به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه ایران؛ سودابه فضایلی مصاحبه ای با روزنامه ایران انجام داد که بدیم شرح است:
آیا هنر و هنرمند قابل تعریف است؟
- اول ببینیم شما از من در جایگاه یک نویسنده سئوال میکنید یا در جایگاه یک پژوهشگر/ مترجم با گرایش اسطوره و نماد. در جایگاه اول یعنی یک نویسنده، باید پرسید شما جوانی را که از بیست تا سیسالگی قصه نوشته و از فشار رمانهای رئالیست-سوسیالیستی غالب و شولوخوفیسم جابر، از مملکت بار بسته و رفته هنرمند میدانید؟ همو که بعد از شصتسالگی چون دیگر از آدمها نمیترسیده، کتابهای آن دورهاش را دارد به تدریج چاپ میکند. و یا او را که در جایگاه دوم به عنوان مؤلف/مترجم پس از ده سال بازگشته و در قلعهای خود را پنهان کرده تا با تیغ نقادان بیفضل و پرمدعا قاچقاچ نشود، هنرمند میدانید؟ باید بگویم به راحتی میتوان تعریف مغلقانهای را از هنر و هنرمند از اینترنت و کتابها استخراج کرد و با فضلفروشی رایج آن را ریسه کرد، اما بگذارید به شما بگویم هنرمند واقعی که هنر خود را دستنخورده و پاک در این آب آلوده حفظ میکند، کسی است که نه تأمین اجتماعی دارد نه حمایت مردمی و نه هنگام عرضهی کار امکانی برای این عرضه و در این جنگ همهسویه توانی برای بقا. هنرمند واقعی یک کرگدن است با پوستی ضخیم، اما گمان نبرید که سوزن بر او کارگر نیست، از جای نیش تیز بیاعتنایی چه خونها که میآید حتی از پوست کلفت کرگدن. چه همه میشناسم هنرمندانی را که برای تنازع بقا، فعلگی میکنند تا آنچه از آنها بیرون میجوشیده و در خصلت روحیشان بوده را پنهان کنند و سر فرود نیاورند در مقابل بیوجهیها، و فشار ابتذالطلبی، و یکشکلطلبی میانمایگان. حال بگویید از کدام جایگاه میخواهید که هنر را تعریف کنم. آیا میخواهید از هنری بگویم که بیپروا و بیمحابا، بینگاهی به زمان و مکان بیرون میترکد، و چیزی جلویش را نمیتواند گرفت و از نفس ملهمه برآمده حتی اگر هنرمند گمان برد که از خود اوست. این مقوله همانست که هنرمند، جز برملاکنندهی یک راز پنهان نیست. او سفارش نمیگیرد و کاری با کرونوس ندارد، کرونوس از او عقب افتاده و او حتی نمیداند آنچه برملا کرده، کِی آمده و کِی رفته و چرا رفته. او در مقابل آنچه بر او فرود آمده بیاختیار است و بیمهار. شما از یک نظریه پرداز بپرسید هنر چیست، نه از من که شبیه حکایتی در فیه مافیه خود سردم بود و به هوای پوستینی در آب جهیدم ، اما در عوض، خرسی مرا در آغوش گرفت و خلاصی از دستش ممکن نیست. هنر و هنرمند عجیناند، هنر مبتلابه هنرمند است و خلاصی از آن ممکن نیست. ولی آنها که در فن هنر سالارند و به راحتی آن را فراموش میکنند، آنها هنرمند نیستند، فنسالاران هنریاند.
- برخی بر این باورند که چون در جهان هستی امور معنوی قابل تعریف نیستند نمیتوان بر اساس ملاک و مولفههایی مشخص تعریفی جامع از هنرمند ارائه کرد.
- گفتهاید معنوی و معنوی در بنواژه شناسی به معنویت میرسد و شاید امری معنایی و ذهنی برای هنر صادقتر باشد و بنابراین آنانکه بر این باورند حق دارند که هنرمند را بارز این معنا بدانند و فارغ از مولفهای برای تعریف.
- آیا با این نظریه که هنر همانند ادب و عرفان از معارف ذوقی و شهودی به شمار میآِید و با نوعی الهام و اشراق همراه است طبق قول شرقیها به سلوک باطنی و به بیان غربیها به تجربه درونی نیاز دارد؟ بر این اساس به نظر شما میتوان تعریف افرادی چون لئوناردو داوینچی مبنی بر این که هنر در ذات خود بی نیاز از جان هنرمند نیست و هنرمند باید جانش را پاک و زلال کند را پذیرفت و آن را جزو مولفههای لازم هنرمند عنوان کرد؟
- شما ادب را همردیف عرفان آوردهاید در حالیکه معرفت به حق یا عرفان و ادب از یک مقوله نیستند و لزوماً یک عارف، ادیب نیست و یا یک شاعر، عارف نه، و بعد ذوق و شهود را در کنار هم و احتمالاً به ترادف آوردهاید، اما میتوانید هنر را به ذوق و ذائقه ربط دهید اما به شهود نه، و عرفان هم ذوقی نیست بلکه شهودی است و عارف شاهد بر حقیقت است. اشراق نیز اگر آنچه در تعریف روح آمده بپذیریم، که روح یک اضافهی اشراقی است، و عارف کامل وقتی در خود فرو میرود این اضافهی اشراقی را کشف میکند و بر آن شهود دارد، با این اوصاف هنر را الهامی میتوانید بگویید اما اشراقی نه. بدین تعریف سلوک باطنی شرقیها شامل عرفا میشود و امیدوارم مولانا و حافظ را نخواهید جزء هنرمندان بیاورید که آنها عارفان کاملی بودند که به وسیلهی هنر بیان موضوع میکردند. اما تجربهی درونی غربیها چرا، چون اگر خیالی در درون نبافی نمیتوانی آن را به صورت هنر متجلی کنی. اما در مورد واژهی جان هم اجازه بدهید بگویم جان قوهی حیاتی است که در جماد و نبات و حیوان و انسان وجود دارد و بعد از مرگ از بین میرود، جان را نمیباید با روح ملکوتی تخلیط کرد، که منظور لئوناردو به یقین روح ملکوتی بوده و نه جان، چون بر زمین، هنر فقط از آن انسان است و این انسان است که دارای روح ملکوتی است، و تزکیهی نفس خاص روح است نه جان. باری روایت شده که هنرمندان روحی رقیقتر دارند پس آمادگی بیشتر برای زلالیت، و چه خوب که هنر وسیلهای شود که هنرمند به زلالیت برسد، اما نگفته پیداست که بسیارند هنرمندانی که هنرشان محل اعتبار است اما به هیچ تبلور و شفافیتی در اخلاق نرسیدهاند، زیرا جمال و زیبایی، صفت هنر در اینجهان است، اما در عالمی دیگر جمال و زیبایی جنبهای روحی دارد و لزوماً هنری نیست. پس برای هنرمند، اجباری برای رسیدن به زلالیت در کار نیست. اگر هنرمند از هنر خود چون وسیلهای برای تزکیه استفاده کند فبهالمطلوب.
- دلیل رمزگونه بودن زبان هنر و عرفان چیست؟
- در مورد رمزبارگی از قضا شما میتوانید هنر و عرفان را در کنار هم بیاورید، اما رمز و راز حق، به معرفت شناخته میشود، و رمز و راز هنر در روان هنرمند شکل میگیرد، سپس بارز میشود، و مخاطب آن را با پنج حس ظاهر میگیرد و در روان خود آن را درک میکند. این، یک ارتباط پایاپای میان ذهنیت و عینیت هنرمند و مخاطب است.
- آیا برای هنرمند مهم است که اثری که آفریده مورد پذیرش مردم هست یا نه؟
- در هنگام خلق نه، ولی در هنگام عرضه مقبولیت نزد یک نخبهی هنر، مایهی دلگرمیاست، و حتی گاه موجب ادامه. ناگفته نگذارم که ادبا، و هنرمندانِ تجسمی از جمله نقاشان و تندیسگران و یا موسیقیدانان در زمان خلق مبرا از هر گونه چونوچرا هستند، بعد گرفتار ناشر، یا گالریدار و مجموعهدار میشوند، و سرآخر گرفتار رأی گاه کجِ مدعیان. اما سینماگر و کارگردان تئاتر از زمان خلق گرفتار تولیدگراند.
- به اعتقاد شما آیا هنرمند شهرت و دوامش را از راه نفوذ بر مردم دارد یا تبلیغات؟ آیا این نوع تبلیغات برای هنرمندان واقعی هم لازم و ضروری است. تا چه میزان؟
- این عصر، عصر رسانه و تبلیغ است، هیچ فرقی نمیکند، هنر خالص و پیشرو یا مبتذلات و میانمایگیهایی به اسم هنر، هردو از رسانهها برای معرفی کمک میگیرند. اگر رسانهها به دست میانمایگان باشد هیچ امکانی برای هنر پیشرو و محض نخواهد بود و فقط مبتذلاتی به نام هنر تبلیغ میشود. اما شهرت پس از خلق هنر و از طریق رسانههاست و به هیچوجه نمیتوان خلوص یا عدم خلوص هنر را از طریق شهرت سنجید. یاد پسران باخ میافتم که در زمان حیات پدر معروف بودند و خود باخ نه چندان معروف و امروز پسران باخ را کسی نمیشناسد، اما باخ، باخ است. شهرت در زمان حیات هنرمند کاملاً مربوط به رسانههاست و تازه بعد از مرگ هنرمند است که هنر هنرمندی بر شانهی خدای زمان مینشیند و شاید شهرتی برایش به بار آورد، که موجب دوام هنر او خواهد بود در آینده.
- تعریف شما از هنرمند چیست و تفاوت و تمایز آن با شاغل هنری چیست؟
- تعریف هنرمند را قبلاً گفتم، اما منظور شما را از شاغل هنری نفهمیدم، آیا منظورتان کسی است که حرفهاش هنر است، و به طور حرفهای هنر خلق میکند؟ خوب معلوم است اگر هنرمند حرفهای نباشد، هنرش یک سرگرمی است. در هنر آماتوریسم وجود ندارد. میدانید در زبان فرانسه به هابی یا سرگرمی میگویند ویولن دَنگر، و این ترکیب از آنجا آمده که اَنگر،نقاش معروف فرانسوی که حرفهاش نقاشی بوده در روزهای شنبه و یکشنبه، ویولن میزده.