به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه قانون؛ شروین وکیلی در یادداشتی نوشت:
اگر قرار بود چنگیز یا استالین به خاطر جنایتهایشان محاکمه شوند، کدام کارشان زیانبارتر و نادرستتر و گناهکارانهتر از باقی به چشم میآمد؟ زمانی که تباهی اخلاق از حدی چشمگیرتر باشد، معیارهای داوری و چارچوب قضاوت دستخوش تردید و تزلزل میشود. ممکن است دردناک بودنِ زندگی تبعیدیانی که به امر استالین از قلمرو ایرانیِ سغد و خوارزم و مرو به سیبری فرستاده شدند، چندان بر روحیه ما اثر بگذارد که پیامدهای زیست محیطیِ وخیم و مهیبِ سیاستهای عمرانی نابخردانه این سیاستمدار را نادیده بگیریم. یکی از جریانهای اجتماعی معاصر که به خوبی در جرگه این اغتشاشگرانِ عرصه داوری میگنجد، داعش است. صحنههای مخوف سر بریدنها و آدمسوزاندنها چندان بر ذهن و خاطر سنگینی میکند که چه بسا زیر این فشار مجالی برای اندیشیدنِ عقلانی و داوریِ منصفانه باقی نمیماند. وقتی سخن از داعش به میان میآید، نخستین تصویرهایی که به ذهن و چشم مردمان هجوم میبرد، کشتار مردم است و برده ساختن دختران و زنان و خشونت آمیخته به بلاهت این قوم سیاهپوش. و این شاید به بهای نادیده انگاشتن جنایتهایی بزرگتر تمام شود که پیامدهایی وخیمتر و ماندگارتر به دنبال دارد. بسیاری این روزها از خود میپرسند که «زیانبارترین تاثیر حضور داعش چیست؟» داوری درباره تباهی اخلاقی کردارهای یک فرد یا نهاد، و ارزیابی آسیبها و زیانهای برخاسته از رفتارها با ترکیبی از چهار متغیر عینی و رسیدگیپذیر ممکن میشود. این چهار متغیر عبارتند از قدرت، لذت، بقا و معنا، كه آن را با سرواژه «قلبم» نشان میدهیم. یعنی اگر بخواهیم ببینیم محتوای اخلاقی یا مصداق مجرمانه یک کردارِ یک فرد یا یک سازمان چه بوده، باید بنگریم که این کردار چقدر رنج تولید کرده، چه میزانی مرگ و بیماری را باعث شده، چقدر در افراد و نهادها ناتوانی و سستی و عدم انسجام آفریده، و تا چه پایه معناها را پوچ و عبث ساخته است.
با این مقدمه در میان کردارهایی که از داعش سر زده، کدام یک «بدترین» و «تبهکارانهترین» است؟ یعنی کدام رده از رفتارهای این نهاد است که بیشترین میزان رنج و مرگ و ضعف و پوچی را زاییده و خواهد زاد؟ اعضای این گروه در هر چهار گرهگاهِ مورد نظر ما گلهایی کاشتهاند و تپهای دست نخورده باقی نگذاشتهاند. داعش با کشتنِ زجرآمیزِ مردم بیگناه و دشمنان خویش آشکارا بقا و لذت را کاهش میدهد و با بازنمایی نمایشگونه و سینمایی این کشتنها و آزارها و پخش کردنش در رسانههای عمومی هراس و بیم از خویش را در مردمان نهادینه میسازد. از این رو نخستین معیارهایی که معمولا به ذهن داوران و قاضیان خطور میکند، همین دو متغیر مرگ است و رنج. اما داعش در کاستن از دو متغیر دیگر هم دستاوردهای شایان توجهی داشته است. اگر بخواهیم تصویری واقعبینانه درباره داعش و پیامد حضورش داشته باشیم، باید به انقراض نظامهای معنایی و انهدام سیستمهای اجتماعی نیز توجه کنیم و تباهی گاه برگشت ناپذیرِ قدرت و معنا را نیز در این زمینه به حساب بیاوریم. آنچه که در مرتبه نخست ظهور داعش را ممکن ساخته و گسترش اقتدار سیاسیاش را رقم زده است، اگر در چشماندازی تاریخی و کلان نگریسته شود، فروپاشی نظم سیاسی و فرهنگیِ حوزه تمدن ایرانی است. حوزه تمدن ایرانی برای سه هزاره شکلی از همزیستی مسالمتآمیز را میان اعضای اقوام و پیروان ادیان گوناگون ممکن ساخته بود و این همه با حضور چتری هویتساز ممکن میشد که تمدن ایرانی نام داشت و زبان مشترک و اخلاقی عمومی را در میان همه زیرسیستمهای اقلیم خاورمیانه-خاور نزدیک تثبیت میکرد. اگر از این چشمانداز کلان به پدیده داعش بنگریم، اثرِ آن بر گسستگیِ بیشتر و بیشترِ مردمان و فاصلهگرفتنِ بیشتر و بیشتر از آن هویت مشترک تاریخی را مهیبترین دستاوردشان خواهیم یافت. دامن زدن به دشمنی میان مذهبهای گوناگون (سنی در برابر شیعه، مسلمان در برابر ایزدی یا مسیحی) و برانگیختن تعصبهای قومی ساختگی و بیریشه بخشی از لبه تیز کردار داعش است که نه تنها قدرت و معنا را ویران میسازد و از بین میبرد، که زیربنا و ریشه آن را نیز تخریب میکند و بختِ بازسازی هویتی مشترک و بازگشت به آشتی و صلحی پایدار را دشوار میسازد.
بررسی کردار داعش نشانگر این حقیقت است که این چند هزار مردمکشِ سیاهپوش، بیبرنامه و بیهدف دست به خشونت نگشودهاند و به همان ترتیبی که طالبان و القاعده در نورستان افغانستان پیروان ادیان کهن را کشتار میکردند و آثار باستانی بودایی را نابود میساختند، اینها هم ایزدیان و آسوریان را میتارانند و آثار تاریخی اشکانی و بازمانده شهرهای آشوری و ساسانی را از میان میبرند. ته مانده هویت و معنای مشترکی که میان مردم ایران زمین باقی مانده، استخوانبندی شکننده و سخت آسیبدیدهای است که یک قرن تبلیغ پردامنه ایدئولوژیهای سیاسی، سرکوبهای سیاسی و کشتارهای پیاپی و تعصبهای قومی و دینیِ جوراجور مدام در کار تراشیدن و خراشیدناش بودهاند. بازسازی این هویت مشترک و بازآفرینی نظمی نو که همه اقوام و ادیان و زیرسیستمهای اجتماعی را در این قلمروی آشوبزده شامل شود، تنها راهی است که برای برونرفت از بحران کنونی داریم و تا این رشته همبستگی تاریخی از نو پیوسته نشود، همین انحطاط است و همین خشونت و آشفتگی و قحطی قدرت و بقا و لذت و معنا. در این هنگامه، جریانهایی صریح و شفاف مانند داعش و نیروهایی زیرکتر و ظاهرسازتر مانند وهابیان سعودی و نوعثمانیان پانترک اختلالها و بیماریهایی محسوب میشوند که باید درست و دقیق و واقعبینانه نگریسته شود و کردارهایشان در چارچوبی عقلانی و با ابزارهایی علمی مورد ارزیابی و داوری قرار گیرد. تنها در این حالت است که شاید بتوان داروی درد مزمن مردم ایران زمین را تشخیص داد.