به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ در این مقاله آمده است: «با سرزمینهای دوردست، رژیمهای جبار و تمامیتخواه، مدار جادوگری و ماجراحوییهای فضایی خداحافظی کنید و سلام کنید به داستانهایی درباره دبیرستانها، نگرانیهای نوجوانان و (تقریبا) دنیای واقعی. اگر به عناوین کتابهای پرفروش اخیر نگاه کنید به ما میگویند که واقعگرایی بازگشته است.
به چه کسی یا چه چیزی این تغییر را باید نسبت دهیم؟ تغییری که در چند سال گذشته حرکت رو به رشدی داشته است. نخست میتوانیم این تغییر را در آثار «گراهام گرین» مشاهده کنیم. اگرچه «خطا در ستارههای ما» نخستین کتاب او نیست اما، به طور غیرقابل انکاری یکی از رمانهای بسیار موفق این نویسنده محسوب میشود و تاکنون در سطح جهانی به عنوان رمانی برای نوجوانان شناخته میشود.
داستان «خطا در ستارههای ما» قلمروهای دوردست یک پادشاه و آیندههای جهنمی رخ نمیدهد بلکه، داستان در شهر کاملا واقعی در امریکای قرن بیستم میگذرد. «گرین» در این کتاب از مردمان واقعی الهام گرفته و کتابی نوشته است درباره چیزی آزار دهنده که برای میلیونها انسان در زندگی واقعی رخ میدهد و مردم این کتاب را دوست میدارند، برای آن وقایع گریه میکنند و نگران میشوند؛ درست همان گونه که نسبت به «هری پاتر» یا «تشنه بازی» (Hunger Game) ابراز احساسات میکنند.
همزمان با «گرین» با موج جدیدی از نویسندگان داستانهای نوجوانان، همچون «رینبو راول» مواجه هستیم. داستان صادقانه درباره سختی و عشق «راول»، با عنوان «الینور و پارک» نوجوانان و بزرگسالان را یکسان میبیند. «جندی نلسون»یکی دیگر از چهرههای درخشان داستانهای واقعگرای نوجوانان محسوب میشود؛ کتابهای «آسمان همه جا هست» و «به تو خورشید را خواهم داد»، هر دو درباره همخونی و غم و اندوه هستند.
به نظر میرسد دلیل اینکه کتابهای واقعگرایانه دوباره رو به فزونی گرفته این است که نوجوانان بهسادگی میتوانند با شخصیتهای آنها ارتباط برقرار کنند؛ شخصیتهایی که اغلب کامل نیستند و مصائب همسان با خوانندگان آنها مواجه میشوند. در داستان «الینور و پارک»، شخصیت «الینور» خودآگاه و محتاط است و «لنی» خجالتی و اندوهناک – و هیچکدام از آنها دختران بازیگوش و خیالباف نیستند؛ آنها دختران نوجوان ساده هستند که در موقعیتی باورپذیر قرار دارند(حتی اگر اغراق هم شده باشد آنها همچنان برای خواننده آشنا هستند). همه کتاب «تشنه بازی» را دوست دارند اما خوانندگان قادر نیستند به طور کامل با شخصیت «کاتنیس» ارتباط برقرار نمیکنند و خوشبختانه، مجبور نمیشوند تا به میدان نبرد مخصوص کودکان بروند و یکدیگر را بکشند.
واقعگرایی معاصر همچنین به یکی از سبکهای برتر نویسندگان انگلیسی بدل شده است. «بیانیهای درباره چگونه میشود جالب بود» نوشته «هولی برن» واقعیترین تصویر از زندگی نوجوانان دوره تحصیلی راهنمایی به دست میدهد؛ این تصویر به طور کامل قابل برقراری ارتباط، صادقانه و امیدبخش هستند. جدیدترین کتاب «استیون کامدن» با نام «این درباره عشق است» یکی دیگر از نمونههای کتابهای واقعگرا است؛ زندگی ناکامل شخصیت «لوک» موضوعی است که بسیاری آن را تجربه کردهاند اما تا کنون درباره آن چیز زیادی نوشته نشده است؛ درباره خشونت و کلاس درس. رمان «مابقی ما اینجا زندگی میکنیم» کتاب جدید «پاتریک نس» که اوایل تابستان منتشر شد، نمونه برجستهای از داستانی است که بر پسری معمولی که چیزهای معمولی میخواهد تمرکز دارد: تمامی اتفاقات در زندگی خصوصی او رخ میدهند زیرا باید گفت در زندگی واقعی نیز همینگونه است؛ این طور نیست؟
برای برخیها کتابهای واقعگرا میتوانند آنقدر به خواننده نزدیک شوند که آسایش را آنها بگیرند. با داستانهای «ویرانشهری» و خیالی ما میتوانیم از زندگی واقعی فاصله بگیریم؛ حتی اگر شخصیتها با مشکلات همسان مشکلات ما مواجه شوند اما، در رمانهای واقعگرا بازتاب واقعیت آنچنان جزء به جزء نمایش داده میشوند که میتوانند وحشتآفرین شوند.
میتوانیم «کاتنیس» را برای ارادهاش تحسین کنیم و یا «هری پاتر» را برای شجاعتش اما، هنگام خواندن داستانهای ویرانشهری و خیالی مشکلات و مسائل شخصیتها اغلب بیگانه و ناملموس هستند در حالی که در داستانهای واقعگرا این مسائل به سادگی میتواند برای خواننده هم اتفاق بیفتد. به نظر میرسد این بخشی از دلایل این باشد که رمانهای واقعگرا به این اندازه زیاد مورد استقبال قرار میگیرند. نوجوانان با دوران دشواری روبرو هستند – فشار امتحانات، چشمانداز شغلی اندک، رفتارهای قلدرمآبانه و شخصیتهای عجیب و غریب که کارهای خارقالعاده انجام میدهند، احمقانه به نظر میرسند؛ و برخی اوقات به طور محض مضحک است که درباره آنها کتاب بخوانیم در حالی که بیعدالتیهای فزاینده و ترس و وحشت در دنیای واقعی موضوعاتی هستند که میتوان درباره آنها کتاب نوشت. و نیز به نظر میرسد، نویسندگان و ناشران به این حقیقت دست یافتهاند که نوجوانان دوست دارند درباره داستانی گریه کنند یا مایلند درباره داستان دیگری بخندند. ممکن است این موضوع کمی خودآزاری به نظر برسد اما، برخی وقتها خواندن درباره چیزهای به شدت وحشتناک در زندگی باید باید انجام شود تا به یاد ما بیاورند که چقدر ما خوشبخت هستیم و یا اینکه در میانه مشکلات تنها نیستیم.
افزایش داستانهای واقعگرا به عنوان یک گونه ادبی همچنین به کمرنگ شدن چیزهایی که پیش از این تابو و ممنوع محسوب میشدند با هدف آشنایی نوجوانان و نمایش بدی های آنها، کمک کرده است. البته شاید برخی نویسندگان تلاش کرده باشند تا چنین چیزهایی را در داستانهای ویرانشهری و خیالی بگنجانند اما در این گونه کتابها پیامها به سختی دریافت میشوند. به عنوان مثال درباره آزار و اذیت دیگران یکی از بزرگترین مشکلات این است که بدانیم جامعه ما چگونه با آن برخورد میکند؛ بنابراین، اگر چنین موضوعی را در دیگر گونههای آثار ادبی وارد کنیم بدین معنی است که که برخی از مشکل را نادیده گرفتهایم. در حالی که اگر در یک داستان واقعگرا به آن بپردازیم، به مردم این اجازه را دادهایم تا به طور کامل خود را در موقعیت قرار بدهند و به طور موثرتری احساس همدردی کنند. به همین صورت، نوشتن درباره موقعیتهایی که واقعا وجود دارند به خواننده کمک میکند تا تفاوتهای آنها با خودشان را بهتر بپذیرند. کتابهای واقعگرا به خوانندگان این اجازه را میدهد تا احساسات همدلی و همدردی را در خود ارتقاء دهند اما در هیچ گونه ادبی دیگری این اتفاق نمیافتد.
در نهایت، حتی رمانهای واقعگرا نوجوانان میتواند یک خواننده را دور دنیا بگرداند. خواندن درباره شخصیتهایی که دشواریهای زندگی واقعی را تجربه کردهاند اگر نه بیشتر، میتـواند به همان اندازه مفید باشد که خواندن درباره دنیاهای دیگر. از یک آپارتمان شهری تا خانههای ویلایی بیرون شهی، واقعگرایی به خواننده اجازه میدهد تا همه چیز را تجربه کند و نسبت به آن دید بهتری داشته باشد. با خواند داستانهای واقعگرایانه بیشتر از آموزههای مدرسهای درباره دیگر کشورها، فرهنگها، مردم و سیاست میآموزیم.»