شناسهٔ خبر: 34192 - سرویس دیگر رسانه ها

سینماگران ما تحت تأثیر سینمای غرب‌اند

علی‌رضا زرین دست گفت: بعد از انقلاب شرایطی فراهم شد تا مسیر فیلم‌سازی تغییر کند. سینما راه فرارم نبود و آن را از روی ناچاری یاد نگرفتم. متأسفانه سینماگران ما تحت تأثیر سینمای غرب هستند، در صورتی که ادبیات ما برای پرداخت بسیار غنی است.

 

خبرگزاری فارس: سینماگران ما تحت تاثیر سینمای غرب‌اند/ سینما راه فرارم نبود/ لکه ابری مرا وارد سینمای کیمیایی کرد

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از فارس؛ علیرضا زرین دست دنیایی را از دریچه دوربینش خلق می کند و می بیند که هزاران نفر را به تماشا می نشاند. هیچ وقت محدودیت برای این فیلمساز نقطه ضعف نبوده است او با خلاقیت از محدودیت موجود فرصت‌هایی را به وجود آورده که امروز در سینما به یادگار مانده است. همه در سینما می دانند که زرین دست در انتظار آماده شدن وسیله ای نمی ماند اگر لازم شود خودش دست به کار می‌شود و ابزار لازم برای کارش را می سازد. فیلمبرداری های او در آثاری چون «طلسم» تعجب همگان را در زمان خود به همراه داشت. خودش می‌گوید که آنچه را که نیاز است در سینما بدانم نمی آموزم بلکه با عشق آن را می‌بلعم.  زرین دست پنجمین دهه فعالیت خود را پشت سر گذاشته و وارد ششمین دهه فعالیت خود شده است و یکی از ۱۸ سینماگری بود که چندی پیش درجه یک هنری را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کرد اما بیش از آن که این نشان برای او اعتبار و افتخار باشد برای سینمای ایران فردی چون علیرضا زرین دست نماد و نشان درجه عالی هنر است. از این رو با وی به گفتگو نشستیم که در پی می‌خوانید.

_پنج دهه از فعالیت‌تان در سینما می‌گذرد البته خیلی زود وارد عرصه سینما شدید و از طرفی به سرعت هم در جایگاه مدیر فیلمبرداری قرار گرفتید. در مورد مسیر ورودتان به سینما توضیح دهید؟

در حال حاضر وارد ششمین دهه فعالیت خود شده‌ام. تقریباً از سن پانزده سالگی وارد این عرصه شدم و در فیلم «هاشم خان» به کارگردانی برادرم در گروه فنی کار خود را در سینما شروع کردم.

درست است من در جوانی به این جایگاه رسیدم بیست و سه سال داشتم که توانتسم مدیریت فیلمبرداری فیلمی را بر عهده بگیرم. منتهی فی‌نفسه به خودم این اجازه را نمی‌دادم که در آن سن به خود مدیر فیلمبرداری بگویم. با این که از آن به بعد در این سمت شناخته شده بودم پنج الی شش سال طول کشید تا به خودم این اجازه را بدهم که به خود مدیر فیلمبردار بگویم در واقع جرأت این را نداشتم که از این عنوان استفاده کنم. در حقیقت شاید باورش سخت باشد اما شش الی هفت فیلم را که در آن دارای این سمت بودم در عنوان بندی ها از لفظ فیلمبردار استفاده کردم.

*سینما راه فرارم نبود/ فیلمبرداری تنها یک عنوان نیست

_ احساس تان از این که پنج دهه را در سینما پشت سر گذاشته اید و وارد ششمین دهه فعالیت خود شده اید چیست؟ در مجموع حس و حال‌تان نسبت به سینما تغییر کرده است؟

به دلیل این که حرفه من بخشی از حیات و زندگی من است؛ باید اعلام کنم که سینما را از روی ناچاری یاد نگرفتم به همین دلیل عاشقانه دوستش دارم. در کنکور رفوزه نشده‌ام یا رشته دیگری نخواندم که سینما راه فرارم باشد. با خواست قلبی خودم به سینما رفتم بیشترین آموزش را خودم به خودم دادم بیشترین تحقیقات را به صورت شخصی انجام دادم. حرفه من مشتقات زیادی دارد و مدیر فیلمبرداری تنها یک عنوان است اما این عنوان ترکیبی از بسیاری شاخه های هنری دیگر است که باید آن را آموخت.

*آنچه را که نیاز بود یاد بگیرم بدون اغراق می‌بلعیدم

همواره از آموزگاران خود به عنوان اساتیدم در این حرفه یاد می کنم کسانی که مرا به نور و رنگ در فیلمبرداری آشنا کردند. مدت ها شاگرد عباس کاتوزیان بزرگ بودم. در کنار این اساتید بسیار آموخته ام. زمانی که وارد سینما شدم به دلیل همنشینی در کنار اساتید بزرگ مقوله هایی همچون نورپردازی و رنگ را به نوعی یاد گرفته بودم. نقاشان بزرگ و سبک کاری‌شان را به خوبی می‌شناختم.همین طور عکاسان بزرگ دنیا را می‌شناختم و کار های شان را دنبال می کردم تمام این آموزه ها از درون می می گذشت و در ذهنم جای می گرفت. آموختنی هایی از این دست را یاد نمی‌گرفتم و بدون اغراق باید بگویم که می بلعیدم. زمانی که می خواهم کاری انجام دهم تمام ابزار هایی که آموخته ام همراه من هستند.

_ شما در عرصه های مختلف در سینما صاحب تجربه هستید همین طور در بحث جلوه های ویژه. درسته؟

بله من این تجربه را در فیلم «ساحره» و «دشمن» داشته ام.

*دوران کودکی ام در دکورهای پشت صحنه تئاترها گذشته است

_ همه می‌دانیم که شما کارتان را با برادر بزرگترتان محمد زرین دست شروع کردید اما این علاقه  در دورنتان از کجا شکل گرفت؟

نمی توانم به صورت قاطع بگویم که این انرژی و علاقه در سینما تماماً از طرف من به وجود آمده است اما فکر می‌کنم ساختار طبیعت نقش عمده ای داشته است تا مرا در مسیری قرار دهد که به سینما برسم. دست طبیعت باعث شد تا تمام مشاغلی را که من برایش وقت صرف کرده بودم تا یاد بگیرم در این حرفه به کمک من آمده اند. در این سن وقتی گذر زمان را بررسی می کنم و سری به طفولیتم میزنم تا به امروز برسم متوجه می شوم شرایط به گونه‌ای رقم خورد تا در این جایگاه قرار بگیرم. دوران کودکی ام در دکورهای پشت صحنه تئاترها گذشته است. به دلیل این که بزرگتر های خانواده ام در این نمایش ها بازی می کردند.

 

*ارثیه‌ای که «سینما کوروش» برایم گذاشت علاقه به تصویر بود

_البته باید بگویم که نه تنها از طفولیت شما به دنیال سینما رفتید بلکه سینما هم به نوعی در پی شما بود. تا آنجا که می دانم منزل کودکی شما دیوار به دیوار سینما «داریوش» بود؟

درست است اما دیوار به دیوار نبودیم بلکه از آن هم نزدیکتر ما در طبقه بالای این سینما زندگی می کردیم. پنجره شمالی خانه ما باز می شد به سقف شیروانی شکل این سینما که در آن سن از پنجره عبور می کردم وارد شیروانی سینما می شدم به آرامی به سمت پایین سُر می خوردم بر لبه شیروانی راه می رفتم تا به هواکشی برسم که از داخل آن پرده عریض سینما را می شد دید. در آن دوران تعدادی از فیلم ها را از داخل دهنه هواکش دیدم لحظه هایی بود که چرخش  پره های هواکش با حرکت شاتر آپارات سینما تقابلی را به وجود می آورد. این سینما همچنان نرسیده به پل امیر بهادر با در های بسته وجود دارد. این ساختمان علاقه به تصویر و سینما را برایم به ارث گذاشت.

*نقاشی طبیعت بی‌جان و پرتره به همراه عکاسی آموزه‌های من در نوجوانی بودند

_نقاشی هم کار می کردید؟

بله در همان سن و سال علاقه شدیدی به نقاشی پرتره و طبیعت بی‌جان داشتم. در این زمینه شاگرد اساتیدی شدم که در زمان خودشان دارای شهرت فراوانی بودند. البته در رشته های مختلف عکاسی هم تجربه های خوبی داشتم و این رشته را نیز با جدیت دنبال می کردم. تحصیلات همواره با کلاس ها متفرقه همراه بود. از طریق برادرم وارد سینما شدم و با مکانیزم دوربین فیلمبرداری آشنا شدم و این شانس را داشتم افرادی که در مسیر زندگی من قرار می‌گرفتند هر کدام در زمینه کاری‌شان آدم های فوق العاده‌ای بودند که به من بسیار کمک کردند.

* باریکلا علی آقا.... ، برایم دنیایی بود

به طور مثال من دستیار فیلمبرداری به نام مصطفی عالمیان بودم که در قید حیات نیستند این فرد یک انسان آزاده بود. در فیلمی به نام «آدم و هوا» دستیار وی بودم او بر روی صندلی می‌نشست و به من اجازه می داد در همه جا سرک بکشم و هر کاری که به ذهنم می رسد را انجام دهم. تمام نورپردازی صحنه را که انجام می دادم از کنار دوربین نگاه می کرد و می گفت:«باریکلا علی اقا» با هیچ زبانی نمی توانم بیان کنم که بعد از شنیدن این جمله چه دنیایی برای من شکل می گرفت. گویا این فرد به من اجازه داده بود قسمتی از حیات را کشف کنم.

البته نباید این نکته ناگفته بماند که برادرم نقش عمده ای در مسیر کاری ام داشت. با پشتیبانی وی وارد پروژه سینمایی «وسوسه شیطان» شدم. در آنجا هم جزو گروه فنی بودم. بردارم سرنخ را دستم داد و از آن به بعد به تنهایی این نخ را تکمیل کردم تا به یک کلاف بزرگ تبدیل شود.

*«کازابلانکا» و «همشهری کین» را پیش از پرده سینما در ذهنم دیده بودم

_در حقیقت باید گفت درست است که اطرافیان در مسیر زندگی شما تاثیر داشته اند اما این تشنه بودن‌تان برای آموختن شما را به جلو حرکت داد؟

من برادر بزرگتری داشتم به نام حسن زرین دست که شخصیت بسیار دوست داشتنی داشت و همواره برای من در حکم قهرمان و الگو بود. او زمانی که از سینما باز می گشت شب ها هنگام خواب فیلمی را که دیده بود برایم تعریف می کرد. آنقدر این تعریف را حرفه ای و آموزنده انجام می داد که بعد ها که وارد سینما شدم متوجه شدم بخش هایی را که بد آموزی داشت او خود آن ها را اصلاح می‌کرد و زمانی که آن فیلم‌ها را در سن بالاتر دیدم دریافتم که برادرم باید سینماگر می‌شد به این دلیل که فیلم را زیباتر به همراه درامهای جذاب تر برای ما تعریف می کرد. او هم در تصویری کردن ذهن من بسیار نقش داشت چرا که معتقدم به شدت ذهن تصویری دارم. «کازابلانکا» و «همشهری کین» از این دسته فیلم‌ها بودند که پیش از دیدن‌شان آن ها را دیده بودم.

درست است باید بگویم واقعاً جدای از این مسائل خودم تمام موقیعتی را که شاهد هستید با تلاش شخصی به وجود آورده‌ام. فیلم هایی را که قبل از انقلاب فیلمبرداری کردم بیشتر از ده الی دوازده فیلم نمی شود.عمده فعالیتم در سینما به بعد از انقلاب بر می گردد.

 

*مسیر کاری‌ام بعد از انقلاب هموار شد/متخصصین سینما بعد از انقلاب معنی پیدا کردند

بعد از انقلاب روش و نگاه جدیدی نسبت به سینما به وجود آمد. به دلیل مدیریت خوبی که در دهه شصت در سینما شد افراد قابل توجهی که در کار های شان متخصص بودند معرفی شدند این افراد بعد از انقلاب نام و اعتبار پیدا کردند. افرادی از این دست برای مردم هم جدی شدند. فیلم هایی که در آن زمان شروع به تولید شد برای مردم و مسئولین هم حمایتی و هم هدایتی بودند. این دوره و اتفاقاتی که در آن افتاد به یاری من آمد.

*لکه ابری که مرا وارد سینمای کیمیایی کرد

_ همکاری شما و مسعود کیمیایی همواره برای اهالی سینما به صورت ویژه ای مطرح بوده است در فیلم سینمایی «بیگانه بیا» این همکاری شکل گرفت؟

بله درست است.. آخرین پلان این فیلم سینمایی را با خلاقیتی که به خرج دادم فیلمبرداری کرد‌ه‌ام. بعد از این که فیلمبرداری «بیگانه بیا» به اتمام رسید متوجه لکه ابری شدم که به آرامی تا بالای سر خانه در حرکت است دوربین را دوباره سر جایی که می خواستم گذاشتم و سرعت فیلمبرداری را نیز تا حد امکان پایین آوردم و لانگ شات آن خانه را گرفتم. مسعود کیمیایی آنقدر از این پلان خوشش آمد که آن را در این فیلم گنجاند.

_یعنی شروع دوستی شما و آقایی کیمیایی از همین جا شکل گرفت؟

شروع دوستی ما از فیلمبرداری شروع شد. مسعود کیمیایی از همکاری با عالمیان آن انرژی را که انتظار داشتند دریافت نمی کردند روزی مسعود کیمیایی در نظر داشت پلانی را که دارای حرکتی خاص بود فیلمبرداری کند آن را برای عالمیان توضیح داد و او هم در نهایت گفت که امکان اش نیست در همین حین من هم به صحبت‌های آن ها گوش می دادم که رو به عالمیان گفتم «آقا چرا نمیشه اگر اجازه دهید من صحنه را برای فیلمبرداری آماده می کنم!»  پلان را چیدم و مورد قبول هم واقع شد. اگر در هر جا می گویم آقای عالمیان انسان آزاده‌ای بود به این دلیل است که اگر هر فردی در جای او بود قطعاً به من پر خاش می کرد و یا دچار سوءتفاهم می شد که چرا باید دستیار من این گونه وارد موضوع  شود. او نه تنها اعتراضی نکرد بلکه با استقبال این وظیفه را بر عهده من گذاشت. همین اتفاق باعث شد که تا پایان فیلمبرداری فیلم «بیگانه بیا» کیمیایی بیشتر به من اعتماد کند و در صحبت هایش با عالمیان به گونه ای وارد عمل می شد که من هم حرف های‌شان را بشنوم و نظر بدهم.

*تهیه کنندگان مخالف فیلمبرداری من در قیصر بودند/ رزرو «داش آکل» بودم

_ در آن زمان بعد از حس اعتمادی که بین‌تان به وجود آمد چرا به سرعت در کار های بعدی این همکاری رخ نداد؟

بله این موضوع بیشتر به تهیه کنندگان فیلم ارتباط داشت آن ها نیز در انتخاب ها بی تاثیر نبودند. به طور مثال این افراد علی رغم علاقه آقای کیمیایی موافق نبودند فیلم سینمایی «قیصر» را من فیلمبرداری کنم. البته برای فیلمبرداری فیلم دیگر کیمیایی به نام «داش آکل» جزو فیلمبرداران رزرو بودم.

_ اولین فیلمی که برای شما عنوان مدیر فیلمبرداری ثبت شده است «مردی در طوفان» بوده اما گویا اولین فیلم «شکوه قهرمان بوده است؟

بله. چندین فیلم دیگر هم به همین صورت است که مدیر فیلمبرداری آن پروژه سینمایی بودم اما این عنوان در پایان فیلم قرار نگرفته است. این به همان دلیل  است که عرض کردم چون سن و سالم کم بود و به سرعت در این جایگاه قرار گرفته بودم به خودم این اجازه را نمی دادم از این نام استفاده کنم.

*مرز استادی در فیلمبرداری تنها یک تعارف است

_ این درست است که مرز پختگی این رشته در سینما بیش از هر چیز جنبه تعارف دارد؟

بگذارید این گونه بیان کنم که مرز استادی در این حرفه بیشتر جنبه تعارف دارد. نمی توان به این کلمه اعتقاد داشت. به دلیل این که حرفه فیلمبرداری به هنر های دیگری نیز وابسته است  که باید دائماً تمام این موارد را آموخت. مبحث شناخت نور که مهمترین عناصر این حرفه است گسترد شده مخصوصاً با ورود دیجیتال به سینما. البته تمام این ‌ها زمانی دیده می شود که فرد پشت دوربین دارای خلاقیت و شناخت زیبایی شناسی باشد. بدون آرتیست بودن و هنرمند بودن به صورت غریزی در این امر بسیار مهم است. شما زمانی می توانید هنرمند باشید که به واسطه هنرتان نشان دهید که استثنایی هستید. هنرمند باید از هیچ یک چیزهای با ارزشی بسازد. هنرمند از نگاه ساده نمی گذرد و آن را تبدیل به معنا می کند. این رفتار ها هنرمند را از یک فرد معمولی که تنها وظیفه روزانه اش را انجام می دهد جدا می کند.

*در فیلمبرداری یک طرف ادعا و حرف است، طرف دیگر عمل

_ در صحبت‌های‌تان به بحث دیجیتال اشاره کردید همواره در با ورود این تکنیک به سینما انتقادهای زیادی از سوی سینما گران و مخصوصاً فیلمبرداران صورت گرفت. ورود دیجیتال به سینما اثر مستقیمی بر حرفه شما داشت خودتان با آن چطور کنار آمدید و آیا هنوز همانند بسیاری از دوستان سینماگر فکر می کنید نگاتیو چیز دیگری است؟ در مجموعه چقدر تلاش کردید تا با ورود این تکنیک خود را به روز نگه دارید؟

ببینید ادعا کردن کاری ندارد و اگر من هم بخواهم این کار را در قالب کلام انجام می دهم. ادعا یک طرف است و در طرف دیگر کار من قرار دارد. اگر به فیلم‌های سینمایی «مترو پل» و «مزار شریف» نگاهی بیاندازید می توانیم وارد قضاوت شویم که آیا توانستم از این تکنولوژی استفاده کنم یا خیر.

اما در ارتباط با سوال دیگرتان باید بگویم این تکنولوژی بسیار فوق العاده است. دارای ویژگی های است که اگر از آن ها استفاده کنیم بی نهایت به توانایی ما اضافه خواهد کرد.این تکنولوژی از نگاتیو ۳۵ میلیمتری بسیار فراتر است. محدودیت های نگاتیو در دیجیتال وجود ندارد. از طرفی برای تولید نگاتیو حجم وسیعی نقره مصرف می شود که در کمپانی کداک که اصلی‌ترین تولید کننده این محصول است ۴۰ سال پیش استخراج ۲۵ سال آینده معدن نقره در آفریقای جنوبی را پیش خرید می کند. این حجم از منابع طبیعی در این مسیر صرف می شد. البته باید توجه داشت که آنچه از ظهور نگاتیو به دست می آمد داروهایی است که از لحاظ شیمیایی بسیار آلوده کننده است بخشی از آنها قابل بازیافت نبوده مثلاً پزوتیو بعد از ۱۰ سال اگر استفاده نشود شروع به تولید آلودگی می کند. در دیجیتال این مباحث مطرح نیست استرس‌تان پایین تر است. اغلب دوربین‌های دیجیتال دارای ویژگی‌هایی هستند که مشکلات فیلمبرداری را تا حدودی برطرف می‌کنند. با این که در بخش‌هایی با ورود این تکنولوژی فیلمبردار گاهی فقط دکمه‌ای را می‌فشارد اما همچنان آرتیست و هنرمند جایگاه خود را حفظ کرده است.

*ورود دیجیتال به سینما باعث ناراحتی افراد نا آشنا شد/ از امکانات دیجیتال بهره ببریم

_گویا شما برخلاف بسیاری از سینماگرها نسبت به ورود این تکنولوژی نه تنها حس بدی ندارید بلکه بسیار خوشحال هستید. چون برخی از دوستان می گویند سینما یعنی دوربین ۳۵ میلیتری.

عذر می خواهم اما باید بگویم تنها دلیلش این است که با این مقوله آشنایی ندارند. مثل این است که آدمی را از دور دیده اید و بدون دلیل از آن بدتان می آید اما وقتی با او آشنا می شوید در در درونتان می گویید این فرد چقدر دوست داشتنی است. دیجیتال هم این گونه است باید توانایی و امکانات آن را شناخت.

*ابتدا ادای دوربین روی دست را در می آوردم

_شما جزو اولین فیلمبردارانی بودید که فیلمبرداری دوربین روی دست را در سینما تجربه کرد و در فیلم سینمایی «خداحافظ رفیق» این اتفاق رخ داد.

اگر من و امیر نادری در یک خانه زندگی نمی کردیم قطعاً این همکاری شکل نمی گرفت تا چنین فیلمی ساخته شود.هزینه تولید این فیلم نزدیک به بیست هزار تومان بود که سعید راد آن پرداخت کرد.  که البته این هزینه اواسط کار به اتمام رسید و افراد دیگری وارد کار شدند تا فیلمبرداری این پروژه سینمایی به اتمام برسد.

تا آنجا که یادم می آید فکر نمی‌کنم  قبل از من در سینمای ایران فردی به این شکل دوربین روی دست را در یک اثر سینمایی تجربه کرده باشد. در این فیلم دوربین روی دست به نوعی جزو یکی از شخصیت های فیلم بود. زمانی که فیلمنامه را تکمیل می کردیم در خانه برای بهتر متوجه شدن شرایط من ادای دوربین روی دست را در می آوردم و دوست سومی هم که همراه ما بود نقش افراد داخل فیلمنامه را بازی می‌کرد.

*سینماگران ما تحت تاثیر سینمای غرب‌اند/ کپی هم به شکل بد انجام می‌شود

_در حال حاضر شاهد آثاری هستیم که بدون دلیل فیلمبرداری ها به شیوه دوربین روی دست صورت می گیرد و بسیار هم شیوع پیدا کرده خودتان با دیدن این فیلم‌ها و تصاویر چه حسی دارید؟

یکی از دلایل مهم آن این است که متاسفانه فیلمسازان و یا تصویربرداران ما به شدت تحت تاثیر سینمای غرب هستند. این نوع نگاه آن ها را به سمت کپی کاری می برد این نوع کار ها و نگاهی که وجود دارد تبدیل به بلای جان ما و سینمای مان شده است. استفاده غلط در بسیاری از موارد به مضمون های ما لطمه می زند. گاهی جوان تر ها زود علاقهارند به نوک قله برسند به همین دلیل وقتی موفقت فیلمی را که به شیوه ای خاص ساخته شده می بینند فکر می کنند راه موفقیت از همان مسیر می گذرد. متاسفانه این کپی کاری ها هم توسط این دوستان به شکل بدی و بدون کیفیت انجام می شود. ما ادبیات غنی داریم و اگر در این زمینه به خوبی زمان بگذاریم می توانیم به متن های بسیار خوبی برسیم.

*«سازدهنی» را با لنگ ساختیم

 _البته با امیر نادری یک تجربه دیگر در فیلم «سازدهنی دارید».

در آن زمان مرداد ماه این فیلم را در بندرعباس ساختیم و تنها دلیلش که این شرایط را تحمل کردیم از دیوانه بودن و مجنون بودن ما برای سینما نشأت می گیرد.  در بعضی از شب ها شدت گرما و شرجی بودن به ۸۰ تا ۹۰ درجه می رسید. «سازدهنی» را با لنگ ساختیم به این معنی که آنقدر شرایط آب و هوایی سخت بود که لباسی نمی توانستیم بپوشیم و به جای پیراهن و شلوار از آن استفاده می کردیم.

ادامه دارد...