فرهنگ امروز / شایسته مدنی؛
رابرت آلبریتون (۱۳۹۳)، بگذار آشغال بخورند: چگونه سرمایهداری گرسنگی و چاقی میآفریند، ترجمه کیانوش یاسایی، نشر اختران، ۳۸۴ صفحه
روز هفدهم دسامبر سال ۲۰۰۷،سازمان خواربار و کشاورزیملل متحد در کنفرانسی مطبوعاتی در شهر رم ایتالیا اعلام کرد که ۳۷ کشور جهان هماکنون دچار بحران غذا هستند و «برای حمایت از تهیدستان در برابر بالا رفتن شدید قیمتها به اقداماتی فوری نیاز است».
یکی از نشریات تجاری مهم بینالمللی به نام اکونومیست پس از چهار ماه در ۱۹ آوریل ۲۰۰۸ به طور جزئی به گزارش این بحران پرداخت. روی جلد آن شمارهاش این عبارت بود «سونامی خاموش: بحران غذا و چگونگی حل آن» تا پیش از تاریخ، این نشریهی تجاری ترجیح میداد برای اشاره به این مشکل از استعارهی «توفان تمام عیار» استفاده کند. استعارهی «سونامی خاموش» وقتی استفاده شد که قیمت مواد غذایی در بیش از ۳۰ کشور ناگهان بالا رفت (خاموش؟) و میلیونها نفر در سرتاسر دنیا با گرسنگی شدید مواجه شدند.
برای اشاره به بحران غذا از استعاراتی مانند «سونامی» و «توفان» استفاده میکنند و میخواهند طوری به ما القا کنند که گویی با یک بلای طبیعی کم وبیش پیشبینی ناپذیر مواجه شدهایم. اصطلاح «» بهخصوص خوشآمد ذائقهی نشریات تجاری است؛ چون به این معناست که مجموعهای گسترده از عوامل، به طور ناگهانی و پیشبینی نشده به شیوهای گردهم آمدهاند که اثرات هرکدام چندین برابر شده و حاصل آن توفانی مهیب شده است. به علاوه، این استعارهها تداعیگر واکنشی به صورت کمکهای بشردوستانه به قربانیان بلاهای طبیعی است. بلاهایی که در آن هیچ کس را نمیتوان مقصر دانست.
سونامی گرسنگی، نتیجهی خطای یک فرد، یک شرکت یا یک دولت نیست و نمیتوان آن را بلایی طبیعی پنداشت. علت بحران کنونی غذا در دنیا نظام کشاورزی/ غذای ماست؛ نظامی که سرمایهدارانه که عمدتا در ایالات متحد پس از جنگ جهانی دوم توسعه یافته و تا به امروز به درجات مختلف خود را در سرتاسر دنیا گسترده است. من بر این باورم که مهمترین علل این بحران را باید در پویشهای سرمایهداری جستجو کرد، و راهحلهای بلندمدت هم در گرو تغییر دادن همین پویشهاست.
تصور شایعی در دنیا وجود دارد که میگوید سرمایهداری و دموکراسی هر دو تقویتکنندهی یکدیگرند. یکی از اهداف این کتاب نشان دادن این است که این فرضیه تا چه حد بیمعناست. سرمایهداری فقط تا حدی، آن هم نه به صورت گسترده، میتواند دموکراسی را تقویت کند، چرا که لازمهی دموکراسی سطح بالایی از برابری است در حالیکه سرمایهداری نابرابری بوجود میآورد. سرمایهداری تا حدی از حقوق فردی، که یکی از ابعاد مهم دموکراسی است حمایت کرده است؛ با این حال وقتی نابرابری، بسیاری از مردم را در تنگدستی و نیازمندی شدید قرار میدهد، این حقوق فردی چنان بیمایه میشوند که معنای خود را از دست میدهند. آزادی بیان فوقالعاده مهم است اما وقتی نابرابری شرایطی به وجود میآورد که عملا فقط صدای عدهی معدودی از نخبهها شنیده میشود، دیگر آزادی بیان هم معنای خود را از دست میدهد. از این رو، اهمیت دادن به حقوق فردی باید با اهمیت دادن به حقوق و مسئولیتپذیری اجتماعی که از پیوندها و از خودگذشتگیهای اجتماعی سرچشمه میگیرد، در تناسب باشد.
در دنیای امروز ما، سرمایهداری چنان نابرابری شدید و غیرقابل توجیهی ایجاد کرده که ادعاهای دولتهایی که خود را دموکراتیک میخوانند، روز به روز بیشتر توخالی مینماید. به عنوان مثال، با این که نظام غذایی ما امکانات لازم را برای تامین غذای همهکس در دنیا دارد، زندگی نیمی از مردم دنیا در معرض صدمات ناشی از انواع سوء تغذیه است. اگر همانطور که خیلیها گفتهاند، ما زمین زراعی و تواناییهای فنی لازم را برای فراهم کردن یک رژیم غذایی مناسب برای هر زن و کودک و مردی داریم، پس قاعدتا نباید توجیهی برای وجود قطحی کنونی در جهان وجود داشته باشد.
گذشته از این، اگر علت ادامهی بحران غذا این است که ما ارادهی لازم برای تغییراتی که بتواند جلو این بحران را بگیرد نداریم، پس به نظر من بیش از آنکه این بحران شبیه یک «توفان تمام عیار» باشد و ما در برابر آن ناتوان باشیم، بیشتر به «قتل عامی» میماند که ما اجازه میدهیم اتفاق بیفتد.
نمیخواهم این تصور به وجود بیاید که این کتاب فقط در مورد قحطی کنونی در جهان است. این کتاب به ناعقلانیتها و تضادهای اداری سرمایهدارانهی نظام کشاورزی و تامین غذا میپردازد؛ قحطیای که هماکنون در جهان وجود دارد فقط یکی از نمودهای نگرانکنندهی متعدد این ناعقلانیتهاست. از دیگر نمودهای آن میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- وابستگی شدید نظام غذا به نفت، آن هم در عصر گرم شدن زمین و بالا رفتن دائمی قیمت نفت.
- استفاده گسترده از زمینهای زراعی – زمینهایی که میتوان از آنها برای تولید محصولات غذایی استفاده کرد- برای تولید اتانول و دیگر محصولات غیرغذایی.
- درآمد پایین اکثر کارگران و کشاورزان در سرتاسر زنجیرههای غذا.
- درآمد پایین اکثر کارگران و کشاورزان در سرتاسر زنجیرههای غذا.
- آلوده شدن زمین و هوا و آب
- کاهش پرشتاب منابع آب شیرین
- بازاریابی گستردهی غذاهای آشغال
- چاقی مفرط اپیدمیک که تا حد زیادی ناشی از مصرف غذاهای آشغال است
- جنگلزدایی، که آیندهی حیات روی زمین را به خطر انداخته است
- خطرهای گستردهای که مصرف غذاهای اصلاح ژنتیکی شده به همراه دارد
- رفتار سعبانهای که در عملیات فشردهی تغذیهی دام با حیوانات صورت میگیرد
- زوال حیات عمومی به دست شرکتهای غولآسای کشاورزی و یا غذا
- و آخرین مورد که اهمیتی کمتر از بقیه ندارد، غذای ناکافی یا نامناسب برای دست کم سه میلیارد نفر.
در شرایطی که بیش از یک میلیارد نفر در دنیا از گرسنگی هر روزه رنج میبرند، اخیرا دولت کانادا اعلام کرده قصد دارد برای جلوگیری از اشباع شدن گوشت خوک که در سال گذشته موجب شد قیمت این محصول ۲۰ درصد کاهش یابد، در ازای از بین بردن حدود ۱۵۰۰۰۰ خوک پرواری در مجموع تا ۵۰ میلیون دلار کانادا به پرورشدهندگان خوک در این کشور پرداخت کند. آیا چنین رژیم غذایی که در یک نقطهی دینا قیمتهای بالای غذا موجب گرسنگی و مرگ و میر انسانها میشود، برای ما قابل پذیرش است؟ آیا این منطقی است که ضرورتی اساسی مانند غذا را به قیمتهای ناپایدار بازار بسپاریم تا در مکان و زمانی امکان دسترسی به آن فراهم باشد و جایی دیگر نه؟ چه برای ما قابل قبول باشد چه نباشد، ما گرفتار این رژیم غذایی هستیم. این رژیم بخشی از نظام اقتصادی است که هیچ میلی به تغییر ندارد. به همین دلیل در میان موج فزایندهی نگرانی از مشکلات حادی که با آنها مواجهیم، مشکلاتی که پرداختن درست به آنها اقدامات بسیار گستردهای الزامی است، نمیشود از شرکتهای قدرتمند حاکم در دنیا و دولتهایی که مجری فرامین آنها هستند انتظار بیشتری به جز انجام اقداماتی جزئی داشت. به عنوان نمونه، با اینکه ما نمیتوانیم با دقت وقوع پیآمدهای گرم شدن کرهی زمین را پیشبینی کنیم، اگر دولتی واقعا بخواهد جانب احتیاط را داشته باشد، باید به گونهای رفتار کند که گویی برای تغییرات بنیادی در این حوزه ده سال بیشتر فرصت ندارد. این محدودهی زمانی را بیش از ۲۰۰ دانشمند برجسته که در این حوزه مطالعه میکنند به دست ما دادهاند. اما به رغم اینها، همانطور که در اجلاس سران «گروه هشت» در جولای سال ۲۰۰۸ در هوکایدوی ژاپن شاهد بودیم آنها متعهد شدند که تا سال ۲۰۵۰ تا ۵۰ درصد از انتشار گازهای گلخانهای بکاهند. این خیلی ساده میتواند معنایش این باشد که اکنون نیازی نیست کار چندانی صورت گیرد. میتوانیم اقدامات لازم را به عهدهی نسل بعدی بگذاریم. هرچه باشد سیاستمدارانی که امروز بر سر کارند تا آن موقع دیگر زنده نخواهند بود. علاوه بر این، حتا اگر «گروه هشت» بتواند تا سال ۲۰۵۰ به این هدفش برسد، اصلا بعید نیست که این کار برای آن وقت نه تنها اقدامی ناچیز بلکه خیلی دیر هم باشد.
در سراسر دنیا جنبشهایی برای تغییر وجود دارند. برخیها کوچک و برخی هم گستردهاند. این جنبشها در تلاشند که نظام غذا و نظام اقتصادی حامل آن را به نظامی پایدارتر، سالمتر و عادلانهتر تبدیل کنند. اگرچه عمل این جنبشها ممکن است علیه فرامین اصلی این نظام سرمایهدارانه باشد، با این حال، برخی از آنها تا فقط اندازهای و برخی هم کاملا موفق خواهند بود. به عبارت دیگر، در اغلب موارد فعالیت این جنبشها علیه نظامی به شدت مقاوم است. از این رو هرچه به تغییرات بزرگتری نیاز باشد، برای موفقیت به جنبشهای گستردهتر و سازمانیافتهتری هم نیاز است. بسیار مهم است که نسبت به دشواریهای چنین تغییرات مهمی که خواهانش هستیم واقع بین باشیم. اما واقعگرایی نباید دلیلی برای بیعملی و ناامیدی باشد. یادمان نرود در دنیایی زندگی میکنیم که دگرگونیهایی اینچنین هم به یک امکان واقعی و هم به نیازی مبرم بدل شدهاند.
از دید من، هدف کلی ما در بلندمدت یافتن راههایی اس برای پاسخگوتر ساختن نهادهای سیاسی و اقتصادی به عموم مردم و از این طریق افزایش دموکراسی. دو تا از مهمترین نهادهایی که دموکراتیک شدن آنها ضرورت دارد شرکتها و بازارها هستند. این ادعای من ممکن است کسانی را که میپندارند این نهادها همین حالا هم دموکراتیکاند متعجب سازد. اما چگونه میتوان شرکتها را دموکراتیک نامید وقتی عملکردهای داخلیشان بر عموم مردم آشکار نیست، وقتی هدفشان به حداکثر رساندن سودآوری کوتاهمدت برای عدهی قلیلی از نخبههای غالبا ثروتمند است؟ و چگونه میتوان بازارها را دموکراتیک نامید وقتی هزینههای عظیم اجتماعی از قیمتهای بازار مجزا شده و به راحتی در جعبه سیاههایی با نام «اثرات بیرونی» انداخته میشوند؟ اگر قرار است شرکتها دموکراتیک و پاسخگو باقی بمانند باید تمامی معاملات و فعالیتهای آنها روشن و شفاف باشد – این شفافیت وقتی بدست خواهد آمد که شرکتها دیگر به عنوان شخصیتهای حقوقی «خصوصی» در نظر گرفته نشوند. بازارها هم میتوانند دموکراتیکتر شوند اگر عموم مردم در آنها مشارکت کنند و به این ترتیب قیمتهای بازارها هر چه بیشتر به هزینهها و منافع اجتماعی واقعی نزدیکتر شود. هزینهها و منافعی که رفاه بلندمدت نوع بشر را در نظر داشته باشند. همچنین با بازتوزیع ثروت میتوان میزان تقاضا را به نیازهای اجتماعی نزدیکتر کرد. علاوه بر این موارد، اگر میخواهیم به طور کارآمدتری برای رفع مشکلات واقعی جهانی اقدام کنیم، باید راههایی برای به وجود آوردن نهادهای سیاسی مقتدر و پاسخگو در تمامی سطوح، بهویژه در مقیاس جهانی، پیدا کنیم. در حال حاضر نهادهای سیاستگذار جهانی در مواجهه با مشکلات جهانی به طور تاسفباری بیصلاحیتند. همچنین دولت – ملتهای جاهطلب بهجای آنکه وسیلهای برای مواجههی درست با مشکلات جهانی داشته باشند تا حد زیادی به مانعی در این راه تبدیل شدهاند.
ما در عصر ترس زندگی میکنیم. در عصر منافع قدرتمندی که اطلاعات گمراهکننده میپراکنند. در عصری زندگی میکنی که صور گوناگون مصرفگرایی شهروندان را از سیاست دور میکنند. ترس حاکم بر ما، انبوه اطلاعات گمراه کننده و نگرشهای سیاست زدوده شده، همگی باعث شده تا خیلیها در نهایت احتیاط بنویسند یا حرف بزنند. البته که در اظهار ادعاهای درست رعایت حدی از احتیاط شرط عقل است. اما در عین حال وقتی میخواهیم از منظر مشخصی استدلال کنیم، کاری که من در این کتاب کردهام، استدلالمان باید تا حد ممکن قاطع و روشن باشد. تنها از طریق مواجههی نگرشهای سازنده است که میتوان به سطحی از عقلانیت رسید. عمل عقلانی بستگی به این دارد. ما نباید بگذاریم که «سونامیهای خاموش» که در واقع نه سونامیاند و نه خاموش، ما را با خود ببرند. (رابرت آلبریتون، ۲۰۰۸)
فهرست مطالب
- پارهی نخست: مقدمات
فصل اول: مقدمه
- پارهی دوم: شناخت سرمایهداری
فصل دوم: ساختارهای ژرف، سرمایهی کشاورزی و غذا را اداره میکنند
فصل سوم: مرحلهی مصرفگرایی و ریشههای آمریکایی
- پارهی سوم: تحلیل تاریخی رژیم جهانی غذا، رژیم آمریکامحور
فصل چهارم: رژیم غذا و سلامت مصرفکنندگان
فصل پنجم: سلامت کارگران کشاورزی و غذا
فصل ششم: کشاورزی، تامین غذا، محیط زیست
فصل هفتم: غذا، بازاریابی و حق انتخاب در ایالات متحد
فصل هشتم: قدرت شرکتی، غذا و دموکراسی لیبرال
- پاره چهارم: نتیجهگیری
فصل نهم: کشاورزی، غذا و پیکار برای دموکراسی، عدالت اجتماعی، سلامت و پایایی
منبع: سایت انسان شناسی و فرهنگ