به گزارش فرهنگ امروز به نقل از فارس؛ دکتر مجتبی زارعی عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس، یکشنبه در نامه سرگشاده ای خطاب به دکتر صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران و جریان روشنفکری، مباحثی را دربارۀ علوم هسته ای، دانشمندان علوم تجربی ایران و پیشرفت کشور مطرح کرد.
متن نامه با این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای دکتر صادق زیبا کلام
استاد محترم دانشگاه تهران
با سلام و احترام و تحیّات شعبانیه.
تحولات سال ۷۱ دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران را لابد به خاطر دارید؛ دو سه سال بود که مثل خیلی از بسیجیها؛ یعنی همان ملی گراهای واقعی و غیررمانتیک از جنگ با متجاوزین به وطن به شهرها مراجعت کرده بودیم وقتی به دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی وارد شده بودیم گویا به مملکتی دیگر وارد شده بودیم، ما از جنگ آمده بودیم و شما از انگلیس! سخت در مضیقه بودید، بعکس این روزها که اندر کرامت رئیس دولت پس از جنگ می نویسید و کف و سوت می زنید، آن وقت ها از سیاست مستبدانۀ دولتش در دانشگاهها ناله سر می دادید و ناراضی بودید، البته ما دانشجویان و نیز برخی دانشگاهیان پیشرو هم ناراضی بودیم؛ دانشگاههایی که به شدت تلاش می شد تا برای گرداندن چرخ ماشین عاریتی و خشن توسعه، سیاست اندیشی و تفکر و تحلیل سیاسی را وانهند و در لاک واحدهای درسی خود فرو روند آنقدر که حتّی دادِ رهبر حکیم هم از پروژۀ غیرسیاسی کردن دانشگاهیان درآمده بود، باز هم لابد خاطرتان هست که وقتی علیه هیئت رئیسه دانشگاه تهران و دولت وقت بیانیه می نوشتید و منتشرش می کردید در محل امضای نامه چه چیزی مرقوم می نمودید: "استاد مدعو دانشگاه برادفورد انگلستان و استاد علّاف دانشگاه تهران" . و این را که گفتم اصلاً بر طریق تحقیر نگذارید، بلکه غرض این است تا قبل از ورود به دالّ مرکزی این نامه سالهای آغازین دهۀ هفتاد را با هم مرور کنیم؛ باز هم لابد به خاطر دارید که دو تشکل تندرو دانشگاه را به محاصره درآورده بودند، یکی انجمن دانشجویی دولت ساخته که از دفتر رئیس جمهور وقت و از پاستور تدارک و سازماندهی می شد؛ یعنی همان تشکلی که نقطه عزیمتش دولت و از قضا پایان عمرش نیز درگیری با همان دولت بود تشکلی که کم و زیاد تیراژ هفته نامه اش در داد و ستد و یا درگیری با نزدیکان همان دولت رقم می خورد، تشکلی دیگر امّا در مقابل ، اتحادیه ای از انجمن های اسلامی دانشجویان بود که دولت وقت و رئیس آن را مصداق اتمّ فساد و انحراف و تجسّم واقعی اسلام آمریکایی و نیز نماد بارز سرمایه داری و زالوصفتی می دانست و با اندک بهانه ای تمامی دولتمردان را از صدر تا ذیل جیره خوار آمریکا معرفی می کرد.
آنروزها دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی نمونه ای کوچک از ایران بزرگ امّا متلاطم بود، کلاسهای درسش تلفیقی بود از دانشجویان تازه از جنگ برگشته و بخشی از مدیران بروکرات وزارتخانه ها که با حضور در کلاسهای درس، حسابی خود را باخته بودند بعلاوۀ دانشجویانی بجز این دو طیف که عموماً خاکستری بودند و نقش پیاده نظام را در ذیل یکی از اضلاع گفته شده ایفا می نمودند.
از سویی دیگر بخش اعظم اساتید و مدرسان دروس علوم سیاسی با هویت ملّی در ستیز بودند و کلاس های درس را به محلّی برای عقده گشایی و تحقیر هویت ملّی بدل کرده بودند، ائتلافی از اساتید بی اعتنا به قدرت ملّی و دانشجویان بروکراتِ دولت زده و تشکل های ضد دولتی در دانشکده پدید آمده بود، ائتلافی که خواسته و ناخواسته، حلقۀ کیان و جریان سکولار نهضت آزادی اُبوّتِ معنوی آن را به عهده داشت، در بستر چنین ائتلافی بود که حذف قریب به ۳۲ واحد دروس اسلامی در دستور کار دانشکده قرار گرفت! بجز فقدان سرفصل ها و نبودِ سیلابس ها و محتوای دروس اسلامی، جدایی علم از ارزش و ضرورت غیرایدئولوژیک کردن برنامه های درسی و ... مبنای چنین کودتایی علیه دروس اسلامی از سوی گروه علوم سیاسی وقت و هیئت رئیسه آن روزهای دانشکده بود، پروژۀ شگفت آور ادّعای غیر ایدئولوژیک کردن برنامه های درسی، صد البته با مفهوم شناسی و برنامه های توسعۀ کشور در دولت پس از جنگ از یک تبار به حساب می آمدند، آن روزها صدای اساتید و دانشجویان دغدغه مند به جایی نمی رسید، چون این گروه انقلابی از قوۀ عقلِ نقّاد مدد می جستند و شما خود می دانید که این عقلِ نقّاد همواره دشمن دارد، عقل نابِ نقّاد امّا آن روزها منسجم تر می شد ولی هیچ مأمنی در دولت و دانشگاه نداشت، در عوض فعالان دانشجویی از اضلاع ائتلاف گفته شد در ازای مبارزه با عقلِ نقّاد انقلابی، موفق به دریافت بورس تحصیلی خارج از کشور می شدند، امّا جریان نقّاد انقلابی با کاربست عقلانیت انقلابی و به رغم تحمل مضایق اجازه نداد کنترلش مثل آن تشکیلات دولت ساخته بدست دولتمردان در ساختمان سفید پاستور قرار گیرد، حتی استخدام ریاکارانه و آمرانۀ "امام" برای خلف صالح امام خمینی ره هم قادر به فریب حلقۀ عقل نقّاد و بر و بچه های تازه از جنگ برگشته نشد و همین عقل بود که اجازه نداد تا باشگاهها و احزاب سیاسی که پدرخواندگی آن دیگر تشکل دانشجویی - دانشگاهی را عهده دار بودند در مهندسی اراده ی شان اندک نفوذ و دخل و تصرفی بنماید، وانگهی همین قوۀ عقل نقّادِ ناب و غیرالتقاطی در آن روزها در چند جبهه مشغول به مبارزه هم بود، از یک سو از موضع دین و هویت ملّی به نقد توسعۀ سکولار در دولت توسعه گرای آمرانه می پرداخت، از سویی دیگر سکولاریتۀ علم و آموزش را به چالش می کشانید همچنین از دیگر سو به کشتار جمعی مسلمانان بوسنیایی اعتراض می کرد، حواسش به فلسطینی ها و مسلمانان چچن هم بود و...
تا آنجا که یادم هست جنابعالی اگر چه در میان گروه طراح حذف دروس اسلامی بودید امّا در آن روزها همانند برخی اساتید دانشکده به بسیجیان و دانشجویان پیشرو نمی تاختید و نیش و کنایه نمی زدید و همانند او که گسیل شدن نیروهای مردمی و جوان برای دفاع از وطن را ناشی از عقده ها و سرخوردگی های جنسی و نظایر آن طرح بندی می نمود و ... عمل نمی کردید، یادم هست که به سربازان و سرداران کشته و زندۀ وطن حرمت می گذاشتید و دغدغه های این نسل در دانشکده را حاکی از قدرت تفکرشان ارزیابی می کردید، آن روزها شما امّا پرسشهایی دیگر مطرح می نمودید و نمی خواستید علیه وطن خواهان شریعت مدار ستیزه کنید یا میل نداشتید مثل آن همکارتان که به مرحوم ملا علی کنی و مرحوم میرزا مسیح مجتهد رضوان الله علیهم و دیگر علمای آزادیخواه اهانت روا می داشت، دشنام دهید ولو اینکه چه بسا نتیجه پرسشها و طرحهای درسی تان به نفع همان ائتلاف عمل می نمود! البته شهادت می دهم که همواره در بزرگداشت حماسۀ حاج همت ها و خرازی ها از تعظیم و ادب در حق سربازان وطن فروگذار نبودید و فکر می کنم دربارۀ آنها هنوز هم چنین می اندیشید این در شرایطی بود که اضلاع ائتلافی گفته شده به جنگ با آنها مُصر بود، ستیز اندیشگی ما و شما امّا دربارۀ مرز توانستن و ناتوانی های ملّی بود، یعنی موضعی که دالّ مرکزی حرفم در همین نامه است، حرف شما این بود که دست از سر انگلیس و آمریکا بردارید! و هرچه بدی و عقب ماندگی و توسعه نایافتگی است نه به آنها که به ذات ما و حکومت ایرانی ربط دارد، مکرّر می گفتید ایرانی اگر "ضعیف" و "عقب مانده" نبود آیا باز هم استعمار می توانست او را به چنین وضعی در علم و سیاست و کشور داری بکشاند؟ و همۀ این گفتارها را در مجلّدی ذیل "ما چگونه ما شدیم؟" تدوین و منتشر ساختید، البته در کنار رفع تمامی اتهامات از روح چپاولگرانۀ آمریکا و انگلیس و روسیه در امور ایران و ارجاع تمامی ناکامی ها به هویت ملّی ذیل تغلّبِ فرضیۀ توهّم توطئه، قدری هم مردانگی بخرج دادید و بر تقی زاده ها و طالبوف ها و آخوند زاده ها و کسروی ها و دیگر نژاد پرستان پارسی و ضد عرب هم خرده می گرفتید که فهم درستی از عقب ماندگی ایران و ایرانی ندارند، آری مکرّر گفتید که مشکل از خودمان است ولی فرافکنانه آنرا به قدرت های سلطه گر نسبت می دهیم! ما باید به سوی قدرت ملّی حرکت می کردیم امّا به خاطر ساختار اجتماعی و نظامات الیگارشیک از حصول به آن محروم شدیم! حتی با نگاهی عاقل اندر سفیه، معتقد بودید و گفتید و نوشتید که معلوم است استعمار آمده بود تا نفت و گاز و قیر و تنباکو و مس و فرهنگ ما را ببرد، استعمار که نمی آید آب انبار، مدرسه، مسجد و مریضخانه برای ما درست کند! و مهم تر از آن گفته بودید بر فرض، حرف ما درست که استعمار و نظام سلطه مقصر! امّا چرا استعمار توانست به آن درجه از اقتدار برسد ولی شما (ایرانی) نتوانستید! چطور او توانست از آن سر دنیا به راه افتاده بیاید اینجا و ایران را غارت نماید یا ایرانی را عقب نگه دارد ولی ما متقابلاً نتوانستیم چنین کنیم ؟! البته روشن کرده بودید که مقصود پاسخی اخلاقی به ماجرا نیست تا پاسخ دهیم چون استعمار امری غیرانسانی و غیر اخلاقی است ما بر آن مبادرت نکردیم نهایتاً اینکه تأکیدتان بر این بود ما به دلیل "انحطاط در علم و دانش" و "خاموشی چراغ علم" نتوانستیم و نمی توانیم! یعنی همان بیان نغزی که در تاریخ فرهنگ و ادب این کشور رواج دارد که توانا بود هر که دانا بود! حرف تان ا ین بود که ما نمی توانیم چون ناتوانیم و از علم دوریم و نادانیم، با این کار می شد خیلی راحت صورت مسأله را هم پاک کرد، دروس اسلامی - ایرانی را هم با همین نیّت بر نمی تافتید؛ نمی گفتید چون ضعیف است یا طرح درس و درسنامه ای ندارد باید در قوّتش کوشید بلکه به روش منوّرالفکران خود صورت مسأله را در نقاب ضرورت جدایی علم از ارزش از اساس پاک می کردید! مثل حالا که در کشاکش درگیری ایرانی با قدرتهای جهانی بر سر علوم هسته ای، می گویید اصلاً ایرانی را چکار به دانش پرمخاطرۀ هسته ای؟! و مگر شاهان قاجاری چکار می کردند؟! در این صورت چرا آنها مرتجع اند امّا شما روشنفکر؟!
از قضا محل نزاع نگارنده با شما در همین موقف متناقض شما است اکنون، از زمانی که کتاب خویش را (یعنی همان نظرتان حول اینکه "ما چگونه ما شدیم") به بنده هدیه کردید و خواستار نقد آن شدید قریب به ۲۰ سال می گذرد شما امّا در سالهای اخیر برخلاف آن روزها که نبودِ "دانایی" و "قدرت" را عامل انحطاط ایرانی می دانستید اکنون امّا بی محابا قدرت دانایی و توانایی ایرانِ کنونی را سرکوب می کنید! مدام ایرانی و دانشمندان ایرانی را مورد بی مهری و نیش و کنایه قرار می دهید! برآنها می تازید که از چه روی بر این مادۀ عفن و بی ارزش اتمی! سانترفیوژهای چموش! و دانشهای زنجیره ای هسته ای کم خاصیت! سرمایه گذاری می کنید؛ علوم و ماشین و فناوری هایی را مورد تاخت و تاز قرار می دهید که ایرانی با اعتماد و اتّکا به توانایی دانشمندان جوان خود از درون لابراتوارهای همین وطن بدست آورد و مدیون و مرهون هیچ مستشار و الطاف پنهان و پیدای هیچ بیگانه ای نیست! لابد خاطرتان هست که به حلقۀ عقلِ نقّاد برآمده از دفاع مقدس در صحن و سرای دانشکده می گفتید که گیرم رضاخان و محمدرضا را استعمارگران در ایران به قدرت رساندند اما آیا شاه سلطان حسین، نادرشاه، کریم خان، اقامحمدخان، فتحعلی شاه، محمدشاه و ناصرالدین شاه را هم سیا و اینتلیجنت سرویس روی کار آوردند؟! و با این گزاره ها مدام به دانشجویان القاء می کردید راز بدبختی و فلاکت شما نبود علم و اقتدار سیاسی منبعث از علم است.
نگارنده هیچگاه فراموش نمی کند که چقدر از سلوک همایونی!! و ظل الهی !! ناصرالدین شاه در مذمت هویت ایرانی مدد می جستید امّا شما که ظاهراً به جامعۀ روشنفکری تعلق دارید اکنون چرا واپسگرایانه و مرتجعانه به عقب برگشتید و حرف قریب به دویست سال پیش شاهان قجری را تکرار میکنید؟ هم آنها که در کشاکش دعوای روس و انگلیس برای تصاحب و چپاول سرمایه ایرانی بخصوص برای به چنگ آوردن امتیازات نفت شمال و جنوب با اراده ای حقارت آمیز امّا درنمای تبلیغاتی ظل الهی !! می گفتند ما را اصلاً چه کار به این مادۀ بدبو و عفن؟! اکنون امّا مگر شما پس از دهها سال گذشت از شوکت توخالی سلطانی چه می گویید ؟! من به همان مقدار که شما همواره به سربازان وطن و حماسۀ آنها در دفاع از شرف ملّی درود فرستاده و می فرستید و بر حاج همت و خرازی ها سر تعظیم فرود می آورید شما را دوستدار وطن می شناسم، امّا صادقانه می گویم دوستداری که دوستداری اش البته از منطق و ساختار و انسجام درونی برخوردار نیست! به راستی و به واقع نمی دانم مادرِ وطنِ شما کیست؟ و شما را به چگونه میهن و وطنی دلالت می کند؟! دویست سال است که از عقب ماندگی ما می گویید، دویست سال است که شما و جریان منوّر الفکری گفتید عقل ایرانی و هوش ایرانی عقلی توسعه یافته نیست و لاجرم طفیلی نظام جهانی است؛ دویست سال است که سفرنامه های شما به فرنگستان را خواندیم و از تاریخ هزاران سالۀ ایران خجل شدیم من که در این گفتار با شما از سیاست اسلامی و حِکمی سخن نمی گویم، من در این گفتار که با شما از روانشناسی اسلامی، جامعه شناسی اسلامی و فلسفه اسلامی سخن نمی گویم تا شما از روی تفنن و یا از نقطه عزیمت جدل در اصالت آنها تشکیک کنید! حرفم این است که شما و طیف باصطلاح منورالفکر آیا شده اقلاً یکبار در تاریخ سی و چند سالۀ پس از انقلاب نشانمان دهید که حتّی به یک دانشمند از دانشمندان علوم تجربی و خدمتکار وطن تعظیم کردید؟! آیا شده در اکرام و اعزاز حتی یک مخترع ایرانی کوشیده باشید؟! شما که عصر صفوی را به یک نحو و عصر قجری را به نحوی دیگر و نیز عصر پهلوی را با رویکردی دلخواه و مطابق میل خود تفسیر می نمایید و حتّی در منقبت رضاخان قلدر و مزدور چیزها گفته و می گویید آیا یکبار شده دانشمندان ایرانی مابعد انقلاب را عزیز شمرده باشید ؟! شما مکرراً از تحیّر سیاحان ایرانی فرنگ رفته در تألیف و تدریس خویش برای جامعۀ ایرانی و جوانان دانشجو مَثَل ها زدید و قصه ها بافتید (البته هیچگاه دغدغه های عقل نقّادِ علما و مصلحان اسلامی دویست سال اخیر در مقابل سلطنت و تجدّد غربی را به قصد ندیدید و از آن هیچ نگفتید و نمی گویید) آیا شده در سی سال اخیراحدی از جریان روشنفکری را نشانمان دهید که از کشف حتی یک دانشمند وطن شادمان شده باشد؟! همان دانشمندانی را می گوییم که صدها گره از مشکلات مردمان مؤمن این ملک و ملّت را نه با علوم به قول شما ایدئولوژیک که با همان روش شناسی علوم تجربی به سامان کردند! آخر بگویید وطن آرمانی شما چگونه وطنی است؟ مگر نه این است که گفتید ایرانی تا دانا نشود توانا نمی گردد و مگر نه این است که ایرانی اکنون آنقدر دانا شده که قدرت های بزرگ جهانی از یک سو پشت یک میز با او به مذاکره می نشینند و از دیگر سو زبونانه برای حذف دانشمندان آن، تیم ها و جوخه های ترور سازمان می دهند! شما امّا آیا تا کنون دست دانشمندی جوان از وطن که در آفرینش این قدرت ملّی سهیم بوده است را فشرده اید؟! آیا دانشمندان ترور شدۀ علوم تجربی عصر خمینی ره را می شناسید؟ آیا یتیمان آنان را از نزدیک دیده اید ؟! مگر نه این است که یک عمر پشت اندیشۀ ترقی و توسعۀ مادی سنگربندی کردید و اندر مذمت توسعه نایافتگی این ملّت قلم فرسایی نموده اید پس چرا اکنون با استدلالهایی به غایت سست و متعلق به دوران ارتجاع قجری رو در روی دانشمندان ایرانی و جریان علم و ترقّی ایستاده و صف آرایی نموده اید؟! چرا برای خاموشی علم و ترقّی ایرانِ جدید و عقیم کردن قدرت خلّاقه و دانایی دانشمندان ایرانی طرح مضحک رفراندوم را آن هم با صورتی به غایت توده وار و همسنخ با مدینۀ جاهلۀ فارابی پیش می کشید؟! آنجا که بر ایرانیان خرده گرفته بودید و او را مذمت کرده بودید که بجای بی اعتمادی به آمریکا و انگلیس بداند که این "خود مائیم" که اینگونه "ما" شدیم، اکنون امّا زمانی که این "ما"ی "ایرانی" در پرتو علم و آگاهی و تفکر تجلی یافته و علم و اقتدار را توأمان بدست آورده چرا به صف ضدّیت با متخصصین و دانشمندان وطن پیوسته اید؟! پروندۀ اتمی ایران اگر هیچ ثمره ای نداشته باشد که صد البته هزاران فایدۀ اقتصادی، اجتماعی و فن آورانه داشته است حداقل یک فایده اش همین است که بدرستی نشان داده که جریان روشنفکری پنهان شده در نقاب علم و ترقی طی دویست سال اخیر با ایرانیان صادق نبوده است، چه اینکه حتی اگر بپذیریم روشنفکری وطنی مخالف کشته شدن دانشمندان ایران از سوی موساد، سیا و اینتلیجنت سرویس و منافقین بوده است امّا اصرارش بر ناکارآمد نمایی دانش های عالی چرخۀ علوم پرفایدۀ هسته ای و حدّت اش بر خاموشی و پلمب این مراکز در نتیجۀ نهایی اش با ترور جوانان ایرانی هم راستا است.
آقای دکتر! یادتان هست از قضا برخی ارجاعات کتاب ما چگونه ما شدیم به استاد محترم جناب آقای دکتر طباطبایی است؛ صاحب نظریه پر اشکال زوال و امتناع اندیشه سیاسی در ایران را می گویم، نظریه ای که کیفرخواست مستوفایی علیه حکمت اسلامی و فلسفۀ سیاسی اسلام است، بخصوص از آن روی که حکیم حکمت متعالیه یعنی صدرالمتألهین رضوان الله علیه بنا به ادعای ایشان درد معاش نداشته و هیچ از عقل معاش نگفته و به زندگی مردم بی اعتنا بوده است! بر فرض مذکور و البته با پذیرش غفلت شمایان از دریافت عقل نقّاد علمای حکمت متعالیه، که مع الاسف و به غلط او را نقطۀ افول در فلسفۀ سیاسی و حکمت عملی می نامید چنین باشد که می گفتید و می گویید امّا اکنون که علمای همان حکمت در بسیاری از حوزه های علمی و تکنولوژیکیِ وابسته به معاش مردم در مرز دانش و قدرت و کارآمدی حرکت می کنند چرا به حکم اخلاق علمی تن نمی دهید و راهتان را از کاروان علم که ذیل حمایت نظام سیاسی برخاسته از "نوحکمت متعالیه ای" کشف می کنند و یا اختراع می نمایند و یا می سازند سوا کردید؟! آیا وقت آن نرسیده تا جریان روشنفکری از موضع و موقف یونان دوستی و اروپا مداری یا غرب محوری و تجدد مأبی بیرون آید و برای پیوستن به درد و درمان ملّت همانند فقهای حکیم و دانشمندان دردمند و وطن خواه علوم تجربی به خصوص عالمان علوم هسته ای برای ایران و نیل به تمدن اسلامی کوشش کند؟ آقای دکتر! از اهدای تکاپوی فکری خود با عنوان ما چگونه ما شدیم به این نگارنده بیست سال گذشت براستی در این بیست سال چه کردید؟ و کدام درد ایرانی را درمان نمودید؟ کدامین الگوی توسعه و پیشرفت را به ارمغان آوردید؟ و در تکریم کدامین صناعت ملّی و میهنی زبان به ستایش فرزندان ایران گشودید؟ آیا تا کنون حتّی اگر هم شده بعنوان یک توریست به یک پژوهشگاه از سلسله پژوهشگاههایی که با تدبیر فقاهتِ حکیمانه و حمایت مستقیم سیاستمدار حکمت متعالیه در مرز دانشهای برجستۀ جهان و در امتداد نیازهای دارویی و درمانی و زراعی ملّت حرکت می کنند سرزده اید؟! آیا چیزی از نانو می دانید؟ آیا چیزی از سلولهای بنیادی شنیده اید؟ آیا می دانید بسیاری از خانه های باصفای ایرانی، صفا و شادابی اش تحت الشعاع دردهای خانمانسوز بیماریهای صعب العلاجی است که شاید تکاپوی فن آورانۀ جوانان دانشمند علوم هسته ای ایران بتواند در مسیر پیشرفت دانش پزشکی هسته ای قدری از آلام آن را کم کند! شما اگر مرحوم کاظمی آشتیانی ها را نمی شناسید خوب نشناسید! امّا چرا جوانان ایرانی دانشمند در علوم تجربی را دعوت می کنید که راه توسعۀ مادّی را از همان مسیر ارتجاعی خام فروشی نفت و منابع تمام شدنی و ناپاک هیدروکربنی به پیش برند؟! آری من هم از دانش هسته ای چیزی نمی دانم امّا همین قدر می فهمم که این علم و نهضت اش در کشور ملّی شده است، نهضت ملّی هسته ای که سه ضلع دارد؛ ملّت، فقاهت حکیمانه و اجتهادی و نیز دانشمندان ایرانی علوم تجربی، و باز هم روشنفکران از یک نهضت ملّی جاماندند! تا دیروز مدام برای بی خاصیتی علوم هسته ای و تعطیلی آن بانگ برمی داشتید امّا این روزها وقتی دیدید غیرت ایرانی در تمامی کشور و از دل خانه های آحاد ایرانیان به جوش آمده و ننگ حصر و بازجویی از جوانان وطن و شتاب دهندگان توسعه کشور را بر نمی تابند تغییر رویه دادید و گفتید بیایید برای رابطه با آمریکا رفراندوم کنیم؟! از قضا جریان روشنفکری در این فقره هم سخت در اشتباه است و خیال می کند تا آتش زنندگان ۲۹۰ مسافر هواپیمای ایرباس و حامیان ترور دهها هزار نفر از بی گناهان ایرانی آدم نشوند، ایرانیان در مقابلشان کوتاه خواهند آمد و به رابطه ای ارباب – رعیتی تن خواهند داد و البته اجازه بفرمایید شگفتی خود را از این ماجرا پنهان نکنیم که از چه روی جریان روشنفکری در ایران مسوول بازگشایی پروندۀ رابطه با کشتارکنندگان دسته جمعی مردمان ناکازاکی، هیروشیما و به خون کشندگان عروسی ها و جشن های مردمان افغانستان و پاکستان و ... شده اند؟!
آقای دکتر! همان طور که گفتم من بر احساس وطن خواهی شما واقفم و در این گفتار در صدد آن نبوده ام تا وجود نعمت این شرافت را در شما نادیده انگارم امّا تردید ندارم آنچه که در ماههای اخیر دربارۀ دانش هسته ای می گویید با تحقیقات چهارصد صفحه ای دو دهه پیش شما در تبارشناسی تاریخی عقب ماندگی ایران و ایرانی در کتابِ پر اشکال ما چگونه ما شدیم کمتر سنخیتی ندارد و آن همه وای عِلما و وای اقتدار گفتن ها کجا و این همه ضدیت با علوم هسته ای و دانشمندان علوم تجربی کجا؟! صد البته خطاب این محقق و دانشجوی اندیشۀ سیاسی در نامه پیش روی نه صرفاً جنابعالی و کتاب یاد شده که بر آنم جریان روشنفکری و تکاپوی آن در آزمون بزرگ توسعه و پیشرفت علمی کشور در تناظر با پروندۀ اتمی ایران کاملاً مردود و با عرض معذرت بی آبرو شده است گو اینکه اگر ملّی گرایان ِ حزب اللهی میلیاردها تومان هزینه می کردند تا خطوطِ مفارق و متمایز دو اندیشه و گفتمان "ترقی و توسعۀ غیربومی" و "گفتمان پیشرفت و تعالی بومی" را به مردم و به فرداییان تاریخ نشان دهند هرگز به موفقیت کنونی دست نمی یافتند، کاری که جریان روشنفکری خود به دست خویش نشان داد که تا چه اندازه مخالف فتح سنگرهای کلیدی علم و تواناییِ جهان از سوی جوانان و دانشمندان وطنِ مابعد انقلاب اسلامی است. منورالفکرانی که روزگاری در نقاب آزادی و در مذمّت ایران و ایرانی حرف زدند و نوشتند و گفتند که مشکلۀ این کشور همانا استبداد زدگی تاریخی اوست امّا خیلی زود هم او دریافت که نظام سیاسی جدید و ما بعدِ انقلابِ ایران برای گرامی داشت و اعزاز آزادی اگر زیاد تر از غربیان عمل نکرده باشد چیزی کم تر از آنها نگذاشته و یا اقلاً بهتر از حامیان و مؤتلفین غربی قوم خونخوار و وحشی داعش است لاجرم سالهاست که به سنگر و نقاب ترقی و توسعه نقل مکان کرده که از قضا، حرف و عمل شما و جریان روشنفکری در سرکوبی علم و ترقی و خشونت متافیزیکی علیه دانشمندان ایرانی از حیث نتیجه با خشم و غضب نتانیاهو و جناح جان بولتن در آمریکا هیچ کم ندارد!
آقای دکتر! ولواینکه شما و جریان روشنفکری با صورت هایی ژورنالیستی و هیجانی و همسنخ با مدینۀ جاهلۀ فارابی محل نزاع را با وجهی تصنعی در کشور جابجا کنید امّا تاریخ و بخصوص دانشجویان و پژوهشگران خردمند گواهی می دهند او که در سی سال اخیر برای اعزاز و کرامت دانشمندان علوم تجربی و توسعه و پیشرفت دانش های بشری و نیز بسط آزمایشگاهها و فن آوری ها و صنایع نوین در آبادانی ایران دل سوزاند و در این راه خواب راحت را از خویش ربود و نیز او که جلوی کشتار و بازجویی دانشمندان، عالمان و مخترعان ایران ایستاد و قد علم کرد نه شمایان که فقها و علمای دین و مراجع عظام بوده اند همانها که از موضع عقل و شرع به داد این ملک و ملّت رسیدند و کیست که نداد امّا او که در تمامی سختیها و گرفتاریهای ملّی مدام نق زد و پشت ملّت را خالی کرد و با اندک تَشرِ جنایتکاران و خونخواران تاریخ مکرراً قالب تهی کرده و می کند و ترس و عافیت طلبی خود را در طرح غوغاهای رفراندم قلابی پنهان و مهندسی می کند همانان جریانهای روشنفکری و یا بهتر بگوییم محفل شبه روشنفکری وطنی است! در پایان امّا ضمن پوزش از حضور شما دوست گرامی و استاد محترم که برغم اختلاف در روشها همواره در تعظیم حاج همت و خرازی ها کوشا بود می خواهم با التزام عملی به پرسشها و فرضیات تحقیقی خود در کتاب ولو پر اشکال "ما چگونه ما شدیم" به دفاع از ایران و ایرانیِ جویای علم و اقتدار علمی، فرهنگی و تکنولوژیکی بپردازید. چه اینکه اگر خدای ناکرده به نتایج تحقیقات خود پایبند نباشید اندیشه و گفتارتان از منظر اخلاق علمی، سلوکی پسندیده به حساب نخواهد آمد.
موفق و مؤید باشید
با احترام مجدد مجتبی زارعی
معلم اندیشۀ سیاسی دانشگاه تربیت مدرس