به گزارش فرهنگ امروز به نقل از تسنیم؛ مدتهاست موضوع اسلامی سازی علوم انسانی و لزوم این تغییر و اصلاح، در فضای اندیشهای کشور در حال طرح و بررسی است، موضوع علوم انسانی اسلامی موضوع چندان جدیدی نیست و قبل از انقلاب اسلامی ایران و در کشورهای دیگر هم مورد توجه بوده است. رویکردهای متفاوتی در کشورهای مختلف مانند اندونزی، مالزی و برخی کشورهای عربی شکل گرفته و برخی وجوه آن مانند بانکداری اسلامی، سیاست اسلامی و نگاه اجتماعی نیز مورد توجه بوده است. البته نگاه اجتماعی به اسلام از دههی ۳۰ در ایران شکل گرفته و این بدان معنی است که این کار در ایران ریشه دارد و این مسئله یک اتفاق و رویکرد جدید نیست.
آنچه بعد از انقلاب اسلامی و بهتبع آن انقلاب فرهنگی رخ داد ناشی از همین ضرورت بود که عدهای احساس کردند برای پیشرفت در این عرصه نیاز به دانش خاصی وجود دارد و باید اصلاحی در ساختار دانشگاهها، درسها و... به وجود آید. پس از انقلاب فرهنگی بود که اصطلاحاتی مانند اسلامی سازی علوم و بعدها جنبش نرمافزاری مطرح شد که همهی این تغییرها نشان از این ضرورت بود که ما نیازمند دانشی هستیم که برآمده از اسلام باشد و برای تأمین نیازهای جامعهی اسلامی شکل بگیرد. این تلاشها دستاوردهای بسیاری داشت و مهمترین آن همین تربیت نیروی انسانی بوده که در اکثر رشتهها هم اتفاق افتاد. شاید در ابتدای انقلاب افرادی که هم دین بدانند و هم با علوم روز آشنا باشند به تعداد زیادی وجود نداشت اما امروز تعداد پرشماری از افراد هستند که در حوزههای علمیه و دانشگاهها تربیت شده و در رشتههای دینی و علوم انسانی مطالعه داشتهاند و در اکثر رشتهها هم این اتفاق افتاده است.
عطاءالله رفیعی آتانی، دبیر کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی میگوید: برخی نگران این هستند که ما در عمل نیاز داریم به صورت کاربردی از این علم استفاده کنیم اما شما خبر جدی به ما نمیدهید. ما میخواهیم زندگی را اداره کنیم اما شما بگویید اقتصادت چیست و عرصههای مختلف علوم انسانی که میتواند به زندگی ما کمک کند چیست. برخی از منتقدین عجول هستند.
رفیعی میگوید: چیزی که رهبر انقلاب به آن تأکید میکند و به نظر میرسد ایشان از بقیه دقیقتر هستند این است که ما مبانی علوم انسانی را از منابع اصلی دریافت کنیم.
در ادامه بخش دوم و پایانی این مصاحبه را میخوانید.
آقای آتانی در ادامه مباحثی که مطرح کردید این سوال به ذهن متبادر شد که این روندی که شما از آن صحبت میکنید باید از چه دورانی آغاز شود؟ دانشگاه یا قبل از آن؟
باید در گامهای اولیه رشد عقل انسان، محتوا و نگاه اسلامی به شخص داده شود
حداقل باید طوری باشد که از دبیرستان شروع بشود. ما اتفاقاً برای انجام این مسئله یک کمیسیون آموزش و پرورش و تحول در علوم انسانی هم داریم که به طور خاص میخواهیم این موضوع را تعقیب کنیم و باید هم کار از اینجا شروع شود؛ یعنی در گامهای اولیه که عقل انسان رشد میکند باید این محتوا و نگاه به افراد داده بشود. شخصی که دارد تحصیل میکند باید گامبهگام در ذهن او شکل بگیرد که ما برای زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و همهی ابعاد زندگی نیاز به دانش دینی داریم که باید این دانش دینی در حد ظرفیتهایشان به آنها داده بشود.
البته اگر از حق نگذریم یک حدی در کتابهای درسی اتفاق افتاده است اما باید تقویت بشود و ما هم در کمیسیون خود پیگیری میکنیم. یک برنامه جامع در تحول علوم انسانی این است که از اول آموزش ابتدایی تا پایان تحصیلات دانشگاهی اینگونه مسائل دیده شود. باید این مسئله تبیین شود که «باید فکر کرد و زندگی علمی داشت».
با توجه به نظرات متعدد و متکثر در حوزه علوم انسانی، شما در دبیرخانه برای تجمیع نظرات برنامهای دارید که بتوانید از این نظرات استفاده کنید. چگونه میتوان نظرات حوزههای مختلف که پراکنده هم هست را جمع کرد؟
اگر قرار است از مبنا شروع کنیم باید یک حدی از اختلافات را بپذیریم/ باید بگذاریم گفتوگو شکل بگیرد
به نظرم شاید درست این باشد که بگوییم ما در حال نوآوردن در این حوزه هستیم. ما نوآوردن بنیادی نمیکنیم. برای مثال ما متدولوژی علم را پذیرفتهایم و بر اساس آن از فیزیکدانها استفاده کردیم و به این دستاورد رسیدیم. در قلمرو علوم انسانی ما مبنای علم را نمیپذیریم یعنی اینگونه نیست که من علم اقتصاد را پذیرفتهام و فقط دارم از آن استفاده میکنم اما اینجا که صحبت میکنیم با مبنا و متدولوژی علم درگیریم؛ بنابراین دستاوردها شبیه آن نخواهد بود. ضمن اینکه در قلمروهای مادی و فیزیکی دستاوردها دیده میشود اما در حوزه انسانی این اتفاق نمیافتد.
اما نکته مهمتر این است حالا که ما میخواهیم از مبنا شروع کنیم باید یک حدی از اختلافات را بپذیریم یعنی نباید تلاش کنیم که تجمیع صورت بگیرد بلکه باید تلاش کنیم که آنها با هم تقاطع بکنند یعنی با هم حرف بزنند، گفتگو کنند و این گفتگو در نهایت برای ما ثمر داشته باشد؛ یعنی به جای اینکه بگوییم آنها را باید کنار هم جمع کنیم باید کاری کنیم که خلاقیتهای علمی خود را نشان بدهیم و ما باید کسی باشیم که بتوانیم جهت بدهیم.
مسئولان باید آن کاری که اسلامیتر و مفیدتر برای جمهوریاسلامی است را تقویت کنند
در این میان مسئولان باید دو کار را انجام بدهند. کار اولشان باید این باشد که زمینه را فراهم کنند که همه در این حوزه بتوانند کار علمی انجام بدهند و کار دومشان این باشد که جهتدهی کنند. این یعنی آنها بگویند حالا که چند نحله دارد شکل میگیرد، ما کاری کنیم آنکه اسلامیتر، مفیدتر و آنکه به جمهوری اسلامی میتواند کمک کند تقویت شود. ما باید این فرصت را فراهم کنیم که با تنوع ایدهها، آدمها و نگاهها با رویکرد اسلامی این اتفاق بیفتد.
مشکل ما با جامعه طرفدار علم غربی آن است که آنها به آزاداندیشی اعتقاد ندارند
ما باید بگوییم که همه فرصت اظهارنظر و نظریهپردازی دارند اما از آنطرف باید بتوانیم این جهتدهی را انجام دهیم که این روش قویتر و نابتر باشد؛ یعنی اینگونه نباشد که حرفهای اسلامی ضعیفتر باشد بلکه حرفهای اسلامی قویتر و فضای قالب باشند. ما فکر میکنیم چنین شکلی درستتر از این است که یک عده را جمع کنیم و بگوییم همه این را بگویید زیرا این در شرایطی که ما هستیم نه عملی و نه مفید است. عملی نیست زیرا حرفهای ما نهایی نشده و اینطور هم نیست که بگوییم در قله ایستاده و همهچیز را میدانیم، چون اکنون نادانستههایمان بیشتر از دانستههایمان است؛ بنابراین باید فرصتی بدهیم تا که دانستههایمان وزنی پیدا بکند؛ یعنی این عملی نیست و نمیتوانیم این کار را بکنیم و مفید هم نیست چون اگر این کار را بکنیم جلوی رشد علمی را گرفتهایم.
ما واقعاً به معنای حقیقی کلمه در این حوزه به آزاداندیشی نیاز داریم و این فرمایش رهبر هم است. مشکل ما با جامعهای که طرفدار علم غربی هستند این است که آنها به آزاداندیشی اعتقاد ندارند و میگویند علم فقط همین است. این حرف با ذات علم مخالف است چون اگر دیگران و غربیها فکر میکردند علم یکی بیشتر نیست باید در همان قرون وسطی میماندند اما یک عده خط شکستند و راه را باز کردند.
بنابراین ماهیت علم بر نوآوری، خلاقیت و تازه آوردن استوار است، آزاداندیشی یعنی اینکه نظریهها فرصت بروز، اظهار و شنیده شدن داشته باشند و ما باید این کار را بکنیم و درعینحال آن جهتدهی را داشته باشیم. اینطور نیست که منابع ما نامحدود باشد، وقتی این پیش آمد یک عقلی برای مدیریت پروژه وجود داشته باشد که بتواند بهموقع جهتدهی کند تا منابع ما محدود نشود؛ بنابراین این مدیریت هم باید فرصت آزاد فکر کردن ایجاد کند و هم اینکه برای جهت دادن به سمت اهداف اسلامی فکری کند.
آنوقت باید در علوم اسلامی ما و دانشی که تولید میکنیم یک برتری نسبت به طرف مقابل وجود داشته باشد تا بتواند آن را اصلاح یا جایگزین کند. ممکن است یک منتقدی این سؤال را مطرح کند که چه ضرورتی برای این کار وجود دارد؟
یک پاسخ به این سؤال، پاسخ مبنایی است؛ یعنی ما میگوییم اجتماع موجود مبنایی است؛ یعنی بر فروضی استوار است که آن فروض مبنایی و فلسفی هستند که ما آن فروض را به لحاظ فلسفی قبول نداریم مثلاً همین محدود بودن انسان در زندگی مادی، اگر شما نزد یک روانشناس متعارف بروید گویی شما فردی هستید که زندگی شما مادی است. یا مثلاً اقتصاددان یا جامعهشناس در مبنا غیر زندگی برایشان موضوعیت ندارد یا برای کسی که جامعهشناسی میخواند بحث حجاب و عفاف مطرح نیست یعنی نمیگوید که این بحث یک مسئله اجتماعی است، اعتیاد، دزدی، قتل و پدیدههای اجتماعی را میفهمد اما حجاب و عفاف را نمیداند چون آن دانش اصلاً این را موضوع نمیبیند.
آن فرد یک مبانی و مفروضاتی دارد که وقتی برای حل کردن مسائل میرود، این مفروضات را اصلاً مسئله نمیبیند. بنابراین شما اگر زندگی خود را بخواهید بر اساس آن دانش اداره کنید متوجه میشوید که به عنوان یک آدم دینی اصلاً به دلتان نمینشیند و با شما بیگانه است. من از خیلی از افراد شنیدهام که به کلینیکهای روانشناسی رفتهاند و این حس و حال را دارند. در اکثر حوزهها هم همینطور است مثلاً وقتی شخصی اقتصاد میخواند، «بهره» در آن وزن دارد و همهی بازارها با بهره تنظیم میشود بنابراین چگونه میشود یک زندگی اسلامی با این اقتصاد هدایت بشود؟ بنابراین این بحث مبنایی است.
بحث دیگر بر اساس نتایج است، مثلاً میگوییم من میخواهم این علم را به کار بگیرم برای اینکه زندگی خود را اداره کنم. اما ما مسائل زندگی خود را نمیتوانیم با این علم حل کنیم. علتش این است که این علم برای حل مسائل زندگی آن مردم ساخته شده است. ما میبینیم که مسائل با وجود این علم هنوز وجود دارد پس ما به این علم احتیاج نداریم. مثلاً در کشور میبینیم که مردم هیچگاه این نیاز را پیدا نمیکنند که یک استاد اقتصاد برایشان صحبت کند یعنی مسئله زندگی را نمیتواند برایشان حل کند.
علم موجود منبع معرفی به نام «وحی» را نمیبیند
حرف سوم و مهم ما این است که این مبانی و نتایج را کنار بگذاریم و بگوییم این علم منبع معرفتی به نام وحی را اصلاً نمیبیند، مثلاً این همه معارف از زبان معصوم در حوزههای مختلف زندگی داریم که حتی یک جملهی این معارف در مرتبطترین این علوم مورد استفاده قرار نمیگیرد چرا که به رسمیت شناخته نمیشود. حرف ما این است که هم از حیث مبانی، هم از حیث نتایج و هم از حیث محتوا دلایل کافی داریم که باید به سراغ معارف برویم.
اما اینکه فرمودید باید برتری داشته باشد باید بگویم که برتری ما این است که ما از حیث مبانی برای همه مسائل ادله داریم که مبانی اسلامی بر مبانی دیگر ترجیح دارد. حالا سؤال این است که به چه دلیل مبانی اسلام در زندگی مثل نگاه شما به خدا، به انسان، جامعه و زندگی بهتر است؟ از حیث نتایج اینگونه میشود که میگوییم ما به علمی دسترسی داریم که مسائل زندگی ما را بهتر حل میکند مثلاً در مشاوره خانواده شما میگویید برویم پیش کسی که هم مسائل روانشناسی را میداند و هم دین را میداند. این میتواند خیلی به ما کمک کند.
پس از حیث نتایج هم اینگونه است، یعنی جامعه ما اینگونه دوست دارد و حتی پزشکی که اخلاقیتر است را ترجیح میدهد. حالا اگر پزشک دینیتر باشد که او را بیشتر قبول دارد؛ یعنی احساس ما این است شخصی که دینیتر است به زندگی ما بهتر میتواند کمک کند. همچنان که مبانی ما این را میگوید؛ بنابراین ترجیح ما در مبانی، ترجیح ما در کاربرد و ترجیحمان در کار این مسئله است؛ بنابراین در هر سه حوزه ما قاعدتاً باید بتوانیم حرفهای بهتری بزنیم.
میشود قدری دقیقتر به ما بگویید که مواجهه شما با علوم انسانی مرسوم و گذشته چگونه است؟
علوم انسانی مرسوم نباید حذف شود و باید به عنوان تجربه بشری به آن نگاه کرد
ما به آن به عنوان یک تجربه بشری نگاه میکنیم. ما فکر میکنیم آن تجربه باید دیده شده و نباید حذف بشود چرا که آن تجربه روبهجلو بوده، در زندگی خود موفق بوده و آن تجربه به لحاظ مبنا، روش و دستاورد و موفقیت برای ما درس دارد. ما آن تجربه را میبینیم اما مسئله این است که ما از این تجربه استفاده میکنیم؛ مانند این است که شما میخواهید خانهای بسازید و از مصالح مختلف استفاده کنید، یکی از این مصالح همین علم موجود است چنانکه در رابطه با علوم اسلامی متعارف هم همین است یعنی ما فلسفه اسلامی، فقه اسلامی را نهایی نمیدانیم.
امام خمینی (ره) فقه اسلامی را ناکافی میدانست بنابراین ما تجربیات علمی بشر چه در حوزه اسلامی و چه در غرب را نگاه و استفاده میکنیم اما هوشمندانه و متدولوژیک رفتار میکنیم یعنی خودمان آجر به آجر بنا را میسازیم اما قطعاً از تجربه موجود استفاده میکنیم.
مشکل ما با علم متعارف این است که شخصی بیاید و بگوید شما باید تمام آن را قبول کنید
اصل جمهوری اسلامی هم همین بود، ما وقتی میخواستیم قانون اساسی را بنویسیم از تجربهها استفاده کردیم یعنی قانون اساسی که تکیهگاه نظام جمهوری اسلامی است مواردی مانند تفکیک قوا، انتخابات و خیلی چیزهای دیگر را پذیرفته است اما اینها را در دل سیستم اسلامی هضم کرده است مثلاً صبح که شما میخواهید بروید رأی بدهید احساس میکنید که به نماز جمعه میروید تا نماز بخوانید؛ یعنی در فضای مبانی شما اتفاقی افتاده است، به شکلی که به شما میگویند رأی دادن تکلیف تو است.
این نگاه که باید علم را دستبسته یاد گرفت، به نفع خود آن علم هم نیست
مشکل ما با علم متعارف این است که شخصی بیاید و بگوید شما باید تمام آن را قبول کنید و این یعنی به ما بگویند باید همه مطالب را کپی و پیست کنید. ما میگوییم که ما این کل را نمیپذیریم اما اینکه این دانش است را قبول داریم. اتفاقاً این نگاه فرصت نوآوری علمی را هم میدهد چون سؤالات بنیادی طرح میکند. ممکن است یک تجربه جدیدی از نظریهپردازی به وجود بیاورد. مشکل ما طبیعتاً در این حوزه با افرادی است که بگویند باید آن علم را دستبسته یاد گرفته و عمل کنیم. این نوع نگاه حتی به نفع خود آن علم هم نیست چون آن علم هم باید رشد بکند؛ بنابراین اگر فرصت تحول بنیادی را نداشت خودش هم به وجود نمیآمد. نگاه ما چنین نگاهی است.
برای اینکه اینگونه اقدامات وارد عرصهی عمل در دانشگاهها و مراکز علمی بشود و در بطن جامعه علمی کشور پذیرفته و دیده شود نیازمند زمینهسازی فرهنگی است. برای این هم باید با برنامه جلو رفت.
از رسانهای با نگاه دینی انتظار داریم که استدلالهای مردم را اسلامی کنند
بله موافقم. این کار شما است. فرهنگسازی در این موضوع این است که وقتی مردم در زندگی عملی خود مبنا و استدلال انتخاب میکنند، شما باید کمک کنید تا آنها برای زندگی فردی و اجتماعی خود اینگونه استدلالاتی را انجام دهند؛ یعنی درواقع ما از رسانهای با نگاه دینی انتظار داریم که استدلالهای مردم را اسلامی کنند تا اینکه خودشان برای تحلیلها، استدلالهای اسلامی داشته باشند و برای مثال بگویند چه قدر میشود از معارف اسلامی کمک گرفت تا قضیه داعش را تحلیل کرد.
کار سوم شما آن است که این دانش را ترویج کنید. مثلاً وقتی میگویند اقتصاد یا جامعهشناسی چیست شما کتاب اقتصاد اسلامی به او معرفی کنید و برای آن جلسات نقد بگذارید. این همان فرهنگسازی است. بحث چهارم این است که ما از حکومت، سیاست و مسئولان طلب کنیم که به این معارف عمل کرده و نسبت خود را با آنها تعیین کنند یعنی اگر حکومت اسلامی هستیم باید به آنها عمل کنیم، این حرفها باید جایی به کار بیاید؛ بنابراین باید عمل کنیم و بعد نظریهپرداز آن را به چالش بکشیم. من هرچه در خانه نشسته و از این حرفها بزنم اما اگر عمل نشود هیچ فایدهای ندارد اما اگر عمل بشود میتوانیم بگوییم که یک اتفاقی افتاده است.
یک سؤال اساسی هم در اینجا مطرح میشود که دست ما در عرصهی محتوا و تولید علم در حوزه اسلامی تا چه میزان پُر است؟
نسبت به آنچه که بودهایم گام بلندی برداشتهایم ولی نسبت به آنچه که باید باشیم فاصله زیادی داریم
باید گفت که ما وضعیت خوبی داریم. البته در رشتههای مختلف متفاوت است. برخی خیلی خوب هستند و برخی ضعیفتر هستند اما شیب اصلی پژوهشهای فضلای حوزوی در حوزههای علوم انسانی است. ما آنجا برای هر رشتهی علوم انسانی یک انجمن علمی داریم، آنها مقاله، مجله، کتاب و استاد دارند و در دانشگاهها نیز افراد زیادی با این فضاها حضور دارند و میتوان گفت که در همهی رشتهها و اساتید ما این اتفاقات افتاده است و ما خیلی جلو آمدیم البته اینکه جلو آمدیم با توجه به جایگاه قبلی ما است اما با توجه به هدف هنوز خیلی فاصله داریم یعنی نسبت به آنچه که بودهایم گام بلندی برداشتهایم ولی نسبت به آنچه که باید باشیم فاصله زیادی داریم.
تقاضای من این است که مسئولین کشور و آنهایی که تأثیرگذار هستند این گامها را بردارند و این یعنی در حوزه سیاستگذاری و برنامهریزی نیروها را تقویت کنند و در عمل هم این را به کار بگیرند تا این مسائل رشد بکند زیرا علم با عمل رشد میکند و اگر ما بخواهیم علم انسانی و اسلامی رشد پیدا کند باید در حوزههای موضوعی که علوم اسلامی میتوانند دخالت بکنند ـ که همهی حوزههای زندگی است ـ این دانش به کار گرفته بشود تا رشد کند. ما تجربه اینچنینی داشتیم. مثلاً در جنگ تحمیلی، نظامی به اسم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که از بحث مبانی دینی به وجود آمد و ارتش بزرگی است که از خیلی از ارتشهای دنیا بزرگتر است. این را ما از مبانی اسلامی یاد گرفتهایم و روابط اسلامی این سیستم را به وجود آورده است؛ یعنی اینکه شخصی اول جنگ رفت و در پایان جنگ یک سرلشگر شد از این سیستم درآمده است نه از سیستم دانشگاه نظامی جهان. این سیستم زندگی که ما تجربه کردیم از همین نوع استدلالها به وجود آمد که تجربه عینی و عملی موفقیتش را امروز در جهان میبینیم. ای کاش برای اقتصاد هم همینطور میشد یعنی همان مبنا، منطق، متدولوژی و محتوا در اینجا هم به کار گرفته میشد.
بنابراین ما باید در عمل فرصت پیدا کنیم. وقتی حرف از عمل میزنیم میگویند که عمل ریسک دارد اما من میگویم مگر الان که با این علم پیش میرویم ریسک ندارد، آیا اقتصاد ما الان روان است و هیچ مشکلی ندارد؟ حالا اگر خیالمان راحت نیست میتوانیم این فرصت آزمونوخطا را به این هم بدهیم به این امید که پشتیبان ما، ایمان ما است. مثلاً اگر بانکداری اسلامی درست عمل کند اعتقاد مردم پشت آن میآید اما الان دل مردم گرم نیست.
در حاشیه این اتفاقات که میگویید یک سری از کارهایی را در جامعه میبینیم که نوعی از ناکارآمدی این نظریات را هم نشان میدهد. مثلاً یک بانکی مینویسد عرضه کنندهی خدمات بانکداری اسلامی و مردم هم با این تصور وارد این مجموعه میشوند اما وقتی وارد میشوند شاهد سودهای آنچنانی هستند.
دقیقاً درست است اما این یک حرف هم به ما میرساند که وقتی آرم اسلامی باشد مردم بهتر میپذیرند؛ بنابراین اگر آرم اسلامی در مقابل آرم غیر اسلامی قرار گیرد نتیجه میگیرد و باید این را جدی بگیریم و نگذاریم افرادی از آرم استفاده کنند؛ یعنی ما به جای اینکه محتواهای اسلامی را مبنای عمل قرار بدهیم این را توجه نداریم که اسلام میتواند عیبهای ما را بپوشاند و اگر اینگونه است بانکی را راهاندازی کنیم که واقعاً اسلامی عمل کند.
آنهایی که دید انتقادی دارند وقتی ما میخواهیم اسلامی عمل کنیم میگویند که این دید اسلامی جواب نمیدهد اما وقتی اسم اسلام جواب میدهد اگر محتوا را هم اسلامی کنیم چهها که نمیکند. این نشان میدهد که عمل به مبانی و معارف میتواند به توفیقات عملی کارهای ما کمک کند.
در مورد انتظارات ما از دستگاهها، نهاد و حتی حکومت، تجربه نشان داده است در مسیرهای مشابه وقتی بحث جدی میشود در نهایت به یک سند بالادستی بدون هیچ ضمانت اجرایی بسنده میشود و همانجا هم رها میشود. آیا دبیرخانه شما برای اجرایی شدن این طرح کاری کرده است؟
ما دنبال طرح و سند نیستیم. کاری که ما میکنیم اتفاقاً از این مبرا است و ما در فرآیند فکر کردن ورود پیدا میکنیم. ما به دنبال سیاستگذاری نبودیم تا که سندی منتشر کنیم، ما کار میکنیم و کار ما این است که متفکر را تشویق میکنیم و زمینهسازی میکنیم تا فکر کرده و رشد علمی کند. اگر ما میگفتیم میخواهیم به سند برسیم خوب عمل نمیشد اما ما کار انجام میدهیم.
یک زمان است که شما برای یک خبرگزاری مطلوب نقشه میکشید اما بعد از ۲۰ سال به نتیجه نمیرسید اما یک زمان است که یک نفر ساختمان را در دست میگیرد و میگوید فعلاً شروع میکنیم تا ببینیم چه میشود جنس کار ما هم از همین نوع است یعنی به جای اینکه بنشینیم سند منتشر کنیم، سیاست اعمال کنیم و یا نقشه بکشیم خودمان کار را شروع کردیم یعنی میگوییم با آدمهای مختلف ارتباط داریم و خودمان هم تولید کننده هستیم بنابراین ما پاسخگو نیستیم اما کسانی که باید پاسخگو باشند همان مسئولینی هستند که باید از این دستهبندیها و آدمها استفاده کنند چون ما آدمها را چهره میکنیم.
روی صحبت من با نهادها بود که وقتی میخواهد توقعشان را پاسخ بدهند نهایتش این است که نقشه میکشند.
به خاطر همین ما در این بازی وارد نمیشویم.
عنی خواسته شما این است که اینها آمده و عمل کنند و از اارئه بیلانهای صرف دوری کنند.
بله این برای عمل است و برخی هم در آن میمانند. در زمان مبارزات میگویند با رژیم شاه چه کار کنیم بعد یک شخصی مثل نواب میآمد کار میکرد و بقیه ۵۰ سال فکر میکردند که این چه کاری بود او کرد و انگار صدای شلیکهای او را ما میشنویم.
بنابراین خاصیت عمل این است و فکر میکنم یکی از مشکلات سطوح سیاستگذار این است که ناظر بر عمل نیستند یعنی خود را با ترازوی عمل نمیسنجند بلکه با ترازوی مصوبات میسنجند و اینگونه نیست که بگویند چه شد.
ما فکر میکنیم آن سیستمها اگر میخواهند خدمتی کنند باید هراندازه که میتوانند اینگونه کارها را تسهیل کنند. ما احساس میکنیم خود رهبر انقلاب اسلامی نیز اینگونه عمل میکنند. هرجایی که یک کاری میبینند با ظرفیتی که الحمدالله عالی است به کمک آن کار میرود؛ یعنی میتوان گفت همهی این کارهای علمی که در کشور انجام میشود با پشتیبانی ایشان انجام میشود.
به نظر من این کار به معنای واقعی است نه آنی که فقط مینشیند جلسه میگذارد اما یک نفر هم به آن عمل نمیکند. عرض من این است که یک نفر باید مدیر باشد و ۵۰ نفر کار کنند بنابراین جنس کار ما کار است حتی خود من که به عنوان مدیر فعالیت میکنم نقش محتواییم بیش از بقیه است چون فکر میکنم این جواب میدهد یعنی شما باید با عمل خود مدیریت بکنید بنابراین نگاه ما این است که باید با عمل حرف زد. آنها هم اگر کاری میکنند باید به اهل عمل، کمک کنند.
------------------------------------
گفتوگو از محمدحسین پرتویان و غفار مهردوست