیر می نماید. اختلاط توضیح مکانیکی با غایی و انجام آن به گونه ای هوشمندانه و دوگانگی ایجاد کردن در ذهن در مورد این پیروزی به اضافه نبرد با ایده های دینی، در نهایت موجب متعالی نمودن دانش شده و داروینسم را تبدیل به آیینی غیرمذهبی می نماید. ننگ بر خداناباوری که از داروینیسم انتقاد می کند، به خصوص اگر حرفش درست باشد!
*ماسیمو پیاتلی- پالمارینی با همکاری جری فودور کتاب اشتباهات داروین را نوشته که توسط پروفایل بوکس چاپ شده است.