به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی است از گرگ کوکل، رئیس موسسه دفاع از عقل، که توسط زهیر باقری نوع پرست ترجمه شده است؛
خب تصمیم گرفته اید در اخلاق نسبی گرا باشید. بسیار خوب! چه چیزی بهتر از اینکه هر کاری که فکر می کنید درست است را انجام دهید؟ چه چیزی بدتر از اینکه به کسی اجازه بدهید به شما بگوید چه کاری را باید انجام دهید و چه کاری را نباید انجام دهید؟ علاوه بر این، نسبی گرایی یکی از راحت ترین نگرش هایی است که می توان نسبت به جهان اتخاذ کرد: تنها کافی است دیگران را به حال خود بگذاری و از دیگران هم بخواهی که در قبال تو چنین کنند، و دیگر هیچ گاه نباید نگران باشی که آیا اعمالت درست هستند یا غلط. در واقع، به عنوان نسبی گرا در اخلاق هفت کار را نمی توانید انجام دهید. صرفاً از قواعدی که در ادامه می آید پیروی کنید و برای همیشه از شر مطلق ها رها خواهید شد!
قاعده اول: نسبی گراها نمی توانند دیگران را به انجام کار نادرست متهم کنند
نسبی گرایی نقد رفتار دیگران را غیرممکن می سازد، چرا که نسبی گرایی نهایتاً وجود «کار نادرست» را نفی می کند. به عبارت دیگر، اگر بر این باور هستید که اخلاق چیزی بیش از تعریف شخصی نیست، دیگر هیچ گاه نمی توانید اعمال دیگران را مورد قضاوت قرار دهید. نسبی گراها حتی نمی توانند نسبت به نژادپرستی بر مبنای اخلاق اعتراضی داشته باشند. این قضاوت که «آپارتاید اشتباه است» توسط شخصی که به غلط و درست باوری ندارد چه معنایی می تواند داشته باشد؟ چه توجیهی برای مداخله در آپارتاید می تواند داشته باشد؟ مطمئناً حقوق بشر نمی تواند توجیهی باشد، چرا که چیزی به عنوان حق نمی تواند وجود داشته باشد. نسبی گرایی غایت حق انتخاب داشتن است چرا که انتخاب همه را قبول می کند – حتی انتخاب نژادپرست شدن.
قاعده دوم: نسبی گراها نمی توانند در مورد مسئله شر چیزی بگویند
وجود شر در جهان یکی از عمده ترین نقدهایی است که متوجه استدلالهای وجود خداوند است. استدلال آنها این است که اگر خدا قدرت مطلق دارد و خوبی مطلق است، پس نباید شر وجود داشته باشد. ولی از آنجایی که شر وجود دارد، یکی از این سه سناریو باید درست باشد: خدا قدرت مقابله با شر را ندارد، خدا خوب نیست و به مسئله شر کاری ندارد، یا خدا اصلاً وجود ندارد. البته برای اینکه هر یک از این استدلال ها را پیش ببرید، باید به شر باور داشته باشید، ولی نسبی گراها نمی توانند به وجود شر باور داشته باشند. در واقع هیچ چیز نمی تواند شر نامیده شود، چرا که با پذیرش وجود شر باید گونه ای از استاندارد اخلاقی را بپذیرید.
قاعده سوم: نسبی گراها نمی توانند کسی را سرزنش کنند یا تمجید کسی را بپذیرند
تمجید و سرزنش در نسبی گرایی کاملاً بی معنا خواهند بود، چرا که استانداردی اخلاقی که بتوانیم بر مبنای آن قضاوت کنیم که چه چیزی باید محکوم شود و چه چیزی مورد تمجید قرار گیرد وجود ندارد. بدون مطلق ها، هیچ چیزی نمی تواند به صورت مطلق بد، تراژیک یا مستوجب سرزنش باشد. هیچ چیزی هم به صورت مطلق خوب، قابل احترام یا مستحق تمجید نیست. همه این موارد در افق پوچی اخلاقی قرار میگیرد. آنهایی که ادعا می کنند نسبی گرا هستند در این مورد معمولاً عدم انسجام دارند (می خواهند مورد سرزنش قرار نگیرند ولی پذیرای تمجید هستند)، پس مواظب باشید!
قاعده چهارم: نسبی گراها نمی توانند ادعا کنند که چیزی ناعادلانه و غیرمنصفانه است
در نسبی گرایی، عدالت و انصاف دو مفهومی هستند که مطلقاً هیچ معنایی ندارند. اول اینکه این واژه ها خودشان معنایی نخواهند داشت؛ هر دو این واژه ها بر مساوات بر اساس استانداردی واقعی مبتنی بر اینکه چه چیزی درست است استوار هستند و همان طور که تا بدین جا چند بار گفتم، نسبی گراها نمی توانند به غلط و درست باوری داشته باشند. دوم اینکه چیزی به عنوان احساس گناه وجود ندارد. عدالت بر مجازات گناهکار یا خاطی دلالت دارد، و احساس گناه به سرزنش وابسته است، که همانطور که نشان دادم وجود ندارد!
قاعده پنجم: نسبی گراها نمی توانند اخلاق خود را بهبود ببخشند
با نسبی گرایی بهبود اخلاقی غیرممکن است. مطمئناً نسبی گراها می توانند اخلاق فردی خود را تغییر دهند، ولی هیچ گاه نمی توانند شخصی اخلاقی باشند. اصلاح اخلاقی به نوعی قاعده عینی برای عمل وابسته است. ولی این قاعده دقیقاً چیزی است که نسبی گراها انکارش می کنند. اگر راه بهتری وجود نداشته باشد، بهبودی هم نمیتواند وجود داشته باشد. علاوه بر این انگیزه ای هم برای بهبود وجود نخواهد داشت. نسبی گرایی انگیزه اخلاقی را که باعث می شود افراد از خود فراتر بروند از بین می برد چرا که چیزی به عنوان فراتر برایشان وجود ندارد. چرا باید نقطه نظر اخلاقی ات را عوض کنی، اگر دیدگاه فعلی ات منافع شخصی ات را تأمین می کند و در حال حاضر احساس خوبی داری؟
قاعده ششم: نسبی گراها نمی توانند بحث معنادار اخلاقی داشته باشند
نسبی گرایی بحث در مورد اخلاق را بی معنا می کند. چیزی برای بحث کردن باقی نمی گذارد. بحث اخلاقی یعنی مقایسه مزایای یک دیدگاه با دیدگاهی دیگر تا متوجه بشویم کدام دیدگاه بهتر است. ولی اگر اخلاقیات کاملاً نسبی هستند و همه دیدگاهها به شکلی یکسان برابر هستند، در آن صورت هیچ یک از روش های فکر کردن بر دیگر روش ها برتری ندارد. در این صورت هیچ یک از مواضع اخلاقی را نمی توان ناکارآمد، غیرعقلانی، غیرقابل قبول یا حتی وحشیانه خواند. در واقع، اگر مناظره های اخلاقی تنها در صورتی که اخلاقیات عینی باشد معنادار باشد، آنگاه نسبی گرایی تنها می تواند در سکوت به حیات خود ادامه دهد. حتی نمی تواند بگویید «تحمیل اخلاق خود به دیگران اشتباه است».
قاعده هفتم: نسبی گراها نمی توانند رواداری و مدارا را ترویج کنند
در آخر، رواداری و مدارا در نسبی گرایی وجود ندارد، چرا که تعهقد اخلاقی به رواداری این قواعد را نقض میکند. اصل رواداری اغلب به عنوان یکی از فضیلت های اصلی نسبی گرایی بررسی می شود. اخلاقیات فردی هستند، بنابراین باید نظرات متفاوت را به واسطه قضاوت نکردن رفتارها و منش آنها روا بداریم. ولی باید مشخص باشد که این اصل به واسطه تناقض ناکام می ماند. اگر قواعد اخلاقی وجود نداشته باشد، قاعده ای نمی تواند وجود داشته باشد که مدارا را به عنوان یک اصل اخلاقی طلب کند. در واقع، اگر هیچ مطلقی در اخلاق وجود نداشته باشد، اصلا چرا باید مدارا کرد؟ اگر به نفع تان است و اخلاق فردی شما اجازه می دهد چرا اخلاق خود را به دیگران تحمیل نکنید؟ فقط اطمینان حاصل کنید در صورتی که می خواهید این کار را انجام دهید سکوت کنید.