به گزارش فرهنگ امروز به نقل از تسنیم؛ ،نمایش «فصل شیدایی» این روزها در کیلومتر ۲ جاده لشگرک اجرا میشود، همزمان با اجرای این اثر جواد شمس، از فعالان رسانهای یادداشتهایی را در رابطه با اجرای این اثر منتشر میکند، در ادامه سومین حاشیهنگاری را از شمس در رابطه با اجرای «فصل شیدایی» میخوانید:
«اینجا آنچه نادیدنی است، میبینید» این شعار نمایش بزرگ فصل شیدایی است که شبها در شمال شرقی تهران، روی تپههای منتهی به لشگرک، روی صحنه میرود.
در اجرای هر شب این نمایش بیش از ۴ هزار نفر از شهروندان تهرانی از فصل شیدایی دیدن میکنند تا به قول تهیهکنندگان آن، نادیدهها را ببینند و از اجرای نمایشی چندرسانهای، هم لذت ببرند و هم نکتههایی بیاموزند. با این حال، حین اجرای فصل شیدایی، اتفاقاتی هم میافتد که از دید تماشاگران پنهان میماند و گاهی هم به آن بیتوجهاند.
تماشاگران نمیدانند نزدیک به ۲۰۰ نفر در حدود ۱۰ ساعت در روز کار میکنند تا بینندگان تنها در ۲ ساعت محصول کارشان را ببینند. برخی از عوامل، ارکان ثابت نمایش هستند و ۱۵۰ نفر هم از سربازان پادگانهای ارتش و سپاه تهران که هنروران و نابازیگران نمایش هستند. عوامل اصلی در اتاق فرمان ۸ متری نشستهاند و هر یک یا پشت سیستمهای صوتی و نور خود قرار دارند یا بیسیم به دست با نیروهای خود در ارتباطند.
مثلاً با پایان هر آیتمی آنهمحمد ایری، طراح صحنه، لباس و دکور، بچههای خودش را برای چیدن دکور بعدی راهنمایی میکند و محمدرضا ترکمان، طراح
جلوههای ویژه میدانی هم عوامل خودش را برای انفجار و تولید صداهای مهیب و آتش و دود. اسماعیلی کارگردان هم با دستیارانش به خصوص حسن بزرا، دستیار یک کارگردان که نقش هم بازی میکند در ارتباط است. به این فکر میکنم که اگر فقط یک دقیقه ارتباط بیسیمها با هم قطع شود، آیا کار وقفه پیدا نمیکند و میشود آن را با نظم ادامه داد؟
پشت صحنه اوضاع کمی بهتر است. کارها روی روال است و در خلال آیتمها میتوان نفسی چاق کرد. بگو و بخند هم وجود دارد. کاری که هر شب تکرار میشود، سربهسر گذاشتن با بازیگران خردسال و پسران تهیهکننده فصل شیدایی است که میخواهند پا جای پای پدر بگذارند و فرهنگی شوند.
البته اوضاع، همیشه هم به این خوبی و قشنگی و گل و بلبل نیست. تماشاگران از تأکید کارگردان خبر ندارند که برای انتقال حس طبیعی به مخاطب در اجرای این نمایش، باید از دکور و ابزار و انفجار و آتش طبیعی بهره برد؛ حتی باید شمشیرها و نیزهها و پرچمها و البته اسبها و شترها و موتورها و ماشین جیپ جنگی هم واقعی باشند که برای عوامل و به خصوص بازیگران و هنروران، خطرات فراوانی به همراه دارد. مثل دو شب پیش که اسب، پای دو هنرور سرباز را لگد کرد و کارشان به بیمارستان کشید.
این هنروران، سرباز هستند. به جای پادگان، هر روز خود را به محل لوکیشن فصل شیدایی میرسانند و آمارشان در اینجا گرفته میشود. با زبان روزه زیر آفتاب داغ تابستان تهران، با لباسهای سنگین تمرین میکنند تا اگر در کارشان ایرادی هست، برطرف شود و خودشان هم هماهنگتر شوند. این سربازان وقتی میخواهند به خانه برگردند، همخدمتیهایشان در پادگانها، نصف زمان استراحتشان را سپری کردهاند؛ یعنی شب از نیمه گذشته و لااقل، ساعت یک بامداد است.
در همین ساعتهاست که بچههای نور فصل شیدایی با هدایت عباس رحمانیپور، طراح نور نمایش، به تنظیم دوباره چراغها و پروژکتورها و ویدئوپروجکشنها و دیگر لوازم خود میپردازند تا همه چیز مهیای اجرای شب بعد باشد. گروه صدا به سرپرستی سیدحنیف خیرالامور هم به تنظیم سیستمهای صوتی و باندها مشغول میشوند.
گروه دکور هم به نظمبخشی مجسمهها و دکور خود اقدام میکند، لباسها را از بازیگران تحویل میگیرد و اگر مشکلی مانند پارگی داشته باشد، آنها را رفع میکند. جلوههای ویژه هم که نمک فصل شیدایی است باید برای نمایش بعدی آماده باشد. صحنه باید باز هم کابلکشی شود و لقمههای انفجاری آماده جاگذاری.
این لوکیشن با این وسعت چند ده هزار متری و لوازم بکر و دکورهای عظیم و تلههای انفجاری، نیازمند مراقبت و پاسداری است که برو بچههای سپاه ناحیه جماران، زیر نظر فرماندهشان سردار سالم، این وظیفه را به عهده دارند و در کنارش هم به نظمبخشی و هدایت مردم اقدام میکنند تا نمایش بزرگ و چندرسانهای فصل شیدایی از هر نظر آماده اجرا باشد.
گروهی ۲۰۰ نفره تلاش بسیار زیادی صورت میدهد تا جمعیت ۵ تا ۶ هزار نفری هر شب، آنچه نادیدنی است را در فصل شیدایی ببیند. خدا یاریشان کند.