به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه اعتماد؛ محسن آزموده به بهانه ٣٠ تیر و انتشار تاملی در نگرش سیاسی مصدق نوشت:
برخی رویدادها نه فقط از حافظه تاریخی یك ملت محو نمیشوند كه در هر دورهای فشار خود را بر ذهن و ضمیر آن قوم زنده میدارند. خصلت تعیینكنندگی این رویدادها تنها به زمان ماضی ختم نمیشود، یعنی اهمیت آنها در این نیست كه آغازگر یا نقطه پایانی بر یك روند و جریان بودهاند و تكلیف بسیاری از امور را روشن كردهاند و خود به ابهامهای تازه دامن زدهاند بلكه اینجا و امروز و اكنون نیز همچنان موثرند، به این معنا كه بازیگران امروزین تاریخ نیز گریز و گزیری از تعیین نسبت خود با این وقایع ندارند و اگر تاریخ به مثابه حافظهای زنده برایشان اهمیت دارد، ناچارند كه موضع خود را در قبال آن روشن كنند. دیگر ویژگی این رویدادها آن است كه به مثابه تلاقیگاه نیروها و جریانهای سیاسی و اجتماعی هستند، یعنی در آنها انرژیهای ذخیره شده سیاسی و اجتماعی به ناگهان و در نتیجه تصادمی آگاهانه یا (بیشتر) ناخودآگاه و محصول عواملی متعدد و غیرقابل احصا، بالفعل میشوند و به مثابه انفجاری ناخواسته تاثیراتی در سه سطح كوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت تاریخی (به تعبیر اصحاب مكتب آنال) به جا میگذارند.
در روزشمار وقایع سالهای پایانی دهه بحرانی ١٣٢٠ خورشیدی و سالهای آغازین پیوسته با آن نام چند روز بیش از بقیه در ذهنهای تاریخی تكرار میشود: ٢٩ اسفند ١٣٢٩، ٣٠ تیر ١٣٣١، ٩ اسفند ١٣٣١، ٢٥ مرداد ١٣٣٢ و در نهایت ٢٨ مرداد ١٣٣٢. با توجه به مقدمهای كه آمد بدون شك تاریخ ٣٠ تیر در رویدادهای موسوم به نهضت ملی ایران كه با كوششی برای ملی كردن صنعت نفت از یك سو و تلاشی در راستای احیای حیثیت پارلمان از سوی دیگر (در نتیجه اعتراض به انتخابات مجلس شانزدهم) آغاز شد و به كودتای مرداد ١٣٣٢ ختم شد، یك روز بهیادماندنی است، یعنی اولا به دلیل خونهایی كه از ملت ریخته شد و زخمی كه بر پیكره انسانیت زمانمند به جا گذاشت، فراموشناشدنی است، ثانیا ویژگی تعیینكنندگی داشت، یعنی تا حدود زیادی تكلیف روندی را كه از سالهای پایانی این دهه آزادی و آشوب آغاز شده بود، روشن كرد و چهره سرراست و قابل استنادی از بازیگران و نیروهای سیاسی از دربار و بیگانگان گرفته تا نیروهای ملی و گروههای سنتی و جریانهای منفعتطلب و سودجو به نمایش گذاشت. ثالثا ٣٠ تیر آوردگاهی برای برخورد همه این گروهها بود، تا جایی كه شیوه نقشآفرینی بازیگران عمده عرصه سیاسی و اجتماعی ایران در یك سال پس از خود را آشكار كرد و روشن ساخت كه هر كس كجاست و در كدام نقطه ایستاده است.
در پرتو ٣٠ تیر زمینه اختلافات و تضادها میان نیروهای متكثر سیاسی و اجتماعی ایران آن روز روشن و آشكار شد كه هر فرد و گروهی به راستی چه میخواهد و در كدام جبهه موضعگیری كرده است. امروز نیز پس از گذشت ٦٣ سال از آن رویداد بازخوانی ٣٠ تیر بدون این آشكارگی امكانپذیر نخواهد بود، با این توضیح كه رویداد ٣٠ تیر را همچنان كه در نتیجه تاریخی روزها و ماههای پیش از آن میخوانیم، به وقایع پس از آن به خصوص ٢٨ مرداد نیز باید توجه كنیم. به تعبیر روشنتر حضور تاریخی مردم در ٣٠ تیر ١٣٣١ را اگر فارغ از غیاب معنادار ایشان یك سال و یك ماه بعد در نظر آوریم، تنها وجهی از فیل در تاریكی را لمس كردهایم و نمیتوانیم تمام وجوه معنایی متكثر این حضور را دریابیم.
ویژگی آشكاركنندگی ٣٠ تیر حتی در آثار و ادبیاتی كه در طول بیش از شش دهه گذشته از آن روزگار پدید آمده نیز تاثیرگذار بوده است. در تمام این سالها صدها كتاب و هزاران مقاله درباره نهضت ملی شدن نفت و رویدادها و بازیگران آن از سوی محققان و سیاستمداران و اهل ذوق ایرانی و بینالمللی نگاشته شده است؛ آثاری كه بدون تردید از حیث ارزش علمی و تحقیقی یكسان نیستند و شمار بیشتر آنها از سطح خاطرهنویسی و گفتارهای آرزواندیشانه یا سوگیرانه فراتر نرفتهاند. اما در این میان معدودی آثار توسط پژوهشگرانی دانشگاهی در ایران و خارج از آن نوشته شدهاند، كوشیدهاند فراسوی حب و بغضهای شخصی رویدادها و وقایع را در بستر تحولات ساختاری اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داخلی و بینالمللی بررسی كنند و كنشگران فردی را در تعامل با روندهای ساختاری قضاوت كنند. پژوهشگرانی چون محمد علی موحد، یرواند آبراهامیان، محمدعلی همایون كاتوزیان، مارك گازیروفسكی و فخرالدین عظیمی از این دستهاند.
این محققان هر یك از منظر خاص خود وقایع نهضت ملی ایران را در چارچوبی فراتر از ارزیابیهای جزیینگرانه یا توطئهاندیشانه بررسی كردهاند و كوشیدهاند نقش عوامل كلانتر داخلی و خارجی در به وقوع پیوستن آن گونه این رخداد را بررسی كنند. این البته به آن معنا نیست كه این محققان موضعی مشخص درباره این رویداد ندارند بلكه چنان كه بالاتر نیز تاكید شد، از قضا خصلت اساسی نهضت ملی به طور عام و رویداد ٣٠ تیر به شكل خاص آن است كه نمیتوان درباره آن اعلام موضع نكرد. درك این ادعا بدون توجه به بستری كه وقایع نهضت ملی طی آن رخ داده امكانپذیر نیست. این نكتهای است كه بهتر از هر كسی فخرالدین عظیمی، استاد تاریخ دانشگاه كانه تیكت و از جدیترین پژوهشگران تاریخ معاصر ایران كه آثاری اساسی چون بحران دموكراسی در ایران و حاكمیت ملی و دشمنان آن را نگاشته در نوشتههایش به آن توجه میدهد.
عظیمی این نكته را كه پیشتر به تفصیل در كتابهای مذكور بیان كرده بود، در مجموعه مقالهای كه به تازگی تحت عنوان «تاملی در نگرش سیاسی مصدق» به همت انتشارات خجسته منتشر شده است، بازگویی میكند. این مجموعه كه با زیر عنوان «گفتارهایی در تاریخ، سیاست و فرهنگ سیاسی در ایران» به چاپ رسیده شامل هشت مقاله و نوشته از عظیمی با این عنوانهاست: مشروطیت و چالش حكومت، انتخابات بدون حق انتخاب؟، تاملی در نگرش سیاسی مصدق، قوامالسلطنه و سودای قدرت، رویارویی انگلستان با حكومت مصدق، صد سال تكاپو در آرزوی بهروزی، در جستوجوی آرامش و هویت انقلاب مشروطه.
چنان كه از عناوین نیز برمیآید، چهار مقاله از این گفتارها مشخصا به نهضت ملی ایران اختصاص یافته است. نكته محوری و كلیدی دیدگاه عظیمی در تحلیل وقایع این سالها آن است كه او نهضت ملی و رویدادهای آن را منتزع از جستوجوی مردمسالاری و كشاكش ١٠٠ ساله ایرانیان با خودكامگی ارزیابی نمیكند. به تعبیر روشنتر از دید این پژوهشگر تاریخ سیاسی معاصر ایران را باید در چارچوب تلاش یك ملت برای نیل به دموكراسی، مشروط كردن قدرت، نیل به حاكمیت ملی و ارتقای مردم از سطح رعیت به شهروند ارزیابی كرد. از این منظر یكایك وقایع و عمل كنشگران فردی و جمعی را میتوان تلاشهایی در راستا یا تقابل به این غایت كلی بازخوانی كرد.
با این توضیح شاید بهتر بتوان این ادعا را كه در قبال وقایعی چون ٣٠ تیر ناگزیر از اتخاذ موضع هستیم، روشن كرد. مساله بر سر علاقه شخصی به این یا آن كنشگر سیاسی- اجتماعی یا تعلق خاطر به این دیدگاه یا دیگری نیست، بحث بر سر انتخاب میان مشروطیت و خودكامگی است، همچنان كه در تحلیلهای متفكرانی چون كارل اشمیت و هانس بلومنبرگ مساله در نهایت انتخاب میان مدرنیته یا عصر پیشامدرن است. مساله این نیست كه مصدق به لحاظ شخصیتی فرد دوستداشتنیتری از قوام است یا اقتدار شخصی و ظاهر شیك قوام امروز به نظر برخی جذابتر از چهره رنجور مصدق است یا خیر. این سوگیریهای شخصی بدون تردید متاثر از گرایشهای فكری كلیتر است، اما تا جایی كه به بحث ما مربوط میشود، اهمیت چندانی ندارد. عظیمی در مقاله قوامالسلطنه و سودای قدرت در مقایسه كوتاهی كه در انتهای آن میان منش سیاسی مصدق و قوام به عمل میآورد، به خوبی این نكته را نشان میدهد. او در توضیح علت شكست قوام در كارزار ٣٠ تیر مینویسد: «سرنگونی نخستوزیری ناكام قوام پایان شكوهمندی برای زندگی سیاسی او نبود. این شكست پیامد مستقیم حسابگریهای نادرست او و یاران بومی و بیگانهاش درباره موضع شاه و مهمتر از آن درباره وضعیت سیاسی كشور و ژرفا و پویایی جنبش ملی بود... سیاست از دیدگاه قوام چیزی جز مسابقه سرآمدان برای كسب قدرت نبود. او درك عمیقی از جنبشها و تحولات اجتماعی و درگیریهای مسلكی نداشت و شیوه رفتار و برداشتهای سیاسی و ذهنیت سنتی او با مقتضیات سیاسی و اجتماعی روزگار پس از ملی كردن صنعت نفت و دوره حكومت مصدق ناسازگار بود؛ دورهای كه تودههای سیاسی شده مردم دل به آرمانهای ملی سپرده نقشی موثر ایفا میكردند و سیاست از حوزه زورآزمایی سرآمدن فراتر رفته به خیابانها كشیده شد».