به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شبستان؛ علوم انسانی غربی چند ضعف و آسیب عمده دارند که ضرورت ایجاد تحول در آنها و تولید علوم انسانی اسلامی را دوچندان می کنند:
نخست آن که این علوم مبتنی بر جهان بینی مادی و لیبرالیستی اند. تمام مبانی لیبرالیسم یعنی الحاد عملی، اومانیستم، پلورالیسم، سکولاریسم، لذت گرایی و سودگرایی، در چنین علومی به عنوان اصل موضوع پذیرفته شده اند. روشن است که چنین ضعف ها و عیوبی را نمی توان نادیده گرفت و هیچ راهی جز حرکت در چارچوب فکر اسلامی، برای رفع این عیوب وجود ندارد. به همین دلیل در پاسخ کسانی که مدعی اند تاسیس علوم انسانی اسلامی در صورتی ضرورت دارد که علوم انسانی موجود مبتلا به عیوب و نقائصی باشند که اولا مطمئن باشیم چنان عیوبی در علوم انسانی اسلامی وجود نخواهد داشت و ثانیا رفع آن عیوب تنها از علوم انسانی اسلامی ساخته باشد و نه علوم انسانی مسیحی و بودایی و امثال آن، معتقدیم که همین طور است. یعنی عیوب مذکور به هیچ وجه در علوم انسانی اسلامی وجود ندارد و رفع آنها تنها و تنها از عهده یک جهان بینی صحیح، معقول و الهی بر می آید و نه جهان بینی های نامعقول و غیرالهی.
مشکل دیگر علوم انسانی غربی تنها تکیه آنها بر روش های کمی و تجربی است. این علوم یا اساسا توجهی به روش های فلسفی و عقلانی ندارند و یا نهایتا به نوعی از عقلانیت که سرانجام به تجربه و بازگشت کند، تن می دهند. افزون بر این نسبت به روش وحی و شهود نیز بی اعتنا هستند. رنه گنون، اندیشمند فرانسوی مسلمان شده، کتابی به عنوان «سیطره کمیت» دارد. وی در این کتاب نشان می دهد که علم جدید چگونه تحت سیطره فلسفه جدید و فلسفه جدید نیز چگونه تحت سیطره کمیت است. بر اساس این اندیشه تا چیزی در قالب کمیت در نیاید اساسا سزاور معرفت نیست.
مشکل دیگر علوم انسانی غربی این است که کنش های مُثله شده انسان را مورد مطالعه قرار می دهند. کنش هایی که هم از نظر طولی و هم از نظر عرضی مُثله شده و منقطع از بقیه امور هستند. توضیح آنکه از نظر طولی ارتباط لایه های باطنی انسان، یعنی باورها و ارزش های او با کنش های ظاهری او و به تعبیر عرفان اسلامی ارتباط قلب و نفس انسان با اعمال و جوارحی او نادیده گرفته می شود. اگر از علل و عوامل یک کنش هم بحث می شود، تماما در جستجوی علل و عوامل تجربی و ملموس و محسوس اند. و از جهت عرضی نیز به عنوان مثال کسی که در رشته روانشناسی مطالعه می کند، برای تخصص در این رشته هیچ نیازی به مطالعه رفتارهای اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی و دینی افراد ندارد. او فقط عینک روانشناسی را بر چشم خود می زند و با سایر ابعاد وجودی انسان کاری ندارد. این تغافل از سایر بخش ها هرگز موجب نمی شود که آنها هیچ تاثیری در کنش ها و حالات روان شناختی انسان ندارند. بلکه این پژوهشگر روانشناسی است که عالمانه و عامدانه خود را نسبت به آنها در پرده جهل قرار می دهد! روشن است که داده های چنین علومی هرگز قابل اعتماد نیستند. احتمال دستیابی آنها به واقعیت بسیار اندک است.
توجهی که در دوران معاصر به دانش های میان رشته ای شده و همچنین تحقیقاتی که درباره تاثیرگذاری عوامل معنوی و ماورائی بر کنش ها و روابط انسانی انجام گرفته است، خود گویای ناکارآمدی نگاه های مُثله شده و جزئی نگرانه علوم انسانی تجربی است. اندیشمندان غربی تلاش کرده اند به راه اندازی رشته هایی همچون روانشناسی اجتماعی، جامعه شناسی معرفت، اقتصاد سیاسی و امثال آن تا اندازه ای بر این مشکل فایق آیند. هر چند چنین تلاش هایی در جای خود مفیدند اما چنین تلاش هایی بدون توجه به منابع وحیانی و اسلامی و بدون توجه به ابعاد روحی و ماورائی انسان و بدون توجه به مبدا و معاد و بدون توجه به ارزش های الهی و انسانی نمی تواند کارآمد و نتیجه بخش باشند.
*برگرفته از کتاب مبانی علوم انسانی اسلامی، اثر احمد حسین شریفی