به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه اعتماد؛ مفاهیمی چون امید و نشاط و شادمانی آنقدر به صورت نابجا و در بیانهای غیردقیق و تبلیغاتی و توصیهها و دستورالعملهای به ظاهر روانشناسانه به كار رفتهاند كه معنا و مدلول دقیق و موثر خود را از دست دادهاند، شاید یك دلیل این استفاده بیحساب و كتاب نقش مهم آنها در كیفیت زندگی انسانهایی باشد كه بیش و پیش از هر چیزی حضور یا عدم حضور آنها را احساس میكنند. شرایط فراهم آمدن امید و نشاط اما به هیچ عنوان مفاهیمی صرفا روانشناختی یا دستوری نیست و تحقق واقعیت آنها در یك بستر اجتماعی و در تعامل جمعی كنشگران یك جامعه ممكن میشود. به همین دلیل است كه بحث درباره این مضامین باید با حضور جامعهشناسان و اندیشمندانی صورت گیرد كه مستقیما حیات جمعی انسانها و شرایط و امكانات آن را موضوع مطالعه خود قرار میدهند. این پژوهش البته نیازمند حضور متعامل دانشگاهیان و مسوولان اجرایی است، یعنی دو بالی كه هر یك به نحوی از انحا میتوانند و بایسته است موضوع امید و نشاط اجتماعی را در برنامه كار خود قرار دهند. به تازگی در انجمن جامعهشناسی ایران نشستی با حضور هادی خانیكی استاد ارتباطات دانشگاه علامه، نعمتالله فاضلی استاد انسانشناسی و مطالعات فرهنگی پژوهشگاه علوم انسانی و احمد میدری معاون رفاه اجتماعی وزارت تعاون با موضوع امید و نشاط اجتماعی برگزار شد كه روایتی از سخنان حاضران در این جلسه از نظر میگذرد.
هادی خانیكی: گسست بین نهاد دانشگاه و نهادهای دولتی را شاهد بودهایم
هادی خانیكی در ابتدای نشست به بحث رابطه بین دانشگاه و نهادهای اجرایی اشاره كرد و گفت: این نشست در چارچوب گفتوگوهایی كه بین نهاد دانشگاه و نهادهای اجرایی صورت میگیرد، برگزار میشود. همه ما تجربه گسست بین نهاد دانشگاه و نهادهای دولتی را شاهد بودهایم و نتیجه آن را نیز دیدهایم. نتیجه آن این است كه دستگاههای اجرایی به دلیل آنكه باید با انبوهی از مسائل خودشان پاسخگو باشند، كمتر فرصت این را دارند كه به جنبههای علمی و آكادمیك بپردازند. از سوی دیگر نهاد دانشگاه به مفهوم آكادمیك جدا از مسائل اجتماعی عمدتا به مباحث تئوریك میپردازد. نتیجه این میشود كه به صورت ناهمسرشتی نهادهای اجرایی از یك سو و دانشگاه از سوی دیگر برای خودشان وظیفه تعیین میكنند و آن چیزی كه جایش خالی است، گفتوگوست.
وی گفت: اگر بخواهیم آسیبشناسانه به این موضوع بنگریم، درمییابیم كه وقتی با
هر كدام از طرفین این گفتوگو صحبت میكنیم، درمییابیم كه حق دارند به سمت طرف دیگر نروند. وقتی با نهاد دانشگاه صحبت میكنیم، میبینیم كه میگوید دانشگاهها به معنای عام و انجمنهای علمی به مفهوم خاص تنها متولی كاری میشوند كه تصمیمش از قبل در دستگاههای اجرایی گرفته شده و از دانشگاهیان تنها برای پیوست فرهنگی كه اخیرا مد شده، استفاده میكنند تا آن سند را توجیه كنند. زمانی در دولت آقای هاشمی بنا بود كه موفقیتها و عدم موفقیتهای سیاستهای تعدیل اقتصادی مورد بحث قرار بگیرد، به خاطر دارم اقتصاددان سرشناسی دو تحقیق یكی برای وزارت
اقتصاد و دارایی و دیگری برای مركز پژوهشهای مجلس انجام داده بود و به دو نتیجه متفاوت رسیده بود! یعنی در دولت به این نتیجه رسیده بود كه سیاستهای تعدیل اقتصادی موفق است و در مجلس دقیقا برعكس به این نتیجه رسیده بود كه این سیاستها ناموفق است. وقتی از او دلیل این تضاد را میپرسیدیم، پاسخ میداد كه اگر غیر از این بود، كسی پروژه ما را نمیپذیرفت. این نشاندهنده آن است كه دستگاههای اجرایی و سیاستگذار و كارگزار چندان در پی این نیستند كه نهاد دانشگاه به نقد و بررسی كار آنها بپردازد.
خانیكی در ادامه به مشكل از منظر سیاستگذاران اشاره كرد و گفت: از سوی دیگر وقتی با نهاد كارگزار یا سیاستگذار مواجه میشویم، میبینیم كه مدعی هستند دانشگاهیان اساسا ذهنشان درگیر مسائلی كه ما دچار آن هستیم، نمیشود. یكی از عوامل موثر در چرخه معیوب توسعه در ایران این است كه مساله به نهاد دانشگاه منتقل نمیشود. یعنی دانشگاهها با مسائلی مواجه هستند كه دستگاههای اجرایی با آنها درگیر نیستند. دستگاههای اجرایی در پی این هستند به سرعت به مسالهای پاسخ دهند كه معلوم نیست دانشگاهیان كی قرار است به آن بپردازند. برای مثال پدیده تراكتور كه چند روز اخیر رخ داد، دهها پرسش را برانگیخت كه باید پاسخی مییافت. در غیاب این پاسخهای دانشگاهی، نهادهای اجرایی به راهحلهای دفعی و غیرعلمی رجوع میكنند. این استاد ارتباطات در ادامه به تجربه نشستهای اخیر و نیز هدف تقریب این دو نهاد اشاره كرد و گفت: به همین منظور كوشیدیم نشستهایی با حضور كارشناسانی از دانشگاه و افرادی از نهادهای اجرایی ترتیب دهیم تا گفتوگویی بدون واسطه صورت بگیرد. ما باید مسائل واقعی را كه نهادهای اجرایی با آنها درگیر هستند دریابیم و در دانشگاه پاسخی مشخص و دقیق بیابیم. خانیكی در ادامه به مساله امید و نشاط اجتماعی پرداخت و گفت: دوستان در وزارت رفاه گفتند مساله مهمی كه در وزارت رفاه با آن مواجه هستیم، مساله امید و نشاط اجتماعی است. یعنی میخواهیم ببینیم كه اولا این مساله در چه وضعیتی است؟ آیا در این زمینه وضع ما خوب است یا خیر؟ ما دانشگاهیان فكر میكنیم وضع خوبی نداریم. به هر حال قرار شد مفهوم امید و نشاط اجتماعی، شناسایی عوامل و مولفههای دخیل در آن موضوع بحث قرار گیرد. حداقل پنج نشست را با همكاری چهار نهاد یعنی دفتر امور آسیبهای اجتماعی، معاونت اجتماعی بهزیستی، سازمان بهزیستی تهران و انجمن مطالعات فرهنگی و ارتباطات به این موضوع اختصاص دهیم تا در نتیجه این نشستها منابعی دسته اول برای بررسی به دست آید، تا با توجه به آنها پژوهشهای ثانویه صورت گیرد و در نهایت نیز دستورالعملهایی (policy paper) آماده شود و با توجه به آنها كارگاههایی تشكیل شود. نكته مهم در این میان ارتباط موثر با رسانههاست. متاسفانه یك مشكل نهادهای دانشگاهی آن است كه ارتباط موثری با رسانهها نداریم و همین سبب میشود كه در نشریات و رسانهها مطالب علمی و آكادمیك انعكاس نیابد و اطلاعات غلط و اغراق آمیز منتشر شود.
این استاد ارتباطات با اشاره به ضعف منابع مطالعاتی ما در زمینه نشاط اجتماعی گفت: در زمینه نشاط اجتماعی متاسفانه با وجود ادعاهای گسترده دست ما بسیار خالی است و آثار عالمانه و مستندی كه بتواند مورد استفاده قرار گیرد، بسیار اندك است. البته یكی، دو مقاله قابل توجه مثل مقاله دكتر چلبی و دكتر معیدفر در این زمینه هست، اما ما باید این مقالات را بشناسیم و بتوانیم با گسترش آنها سطح روزنامهنگاری را نیز ارتقا دهیم. البته برخی استادان دانشگاهی تمایلی به حضور در این نشستها ندارند و میگویند ما باید خودمان دریابیم كه مساله چیست. از سوی دیگر دستگاههای اجرایی به دنبال پاسخهای سریع و راحتالوصول هستند. ما دانشگاهیان معتقدیم كه راهحل سریع به دست نمیآید و باید با تامل بیشتری كار را پیش برد. از آقای دكتر میدری میخواهم بفرمایند كه منظورشان از امید و نشاط اجتماعی چیست و وضعیت آن را در جامعه ما چگونه میبینند؟ آن را با چه شاخصهایی سنجیدهاند و چگونه میشود سطح آن را در جامعه ما ارزیابی كنند؟
احمد میدری: از نظر روشنفكران هر گونه تغییر منوط به تغییرات بزرگ است
احمد میدری، معاون رفاه اجتماعی وزارت تعاون، كار و رفاه اجتماعی در ادامه صحبت خانیكی گفت: در فرصتی كه در اختیار دارم میكوشم صورت مساله را بگشایم. یكی از شاخصهایی كه در حوزه رفاه اجتماعی در جهان تولید میشود، شاخص happiness index یا شاخص نشاط اجتماعی است. شاید بهتر باشد این تعبیر را به صورت «امید اجتماعی» ترجمه كنیم. منظور از شاخص happiness میزان سرخوشی یا تفریحات به تنهایی نیست، بلكه امید به وضعیت بهتر نیز هست. گفته میشود ریشه لغوی مفهوم «امید» به زبان یونانی بازمیگردد و از لفظ Keu یونانی به معنای انحنا گرفته شده است، یعنی وقتی انسانها انتظار یك نقطه عطف یا تغییر در وضعیت موجود را داشته باشند، امید وجود دارد. اصطلاح عربی آن نیز بیشتر به معنای منفذ است، یعنی از یك وضعیت بسته راه خروجی را پیدا كردن. بنابراین بحث ما
در این باره است چه میزان انسانهایی كه در این كشور زندگی میكنند، به دستیابی به وضعیت بهتر امید دارند. این استاد اقتصاد دلیل پرداختن به موضوع اجتماعی را از نظر خودش چنین بیان كرد: اگر یك فرد امید به زندگی و وضعیت بهتر را از دست بدهد، در نهایت به خودكشی دست میزند. در نتیجه میزان عمل جمعی برای زندگی بهتر جمعی بستگی به این دارد كه انسانها تا چه اندازه تصور كنند كه میتوانند از طریق اقدامهای مختلف جمعی به یك زندگی بهتر دست پیدا كنند. همانطور كه سازندگان این شاخص happiness index بیان میكنند، این شاخص از همه شاخصهای اقتصادی كه در حوزههای اجتماعی و سیاسی ساخته میشود، اهمیت بیشتری دارد. یعنی یك جامعه هر چه در زندگی جمعی امیدوارتر باشد، تولید بیشتری خواهد داشت، فقر كمتری خواهد داشت و میزان مشاركت سیاسی افزایش پیدا میكند. البته میان این عوامل رابطه یكسویه وجود ندارد، بلكه در این شاخصسازی گفته میشود كه شاخص میزان نشاط به میزان روند تولید ناخالص داخلی و میزان فساد اداری ارتباط دارد. به این معنا كه در جامعهای كه بیكاری و تورم در حال افزایش است، امید اجتماعی كمتری دارد. یعنی این عوامل گاه علت و گاه معلول هستند. نكته جالب این است كه در این برآوردها نشان دادهاند كه هر چقدر میزان فساد اداری بیشتر است، امید اجتماعی كمتر است. ایشان كشورها را در این زمینه رتبهبندی كردهاند. این رتبهبندی بهتر است از زبان من به عنوان یك مقام رسمی بیان نشود، زیرا به این دلیل كه ما با دنیا تبادل داده نداریم، برآوردها خیلی بدبینانه است. درحالی كه به نظر من وضعیت ما تا این اندازه كه نهادهای بینالمللی میگویند بد نیست، البته خوب هم نیست. اما به این دلیل كه ما اطلاعات را به صورت شفاف بیان نمیكنیم، برآوردهای ارایهشده نیز چندان دقیق نیست و تصویری منفی ارایه میدهد.
وی تاكید كرد: در این جلسات ترجیح من این است كه بیش از آنكه به سنجش و علتیابی بپردازیم، به ارایه راهكارها بپردازیم. معمولا در دانشگاهها عموما به سنجش و علتیابی میپردازند. این یكی از مشكلات است، یعنی كسی كه در حوزه اجراست، بیشتر با چه باید كرد مواجه است. اما دانشگاهیان به دنبال علتیابی هستند. در حوزه اجرا كمتر به علتیابی میپردازند و دانشگاهها نیز عمدتا اسیر علتیابی هستند. مثلا معمولا در رسالههای دانشگاهی تنها در انتها بهطور كلی گفته میشود كهpolicy implication یا سیاست اجرایی چیست و به همین خاطر كمتر به حوزه اجرا و سیاست میپردازند. به همین خاطر چشمداشت ما از محیطهای دانشگاهی این است كه بیشتر به حوزه اجرا توجه كنند. میدری سپس به ادبیات موجود در ایران درباره بحث امید اجتماعی اشاره كرد و گفت: از بین دانشگاهیان كسی كه به مساله امید اجتماعی در جامعه ما پرداخته و یك پاسخ قابل توجه به آن یافته، علی میرسپاسی است كه در كتاب «روشنفكران ایرانی: روایتهای یأس و امید» است. ایشان در این كتاب میگوید كه روشنفكران ایران از شریعتی و جلال آلاحمد تا فردید و سایر روشنفكران بعد از انقلاب بیشتر روشنفكران مایوسكننده بودند و جامعه را به سمت یأس فلسفی سوق دادند. علت این موضوع از دید میرسپاسی این است كه عموما پروژه اصلاحات و نوسازی در ایران، عمدتا پروژههای نوسازی تصور شده است و پیامشان به مردم این است كه تا زمانی كه چارچوبهای ذهنی شما چنین است، نمیتوانید به زندگی بهتر دست یابید. برای مثال روشنفكر دینی در قامت دكتر شریعتی میگوید تا زمانی كه تشیع صفوی داریم وضع به همین منوال است و باید به تشیع علوی بپیوندیم تا ایدئولوژی تغییر داشته باشیم و مردم بتوانند حضور فعال در جامعه داشته باشند و تغییراتی ایجاد كنند. در حوزه روشنفكران لاییك نیز پیام روشن است. ایشان میگویند باید ابتدا در حوزه اندیشه تغییرات بزرگ صورت بگیرد تا جامعه بتواند به یك زندگی بهتر برسد. وی گفت: میرسپاسی در برابر این ادعاها معتقد است رویكردی كه بدیل این نگاه است، یك اندیشه عملگرای پراگماتیستی است كه منشأ فكری آن از جان دیویی شروع میشود. جان دیویی حوزه دانشگاه را به حوزه عمل اجتماعی بسیار نزدیك میكند و پروژههای بسیار كوچك از اصلاح كتابداری در امریكا گرفته تا شیوه تدریس و نظام آموزشی را پی میگیرد و به حوزههای بالاتر میرسد مثل اینكه تقویت دموكراسی در امریكا چطور ممكن میشود. یعنی او از حوزههای كوچك شروع میكند و به حوزههای كلان میرسد تا جامعه امریكا بتواند به یك جامعه بهتر تبدیل شود. میرسپاسی میگوید كه روشنفكر ایرانی همیشه به دنبال تغییر در ساختهای كلان سیاسی بوده است. یعنی اندیشه تغییر در ساختهایی كه حتی اگر تغییرشان ممكن نیز بوده، یك نوع بیعملی را تا زمان تغییرات بزرگ ایجاد میكرده است. یعنی روشنفكر ایرانی معتقد است كه هیچ كاری در میلیونها حوزه جمعی ممكن نیست، مگر اینكه نظام سیاسی آزادتر شود و مطبوعات آزادتر شوند و انتخابات به شكل دیگر برگزار شود. از دید این روشنفكران سایر تغییرات منوط به این تغییرات بزرگ است. این صورتبندی بحث علی میرسپاسی و مسالهیابی او در زمینه امید اجتماعی در جامعه ایران است.
میدری در ادامه به نگاه محققان ایرانی به مساله امید اجتماعی اشاره كرد و گفت: اما در صحبتهایی كه با دوستان میشود، معمولا گفته میشود در جامعهای كه بیكاری بیداد میكند، تورم بالاست، انتصابات سیاسی و اداری دلبخواهی و به این شكل است، بحث از امید كردن یك بحث درجه دوم است. ایشان میگویند ابتدا باید تورم، بیكاری و... را حل كرد تا شادابی ایجاد شود. از نظر ایشان در جامعهای كه شادی ممنوع است، نمیتوان از نشاط اجتماعی بحث كرد. پاسخی كه به نظر من میرسد این است كه خیلی از نكاتی را كه دوستان میگویند در دهههای ١٣٤٠ و اوایل ١٣٥٠ در ایران نداشتیم. یعنی در آن زمان حكومت دینی نبود، انواع مراسم جشنها آزاد بود، كلوپهای مختلف وجود داشت، تورم زیر ١٠درصد بود، نرخ رشد دورقمی بود، رشد صنعت ٢٠ درصدی بود. بیكاری نیز پایین بود. اما میبینیم تصویری كه روشنفكر ایرانی از جامعه خودش ایجاد میكند، سیاهترین نقطه كره زمین است. این تصویری است كه از اخوانثالث و شاملو گرفته تا شریعتی و جلال آلاحمد از جامعه ترسیم میكنند. یعنی فرقی نمیكند از صمد بهرنگی به مثابه داستاننویس كودكان تا ایدئولوگ سیاسی همه در یك نكته متفقاند، مبنی بر اینكه این جامعه از سیاهترین جوامع روی كره زمین است. شاید نسل امروز بگوید كه روشنفكر دیروز اشتباه میكرده است. اما من فكر نمیكنم این اشتباه بوده است، زیرا روشنفكر دیروز تصویری كه از كشورش داشته این بوده كه یك حكومت برخاسته از كودتاست و این حكومتی كه نتیجه كودتای ٢٨ مرداد است و مردم را به بازی نمیگیرد و رسانههایش بسته هستند، یك جامعه امیدبخشی نیست. اگر تفسیر میرسپاسی را بپذیریم میبینیم روشنفكر ایرانی در آن زمان برایش اهمیتی ندارد كه در آن زمان بیسوادی در حال كاهش است و وضع بهداشت و مسكن رو به بهبود است. یعنی طیف عمده سیاسیون و روشنفكران در نگاه به حوزه عمل به دنبال شاخصهای بزرگ است و به آمارها و مسائل ریز توجهی ندارد.
وی در پایان گفت: ما در حوزههای دقیق اقتصادی كمتر كار كردهایم. تنها كسی كه در این حوزه میشناسم آلبرت هیرشمن است كه كتابی بهعنوان «دگردیسی مشغولیتها» نگاشته و در آن نوشته در همه جوامع یك دوره امید ایجاد میشود و مردم به صحنه اجتماعی میآیند و بعد هم به صورت دفعی به لاك زندگی شخصی پناه میبرند و از اینكه بتوانند زندگی بهتری داشته باشند، مایوس میشوند. او علتیابی میكند و میگوید چرا جوامع نوسانات اجتماعی دارند و در دورههایی به حوزه عمومی میآیند و بعد از آن كناره میگیرند؟ بهطور كلی بحث من این است كه اولا در حوزه رفاه اجتماعی معتقدم به میزانی كه مردم امید به وضعیت بهتری دارند، آسیبهای اجتماعی كاهش مییابد، فساد كم میشود، امكان هر تحولی فراهم میشود. نمونهاش سالهای جنگ تحمیلی است. مردمی كه جوانهایشان را از دست میدهند، امید به آینده دارند. وضعیت اقتصادی خوب نیست، اما مردم حاضرند به یك اقدام جمعی دست بزنند. بر عكس در جاهایی شاهدیم كه رشد اقتصادی خوب است، مثل دهههای ١٣٤٠ و ١٣٥٠، اما مردم حاضرند نظم اجتماعی را بر هم بزنند و مایوس هستند. پرداختن به این موضوع در حوزه اجرا بسیار مهم است. انتظار ما البته این نیست كه راهكار اجتماعی بسیار سادهای برای این پرسش یافته میشود. مساله نیازمند نقد فرهنگی، نقد روشنفكری، نقد اجتماعی و... است و یك حوزه درازدامن و گسترده است. بنابراین درخواست ما از دانشگاهیان این نیست كه چند راه ساده برای كاهش خودكشی در جامعه ارایه شود، در سازمان بهزیستی در مورد این مسائل اقداماتی صورت میگیرد. اما به نظر من دانشگاه میتواند رویكرد جامعه را تغییر دهد. ما باید دیدگاههای امثال میرسپاسی را مورد نقد و ارزیابی قرار دهیم. ما در كنار اینكه به نقد دولت و حوزههای اجرایی میپردازیم، باید به نقد روشنفكران نیز بپردازیم و این اقدامات پروژههای فكری بلندمدت هستند. اینكه دولت چه میتواند بكند، یكی از كارهایی است كه دانشگاهیان به سرعت میتوانند به انجام برسانند اما دانشگاه خودش یك كنشگر است. بخشی از كنشگری آن است كه به سمت سیاستمداران نشانه روی و آنها را نقد كند اما بخشی از كنشگری نیز بدین معناست كه به خود روشنفكران و دانشگاهیان توجه كند و به نقد رویكردهای موجود در خود دانشگاه و فضای روشنفكری (شبیه كاری كه میرسپاسی كرده) بپردازد.
نعمتالله فاضلی: نقش انسان ایرانی را نادیده گرفتیم
در ادامه نعمتالله فاضلی، استاد مطالعات فرهنگی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نخست به طرح پرسشهایی در مورد مساله امید اجتماعی و در ادامه به كتاب علی میرسپاسی اشاره كرد و گفت: یكی از نخستین متنهای فارسی كه درباره امید اجتماعی در ایران نوشته شده از دكتر علی میرسپاسی در كتاب «اخلاق در حوزه عمومی» (نشر ثالث) است. ایشان رویكردی پراگماتیستی شناخته شدهای در این زمینه دارند. بعد از آن متن جدیای درباره امید اجتماعی ندیدهام و این یكی از مشكلات آكادمیای ما نیز هست كه در مورد امید اجتماعی در دانشگاه كمتر صحبت كردهایم. وی در ادامه به این پرسش پرداخت كه چرا ما با مساله امید درگیر نشدهایم و نتوانستهایم دانش كافی در این زمینه ایجاد كنیم؟ و خود در مقام پاسخ گفت: یك دلیل آن را دكتر میرسپاسی توضیح دادند این دلیل هژمونی رویكرد فلسفی بنیادگرا و نوعی تفكر متافیزیكی است كه بر اساس آن باید همهچیز و كل هستی از بنیاد دگرگون شود. به تعبیر هایدگری ما باید موجود را انكار كنیم تا بتوانیم به وجود برسیم. موجود یعنی آنچه وضع موجود هست بازتعریف شود و یك موجود دیگری كه اسم آن را وجود میگذارد، تحقق پیدا كند. در ایران نیز به تعبیری كه میرسپاسی به كار برده است، هایدگریها كه یك جریان وسیع در تفكر ایران معاصر هستند، بر اساس همین تفكر عمل كردهاند، تفكری كه وضع موجود و موجودیت ما در شرایط فعلی را انكار میكند و معتقد است كه كل آنچه شكل گرفته مدرن است و مدرن نیز بهطور كلی با بنیادهای فلسفی و فكری و دینی ما ناسازگار است، بنابراین باید كل این موجود را كنار بگذاریم و یك عالمی از نو بسازیم. طبیعتا چنین تفكری جایی برای تغییر و مداخله باقی نمیگذارد.
وی در ادامه با تاكید بر اینكه بحث فعلی درباره این ادعای علی میرسپاسی نیست و آن را قابل نقد میداند، گفت: امید اجتماعی از نظر من در جامعه ایران به یك معضله (problematic) بدل شده است. به این معنا كه ما در مورد امید اجتماعی دانش كافی نداریم. من از این زاویه به قضیه مینگرم كه امید اجتماعی نوعی آگاهی و دانش است. به همین دلیل وقتی میگویم امید اجتماعی به درستی شناخته نشده است، از این صحبت میكنم كه ما اگر بخواهیم به امید اجتماعی برسیم، باید جنس و ویژگیهای آگاهی یا دانشی كه آن را امید اجتماعی میخوانیم، بشناسیم. امید اجتماعی اگرچه در سطح فردی به عنوان یك نوع احساس یا امر روان شناختی به نظر میرسد اما به اعتقاد من امید اجتماعی بیش و پیش از آنكه نوعی احساس یا درك عاطفی از وضع موجود باشد، نوعی شناخت و آگاهی و معرفت نسبتبه جایگاه فرد در جامعه و تصویر از خود و تصویر از جامعه و تصویر از رابطه میان انسان یا كنشگر یا عامل با جامعه است. امید اجتماعی شكلی از دانش یا معرفت یا آگاهی است كه ما به كمك آن میتوانیم برای مداخله در جامعه ایفای نقش كنیم. این آگاهی امكان مداخله فرد در جامعه و امكان ابداع استراتژیها برای تغییر یا بهبود وضع موجود را فراهم میكند. از این منظر آگاهی در اینجا صرفا یك امر ذهنی نیست بلكه آگاهی نوعی قابلیت، عادت، مهارت و توانمندی است كه فرد یا در حالت اجتماعی آن جامعه برای فرد ایجاد و آن آگاهی را به امر جمعی تبدیل میكند.
فاضلی سپس به چهار ویژگی بحث امید اجتماعی در ایران اشاره كرد و گفت: محور اول این است كه ما چه بازنمایی از كلیت جامعه معاصر ایران داشتهایم؟ روشنفكران، جامعهشناسان، شاعران، ادبا، سیاستمداران، فعالان سیاسی، ایدئولوگها، مورخان، محققان و همه كسانی كه دست اندركار تولید فرهنگ و تصویر كردن جامعه معاصر ایران بودند، چه ادراك حسی و ادراك شناختی و چه بازنمایی از كلیت امر معاصر از جامعه ایران داشتهاند؟ درباره این محور باید بهطور جدی بحث شود زیرا فارغ از اینكه موقعیت ما در ١٠٠ سال اخیر چگونه بوده است، یعنی فارغ از اینكه در زمان رونق و رفاه اقتصادی بودهایم یا در وضعیت افول اقتصادی، خواه در وضعیت انقلاب یا وضعیت تثبیت نظام سیاسی، فارغ از اینكه موقعیت طبقات و گروههای اجتماعی ما چگونه بوده است، كم و بیش یك تصویر عمومی از امر معاصر و جامعه معاصر ایران ایجاد كردهایم، آن هم یك تصویر منفی، مخرب، ناتوان، ناپویا و یك تصویر بهطور كلی سیاه بوده است. البته بحث این نیست كه روشنفكران و مولدان فرهنگ در ترسیم این تصویر علیه جامعه توطئه كردهاند. حتی نمیگویم كه آگاهانه یا عامدانه اشتباه كردهاند بلكه سخن این است كه گفتمان روشنفكری و فكری جامعه معاصر ما یعنی شیوه دیدن، نشان دادن، فهمیدن و سخن گفتن درباره جامعه معاصر ما، مبتنی بر نوعی نگاه منفی است. اسم این نگاه را در علوم اجتماعی آسیبشناسی (pathology) مینامند. اصلا كل دانشگاه در دوره معاصر در سیطره هژمونی آسیبشناسی بوده است. ما نیز خواستهایم به نوعی پزشك باشیم و دایما كوشیدهایم دردها را تشخیص دهیم. حتی نوعی نگاه ابزاری بر دانشگاهها حكمفرما بوده كه اگر میخواهد از دولت پول بگیرد، باید بیماری را تشخیص دهد. بنابراین معمار، شهرساز، انسان شناس، جغرافیدان و هر كسی كه میخواسته كسب و كار حرفهای بكند، باید درد و بیماری تشخیص بدهد و هر كس كه میتوانسته بیماری مهلكتری تشخیص دهد، احتمالا دانشمندتر تلقی شده و پول بیشتری گرفته است. همین باعث میشود كه ما گاه بهطور مبالغه آمیزی درباره خودكشی و هر امر منفی دیگری صحبت كنیم.
وی نكته دوم این در بحث امید اجتماعی را كاربرد آن به مثابه یك ابزار تبلیغاتی از سوی سیاستمداران خواند و گفت: از همان زمان مشروطه تا به امروز بدون استثنا و بدون تفاوت جدی همه سیاستمداران مفهوم امید را به عنوان ابزاری یا برای فریب افكار عمومی یا برای اقناع افكار عمومی یا برای نوعی توجیه خود به كار بردهاند. یكی گفته ما میتوانیم، دیگری از دروازههای تمدن بزرگ سخن گفته است، سومی از معنویت سخن رانده و خلاصه با اسمهای مختلف مفهوم امید اجتماعی را از یك مفهوم كه بتواند جامعه و مردم یا گروهها را برای اینكه بتوانند از توانمندیها و قابلیتهای واقعی خودشان استفاده كنند، بسیج بكند، به یك مفهوم پروپاگاندا یا تبلیغاتی تبدیل كرده كه در انحصار سیاستمداران است و در نتیجه افراد عادی یا دانشگاهیان اصولا از كاربرد این كلمه پرهیز میكنند، زیرا ممكن است به سرعت متهم به این شوند كه آدمهای تبلیغاتچی شدهاند و میخواهند مزدوری بكنند. دولت فعلی نیز خود را تدبیر و امید خوانده است و همین حالا نیز ممكن است ما در مظن این سوءبرداشت قرار بگیریم كه این جلسه به خاطر شعار امید دولت برگزار شده است و دانشگاه صرفا پوششی برای ماهیت سیاسی این مفهوم است! این یك بحران است، زیرا گویی مفهوم را لوث كردهایم و امكان تامل و تعمق جدی درباره آن را گرفتهایم. ممكن است كسانی كه به هر دلیلی با این دولت نیستند، از به كار بردن مفهوم امید پرهیز كنند، زیرا حس میكنند با این كار آب به آسیاب دولت ریختهاند. كسانی نیز كه از هر چیزی كه بوی سیاست بدهد، بیتفاوت هستند و با بدبینی به آن نگاه میكنند، نسبت به این مفهوم موضع میگیرند. بهطور كلی درشرایطی كه نوعی بیاعتمادی میان حاكمیت و ملت وجود دارد، هر مفهومی كه توسط حاكمیت به كار برده میشود، میتواند به زودی فراموش و حتی به عنوان مفهومی منفور تلقی شود.فاضلی مساله حاكمیت و هژمونی رویكرد سیستمی یا ساختارگرا بر اندیشه دانشگاهی ما را مشكل دیگر مساله امید اجتماعی خواند و گفت: این هژمونی در تمام رشتههاست. یك نگاهی كه بهطور كلاسیك نهفقط در علوم اجتماعی بلكه در روانشناسی، زبانشناسی، تاریخ، اقتصاد، علوم سیاسی، مطالعات فرهنگی و تمام رشتههایی كه به جامعه و انسان دارند، در جامعه ما شكل گرفت، حاكمیت آشكار یا پنهان تفكر یكسویه نگر ساختگرایانه بر نوشتهها، تئوریها و عملكردهای ما است. البته قبل از اینكه این تفكر ساختگرایانه در علوم انسانی و اجتماعی هژمونی یابد، ابتدا در مهندسی وجود داشت و بعدا به پزشكی رفت و سپس به علوم انسانی تسری یافت. بحث ما درباره این مفهوم نیست و علاقهمندان میتوانند به كتاب ساخت اجتماعی نوشته خوزه لوپز و جان اسكات و ترجمه حسین قاضیان رجوع كنند. در این كتاب بهطور مفصل تاریخچه این مفهوم و رویكرد مورد بحث قرار گرفته است. منظور من از ساختگرایی بهطور روشن این است كه ما همواره درباره ایران و انسان ایرانی یا شاید بهطور كلی درباره مفهوم انسان و جامعه اینگونه اندیشیدهایم كه آن چیزی كه باید تغییر بكند، ساخت است و نه هیچ چیز دیگر و آن چیزی كه جامعه را شكل داده است و نه هیچ چیز دیگر. منظورم از «هیچ چیز دیگر» عامل انسانی است. ما نقش انسانها را در دوره معاصر در اندیشه آكادمیكمان و در جریان روشنفكری عمومیمان بهطور كلی حذف كردهایم. اهمیت این بحث در این است كه تفكر ساختگرایی حاكم بر آكادمیا دیگر فقط به دانشگاه منحصر نمیشود. در رسانهها و حتی افكار عمومی وقتی با عامه مردم نیز صحبت میكنیم، نخستین جملهای كه میشنویم این است كه «البته تا زمانی كه وضع مملكت این است و ساختارهای سیاسی و اقتصادی و حتی ساختارهای فرهنگی چنین است، ما كاری نمیتوانیم بكنیم، ما مسوول نیستیم، ما قربانی هستیم». تفكر ساختگرایی حاكم بر آكادمیا تفكری است كه قربانی بودن ما را هژمونیك كرده است. این احساس اجحاف، مظلومیت، بیگناهی و معصومیت یك احساس جمعی است كه تفكر ساختگرایانه بر ما حاكم كرده است، بهطوری كه برای هر كاری كه آگاهانه برای تخریب جامعه انجام میدهیم نیز فوری توضیح میدهیم كه «من مقصر نیستم، جامعه است». به این جهت از ساخت صحبت میكنم كه به كل تاریخ ما تسری پیدا میكند. یك تفكر ذاتپندارانه از هستی جمعی تاریخی ما در نتیجه تبیینهای آكادمیك معاصر به وجود آمده است. تعبیرهایی مثل استبداد شرقی از این نوع است. اخیرا دكتر تقی آزادارمكی در كتاب «نظریه جامعهشناختی ایران» این نگرش را به خوبی شرح داده و نقد كرده است. رساله دكترای آقای جنادله نیز در این باره است كه چطور این حرف مفت یاوه تكرار شده در میان مردم ما یعنی «دو هزار و پانصد سال استبداد» رواج یافته است و گفته میشود كه «ذات انسان ایرانی یك ذات استبدادی» است. این ادعاها در بحثهای مبتذل جامعهشناسی خودمانی و نقد اجتماعیهای مبتذلی كه ارایه شده به كرات تكرار میشود كه ما نخبهكش و استبدادپرور هستیم و در ذات خودمان دروغگو هستیم و فرصتطلبایم و خلقیات و روحیاتمان و بهطور كلی ذات انسان ایرانی یك ذات شرور ستمگر دروغگوی فریبكار حقهباز دغلباز است! از كنار این سخنان به سادگی نگذرید، اینها تعابیری است كه مدام در جامعهشناسی خودمانی كه به چاپ هشتادم رسیده میخوانیم و لذت میبریم! فكر نكنید استبداد شرقی را تنها ماركس و ویتفوگل و ماركسیستهای ما گفتهاند، مدام روزنامهنگاران و سیاستمداران ما هر جا كه كم میآورند، از «داستان استبداد تاریخی ما» سخن میگویند. یعنی عاملیت انسانها حذف میشوند و تحولات و پویاییهای تاریخی و اجتماعی و خلاقیتها و نوآوریها و هر چه انسان ایرانی در این قرنها انجام داده بهطور كلی انكار میشود و به جای آن از استبداد شرقی و ٢٥٠٠ سال ستم و نابودی سخن میرود و از انسانی شریر سخن میرود كه ذاتش شریر است!
مساله نومیدی برخاسته از گفتمان و هژمونی تفكر ساختگرایی است كه عاملیت انسان را ندیده و رابطه انسانها با ساختارها و دگرگونیهای تاریخی را ندیده است و توانایی این را هم نداشته كه ببیند.
فاضلی در بیان چهارمین نكته گفت: امید اجتماعی در سالهای اخیر به عنوان یك استراتژی و یك سیاست (policy) در دولتها و ملتها مطرح شده است، نه به عنوان یك امر صرفا عاطفی كه شاعرانه درباره آن حرف بزنیم. البته من نمیگویم كه شاعرانگی امر بدی است. اما اگر شاعرانگی مانع از این بشود كه شناخت درستی از مفهوم امید اجتماعی داشته باشیم و نتوانیم از این بحثها به راهبردهای مشخصی در چشمانداز میان مدت و بلندمدت و یك رویكرد مشخص از امید برسیم، این بحثها فایدهای ندارد، زیرا هنرمندان بهتر از عالمان علوم اجتماعی میتوانند امید را تولید بكنند. در شبكههای اجتماعی مدام متنهایی دست به دست میشود كه از شاد بودن و مهربان بودن سخن میگویند. آن كاری كه عالمان علوم اجتماعی میتوانند صورت دهند، ارایه یك رویكرد است. چیستی این رویكرد را در نشستهای بعدی بیان خواهم كرد. ما اساسا امید را امری عاطفی و شاعرانه فهمیدهایم و در سطحی دیگر آن را یك امر فلسفی فهمیدهایم. در حالی كه از شگفت روزگار اقتصاددانان بیش از جامعهشناسان و كسانی كه با جامعه و فرهنگ سر و كار دارند، درباره امید اجتماعی به عنوان یك سیاست عمومی برای بهبود شرایط مادی و معنوی مردم نظریهها و دیدگاههایی را ارایه كردهاند. ما باید نشان دهیم كه مفهوم اجتماعی یك سیاست است كه نهادهای مدنی، سازمانهای عمومی، دولت و تكتك مردم میتوانند در این استراتژی یا policyمشاركت كنند و همه بازیگران خرد، میانی و كلان اجتماعی در شكل دادن، اجرا و بهرهوری از این سیاست مداخله دارند. فاضلی در پایان گفت: اگر بخواهیم در برنامههای آینده از مفهوم اجتماعی استفاده كنیم، نیازمند آن هستیم كه به مفاهیم خلاق و محكم درباره وضعیت خودمان و آیندهمان بیندیشیم. ما به كمك مفاهیم كلیشهای كه در ذهنیتمان شكل گرفته نمیتوانیم كار جدی بكنیم. امید اجتماعی نوعی از اندیشیدن و آگاهی و دانش و شیوهای از زیستن و بودن تازه است. آگاهی را در اینجا به معنایی كه پیتر برگر در ساخت اجتماعی واقعیت توضیح میدهد، مراد میكنم، یعنی آن آگاهی كه از درون زندگی روزمره مردم بیرون میآید. از
قضا بر خلاف روشنفكران و دانشگاهیها مردم در آگاهی زندگی روزمره خودشان از انرژی و امید اجتماعی بیشتری استفاده میكنند. در غیر این صورت بقایشان دچار بحران میشود. ما باید آن آگاهی نهفته در زندگی روزمره تودههای مردم را بشناسیم. امید اجتماعی آنجاست و از آن مسیر راهی برای بهبود زندگی جمعی خودمان پیدا بكنیم.