به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه اعتماد؛ پژوهشكده فرهنگ پژوهي دانشگاه علامه و انجمن علوم سياسي ايران در اتاق جلسات دفاع دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه علامه طباطبايي ميزبان جمع كوچكي از دانشگاهيان شدند كه به بهانه نشست تخصصي تبيين مشاركت محدود دانشگاهها در حل مسائل اجتماعي و سياسي كشور گرد هم آمده بودند؛ نشستي كه ميزبان سيد ضياء هاشمي، معاون فرهنگي و اجتماعي وزير علوم هم بود تا به عنوان پل ارتباطي نظر اساتيد حاضر در جمع را به بخش دولتي منتقل كند. هادي خانيكي رييس انجمن علمي ارتباطات، محمد جواد غلامرضا كاشي عضو هيات علمي دانشگاه علامه طباطبايي، محمد قانعيراد، رييس انجمن علمي جامعهشناسي و محمد فاضلي عضو هياتعلمي دانشگاه شهيدبهشتي و معاون پژوهشي مركز بررسيهاي استراتژيك رياستجمهوري حاضران در اين نشست بودند. فائز دينپرست، رييس پژوهشكده فرهنگپژوهي اداره ميزگرد را بر عهده داشت. به گفته او اداره امور كشور بيش از هر چيز نيازمند رجوع به دستاوردهاي علوم اجتماعي است اما شكاف بين دانشگاه و حوزه اجرايي كه حتي از شكاف ميان صنعت و دانشگاه نيز بيشتر است سبب شده تا اين ارجاع به قدر كفايت صورت نپذيرد آنچنان كه رييسجمهور نيز در اجلاس روساي دانشگاهها پرسيده بود چرا نهاد دانشگاه ورود جدي به مسائل روز ندارد؟ نشست تبيين مشاركت محدود دانشگاهها در حل مسائل اجتماعي و سياسي از سري نشستهاي تخصصي بود كه در دانشكدههاي مختلف دانشگاه علامه با حضور اساتيد و مسوولان برگزار ميشود و اين بار نوبت به انجمن علوم سياسي رسيد تا ميزبان نظراتي باشد كه در حوزه پيوند دانشگاه، سياست و جامعه بيان ميشدند. حسين سليمي، رييس دانشگاه علامه طباطبايي در ابتداي برنامه به رسم ميزباني حاضر شد تا علاوه بر خوشامدگويي چند دقيقهاي از عصر جديد آكادمي بگويد.
«وارد دوراني شدهايم كه نقش دانشگاهها در سيستم اجرايي و جامعه در حال دگرگوني است. اينكه ادعا ميشود به دليل نبود نهادهاي حزبي دانشگاهها تبديل به محل فعاليت احزاب و جناحها شدهاند ديگر ادعاي نخنما شدهاي است كه دانشگاهيان و فعالان اهل تفكر خوب ميدانند حقيقت ندارد.» رييس دانشگاه علامه كه به عنوان ميزبان جلسه را آغاز كرد در صحبتهاي كوتاه خود ترجيح داد به اين مساله بپردازد؛ مساله گذار دانشگاه از دوران التهاب و پا گذاشتن به آنچه بايد محور اصلي فعاليتهايش باشد. حسين سليمي معتقد است كه سيستم دانشگاه وارد مرحلهاي شده است كه سنجش موفقيت استاد و دانشجو با ميزان التهابآفريني آنها در دانشگاه رنگ باخته، معناي مشاركت دگرگون شده و نهادهاي دولتي و خصوصي از دانشگاه انتظار توليد فكر، انديشه و اصلاح روندهاي اجتماعي دارند: «زماني استاد فعال استادي بود كه ميتوانست هيجانات فردي را بيشتر تحريك كند. حالا ديگر در افكار عمومي به چنين شخصي استاد اطلاق نميشود. تنها جمع محدودي هستند كه ممكن است هنوز هم در چنين حال و هوايي باشند. حالا زماني است كه به عنوان مثال معاونت علمي و فناوري رياستجمهوري به دنبال تاسيس مركز رشد و نوآوري براي علوم انساني است تا جريان كارآفريني و شركتهاي دانش بنيان حوزه علوم انساني را راه بيندازد و اميدوارم برگزاري چنين همانديشيها و نشستهايي بتواند جمعبنديهايي داشته باشد كه هم دانشگاه علامه از آن سود ببرد و هم در وزارت علوم از اين ايدهها و راهكارها استفاده شود.»
سيد ضياء هاشمي: ضد ارزش نبودن دانشگاه هنوز امري بديهي نيست
سيد ضياء هاشمي كه به عنوان رابط وزارت علوم و دانشگاه در اين جلسه حضور داشت در آغاز صحبتهايش را با طرح سوالهايي شروع كرد كه به زعم او پاسخ آنها ميتواند گام نخست براي رسيدن به ديدي جامعتر از مساله نقش دانشگاه در مشاركتهاي سياسي و اجتماعي باشد. معاون فرهنگي و اجتماعي وزير علوم معتقد است كه در مورد رسالت و مسووليت اجتماعي دانشگاه اين مساله مطرح است كه اگر نگاهي هم به مساله معروف علم براي علم (مانند هنر براي هنر) داشته باشيم اصلا ما علم و دانشگاه را براي چه منظوري ميخواهيم: «فلسفه اجتماعي دانشگاه چيست؟ دولت بايد با چه افق ديدي از دانشگاه حمايت كند و در پس حمايتش چه توقعي بايد وجود داشته باشد؟ محور دوم سوالات اين است كه دانشگاه تا چه اندازه در ايفاي نقش اجتماعي خود موفق بوده است؟ چقدر در بهبود زندگي مردم نقش داشته؟ علوم انساني و اجتماعي كه در ارتباط با سبك زندگي و حيات روزمره افراد جامعه هستند به چه موفقيتهايي رسيدهاند و در كجاها ناكامياب بوده است؟» پس از آن هاشمي در راستاي موفقيتها و ناكاميهاي دانشگاه به بحث بعدي رسيد. بخشي كه دانشگاه در آن به ناكاميابي رسيده است دليلش چيست و موانع ايفاي نقش و اجراي مسووليتهاي اجتماعي از سوي دانشگاه كدام است؟ ناكاميابيهايي كه از ديد او ناظر به دو بخش برآمده از ساز و كار دانشگاه و عوامل بيروني و به صورت مشخص نقش دولت است: «در اين بخش معمولا فرضيات مختلفي مطرح ميشود و يكي از آنها اين است كه اگر دانشگاه نتوانسته آنگونه كه بايد اداي دين كند به اين دليل است كه استقلال دانشگاه به رسميت شناخته نشده است و اگر دانشگاه مستقل باشد و بتواند فرآيندهاي برخاسته از خود دانشگاه بر مديريت آن حاكم باشد احتمالا دستاوردهاي بيشتري خواهد داشت و ظرفيتهاي علمي، انساني و سازماني دانشگاه اگر از طريق مداخلات بيروني دچار محدوديت نشود احتمالا دانشگاه ميتواند در ايفاي مسووليتهاي اجتماعي خود موفقتر باشد. اين به عنوان يك فرضيه قابل تامل است اما به عنوان نظريه نياز به تامل و بحث دارد.»
ديگر محوري كه هاشمي به آن اشاره كرد «سياسي شدن دانشگاهها» بود كه به تعبير او تفسيرهاي متعددي از آن هست. حاكميت نگاه سياسي بر دانشگاهها، حاكميت رويكردهاي جناحي بر دانشگاهها، سياستزدگي، دخالت دادن سلايق سياسي در مديريت دانشگاهها و... از جمله تعابيري بود كه او از جمله تفسيرهاي موجود در خصوص سياسي شدن از آنها ياد كرد؛ عواملي كه سبب محدود كردن دانشگاهها براي ايفاي نقش اجتماعي خود شمرده ميشوند. هاشمي توضيح داد كه استدلال پشت اين ادعا اين است كه مديريت دانشگاهها متفاوت است از ساير سازمانها، اگرچه دانشگاه هم سازمان رسمي اجتماعي است و هم دولتي، اما مديريت آن همچنان بايد متفاوت از ديگر سازمانها باشد: «براي معارفه يكي از روساي دانشگاهها به استاني سفر كرده بودم و شنيدم كه استاندار آنجا شاكي است و اعلام كرده كه به دليل نبود تعامل خوب با مدير جديد در جلسه معارفه شركت نميكند. به توصيه دوستان تماس گرفتم با ايشان و پيشنهاد كردم شركت كنند اما جواب گرفتم كه چون در انتخاب رييس دانشگاه با او مشورت نشده نه تنها در جلسه معارفه شركت نميكند بلكه رييس جديد را در شوراي اداري استان راه نميدهد. پاسخ من اين بود كه راهحل اين است كه ما هم به ايشان توصيه كنيم شما را در دانشگاه راه ندهند كه توازن برقرار شود. البته به صورت رسمي اين نكته هست كه وزرا مديران انتخابي خود را با استانداران هماهنگ كنند اما وزارت علوم چنين الزامي را ندارد و اخيرا از طرف دولت ابلاغ هم شده است. من به استاندار توضيح دادم كه وقتي شما به عنوان يك شخصيت دانشگاهي شناخته ميشويد چطور انتظار داريد كه وزارت علوم براي انتخاب رييس ملزم به چنين هماهنگي شود و نهايتا پذيرفت كه اين نگاه را تغيير دهد اما بايد قبول كنيم كه در پس ذهن بسياري از مديران كشور چنين نگاهي وجود دارد.» مساله تصديگري دولت و نقش آن به عنوان حمايتگر دانشگاه مستقل يا تبديل دانشگاه به كارگزار دولت محور ديگري بود كه هاشمي به آن اشاره كرد و پس از آن به سراغ مساله «اعتماد» رفت. او اشاره كرد كه گاهي از موضع سياسي يا ايدئولوژيك اين تلقي هست كه اعتماد كافي به دانشگاهيان براي ابراز نظر و ايفاي نقش و كنشگري در عرصه اجرايي و مديريت وجود ندارد.
مساله آخر هم بحثي بود كه او با عنوان «امنيتي شدن فضاي دانشگاه و برخوردهاي آمرانه نسبت به دانشگاه» از آن ياد كرد: «واقعيت اين است كه در بخشي از سيستمهاي بروكراتيك اين رويكردهاي آمرانه اداري ايجاب ميشود اما در دانشگاه كه فرض بر اين است كه عالمان و فرهيختگان جامعه در آن متمركز شدهاند به عنوان كانون نخبگان نميتوانند مطيع بلاقيد باشند. اساسا اين افراد خود همان كساني هستند كه بهتر ميتوانند تشخيص دهند كه صلاح و مصلحت نه فقط خودشان بلكه جامعه در چيست حال اگر اين افراد نتوانند صلاح خود را تشخيص دهند و قرار باشد با بخشنامه و رويكردهاي رسمي اداره شوند چگونه ميتوانند در مسير اصلاح فرآيندهاي ديگر جامعه ايفاي نقش كنند؟ اگر جامعه نتواند به دانشگاه كه مورد اعتماد بدنه جامعه است اعتماد كند پس به كجا ميتواند اعتماد كند؟ كدام كانون و مركز بيش از دانشگاه سزاوار اعتماد و واگذاري امور و تصميمگيريهاست؟»
هاشمي بحث خود را اينگونه پايان برد كه در مجامع مختلف اثبات اينكه دانشگاه كانون فرهنگ است، ضد دين نيست و حامي مصالح جامعه است و بدنه دانشگاه و دانشگاهيان دل در گرو پيشرفت كشور دارند و نمونهاي برخاسته از ارزشهاي عمومي جامعه هستند نه ضد آن، كاري است كه نياز به تلاش دارد و هنوز بديهي شمرده نميشود.
هادي خانيكي: خلوت گزيدگي دانشگاه؛ اكثريت تماشاگر و هزينه بالاي مشاركت
هادي خانيكي در ادامه نشست وارد بحث شد تا در آغاز كلام پيدا كردن زمينه مشكلات موجود بر سر راه عملكرد اجتماعي دانشگاه و ارتباط آن با جامعه را در «ضعف گفتوگو و امكان گفتوگو در كشور» ببيند: «گفتوگو مسالهاي است به ظاهر ساده اما الزاماتي دارد از جمله الزاماتي كه در بحثهاي فوكو مطرح ميشود مبني بر اينكه گفتوگو در هر شرايطي امكانپذير نيست، گفتوگو بايد در شرايط برابر صورت پذيرد و نميتوان براي آن دستور صادر كرد. شرايط برابر و طبيعتا پيدا كردن مكانيزمهاي گفتوگو مهم است». از ديد رييس انجمن ارتباطات ميان انتظاراتي كه بخش غيرآكادميك (دولت و جامعه) و نهادهاي آكادميك دارند تفاوت وجود دارد چرا كه دستگاههاي بيرون دانشگاه انتظار دارند كه دانشگاه بستههاي سياستي را زود براي آنها آماده كند و از ساير مسائل هم سريعتر عبور كند و به همين دليل ريشه بياعتمادي نسبت به دانشگاه بهخصوص از جانب نهادهاي اجرايي را «كليگويي و تئوريپردازي دانشگاه» دانست و اينكه دانشگاه به عليتها ميپردازد در حاليكه نهادهاي ديگر به دنبال راهكار ميگردند آن هم راهكارهاي فوري. از طرف ديگر دانشگاه هم ادعاهايي دارد مبني بر اينكه شرايط نظريهپردازي و ورود به مسائل سياسي و اجتماعي برايش وجود ندارد و ورود به هركدام از اين مقولات برايش پرهزينه است و البته چندان گوش شنوايي هم براي شنيدن حرفهاي آكادمي در كار نيست: «به نظرم مهمترين دليل سياسي براي اين كار اين است كه هم به لحاظ ساختاري و هم عامليتي ميتوان گفت كه نهاد دانشگاه و دانشگاهيان مشاركت اندكي در ورود به امر سياسي دارند بهعبارت ديگر ما دچار اختلالهاي گفتوگويي ميان نهاد دانشگاه، نهاد سياست و نهاد فرهنگي يا روشنفكري هستيم، دوم اينكه در اين اختلال موجود دانشگاه به نوعي نظارهگري دچار شده است من نام اين حالت را «خلوتگزيدگي دانشگاه» گذاشتهام و معتقدم كه اين خلوتگزيدگي بر نهاد دانشگاه تحميل هم شده به عبارت ديگر به ميزاني كه دانشگاه ورود پيدا ميكند به همان ميزان از آن استفاده نميشود اين مساله مزمني است كه جديد هم نيست.» عضو هيات علمي دانشگاه علامه طباطبايي در ادامه به نقدي كه دكتر مجيد تهرانيان در سال ٥٧ در خصوص دانشگاه مطرح كرده بود، پرداخت. زماني كه او تاكيد كرده بود كه بحران دانشگاه در ايران يك بحران ساختاري است برآمده از تحميل مصلحت بر دانشگاه كه به چه حوزهاي وارد بشود و به چه حوزهاي وارد نشود و همين است كه مشاركت فعال دانشگاه را كمرنگ ميكند. خانيكي دو ماه قبل از پيروزي انقلاب مقالهاي با عنوان «بحران كنوني دانشگاه» منتشر كرد و در آنجا به طور مشخص گفت: نكته چركين دانشگاه در دو دهه اخير در اين نهفته است كه فشارهاي سياسي و بيريشگي فرهنگي امكان حركت دروني فكري را از دانشگاه سلب كرده. تحميل مصلحت سياسي روز بر مصالح عاليتر دانشگاه توسط دولتها چارهانديشي و برنامهريزي را مختل و بلكه محال كرده. دانشگاه موجود محصول اتحاد مثلثي است ميان دانشجوي تنبل، استاد بيسواد و مديريت نالايق كه در برابر دانشجوي زرنگ، استاد لايق و مديريت دلسوز قرار ميگيرد. اين دوگانه از نظر تهرانيان دانشگاه را دچار چالش كرده بود و همين است كه من معتقدم بايد به نقد دروني دانشگاه هم پرداخت كه در اين نظارهگري يعني وقتي كه اكثريت تماشاگر و اقليت مشاركتجو در دانشگاه وجود دارد اين نهاد نميتواند خيال خودش را با اين بهانه راحت كند كه همه مشكلات در خارج از دانشگاه وجود دارد.» خانيكي در ادامه يكي از مشكلات جدي را كه بايد به آن پرداخت در ايجاد دوگانگي در دانشگاه ذكر كرد به اين معنا كه استاد با دغدغه سياسي و دانشجوي با دغدغه سياسي معادل استاد و دانشجوي بيسواد قلمداد ميشود امري كه از نظر او سبب ميشود تا از طريق بخشنامهها و دستورالعملها نظامي بر دانشگاه حاكم شود كه به صورت پنهان و غيرمستقيم استاد و دانشجويان را ترغيب ميكند كه براي اثبات علمي بودن خود راه مسالهگريزي را در پيش گيرند: «تا امكان گفتوگو را فراهم نكنيم، امكان مسالهگريزي را هم نميتوانيم مرتفع كنيم. وجه غالب دانشگاه ما اين است كه از مساله سخت اجتماعي و سياسي ميگريزد چون برايش پرهزينه است نهتنها هزينههاي سياسي بلكه هزينههاي نظام اداري دانشگاهي را هم در پي دارد، بهترين نمونه اينكه در نظام ارتقاي موجود در دانشگاههاي ما چه كساني زودتر رشد ميكنند؟ آنها كه درگير مسائل جديتر هستند يا كساني كه بهتر ميتوانند فرمهاي ارتقا را پر كنند؟» خانيكي اشاره كرد كه در ايران در سال ٥٣ تنها ٢٧ دانشگاه داشتيم از آن زمان تا سال ٨٤ با وجود تحول انقلاب و بالا رفتن سطح تقاضا براي آموزش عالي تنها ٣٨ دانشگاه اضافه شد و عدد به ٦٥ نهاد دانشگاه رسيد اما در هشت ساله دوران آقاي احمدينژاد ٥٠ دانشگاه به اين مجموعه اضافه شده است. به گفته خانيكي در اين دولت ١١٥ دانشگاه تنها در بخش دولتي وارد شدهاند و او در ادامه با اشاره به اينكه در هشت سال دولت قبل بسياري از اين دانشگاهها روند معمول ثبت به عنوان موسسه آموزش عالي و سپس حركت به سمت تبديل به دانشگاه را طي نكردهاند، گفت حالا بايد ديد سوالاتي را كه دوستان در اين جمع نسبت به دانشگاه مطرح ميكنند از كدام دانشگاه دارند ميپرسند؟ دانشگاه نسل اول، دانشگاه نسل دوم يا سوم؟ چرا كه اينها همه با هم متفاوت هستند .
خانيكي يكي از بزرگترين مشكلات دانشگاه را نبودن گوش شنوا براي شنيدن حرفهاي دانشگاه مطرح كرد: «از منظر مسوول يك انجمن علمي كه با همكاري اساتيد حاضر در همين جمع در خصوص گفتوگو بر سر مساله «آب» به عنوان مسالهاي غيرسياسي پيش رفتيم ميتوانم شهادت بدهم كه چقدر تلاش كرديم تا مسوولان نهادهاي رسمي را وارد اين گفتوگو كنيم تا حرفهاي ما را بشنوند اما چقدر ميتوانيم بهزور اين گفتوگو را پيش ببريم؟»
محمدجواد غلامرضا كاشي: روح دانشگاه با انتظارها و پيشفرضها ميميرد
غلامرضا كاشي گفتههاي خود را با نقدي به عنوان نشست و انتظارات پنهان در پشت اين عنوان آغاز كرد: «انتظار يا پيشفرضي را پشت عنوان نشست ميبينم. اينكه اين انتظار وجود دارد كه دانشگاهها مستقيم بايد وارد حل مسائل سياسي يا اجتماعي شوند همان دليلي است كه سبب ميشود دانشگاهها نتوانند كمكي به حل مسائل بكنند. اين انتظار، انتظاري است كه نهاد دانشگاه را نهفقط در ايران بلكه در سطح جهان دچار بحران كرده. اين درست در تداوم نسبت ميان دانشگاه و صنعت است كه دانشگاهها وارد شوند و مشكلات صنعت را حل كنند حالا انتظار اين است كه دانشگاهها مسائل امنيت و ساير مسائل اجتماعي و سياسي را هم حل كنند و بعد دفاع ميكنيم كه دانشگاه ميتواند اين كار را بكند چون متخصص حوزه است و حتي آقاي هاشمي اينگونه از دانشگاه دفاع كردند كه با وجود بدبينيهاي دولت، دانشگاه همگام با ارزشهاي جامعه است چون اين از آن انتظار ميرود اما من ميخواهم بگويم كه دانشگاه واقعا اين نيست. قبل از هرچيز دانشگاه بايد روح داشته و زنده باشد و براي اينكه وجود داشته باشد با اين پيشفرضها سازگار نيست.»
به اعتقاد اين عضو هيات علمي دانشگاه علامه طباطبايي، دانشگاه و نهاد علم زمان و مكان و فرهنگ نميشناسد و تعلقي به موقعيتي خاص ندارد، حيات دانشگاه جهاني است، قرار است اين نهاد در مورد وضعيتهاي انساني به صورت عام فكر كند، متولي اين نيست كه چيز مشخصي را حل بكند اين بدترين انتظار از دانشگاه است كه چرا نميآيد مسائل جامعه را حل كند: «ميگويند چرا پاياننامهها را به سمت حل مسائل كشور سوق نميدهيد؟ من ميگويم دانشگاه قرار نيست اين مسائل را حل كند. روح دانشگاه منوط به اين است كه به عنوان نهاد جهاني آن را به رسميت بشناسيم. بله، بعد از اين به رسميت شناختن ميبينيم كه مثلا دانشگاههاي فرانسه، انگليس يا امريكا توليداتشان در خدمت مسائل كشور خودشان است اما قرار نيست بناي دانشگاه بر اين پايهريزي شود. بحران دانشگاههاي امروز يكي همين بحرانهاي نهادي است. پنتاگون در امريكا پول ميدهد كه دانشگاههايش در خدمت اقدامات جهاني امريكا باشد اين يك بحران است كه روح توليد علم را از بين برده. »
كاشي انتظار از دانشگاه را باعث ايجاد اين بحران توصيف كرد و البته افزود كه از اينكه دانشگاه تنها سر در سوداي خودش داشته و كاري به مسائل جامعه نداشته باشد حمايت نميكند اما نبايد انتظار انجام كار را بدون واسطه از دانشگاه طلب كرد: «دانشگاه واسطه نياز دارد چون نهاد جامعه مدرن است، جامعه مدرن ويژگيهاي خودش را دارد و به شرطي كه مقتضيات جامعه مدرن وجود داشته باشد دانشگاه هم ميتواند كارش را بكند. يكي از نهادهاي مدرن مديريت و پيدا كردن مسائل در جامعه، «عرصه عمومي» است، يعني مستقل از دانشگاه و مستقل از دولت بايد چيزي به نام عرصه عمومي باشد جايي كه عرصه مشاركت و گفتوگو ميان گروههاي اجتماعي مختلف است و به قول هابرماس فرض بر آن است كه در اين عرصه مشخص ميشود كه مساله چيست؟ اگر سردمدار سياسي تعيين كند كه مساله چيست آن موقع از تمامي نهادها به صورت مكانيكي طلب ميكند كه در حل مسالهاي كه مثلا آقاي رييسجمهور تشخيص دادهاند كمك كنند. نه، دانشگاه به اين شيوه از حل مساله نميتواند كمكي بكند. اگر دانشگاه روح كلي خود را داشته باشد اگر نظام سياسي و فرهنگي برخوردار از عرصه زنده و فعال باشد دانشگاه با اين واسطه قادر است در تشخيص و حل مشكلات كمك كند.»
محمد قانعيراد: دانشگاه مضطرب است
«دانشگاه با تعارض نقشها رو به روست و انواع انتظارات توسط بخشهاي مختلف از اين نهاد اجتماعي مطرح ميشود. از مساله تربيت شهروند كه از آن انتظار ميرود تا دادن هويت ملي و ديني و فرهنگي و تربيت نيروي انساني، توليد دانش نظري و اخيرا توليد بستههاي سياستي.» محمد قانعيراد در سخنان خود از تعاريف متعددي گفت كه از دانشگاه و نقش آن در جامعه ارايه ميشود.
او با توضيح در مورد توليد بستههاي سياستي به معناي توليد دانش سياستي براي قرار گرفتن در دست سياستگذاران گفت: «برخي دوستان معتقدند دانشگاه چنين وظيفهاي به عهده ندارد يعني انتظاري كه از دولت ميرود را بر دوش دانشگاه بگذاريم. دولت البته براي انجام اين وظيفه بايد بتواند مجموعهاي از متخصصان را با دانش سياسي پرورش دهد. خود دولت بايد داراي نهادهايي توليد كننده در اين حوزه باشد و اگر ضعفي دارد مرتفع كند. به عنوان مثال سازمان مديريت و برنامهريزي كشور يكي از نهادهايي بود كه مقدمات توليد دانش سياستي را فراهم ميكرد. مركز مطالعات راهبردي مركز
سياستپژوهي است كه در كنار خود دولت وجود دارد و انواع و اقسام نهادهاي از اين قبيل كه لازمه دولت مدرن است. لازمه چنين دولتي است كه تصميماتش نه بر اساس سلايق شخصي يا حتي جناحي و تصميمگيريهاي يك شبه بلكه بر اساس سياستگذاري مبتني بر دانش باشد. اينگونه از دانش يعني دانش سياسي بسيار مهم است و در بسياري موارد از دانش آكادميك برخاسته از دانشگاهها متفاوت است.»
رييس انجمن جامعهشناسي سپس از «دولت دانشبنيان» سخن گفت، به گفته او وقتي حرف از جامعه دانشبنيان ميزنيم يعني مفهوم دانش از دانشگاه فراتر رفته و توزيع اجتماعي آن به معناي اين است كه دولت با وجود تعامل با دانشگاه نبايد خيلي وابسته به آن باشد و به درجهاي از خودكفايي برسد. قانعيراد اضافه كرد: «مساله توليد ثروت هم كه اخيرا به آن پرداخته ميشود و معاونت علمي رياستجمهوري هم حرف از تجاري سازي علوم انساني ميزند، يكي از عوامل ديگري خواهد بود كه روح دانشگاه را زايل ميكند. توليد ثروت كاركرد بازار است نه دانشگاه. نميگويم نبايد بازار مبتني بر دانش داشته باشيم اما اينكه مثلا در دانشگاه علامه بگوييد مشاركت در تجاري سازي داشته باشند به انحراف بردن دانشگاه است. تعارض نقشهاي دانشگاه را بايد به گونهاي براي خودمان حل كنيم. كارآفريني، اسلاميسازي، تربيت مديران آينده و... اينها را چگونه ميتوان از دانشگاه انتظار داشت؟ براي حل مساله بايد به تئوري دانشگاه برسيم تا ببينيم دانشگاه چه هست. تئوريها بايد با هم سنجيده شوند و مورد بررسي قرار بگيرند. اين نگاه كه زود به حل مساله برسيم يك نگاه بروكراتيك و بازاري است. چه عجلهاي هست؟ بايد به مسوولان بگوييم كه به سرعت نميتوان به راهحل رسيد. يكي از موانع مشاركت دانشگاه همين است كه نگاه برخاسته از مهندسي ميخواهد كه زود به يك فرمول برسد. بايد به عناصر و مقدمات حل مساله بپردازيم.»
محمد فاضلي: به علوم انساني چه دادهايم كه از آن انتظار داريم؟
معاون پژوهشي مركز بررسيهاي استراتژيك رياستجمهوري در سخنراني خود همزمان به دفاع و نقد دانشگاه پرداخت. او ابتدا از دانشگاه گفت: «جوري از مساله «حل» صحبت ميكنيم گويي دانشگاه در ايران هيچ مسالهاي را حل نكرده است كه به نظر من اينگونه نيست به عنوان مثال دانشگاه در ايران توانسته است جامعه ايراني را با جامعه مدرن بيشتر از بقيه مطابقت دهد مثلا آن حالت فوبيا نسبت به جهان مدرن كه در پاكستان و افغانستان هست در اينجا نيست و اين دستاورد بزرگي است. دانشگاه در همين علوم انساني زبان فارسي را عوض كرده است و عامل انسجامبخش بوده است. » او در تاييد حرفهاي كاشي در خصوص نياز به واسطه ميان دانشگاه و حوزه اجرايي اضافه كرد كه دانشگاه بدون واسطه نميتواند چيزي را حل كند و يادآور شد كه در علوم ديگر هم كارها بدون واسطه نبوده: «مثلا در حوزه علوم مهندسي شركتهاي مشاور تاسيس شدهاند، پول خوب بهشان دادهايم، مشروعيت و رتبهبندي بهشان دادهايم و بعد اساتيد دانشگاه در آن قالب فعاليت ميكنند. در دنيا براي اين مشاركت با واسطه علوم انساني «انديشكدهها» تاسيس شدهاند. انديشكدهها ابزار تبديل دانش به سياستگذاري هستند. ما آن واسطهها را نداريم، پژوهشكدههايي كه داريم تنها براي تاييد حرفهاي مقامات هستند و براي همين ديالوگي بين رييس پژوهشكده و كارشناسان نيست، ضمن اينكه همان كار دانشگاه در پژوهشكده تكرار ميشود و جايي براي تبديل به سياستگذاري نيست. انديشكدهها اداره نيستند، سلسله مراتب قدرت ندارند بلكه محل بحث و مباحثهاند. بنابراين ساختار حقوقي و سازماني تبديل دانش به سياستگذاري را ايجاد نكردهايم و همانگونه كه دكتر خانيكي گفتند هزينه مشاركت بالاست در حاليكه هزينه مشاركت در سد سازي نهتنها بالا نيست كه پاداش هم دارد. اما هزينه بازتاب برخي از حرفهاي همين جمع ممكن است خيلي بالا باشد.» اضلي چالش ديگر بر سر ارايه راهكار توسط علوم انساني را مساله در اختيار بودن همزمان دادههاي آشكار و پنهان عنوان كرد: «مگر ما اگر بخواهيم در خصوص تبديل دانش سياسي به سياستگذاري مثلا در خصوص عربستان يا داعش فعاليت كنيم دادهاي جز آنچه رسانهها در اختيار ميگذارند داريم؟ از طرف ديگر سياستگذاري مبتني بر ارزشهاي سيستم است و احتياج به گفتوگوي اجتماعي مفصل دارد. شوراي روابط خارجي ايالات متحده سالي چند بار نمايندگان دشمنان خودش را دعوت ميكند و با آنها به بحث ميپردازد. آيا در اين جامعه براي ما امكانپذير است كه يكي را از امريكا بياوريم يا از جده در وزارت امور خارجه بنشانيم ببينيم مشكل ما چيست؟»
امنيت گفتوگو و بعد منافع گروههاي ذينفع همه از مسائلي هستند كه به گفته فاضلي در اين امر تعيينكنندهاند. او البته به بحث منابع هم اشاره كرد: «وقتي از مهندسان خواستيم بيايند وارد عرصه فضا شوند به آنها امكانات و پول داديم و مشروعيت بخشيديم و رسانه هم در اختيارشان گذاشتيم تا بيشتر از تصوير تمام علوم انسانيها تصوير ميموني كه به فضا رفته را منتشر كنند. اين يعني همهچيز در اختيار آنهاست، آيا همه اين امكانات در اختيار علوم انساني هم قرار گرفته است كه از آن ميخواهيد كاري هم انجام دهد؟ همه اينها در بستر نياز دولت مطرح است. نهاد دولت آيا نيازي به اين مشاركت دارد براي حل مسائل؟ اين به نظرم محل مناقشه است.»
بحث ديگر عضو هيات علمي دانشگاه شهيد بهشتي بر سر «هدايت كنش آكادميك» بود: «واقعيت اين است كه دانشگاه همان چيزي را به شما ميدهد كه از آن خواستيد. ما از دانشگاه خواستيم كه مقاله ISI توليد كند و دانشگاه هم همان كار را كرد. ظرف ١٩ سال نرخ رشد اين مقالات رتبه اول جهان را كسب كرد، از دانشگاه خروجي عظيم فوقليسانس و دكترا خواستيد، بهتان تحويل داده، اما آيا از دانشگاه خواستهايد سهم رسانهاي داشته باشد؟ در جهان هر استادي بايد چنين كارنامهاي داشته باشد، اينجا استادي كه وبلاگ داشته باشد و در روزنامه ستون بنويسد و در ساخت سوژه مدرن مشاركت كند و در عرصه عمومي حضور داشته باشد حتي نيم امتياز هم در بحث ارتقا ندارد و تازه در روز كميته بررسي ميگويند احتمالا مقالاتش هم مهم نيست چون نگاه ژورناليستي دارد در حاليكه كسي مثل ريمون آرون سالها ستون نويس بوده است.»
فاضلي عزم سياسي براي به كارگيري دانش را يكي ديگر از عوامل تعيين كننده در رابطه دانشگاه و اجتماع دانست: « علوم انساني را بايد بر اساس اين هم قضاوت كرد كه تا دستور كار سياسي براي اجراي آنها وجود نداشته باشد كاري از پيش نميرود همانگونه كه اگر نابغه علوم نانو باشيد اگر سياست دولت شما استفاده از اين نباشد اين به كار شما نميآيد. در حوزه علوم انساني تا اين لحظه چه دانشي توليد شده است كه اگر عزم سياسي بر كاربرد آن قرار گرفت بتوانند اين مطالعات را به عنوان راهحل روي ميز بگذارند؟» فاضلي سپس در نقد عملكرد دانشگاه هم سخن گفت و به ضعفهايي اشاره كرد كه براي جامعه هم هويدا شده است: «هر مساله اجتماعي وقتي به نقطهاي برسد كه طنزپردازها برايش طنز بسازند و بنويسند يعني به زودي تشت رسوايياش از بام ميافتد. وقتي «در حاشيه» براي پزشكان ساخته ميشود نشان ميدهد كه ما ديگر از عصر دكتر محمد قريبها عبور كردهايم و به عصر تاجران پزشك رسيدهايم، حالا هم كه در فضاي وايبر اين طنزهاي مربوط به دانشگاه دست به دست ميشود يعني پاياننامههاي قلابي، كتابهاي دزدي و مقالات كپي تشت رسواييشان بر زمين افتاده. من قاطعانه ميگويم ٨٠ درصد دانشجوهاي علوم انساني از كلاسهاي دانشگاه ناراضياند و رفتن و نرفتن سر كلاس برايشان فرقي نميكند. اما با وجود همه اين اتفاقات دانشگاه در بستري هست كه گزينههايي را براي حل مسائل روي ميز بگذارد. حرف راهكار توسعه سياسي است شما پاسخ داريد؛ تحزب. حالا اگر يك سيستمي نميخواهد اين را بپذيرد دليل ضعف شما نيست. من معتقدم علوم انساني با همه ضعفها، توانايي ارايه گزينه را دارد اما هنوز توازن قدرت ميان دولت و علوم انساني براي شكلگيري اين تعامل شكل نگرفته است.»
روزنامه اعتماد