شناسهٔ خبر: 34649 - سرویس دیگر رسانه ها

یعقوب آژند: علم‌الحدیث بنیان تاریخ‌نگاری اسلامی

فرهنگ خاصی در جهان اسلامی وجود داشته و دارد. یعنی از همان زمان تاریخ‌نویسی یکی از علوم مهم فرهنگ اسلامی بوده و هست. طبیعتاً تاریخ‌نویسی در هر کشوری از کشورهای جهان اسلام شیوه خاصی پیدا کرد و آثار مختلفی پدید آمد، من از این دیدگاه از اصطلاح تاریخ‌نگاری اسلامی استفاده کردم.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه ایران: «تاریخ‌نگاری در اسلام» عنوان کتابی است به قلم گروهی از مورخان و محققان تاریخ اسلام که توسط دکتر یعقوب آژند به فارسی برگردانده شده و نشر گستره آن را به بازار عرضه کرده است. در این کتاب تاریخ‌نگاری اسلامی از قرن سوم هجری تا دوران شکوفایی اسلامی در اسپانیا مورد واکاوی قرار می‌گیرد و در ادامه تاریخ‌نگاری نوین در اسلام بررسی می‌شود. مورخان و پژوهشگرانی چون هامیلتون گیپ، کلمان هوار، شارل پلا، فیلکس تاور، برنارد لوئیس، ریچارد فرای و... هر کدام فصلی را به این موضوع اختصاص داده‌اند. یعقوب آژند متولد 1328 میاندوآب، دکترای تاریخ را از دانشگاه تهران گرفته و دهها عنوان کتاب در زمینه فلسفه هنر، تاریخ، هنر اسلامی و... اعم از تألیف و ترجمه در کارنامه‌اش دارد و هم‌اکنون کتاب «تجدد ادبی در دوره مشروطه» از او توسط نشر گستره در آستانه انتشار است. آژند در سال1386 نشان درجه یک پژوهش دانشگاه تهران را دریافت کرد و در سال88 به عنوان یکی از ده دانشمند جهان اسلام معرفی شد که در قلمرو هنر بیشترین فعالیت را با چاپ مقاله و کتاب داشته است. از کتاب «نمایش در دوره صفوی» او در سال85 توسط سازمان میراث فرهنگی قدردانی شد و سال بعد به عنوان کتاب سال دانشگاهی مرجع تدریس قرار گرفت. «نگارگری ایران» کتاب دیگر او در سال 89 کتاب برگزیده فصل انتخاب شد.

*****

 آقای آژند، مطالب و مقالات «تاریخ‌نگاری در اسلام» توسط شما گردآوری و ترجمه شد و در قالب یک کتاب به بازار آمد یا...

مطالب و مقالات این کتاب را حدود سی سال پیش، از مجلات و کتاب‌های مختلف انتخاب و ترجمه کردم و به صورت یک مجموعه درآوردم. البته آن زمان که من دست به این کار زدم، یک نوع تجربه بود برای دیگران که بتوانند، این راه را ادامه بدهند. سال گذشته این مطالب و مقالات را مجدداً ویرایش و بازنگری کردم و حتی با تدوین تازه دست به انتشار آن زدم. تا یک مجموعه منسجم به دست مخاطب برسد.

 

 ملاک و معیار انتخاب این مطالب چه بود؟

معمولاً اغلب محققان تاریخ اسلام را بیشتر تا قرن هفتم با عنوان «تاریخ ناب اسلامی» خطاب می‌کنند. مطالب انتخابی این مجموعه، بر این اساس بود که سعی کردم کشورهای مختلف اسلامی را از نظر تاریخ‌نگاری و حتی جغرافی‌نگاری در نظر بگیرم. به اعتقاد من این مجموعه، یک مجموعه کامل است یعنی شیوه و چگونگی تاریخ‌نگاری اسلامی را از قرن سوم در عراق، سوریه و ایران و حتی اسپانیا دنبال می‌کند، در ادامه بهره‌گیری از منابع غیراسلامی در تاریخ‌نگاری اسلامی مورد بحث قرار می‌گیرد، بعد به تاریخ‌نگاری مورخان شوروی سابق درباره سرزمین‌های شرقی اسلامی و تاریخ‌نگاری نوین در اسلام پرداخته می‌شود.

 

 «تاریخ‌نگاری اسلامی» به چه معناست؟ این اصطلاح بیانگر چه نوع و چه شیوه‌ای از تاریخ‌نگاری است؟

فرهنگ خاصی در جهان اسلامی وجود داشته و دارد. یعنی از همان زمان تاریخ‌نویسی یکی از علوم مهم فرهنگ اسلامی بوده و هست. طبیعتاً تاریخ‌نویسی در هر کشوری از کشورهای جهان اسلام شیوه خاصی پیدا کرد و آثار مختلفی پدید آمد، من از این دیدگاه از اصطلاح تاریخ‌نگاری اسلامی استفاده کردم. یعنی جهان اسلام را یکپارچه در نظر گرفتم و بعد عنوان تاریخ نگاری اسلامی را با این دید که از جوهره اندیشه اسلامی نشأت گرفته و نوشته شده، انتخاب کردم. ما در فرهنگ مسیحی، «تاریخ‌نگاری مسیحی» نداریم چون مسیحیت دارای فرهنگ یکپارچه‌ای نیست. شاید در قرون وسطی یکپارچه بود ولی تاریخ‌نگاری خاص خودش را ندارد، یعنی به وجود نیاورد. اما جهان اسلام این‌گونه نبود. در جهان اسلام همه علوم سیال و شناور بود. انواع و اقسام علوم پدید آمد و یکی از این علوم تاریخ و تاریخ‌نگاری بود که خیلی هم ارجمند بود. به همین دلیل در نقاط مختلف و با دیدگاه‌هایی که تجلی فرهنگ اسلامی بود، این تاریخ‌ها نوشته شد. به همین دلیل وقتی مورخانی مثل کلمان هوار، عبدالعزیز دوری، سامی‌الدهان شارل پلا، حلمی احمد، برنارد لوئیس و... به بررسی و تحلیل تاریخ‌نگاری اسلامی و چگونگی شکل‌گیری آن پرداختند، آن‌ها را گردآوری، ترجمه و منتشر کردم.

 آیا ایرانیان در تاریخ‌نویسی از اعراب جلوتر بودند؟ منظورم در قرن سوم هجری است.

ایرانیان هستند که در آن ایام تاریخ‌نگاری را به وجود می‌آورند. چه در جهان اسلام، چه در نقاط دیگر، واقعیت این است که ایران کانون اصلی فرهنگ و تمدن اسلامی بود. نه فقط فرهنگ اسلامی، بلکه حتی هنر اسلامی به طور کلی. در آن زمان کلاً فرهنگ و اندیشه برمی‌گردد به تمدن اسلامی، ایران هم پایگاه این فرهنگ و تمدن بود. این را بدون تعصب و به گواه تاریخ می‌گویم... اگر به مستندات آن دوران نگاه کنید، متوجه اصل قضیه می‌شوید و به همین نتیجه می‌رسید. همه این‌ها سبب شد که ایرانیان در این زمینه‌ها پیشرو باشند.

 

 پس نقش مدارسی مثل نظامیه بغداد و امثالهم در ترویج علوم چه می‌شود؟

به هر حال در مدارس و اماکنی که جریان تعلیم و تربیت برقرار بوده، تاریخ هم در ردیف همان علومی بوده که پیشرو شناخته می‌شد. اصل مسأله برمی‌گردد به تعالیم قرآنی. این تعالیم و ترویج علم و دانش از قرآن آمده بود و بعد تبدیل شده بود به یک جریان بسیار عظیم فرهنگی جهان اسلام که در مناطق و کشورهای مختلف توسعه پیدا کرد. البته ممکن است زبان این فرهنگ با هم فرق می‌کرد. یکی به زبان فارسی بود و یکی به زبان عربی و... به هر حال آنچه پس پشت این جریان عظیم فرهنگی و تاریخ وجود دارد، فرهنگ اسلامی است که این تاریخ‌نگاری را به وجود آورده است. البته هر کدام براساس اندیشه خاصی نوشته شده و این اندیشه‌ها طبیعتاً باید محک زده شود و مورد بحث و بررسی قرار گیرد تا در جریان این تبعات به اطلاعات خوبی دست پیدا کنیم.

 اشاره کردید که تاریخ‌نگاری اسلامی با «علم‌الانساب» و «ایام‌العرب» آغاز شد و با تألیف «سیر و مغازی» ادامه یافت... عناوین این کتاب‌ها حتی به زبان عربی است. چگونه می‌توان مدعی شد در تاریخ‌نگاری اسلامی اقوام ایرانی نقش اساسی داشتند؟

وقتی که بحث اسلامی به میان می‌آید باید برگردیم به عربستان. جایی که اسلام از آنجا آغاز شده است. زمینه‌های اولیه تاریخ‌نگاری اسلامی این آثار هستند که در عربستان نوشته شده‌اند ولی بعدها تاریخ‌نگاری اسلامی به مفهوم واقعی از قرن سوم شروع می‌شود، اصل تاریخ‌نگاری اسلامی. وقتی می‌گوییم تاریخ‌نگاری اسلامی از قرن سوم شروع می‌شود، هسته مرکزی‌اش در ایران است. ایرانیان هستند که این علم را پیش می‌برند و در رشد و اعتلای تاریخ‌نویسی پیشگام می‌شوند.

 

 گویا روزنتال است که طبری را پدر تاریخ‌نویسی اسلامی لقب داده است؟

بله. تاریخ‌نگاری اسلامی از طبری و مجموعه چند جلدی تاریخ طبری شروع می‌شود. از یعقوبی شروع می‌شود ابوالحسن دینوری و... این مورخان به شکلی در کانون فرهنگی ایرانی – اسلامی قرار داشتند و از دل همین فرهنگ برآمدند و بالیدند. این طور نبودکه از کشوری دیگر سر برآورده باشند.

 هامیلتون معتقد است که آغاز تاریخ‌نگاری علمی در عربی، به غیر از منابع حیره‌ای که هشام الکلبی استفاده کرده، با بررسی سیره پیامبر (ص) رابطه دارد. منبع این علم، بعدها در سنت‌های نبوی، یعنی حدیث و مخصوصاً در غزوات پیامبر دیده می‌شود.

وقتی پیامبر(ص) رحلت کردند، علمی به وجود آمد به اسم علم‌الحدیث، این علم‌الحدیث در پایه‌گذاری و ایجاد تاریخ‌نگاری بسیار تأثیرگذار بوده است. به نوشته‌های طبری اگر دقت کنید، می‌گوید فلان بن فلان بن فلان ابن ... چندین نسل را پشت هم ردیف می‌کند تا از قول کسی روایتی را نقل کند، حتی از دوران پیامبر(ص)، وقتی روایتی را نقل می‌کنند و از احادیث پیامبر(ص) می‌گویند همین شیوه را به کار می‌گیرند. شیوه حدیث‌نویسی این گونه بر تاریخ‌نویسی حاکم می‌شود.

این نگرش سبب یک شیوه خاصی در تاریخ‌نگاری شد که بعدها یعنی از قرن سوم، چهارم که کتابت مرسوم شد و کاغذ به فراوانی رسید، رواج پیدا کرد. طبیعتاً شیوه‌های جدیدتری هم به آن اضافه شد، ولی به هر حال شیوه حدیث‌نگاری تا حدود زیادی در تاریخ‌نگاری اسلامی همچنان مسلط بوده است. حتی امروزه هم شاید در جهان عرب با همان دید به تاریخ‌نگاری اسلامی نگاه می‌کنند.

 

 آلبرت حورانی در این کتاب از دو نوع تاریخ‌نگاری اسلامی نام می‌برد: یکی تاریخ‌نگاری فرهنگی – مذهبی و دیگر تاریخ‌نگاری سیاسی – نهادی. این دو نوع تاریخ‌نگاری چه خصوصیات و ویژگی‌هایی دارند؟

البته این دو نوع تاریخ‌نگاری، آرمانی است و محدودیت متقابل ندارد و بیشتر آثار نویسندگان تاریخ اسلام، تاحدودی به هر دو نوع از این تاریخ‌نگاری تعلق دارد.

در تاریخ‌نگاری «فرهنگی – مذهبی» مفهوم اصلی فرهنگ است. نظامی که جنبه‌های مختلف دارد و با روش واحد مشاهده جهان که می‌توان بر زمان هم تأکید کرد، هماهنگ شده است. این فرهنگ را می‌توان در چارچوب دو روش تعریف کرد. اول از دیدگاه تجربه مذهبی که در قلمرو فرهنگ اسلامی، از آن پیامبری است که پیامی را رسانده و بعدها در سنتی و یا بهتر است گفته شود در نظام‌هایی از اعمال، عقاید و قوانین تجسم پیدا کرده است. از این عقیده عمده، نوعی تاریخ‌نگاری پیدا شده که مسائل ویژه آن، مسائل روشی است که پیام نبوت در آن ایجاد سنت کرده است. روشی که این سنت، زندگی آن‌هایی را پی‌ریزی می‌کند که این پیام را پذیرفته‌اند. تاریخ‌نگاری سیاسی- نهادی هم از یک مفهوم عام، یعنی مفهوم نظام سازمان‌یافته دولت شروع شد. آثار این نوع تاریخ‌نگاری که فراتر از تاریخ‌نگاری روایی، به منظور تغییر به کار رفته به دو گروه تقسیم می‌شوند.

آثاری که تحلیل نهادهای مالی را در نظر گرفته‌اند و آثاری که سیاسیات را به عنوان بیان یک روح واحد منظور نظر داشته‌اند.

 

 فلیکس تاور ایرانشناسی که همراه یان ریپکا برای شناسایی فرهنگ و ادبیات فارسی زحمت زیادی کشیده از یک مکتب تاریخ‌نگاری اسلامی در ایران یاد می‌کند. این مکتب تاریخ‌نگاری چه ویژگی‌هایی داشته یا دارد؟

ایرانیان در هر صورت دیدگاه‌های خاص خودشان را در تاریخ‌نگاری داشتند. البته فقط تاریخ اسلام نبوده برای ایرانیان که دیدگاه‌شان را بازتاب می‌داد، تاریخ پیش از اسلام ایران هم بود. یا همان چیزی که به عنوان شاهنامه‌نگاری معروف است. تلفیقی از این دو تاریخ‌نگاری اسلامی ایران را به وجود آورده است. بعد از ایامی که گرایش شیعی در ایران بیشتر می‌شود، سبب ساز ایجاد شعبه دیگری از تاریخ نگاری اسلامی، را فراهم می‌کند و تبدیل به یک مکتب بشود.

اما آنچه فیلیکس تاور عنوان می‌کند، از این قرار است. تاریخ‌نگاری اسلامی ایرانی تا زمان هجوم مغول تاحدی شکوفا شده بود و یکی از شاخه‌های پرثمر ادبیات علمی ایران بود.

در نخستین سال‌ها، مورخانی که ریشه ایرانی داشتند ولی به زبان عربی می‌نوشتند، مثل طبری، ابوحنیفه دینوری، حمزه اصفهانی و... اگرچه از نویسندگان بومی عرب پایین‌تر نبودند اما برای کار خود در وطن‌شان، انگیزه کمتری نشان می‌دادند. این مورخان ناگزیر بودنداز شیوه‌ای خاص که از مواریث سنت اسلامی بود بهره بگیرند و تنها در زمانی که، زبان و تفکرات فارسی جای ویژه خود را در ادبیات باز کرد تاریخ‌نگاری ایران می‌توانست تا اندازه‌ای جریان و مکتب خاص خود را به وجود بیاورد.