به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شبستان؛ کتاب «تأملی بر فقر تئوریک در علوم انسانیِ ایران» به قلم سید جواد میری و به همت انتشارات جامعهشناسان روانه بازار نشر شد.
بنابراین گزارش، در این کتاب آمده چرا قصّهها جذابند؟ چرا کودکان قصّهها را دوست دارند و با آنها همآوایی میکنند؟ همیشه این پرسش در ذهن من از این سو به آن سو میرفت، تا اینکه خود صاحب فرزندانی شدم و شبها برایشان قصّه میخوانم. هنگامیکه برای سید محسن و سید مرتضی قصّه میخوانم، آنان به وجد میآیند، گویی در دل قصّهها زندگی میکنند و میان آنها و «جهان قصّهها» فاصلهای وجود ندارد. به عبارت دیگر، در ذهن کودکان فاصله میان «جهان قصّه» و «جهان واقعی» وجود ندارد و همه وصل است و «وحدت».
برخی از بزرگان علوم انسانی میپندارند که روایت آنان از وجود باید خشک و بیروح باشد، چرا که «بیروحی» را عین «علم» و «خشکی» را عین «فلسفه» میپندارند؛ در حالیکه زندگی انسان یک «قصّه» است و خدا نیز جهان آفرینش را با یک «قصّه» آغاز نمود و زیباترین آثار هنری، در «داستان خلقت» به منصه ظهور رسیده است. شاید از این روست که هنوز پس از گذشت قرنها، متون دینی از پرخوانندهترین متون و آرامبخشترین کتب به شمار میروند؛ چرا که قصّه خلقت، داستان پر غصّه انسان در پهنه هستی به زبان شاعرانه است.
حال ارتباط این سخنان با «فقر تئوریک در علوم انسانیِ ایران» چیست؟ ارتباط یا عدم ارتباط، امری مکانیکی نیست، بلکه وابسته به قدرت تخیل هنرمند است. به زبان دیگر، هنگامی که قوه خیال انسان ضعیف میگردد و «رویای» خویش را از دست میدهد و به عبارتی، نمیتواند قصهپردازی کند و به تخیلاتش جولان دهد، دیگر قادر نیست که ربط یا عدم ربط اشیاء را در جان خویش تصور نماید و نیازمند «دیگری» میگردد.
علوم انسانی در ایران نیز، فاقد «رویا» گردیده است و این امر موجب گشته است که اصحاب علوم انسانی در ایران نتوانند «قصّه پر غصّه» انسان امروز را به زبانِ وصل بگویند و دائماً گرفتار «فاصلهها» شدهاند. در اثر حاضر، در تلاش بودم تا یک داستان بگویم و هرگز داعیه این را ندارم که جامعهشناسی (یا حتی علوم انسانی) «علم» به معنای دقیق آن میباشد، بلکه نوعی هنرِ اندیشهورزی است. در نگاه من، یکی از بزرگترین موانع پیش روی علوم انسانی در ایران، همین «علم» فرض نمودن معارفی است که دغدغه بهروزی انسان را دارند. شاید در پس ذهن من از «جامعهشناسی»، کتاب “Das Kapital” -سرمایه- مارکس نبوده است، بلکه بیشتر ملهم از «داستان و راستان» مطهری، «کویر» شریعتی و «برادران کارامازوف» داستایوسکی بودهام.
گفتنی است، این کتاب در چهار فصل گسست های ذهنی، فلسفه به مثابه بینش، هنر اندیشیدن و تنگناهای علوم انسانی در ایران تدیون شده است.