فرهنگ امروز/ محمدتقی فاضلمیبدی:
اینکه گویی من این کنم یا آن کنم
خود دلیل اختیار است ای صنم
صحبت از جبر و اختیار، تاریخ طولانی دارد. اینکه بحث در جبر و اختیار چه مواردی است جای خود اما در مبحث جبر، یکی از موضوعات مختلف، تقدیرگرایی است. تقدیرگرایی از نظر تاریخی به دوران معاویه برمیگردد؛ معاویه تعدادی متکلمدرباری داشت که به جبر و تقدیرگرایی معتقد بودند، یعنی هرچه بر مردم میگذرد بهدلیل تقدیر و جبر است و در دست مردم نیست که بتوانند مسائل را تغییر بدهند و اگر حاکم ظالمی هم بر آنها حاکم است، کار و تقدیر خداوند است و این رویهای بود که دستگاه تبلیغاتی معاویه بهراه انداخت و کسانی هم که با این تقدیرگرایی مخالف بودند بهدست معاویه شهید شدند. درواقع این مسأله ریشه تاریخی داشت برای حفظ حکومتها و اینکه کسی درمقابل حاکمان نایستد؛ این خصوصا با اساس قرآن مخالف است. خداوند به انسان قدرت عقل و قدرت اختیار داده تا سرنوشتش را بهدست خود بسازد.
آدمی باید دنبال تغییر خود و جهانش باشد. اینکه قرآن تأکید دارد انسانها اول باید خود را تغییر بدهند تا جامعه را متحول کنند، نشاندهنده این است که قدرت تغییر در انسان است. تقدیر درمقابل تغییر است. تقدیر یعنی اینکه شما نمیتوانید کاری انجام بدهید اما تغییر گویای این است که انسان میتواند سرنوشت حتمی خود را تغییر بدهد، بنابراین من بر این عقیدهام که تقدیر یک ریشه سیاسی دارد و حکومت بنیامیه آن را بنا کرده است. براساس تغییر است که آدمها وظیفه دارند در برابر بدیهای جامعه بایستند و آن را تغییر بدهند. در ایدئولوژی ما چنین چیزی وجود ندارد چون در قرآن و روایات ما بهطور مستمر تأکید بر حرکت، امر به معروف و نهی از منکر، کار و جهاد شده است. اگر تقدیری از ابتدا وجود داشت هیچگاه به حرکت و تغییر تاکیدی نمیشد. به قول مولوی؛ با توکل زانوی اشتر ببند. با توجه به چیزی که در روایات و دین ما هست، مسأله تقدیر و جبرگرایی با دین نمیسازد.
فلسفههایی که در دنیای امروز وجود دارد، یکی از بحثهایش این است که ما باید دنیا را تغییر بدهیم. سرنوشت سیاسی و علومی مانند اقتصاد، سیاست، جامعهشناسی و... همگی ایجاد شدند تا بشر شرایط و دنیای خود را تغییر بدهد. بهعنوان مثال در عصر سنت، مرکب آدمی اسب و شتر بوده و میشود گفت آدمی زندگی ساده و بسیار سنتیای داشته که در آن نه خبری از آب و برق بوده و نه وسایل پیشرفته امروزی، بشر از زمانی توانست به شکل امروزی زندگی کند که دست به تغییر زد نه تقدیر. اگر آدمی تنها به تقدیر پایبند بود همهچیز را رها میکرد و معتقد بود خواست خدا بوده که چنین شرایطی پیش بیاید و در مقابل ظلم بیتفاوت بود و منکرات اجتماعی برایش اهمیتی نداشت. اینکه به ما دستور دادهاند در مقابل ظالم ساکت نباشیم و با منکرات مقابله کنیم نشان از این دارد که ما باید دست به تغییر بزنیم. در زمان حمله مغولها به ایران، بسیاری گوشهنشینی را برگزیدند و معتقد بودند که دعا میکنند دفع بلا شود و نتیجه آن، این شد که آن بلاها بر سر ایران آمد. اگر اینگونه نبود همه با هم متحد در برابر ظلم میایستادند، خیلی از مشکلات برای این کشور پیش نمیآمد.
اینکه گویی این کنم یا آن کنم/ خود دلیل اختیار است ایصنم... درواقع شعرا و عرفای ما نیز ما را به این دعوت کردهاند که اختیار سرنوشت خود را به دست بگیریم. متاسفانه با اینکه در دین ما همیشه تأکید بر حرکت و تغییر و اختیار شده ولی هنوز شاهدیم که در جامعه ما نوعی تقدیرگرایی عوامانه رواج دارد و برای مقابله با چنین طرز تفکری باید مبلغین و ادبای ما وارد عرصه شوند و با تبلیغات مانع ادامه چنین تفکری شوند چون این طرز فکر، رواج خرافهگرایی است و بسیار خطرناک خواهد بود.
آدمی برای اینکه از زیربار مسئولیت شانه خالی کند، میشود تقدیرگرا. اگر روزی برسد که مردم از این خرافه دست بردارند، همه احساس مسئولیت کرده و شروع به تلاش میکنند تا چیزی که مطلوب است را به دست بیاورند، در این حالت است که کشور به سوی توسعه حرکت میکند و بسیاری از مشکلاتی که امروزه با آنها دست به گریبانیم، حل خواهند شد.
منبع: روزنامه شهروند