به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شبستان؛ علوم انسانی یا به تعبیر دیگر هماهنگ سازی دانش با فرهنگ اصیل اسلامی، کاری بسیار پیچیده و دشواریاب و دیرباب است. در عین حال لازم است عالمان جهان اسلام و دلسوزان علم و بشریت در عالم اسلام، نه تنها برای تداوم حیات تمدنی خود که برای نجات علم به ویژه علوم انسانی از نگاه های تک بعدی و خشک و متصلب و بی روح غربی کمر همت بربسته و با نگاهی اسلامی و واقع بینانه علوم انسانی اسلامی را تولید کرده و به بشریت عرضه نمایند.
کم کاری در علوم انسانی
به گواهی آمار و بررسی های بین المللی، جمهوری اسلامی ایران در دهه اخیر پیشرفت های علمی چشمگیر و خیره کننده ای داشته است و میزان رشد علمی خود را به چندین برابر معدل رشد علمی جهان رسانده است. در این میان متاسفانه سهم علوم انسانی بسیار ناچیز بوده است. بلکه می توان گفت در این عرصه نه تنها هیچ پیشرفت و رشدی نداشته که بعضا حتی از فضای موجود این رشته ها در دنیا عقب مانده ایم. نیم نگاهی به کتاب های مختلفی که در رشته های علوم انسانی نوشته می شود، این حقیقت تلخ را نشان می دهد که متاسفانه حتی مثال ها و نمونه هایی که مثلا برای آسیب های اجتماعی یا مطالعات روان شناختی و مردم شناختی و امثال آن ذکر می شود، مثال هایی بومی و وطنی نیستند. مثال هایی است که در کتاب های غربیان ذکر شده است! این خود از یک فاجعه و بحران بزرگ در مطالعات علوم انسانی خبر می دهد.
به هر حال ضعف و عقب ماندگی ما در حوزه مطالعات علوم انسانی امر پنهانی نیست. این مساله مورد تایید بسیاری از محققان و اندیشمندان نیز است. مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در این باره می فرمایند: «ما به خصوص در زمینه علوم انسانی بر خلاف آن چه که انتظار می رفت و توقع بود حرکت متناسب و خوبی نکرده ایم.»
این در حالی است که علوم انسانی نسبت به علوم طبیعی از اهمیت بیشتری برخوردارند. زیرا علوم طبیعی و تجربی مستقیما با اعتقادات و باورهای افراد مرتبط نمی شوند؛ آنها بیشتر جنبه های مادی و دنیوی زندگی بشر را تامین می کنند. علومی همچون شیمی و فیزیک و گیاه شناسی و میکروب شناسی در خدمت منافع مادی و جسمانی بشرند؛ اما علوم انسانی ارتباطی مستقیم با قلمرو باورها و ارزش و کنش ها دارند. حتی در بسیاری از مواقع احکام و گزاره هایی ارزشی نیز اراده می دهند. همه علوم انسانی نه تنها در پی ترسیم وضعیت مطلوب هستند، بلکه توصیه ها، هنجارها و نسخه هایی برای رهایی از وضع موجود و دستیابی به وضع مطلوب نیز ارائه می دهند. به همین دلیل هم از نظر موضوع و مساله و هم از نظر هدف و مقصد با دین، مرز مشترک پیدا می کنند. این علوم تاثیر جدی در حیات واقعی و معنوی فرد و جامعه دارند و اگر کمترین زاویه و شکافی با حقیقت داشته باشند، موجب انحرافاتی بزرگ در زندگی انسان خواهند شد.
یکی از مهم ترین دلایل کم کاری در عرصه علوم انسانی عدم درک اهمیت آن از سوی مدیران آموزشی کشور است. متاسفانه عمر مفید مدیریت های کلان آموزشی در کشور ما چندان زیاد نیست. یک رییس دانشگاه یا یک وزیر در عمر کوتاه مسوولیت خود علاقه مند است کارهایی را انجام دهد که برای همگان قابل مشاهده باشند. دوست دارد نتایج اقدامات خود را به صورت ملموس به دیگران عرضه کند. طبیعتا چنین نتایج مشت پرکن و همه کس فهم را در تحقیقات علوم طبیعی و پزشکی و تجربی می توان دید. نه در مطالعات علوم انسانی. نتایج و پیامدهای اجرایی شدن یک نظریه اجتماعی یا اقتصادی یا سیاسی ممکن است ده یا بیست سال بعد نمایان شود.
علوم طبیعی و تجربی دارای نتایج ملموس و دیدنی و قابل درک برای همگان است. اما علوم انسانی تاثیرهای محتوایی، نامرئی و ناملموس دارند. به همین دلیل فهم آنها نیازمند بصیرت است نه بصر. افزون بر این علوم طبیعی و تجربی از روش مشخصی به نام روش تجربی برای تحلیل استفاده می کنند. در حالی که علوم انسانی را نمی توان به صورت تک روشی تحلیل کرد. روش تجربی برای تحلیل کنش های انسانی ناکارآمد است. به همین دلیل استفاده از این روش در علوم انسانی در فضای فکری و فرهنگی جامعه ما منجر به بی اعتمادی عامه مردم و بسیاری از نخبگان به نتایج علوم انسانی شده است.
*برگرفته از کتاب مبانی علوم انسانی اسلامی، اثر احمد حسین شریفی