به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه اعتماد؛ عمده تلاشهای نواندیشان و روشنفكران دینی معطوف به فلسفه و كلام و الهیات بوده و كمتر از میان ایشان به دانش فقه به مثابه كاربردیترین معرفت دینی در زندگی روزمره مومنان پرداختهاند. شاید یك دلیل آن این باشد كه با وجود آموزشهایی كه در زمینه فقه و فقاهت در دانشگاه صورت میگیرد، همچنان مهمترین جایگاه آموزش و تعلیم فقه حوزههای سنتی هستند و همین نكته سبب میشود نواندیشان كه عمدتا از بسترهای دانشگاهی برمیخیزند، كمتر متوجه اهمیت فقه و سویههای گوناگون آن شوند. داود فیرحی، دانشآموخته حوزه و دانشگاه و استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران البته از معدود چهرههایی است كه تجربه زندگی علمی در هر دو بستر حوزه و دانشگاه را داشته و در تلاشهای فكریاش ذهن خود را معطوف به تحولات فقه در تعامل با دگردیسیهای سیاسی و اجتماعی و فكری جامعه اسلامی داشته است. محصول این نگاه آثار متعددی است كه آخرین آنها دو جلد كتاب قابل توجه فقه و سیاست است. عصر دوشنبه چهارم خرداد در دانشكده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس نشستی با حضور او و ابوالفضل شكوری، استاد فقه سیاسی دانشگاه تربیت مدرس و ابراهیم برزگر، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و عباس منوچهری، استاد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد. در ادامه گزارشی از این نشست از نظر میگذرد:
****
در آغاز نشست الهه شیریلو دانشآموخته علوم سیاسیبه معرفی مختصر كتاب فقه و سیاست پرداخت و گفت: این كتاب پروژه فكری دكتر فیرحی است كه در دو جلد (١٣٩١ و ١٣٩٣) منتشر شده است. این پروژه دغدغه مساله قانون و ارتباطش با فقه را بررسی میكند و به نوعی رابطه دین و دموكراسی در صد سال گذشته ایران را نشان میدهد. كتاب فقه را اگر نه مهمترین كه یكی از مهمترین دانشهای عملی در جهان اسلام میداند كه وظیفه تنظیم روابط فرد و جامعه را بر عهده دارد. به باور نویسنده رابطه فقه و سیاست دو سویه است. در نتیجه فقه میتواند مسبب پیشرفت یا ناكامی جامعه باشد. به همین خاطر جلد نخست با فقه سیاسی آغاز میشود و رابطه فقه و فقها با مشروطه را واكاوی میكند و در جلد دوم تحول مفهوم حكومتداری در فقه بررسی میشود و در انتها نیز فقه حكومت اسلامی بررسی میشود. در این كتاب همچنین به استعارههایی كه بنیانهایی برای نظریههای سیاسی تدارك میبینند، اشاره میشود. دكتر فیرحی معتقدند در فقه مشروطه استعاره سیاسی غالب وقف است و در فقه حكومت اسلامی قضا است. این استعارهها واسطههایی برای ورود مفاهیم علوم سیاسی به فقه و صورتبندی فقهی آنها میشوند. همچنین در این كتاب ضمن بررسی تاریخ نظامهای سیاسی در صد سال اخیر اشاره میشود كه با وجود جابهجایی سه نظام قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی در این صد سال، از لحاظ مفهوم حكومتداری ماجرا به این سادگی نیست، بلكه ما با یكسری انباشت و تداخلات مفهوم حكومتداری مواجهیم كه دو سویهای از اقتدار و دموكراسی را فراهم كرده است. ایشان البته تاكید دارند كه سكولار یا دینی بودن یك حكومت تاثیر چندانی در رویههای دموكراتیك یا اقتدارگرایانهاش ندارد. همین طور در این كتاب درباره اهمیت پژوهشهای موضوعشناسی در فقه تاكید میشود و بدین جهت دانش اجتهاد را تركیبی از دو دانش موضوعشناسی و حكمشناسی میدانند. همین امر باعث میشود كه گستره عرفگرایی در فقه حكومت برجسته شود.
داود فیرحی: ایده حكومت اسلامی چگونه شكل گرفت
داود فیرحی استاد اندیشه سیاسی دانشگاه تهران در ادامه به مسیر پژوهشی كه به تالیف كتابهای حاضر انجامیده پرداخت و گفت: آثار من دو قسمت است؛ بخشی از آنها به رابطه دین و دولت قدیم ارتباط مییابد، مثل كتاب قدرت، دانش و مشروعیت و همین طور تاریخ تحول دولت در اسلام. در این آثار همچنین رابطه دانش فقه با این دولتها بررسی میشود. علت آن است كه در جهان اسلام بزرگترین دانش عمل است. قسمت دوم كارهای بنده مربوط به این دو جلد فقه و سیاست است. در جلد اول عمدتا به مشروطه میپردازد و جلد دوم نیز از ١٣٢٠ تا حول و حوش سال ١٣٩٠ را بررسی میكند و میكوشد نشان دهد ایده حكومت اسلامی چگونه به تدریج در ایران از دهه ١٣٢٠ ساخته شده و به تدریج تحولاتی پیدا كرده است. در این دو جلد كوشیدهام تجربهای را كه مواجهه فقه و دولت مدرن رخ داده مطرح كنم. مهمترین دولتها از دیدگاه دستگاههای فقهی نخست دولت مشروطه و دوم دولت جمهوری اسلامی است. البته كتاب زیرمجموعههای متعددی دارد، مثل نحوه مواجهه فقه با دولت مدرن. برای این مواجهه فقه نیازمند ترجمه مفاهیم سیاست جدید بوده است و بدین منظور دستگاههای فقهی از استعاره (metaphor) بهره گرفتهاند. در دولت جدید، مفاهیمی چون قانون و نمایندگی و انتخابات و تفكیك قوا اهمیت مییابد. بحث بر سر تحقق كامل این مفاهیم در ایران نیست. فقهای ما معمولا سعی میكنند وجه صحیح و كامل این مفاهیم را در نظر آورند. به نظر من مفهوم استعاره راهگشا است. در این متن تحولاتی را دنبال كردم؛ یكی اینكه مواجهه ما با دولت مدرن مواجههای دموكراتیك است، یعنی درك نخستین فقهای ما مثل مرحوم نایینی دركی دموكراتیك است و سعی میكند عناصر این دولت دموكراتیك را به دستگاه فقه ترجمه كند. اما به تدریج تحولی ایجاد میشود. در ادبیات مرحوم امام خمینی نیز عناصر دموكراتیك بالاست.
ابراهیم برزگر: قضاوت در امر حكومت نمیتواند استعاره باشد
ابراهیم برزگر استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه به ارزیابی كتاب پرداخت و گفت: نقد ذكر توامان نقاط قوت و ضعف اثر با رعایت ضوابط اخلاقی است. از نكات قوت كتاب ارایه نسخه جدیدی از اندیشه سیاسی امام خمینی و دفاع محكمی از دیدگاههای ایشان است. دكتر فیرحی با منطق روز از اندیشه امام صحبت كردهاند و همچنین مباحثی را كه در حوزه در جریان بوده به زبان دانشگاهی تئوریزه كردهاند. نوآوری اصلی كتاب در استعاره قضاوت است و اینكه میشود تحولات فقه سیاسی در ٣٠ سال گذشته را در استعاره قضاوت خلاصه كنند. وقتی از استعاره بحث میشود، از اركان آن صحبت میشود، مهمترین این اركان خود قضاوت و وامگیری آن در فقه سیاسی است. یعنی مباحث فقه سیاسی در كالبد قضاوت مشابهسازی میشود. در قضاوت اولا طرفین دعوا و ثانیا حل و فصل آن توسط قاضی هست. ثالثا قاضی نیازمند قانون برای حل منازعه است. در نهایت و رابعا نیز حكمی جهت رفع منازعه صادر میشود. اینها اركان چهارگانه قضاوت است. مفهوم مهم دیگر كتاب حكومتمندی یا حكومتداری است كه از فوكو اخذ شده است. مساله سوم قالب خود فقه سیاسی است. در فقه دو بخش موضوعشناسی و حكمشناسی از یكدیگر قابل تمییزند. حكمشناسی متوقف موضوعشناسی است، به همین خاطر مركز ثقل فقه سیاسی به موضوعشناسی منتقل میشود، ضمن آنكه فقه سیاسی میانرشتهای است و گاهی گفته میشود كه برای موضوعشناسی باید تخصصهای متعدد داشت. تمركز بحث كتاب نیز بحث موضوعشناسی است.
برزگر در ادامه به انتقاد از كتاب پرداخت و گفت: دكتر در بحثهای موضوعشناسی وزن زیادی به عرف جامعه یا دانشگاهی یا منطق روشنفكری دادهاند. عرف در دست فقها نیست و به فرهنگ مسلط ارتباط دارد و با گسترش ارتباطات جهانی تحت تاثیر فرهنگ جدید غرب است. این وزن بالا برای عرف در منطق فقه سیاسی پذیرفته نیست. البته دین بسیاری از شرایط عرف را به عنوان عقلانیت متعارف و رایج پذیرفت، اما این به این معنا نیست كه در برابر عرف منفعل باشد. نكته دوم اینكه در این كتاب تفكیك میانstate و government صورت نگرفته است. state به آن جوهره ثابت و ماندگار گفته میشود كه دولت در معنای كلی است وgovernment به دولتهای متغیری گفته میشود كه چهارساله یا چندساله جابهجا میشوند. اما در كتاب نحوه القای مطالب و بحث از حكومتداری (governmentality) به صورتی است كه گویی از ثابتات بحث میشود. نكته سوم اینكه در فقه و اندیشه سیاسی از استعاره بهره گرفته میشود. یعنی در اصل موضوع اتخاذ استعاره مشكلی نیست. اما قضاوت نمیتواند استعاره باشد. اگر این نقد پذیرفته شود كل كتاب با مشكل برمیخورد. قضاوت در حكومت اسلامی به عنوان یك واقعیت نفسالامری و عینی وجود دارد و نه به عنوان یك واقعیت استعاری. یعنی در ادبیات دینی ما قضاوت در وجه استعاری به كار نرفته و معنای حقیقی آن مد نظر بوده است. بنابراین قضاوت نمیتواند در حكومت به نحو استعاری باشد و اصولا رابطه حكومت و قضاوت، تقارن و همزمانی است. هر جا دولتی باشد، قضاوت نیز هست. همچنین استعاره قضاوت در شرایط اختلافی مطرح میشود، اما آیا بحثهای فقهی نیز همگی در شرایط اختلافی مطرح میشود؟ در استعاره قضاوت ریزش آرا وجود دارد، یعنی در هر قضاوتی یك طرف ناراضی است و این سایش مشروعیت است، اما آیا در حكومت نیز میتوان از این سایش سخن گفت. همچنین در استعاره قضاوت نص پذیرفته است نه انتخاب. یعنی قوه قضاییه در همه جای دنیا به دلیل اقتضائات فنی توسط مردم انتخاب نمیشود. برزگر در پایان گفت: اینكه دكتر فیرحی میگویند دغدغه برجسته كردن وجوه مردمسالاری را دارم، از نظر روشی پروبلماتیك است. ایشان میگویند در فقه استعداد لویاتانی وجود دارد و میخواهم فقه دموكراتیك را در مقابل فقه اقتدارگرا تقویت كنم. اظهار این نكته از نظر روش تحقیقی مشكل دارد، زیرا این شائبه را به وجود میآورد كه ذهن ایشان صرفا به دنبال دادههایی است كه فرضیهشان را ثابت كند. در مجموع در كتاب پروبلماتیكی میان واقعیتهای دنیای مدرن و آموزههای فقه سیاسی مشاهده میشود و دكتر فیرحی میخواهد آموزههای فقه سیاسی را به نفع واقعیتهای دنیای مدرن وادار به عقبنشینی كند تا نوعی سازگاری ایجاد كند. سوال این است كه چرا آموزههای فقه سیاسی باید عقبنشینی كند؟ البته دیدگاههای فقه سیاسی در موضوعشناسی مطابق تحول عرف تغییر میكند، اما حد یقف این تحول كجاست؟
ابوالفضل شكوری: نایینی نتوانست مساله مردمسالاری را تبیین كند
ابوالفضل شكوری، استاد فقه سیاسی دانشگاه تربیت مدرس دیگر سخنران این نشست بود كه در ابتدا به سابقه آثاری كه در زمینه فقه سیاسی نگاشته شد اشاره كرد و در ادامه ضمن اشاره به اهمیت كتاب به كفایتها و كاستیهای كتاب پرداخت و گفت: نكته اول این است كه پیش از مشروطه در زمان قاجاریه نیز بحثهایی صورت گرفت كه میكوشید فقه سیاسی را از وضع موجود سنتی متحول كند، ایشان در قالب فقه كامل یا فقه و اندرزنامه مباحث خود را مطرح كردند، در راس ایشان سید جعفر كشفی است كه میكوشید مفهوم خلیفهالله را از مقامات معصوم و فقها به غیرفقها تعمیم دهد و نوعی حكومت عرفی-اسلامی تبیین كند، میزان موفقیت و شكست او بحث دیگری است. در كتاب به این كوششها اشارهای نشده و به مباحث پیشامشروطه توجه نشده است. نكته دیگر اینكه دو روش نصگرایی و عرفگرایی را میتوان از یكدیگر متمایز كرد. از قدیمیترین كسانی كه درباره فقه سلطانی یا فقه سیاسی كار كردند، قاضی ابویعلا و قاضی ابوالحسن ماوردی بودند كه جزو نصگرایان و پایهگذاران فقه سیاسی بودند. جلوتر از ایشان قاضی ابویوسف بود كه شاگرد مستقیم امام ابوحنیفه و قاضی القضات دستگاه خلافت هارون الرشید بود كه كتاب الخراج را نوشت. ایشان میخواستند مسائل حكومت را از طریق فقه سیاسی با استفاده از نص حل كنند. شكوری در ادامه به تشریح دیدگاههای نصگرایان و تلاشهای ایشان برای تنظیم مناسبات سیاسی در تاریخ اسلام در سدههای میانه به خصوص در مواقع بحرانی پرداخت و گفت: نصوص سیاسی اسلامی ظرفیت فراوانی برای مشكل گشا بودن برای سیاست دارند و جایی نیازی نیست به عرف رجوع كنیم. زمانی كه ما مشكلات را از طریق نصوص حل كنیم، برای جوامع ایمانی مشروعیت دارد، اما اگر بخواهیم با استفاده از استعاره و عناوین ثانویه این مفاهیم را وارد محدوده فقه كنیم، ممكن است مردم با تردید به آن بنگرند. مثل یافتن شباهت میان بیعت و انتخابات. بنابراین ما باید تا جایی كه میتوانیم فقه سیاسی را با استفاده از نصوص مستند كنیم. استعاره جواب میدهد و اتفاقا كسی كه بسیار تلاش كرده از مفهوم استعاره بهره بگیرد، مرحوم نایینی در تنبیه الامه است كه از استعارههای عبد و مولا و وقف بهره گرفته است، او كوشید با این استعارهها مشروطه را درست كند، اما در نهایت این شد كه از دفع افسد به فاسد سخن گفت و نتوانست به حكومت مشروع اسلامی برسد. بنابراین این مشكل را حل نمیكند، به نظر بنده آیتالله نایینی نتوانسته مساله مردمسالاری را با نظریهپردازیاش حل كند. اما شیوهای كه امام خمینی و شاگردانش پیش گرفتند، نصگرایی بود و توانستند از طریق نص حتی حكومت جمهوری را تاسیس كنند.
شكوری سپس به بیان شباهت میان نظریه جمهوری اسلامی و نظریه خلافت و وزارت تنفیذ و تفویض پرداخت و گفت: امام خمینی در فقه جمهوری خودش كه هنوز مبانی آن روشن نشده، با نص پژوهی و روش خبری-انشایی نظریه خود را ارایه كرد یعنی ایشان توانست نوعی آشتی میان دولت و ملت پدید آورد و تضاد تاریخی ملت و دولت كه در طول تاریخ ایران بوده با نظریههای جمهوریت امام خمینی حل شد. در دوره آقای احمدینژاد باز این فاصله در حال به وجود آمدن بود. اما با انتخابات ٩٢ و فتوای رهبری مبنی بر اینكه رای حقالناس است، این آشتی بار دیگر به وجود آمد و مردم به صندوقهای رای اعتماد كردند. بنابراین ما حتی در عصر حاضر میتوانیم با تمركز بر نص و استفاده متناسب از عرف و استعارات و تمثیلات مشروعیتی به مبانی فقه جمهوری بدهیم. اهل سنت هنوز فكر میكنند كه جمهوری نامشروع است، داعش میگوید ما در اسلام جمهوریت نداریم اما علمای شیعه در طول تاریخ به خصوص در دوره حاضر كوشیدهاند این مشكل را حل كنند ولی راهحل آن كه بتواند برای تودههای مردم آرامش ذهنی و مشروعیت واقعی ایجاد كند، با اتكا به نصوص ممكن است. دكتر فیرحی در این كتاب خواسته خلئی را پر كند و به نصوص كمتر توجه كرده است. مبنای كتاب ایشان استعارهگرایی است و خواسته با توجه به استعاره مشروعیت جمهوری را تبیین كند. ایشان در تحلیل استعارهها موفق بوده اما در رسیدن به هدف كتاب موفق نبوده است. شكوری در پایان گفت: قضاوت نه تمثیل است و نه استعاره. البته مثال وقف و مثال عبد و مولا كاملا استعارهاند. اما حكومت با قضاوت در كنار هم هستند و اگر هم بخواهیم این كار را بكنیم، نوعی تكلف است.
عباس منوچهری: موضوع فقه سیاسی امام خمینی شهروندی است
عباس منوچهری، استاد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس دیگر سخنران این نشست بود كه به ذكر نكات و پرسشهایی درباره رابطه سیاست و فقه پرداخت و گفت: پرسش اساسی این است كه فقه سیاسی چیست؟ آیا ما فقه سیاسی را كنار علم سیاست میگذاریم؟ ما الان فلسفه علم سیاست و فلسفه علم تاریخ و... داریم. فقه سیاسی نیز یك دانش است. آیا نسبت فقه سیاسی به فقه مثل فلسفه سیاسی به فلسفه است؟ فقه سیاسی به عنوان یك دانش چطور دانشی است و موضوع آن چیست؟ آیا موضوع آن حكومت و حكومتداری است یا این آن چیزی است كه در دوران مدرن رخ داده است؟ امر سیاسی ضرورتا حكومت نیست. این نكتهای است كه در فقه سیاسی امام خمینی نیز مشهود است. وقتی امام میگوید میزان رای مردم است یعنی امر سیاسی را امر عمومی (Public) میداند. اسم اصلی كتاب افلاطون یعنی جمهوری، امر عمومی (رس پابلیك یا پلیتئیا) است. در نتیجه فقه سیاسی امام نیز فقه جمهوریت یا فقه امر عمومی میشود. با در نظر داشتن تقسیمبندی هابرماس از دانشها كه دانش را یا طبیعی، یا هرمنوتیكی یا رهایی بخش میداند، میتوانیم بگوییم فقه امام خمینی، فقه رهاییبخش است و موضوعش مردم و جامعه هستند. فقه برای استقرار نوعی از حكومت نیست بلكه برای استقرار نوعی از سامان سیاسی و اجتماعی است كه حكومت تنها بخشی از آن است. در تاریخ علم سیاست نیز تنها در دوران مدرن است كه امر سیاسی به حكومت فروكاسته میشود. به همین دلیل لویاتانی میشود. در این دوره فردگرایی حوزه عمومی موضوعیت ندارد و حوزه خصوصی در حال جنگ با هم هستند (خواه در نگاه ماكیاوللی یا در نگاه هابز) و بحث بر سر این است كه چه بكنیم كه انسانها آسایش داشته باشند. در نتیجه در دوران مدرن، سیاست به علم مدیریت سیاسی و علم حكومت میشود.
وی در پایان گفت: به نظر من موضوع فقه سیاسی امام خمینی شهروندان و شهروندی است. بعدا نوع حكمت یا دولت در خدمت این است. ایشان میگوید من خدمتگزار هستم و اینها جنبه شعاری و عاطفی ندارد و این اصل است. در تاریخ اندیشه سیاسی نیز حكومت برای زندگی خوب و سعادتمندی شهروندان است. در دوران مدرن این سعادتمندی به خوشبختی و شادمانی فردی ترجمه شد اما در نوع كلاسیك ارسطو حكومت به این دلیل است كه شهروند با حكومت كردن برای سعادتمندی است. بنابراین در این نوعشناسی مساله اصلی این است كه ابتدا امر سیاسی مشخص شود تا بر اساس آن تكلیف فقه سیاسی نیز روش شود. جایی كه امر سیاسی به حكومت فروكاسته میشود، فقه سیاسی به حكومت میپردازد و حكومت اصل میشود و در احكام به دنبال بهترین حكومت میگردد. اما اگر امر سیاسی سعادتمندی و عاقبت بخیری جامعه باشد، آنگاه احكام باید در خدمت سعادتمندی امر عمومی باشد و در نتیجه باید از جمهوریت صحبت شود. بنابراین در این نوعشناسی دلیل این تحول باید روشن شود. اینكه فقه سیاسی اقتدارگرا میشود به این دلیل است كه اقتدار موضوع آن میشود. اما زمانی كه موضوع فقه سیاسی دموس و جامعه و امر عمومی باشد، فقه سیاسی نیز دموكراتیك میشود.
داود فیرحی: روشنفكران با دستگاههای فقه آشنا نبودند
در ادامه جلسه داود فیرحی به انتقادها و پرسشهایی كه مطرح شد اشاره كرد و گفت: به نظر میآید از مشروطه به بعد اتفاق عجیبی رخ داد و امر تازهای در حوزه حكمرانی پیدا شد و دو گروه باید به هم نزدیك میشدند تا آن را توضیح دهند. عدهای میتوانستند آن را موضوعشناسی كنند و عدهای نیز حكم آن را میشناختند. این دو زبان هم را گم كردند، یعنی فقها برخلاف امثال مرحوم نایینی به بداعت این امر جدید پی نبردند. انقلابی در موضوع در حال رخ دادن بود. روشنفكران نیز كه با دستگاههای فقه آشنا نبودند یعنی انطباق میان موضوع و حكم صورت نگرفت و خطایی در جامعه ما رخ داد. فیرحی در پاسخ به انتقاد شكوری گفت: اینجا خطایی رخ داده است. مگر میتوان موضوعشناسی عرفی را به نص ارجاع داد. كار نص موضوعشناسی نیست. برخی موضوعات مثل نماز و حج از دل نص برمیآیند اما تمام موضوعات غیرمستنبط از معاملات و نكاح و بیع و اجاره تا حكومت موضوعاتی امضایی است كه از عرف میآید. چیزی كه از جنس نص نیست را نمیتوان به نص ارجاع داد و اگر هم این كار صورت بگیرد دچار خطای مضاعف شدهایم و آن قیاس باطل است. بیعت را نمیتوان به رای قیاس كرد و این قیاس باطل است. وی درباره نقد برزگر درباره استعاره قضاوت گفت: وقتی از قضاوت در حوزه قضاوت بحث میشود، یك حقیقت است. اما وقتی میخواهیم یك دستگاهی را با منطق یك دستگاه دیگر بفهمیم، استعاره رخ میدهد. ما چارهای جز این كار نداریم. بحث بر سر این است كه حكومت چیست؟ مرحوم نایینی میگوید كه حكومت مثل وقف است و فوكو میگوید مثل بازار است و... قس علیهذا. چارهای جز استعاره نداریم و تنها درباره مصداق آن بحث است. ما گاهی در ندرت در امكانات فهم هستیم و مجبوریم موقعیتهای استراتژیك بسازیم تا واقعیت را به فهم بیاوریم.