به گزارش فرهنگ امروز به نقل از سایت انسانشناسی و فرهنگ؛ مارتین فورنیه یادداشتی در مورد مد و مدگرایی نوشت که شایسته مدنی آن را به فارسی ترجمه کرده است:
چندین تُن لباس هر ساله در سراسر جهان به گردش درمیآید. بازارهای آفریقایی در مناطق وسیعی به شکل بوتیکهای لوکس در نیویورک، لندن، توکیو یا پاریس، گسترش یافته و به اشتهای اشباع نشدنی امروزهی ما برای لباس پوشیدن و لوازم جانبی آن و انتخاب برای آراستگی پاسخ میدهند. صنایع وابسته به مُد، ۶ درصد مصرف جهانی را عرضه میکنند، که پیش از آن اتومبیل (۴ درصد) و لوازم و خدمات ارتباطی (۳ درصد) قرار دارند.
همانطور که در آسیا، برزیل یا روسیه دیده میشود، در هر فرودگاه بینالمللی بوتیکهای لوکس، محل نمایش شیکترین مارکها و دوختهایی است که اسامیشان در سراسر دنیا در چرخش است. به نظر میرسد تولیدکنندگان، متخصصان مُد و صنایع وابسته به مُد سفارش دهندگان اصلی باشند. نمایش مُد فصلی که به شکل گستردهای توسط رسانهها عرضه میشوند تمایلات فصل آتی را دیکته میکنند که از جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: از رنگ بژ تا رنگهای شاد برای تابستان آینده، چکمه یا کفش برای زمستان، دامن کوتاه یا دامن بلند و یا جین البته مارک دیزل، کفش کتانی با مارک نایک یا کانورس، عطر هم شانل یا آرمانی. این مارکها در محلههای شیک شهرستانها در کشورهای فقیر به اندازهی کشورهای ثروتمند وجود دارند و توسط شرکتهای قدرتمندی که بر بازار تسلط دارند ترویج شده و همچنان یک بازار کاملا تقلیدکننده را بازتولید میکنند.
آیا همهی مصرفکنندگان مُد قربانیان سبکهای مختلف در درجات کم و زیاد هستند؟ آیا آنها وابستگان قدرت هستند که توسط دستورات تبلیغاتی و فروشگاهها دستکاری شدهاند؟ «از مُد چه خبر، از نگاه های جدید و سبکهای جدید چه خبر»، این عنوان مجله ال (Elle) است که در ۲۱ ژانویه ۲۰۱۱ منتشر شد، مجلهای که مانند نمونههای بیشمار دیگر، قصد دیکته کردن گرایشات مختلفی را دارد. آیا مُد بر پایهی یک بیهودگی و غریزهی بشر است که به جامعهی مصرفی به عنوان صاحب اختیار مطلق واگذار شده است؟
تمایز و تقلید
در حالیکه هنوز جامعهشناسان بر روی این پدیده مطالعه میکنند، نگاه دیگری نیز در برابر ما قرار دارد. مثلا، از نظر گیوم ارنر (Guillaume Erner)، «مُد یک هوسباز و شخصیتی مرموز و سرخود است» که قادر است فلان شیء منسوخ شده را بفروشد یا آن محصول را به ستاره تبدیل کند و طراحان مُد و سبکگرایان را در یک موقعیت ناامنی دائم قرار دهد. «راه خلاقانهی خطرناکی است» این جمله را روزی کریستیان لکروا (Christian Lacroix) که خیاط است گفت. به نظر ارنر، «قربانیان واقعی سبک، آنهایی نیستند که ما فکر میکنیم: سبکگرایان و طراحان مُد ممکن است در میان آنها باشند، حتی اگر نتوانند به ناتوانیشان اعتراف کنند، به آشکار کردن اطمینانشان در دیکته کردن این گرایشات ادامه میدهند». قطعا، همیشه مساله این نبوده است بلکه شیوهای که افراد مُد را مناسب میدانند، شاهدی برای تغییرات فرهنگ و اجتماعی در طول زمان است.
شاید مُدها همیشه و حتی پیش از پیدایش جامعهی مصرفی وجود داشتهاند. چه کسی میتواند بگوید که زیورآلات اجداد پیشاتاریخ ما، گردنبندها و قزنها، لباسهای زیبای آتنیها بر اساس مُدهای مختلف نبوده است؟ با وجود این، واژهی مُد صراحتا در قرن شانزدهم بوجود آمد و از قرن نوزده است که این پدیده به شکل اجتماعی و فرهنگی موضوع مطالعه میشود. در یک مطالعهی جالب تاریخی، جامعهشناس آمریکایی، دیانا کرین (Diana Crane) تغییرات را نشان میدهد. درحالیکه در جوامع پیشاصنعتی لباس نشاندهندهی موقعیت منطقهای و وضعیت اجتماعی بود، با صنعتی شدن و جوامع دموکراتیک این موضوع تغییر کرد. برای مدتهای طولانی، مُد تابعی از هنجارهای طبقاتی بود. کارگران کلاه کاسکت به سر میگذاشتند و کلاه شاپو متعلق به طبقه بورژوا بود، هر چند رفتهرفته، کارگرها در لباس پوشیدن در روزهای تعطیل و جشن، به مدل پوشش بورژواها یعنی کت شلوار، پیراهن و کراوات نزدیک شدند.
جامعهشناسان آن دوره، مانند فرانسیس گابریل تارد (۱۸۴۳- ۱۹۰۴)، جورج زیمل (۱۸۵۸- ۱۹۱۸) یا تورشتاین وبلن(۱۸۵۷- ۱۹۲۹)، هر کدام شیوهی خودشان را برای برجسته کردن اولین محرکهای مُد داشتند که بر پایهی پویایی تمایز و تقلید بنا شده بود. طبقات پایین از طبقات بالاتر نسخهبرداری کرده و از آنها تقلید میکنند، و همین مساله طبقات بالا را مجبور میکند خودشان را با سبک جدیدی هماهنگ کنند تا متمایز شوند، و به عقیدهی جورج زیمل آنها مولد مُد نیز هستند که یک روند نامتناهی از ساختار خلاقانه نیز پدید میآید. به علاوه وبلن، که اقتصاددان نیز بود، شاهد تناقضی تحت عنوان «اثر وبلن» بوده و کسی است که هنوز هم دیدگاهش برای توضیح این مساله معتبر است: در بین تولیدات لوکس، قیمتی که افزایش مییابد، باعث کاهش تقاضا نمیشود، بلکه نیاز جدید مصرفکنندگان را که در پی تمایز هستند، به دنبال دارد.
دیانا کرین نشان میدهد که در این پویایی، مُد طبق تحرک بالا/ پایین در میان طبقه بورژوا در برابر طبقه عام اشاعه پیدا میکند. در این مدل عمودی، مُد سبک منحصر به فردی را تعریف میکند، به شکل وسیعی گسترش مییابد به طوریکه هرکس باید خود را باید با آن تطبیق دهد. فقط کافیست به آلبوم عکسهای خانوادگی نگاه کنیم تا هماهنگی تصاویر مادربزرگهایمان را مشاهده کنیم و زمان این کلیشه را بشناسیم! مثلا زنان در سالهای ۱۹۴۰، پیراهنهای کوتاه میپوشیدند که عموما در تابستان گلدار بود؛ نیمبوتهای پاشنهدار به پا میکردند که با بند بسته میشد... بلندی دامنها، پوشیدن دستکش، شیوهی آرایش موها و کلاهها، انتخاب رنگ پارچهها توسط طراحان لباس معروف تعریف میشد و پاریس برای مدتهای طولانی پایتخت مُد جهانی بود. با گسترش مصرف در جامعهی صنعتی، مُد به «یک هنجار و مرکزیت» تبدیل شده است. «مُد طبقاتی» نیز وجود دارد: پیراهن مشکی کوکو شنل، که در سالهای ۱۹۲۰ طراحی شده است، یا خیاط مشهور ستایش شدهای که در دههی ۱۹۵۰ ظهور کرده است، توسط زنان اشرافی رزرو شده بود، زنانی که دیگر زنان طبقه متوسط را حذف میکنند... در یک محیط ساده، از این لباسها استفاده میشد پیش از آنکه با سبکهای آوانگارد جایگزین شوند. مُد هنوز هم روشی برای هویت بخشی به طبقهی اجتماعی است.
هویت سرهمبندی شدهی جدید
از همگسیختگی بزرگی در سالهای ۱۹۶۰ به وقوع پیوست. فرهنگهای جدیدی ظاهر شد، خردهفرهنگهایی توسط نظریهپردازان مطالعات فرهنگی و شاهدان دنیای پست مدرن که در آن وارد شدیم توصیف شد. هیپی، راک، پانک، نئوپانک، تکنو، بیتنیک و ... نسلهای جدید، مدعی فرهنگ خاص خودشان بودند که با سلیقههای خاصشان به ویژه در موسیقی و همچنین در نگاهشان به زندگی قابل تشخیص بودند. برای پسران هم مانند دختران، لباس یک عنصر اصلی برای نشان دادن هویتشان شد. برخی از اینکه سبکهای مختلف را در هم ادغام کنند، دریغ نکردند، مشغول کارهای مختلفی شدند که تمام کوشش در داشتن برچسبی برای مُدهای تخصصی را به چالش کشید. جنبش تا جایی که تقویت میشد ادامه یافت. در میان طبقات متوسط، اگر برخی گروهها قابل تشخیص ماندند – گرایش به بوبو یا گرایش به بلینگ بلینگ- به دلیل اینکه مُدها همزیستی داشته، به یکدیگر اضافه شده، طبق تصویر هر کدام از دیگری خلق شده، برطبق خلق و خوی روزانه، فعالیتهایی را به شوخی میگرفتند. دیکته شدن بلندی دامن یا مدل کراوات به پایان رسید، هواخواهان هر نگاهی خوششان بیاید سبک شخصی خودشان را خلق میکنند.
مُدها ناپدید نشدند، بلکه در انتخاب افراد و در فرهنگ خیابان ظهور میکنند که در آن گروههای اجتماعی مشارکت دارند. طرفداران راک، جین را عامهپسند کردند به شکلی که امروزه در همهی جارختیها دیده میشود، بسیار شیک به نظر میآید، همه از جمله جوانان حومه برای پیادهروی میپوشند و طراحان و خلاقان مُد آن را در برنامه خود قرار دادند.