به گزارش فرهنگ امروز به نقل از هنر آنلاین؛ مرگ، پدیدهای است غیرقابل انکار که هر مخلوقی روزی با آن مواجه و تسلیم بیچون و چرایش خواهد شد. مرگ روی همه چیز و همهکس سایه انداخته است. مردم همیشه درگیر مرگ بوده و خواهند بود. برای همین روی زندگی آنان همواره تاثیر گذارده و میگذارد.
این پدیده عجیب و غیرقابل گریز خیلی زود روی هنر نیز تاثیر خود را گذاشت. این اثر در سنگ نگاره و سنگ نبشتههای به دست آمده کاملا نمود دارد. بعدها که خط اختراع و ادبیات پا گرفت، مرگ به یکی از موضوعهای مهم آن تبدیل شد.
هنرهای نمایشی نیز از بدو تولد با پدیده مرگ مانوس شد که تاکنون نیز ادامه دارد. تراژدیهای زیادی درباره این موضوع نوشته و روی صحنه رفته و میرود. پس از پا گرفتن عکاسی، سینما و تلویزیون و اینترنت، مرگ بر این هنر - صنعتها نیز سایه عمیق انداخت.
سینما از همان آغاز به این پدیده پرداخت و با تصویرپردازی اتفاقات مختلف در رابطه با مرگ توانست از زاویههای مختلف به آن نگاه کرده و روی مردم تاثیر بگذارد.
تلویزیون نیز مانند سینما به این موضوع پرداخته و میپردازد. امروزه هم که اینترنت عالمگیر شده، اثر پدیده مرگ در آن به وضوح دیده میشود.
اکثر فیلمهایی که در خارج از ایران تولید شده، به ویژه آنهایی که در کشورهای صاحب سینما ساخته شده به مرگ به عنوان یک پدیده کاملا ترسناک نگریسته نشده، حتی در فیلمهای ترسناک اتفاقات مرتبط با مرگ ترسناک جلوه داده میشود، نه خود این پدیده شگفت.
در اکثر فیلمها و سریالهای مطرح جهان، مرگ به صورت پدیدهای طبیعی به تصویر کشیده میشود. کمتر اتفاق میافتد آنها مرگ را حربهای برای ترساندن مردم از گناه یا هر کار دیگری نشان دهند. مرگ را به گونهای نشان میدهند که انگار یک ورق از زندگی انسان ورق خورده است.
ژانر فیلمهای ترسناک مقولهای جداست که بحثی جدا میطلبد که در اینجا جای تفسیر و تحلیل آن نیست. آنچه مورد نظر ماست نشان دادن مرگ در فیلمهایی غیر از ژانر ترسناک است. در کشور ما از دیرباز به پدیده مرگ اهمیت فوقالعادهای داده و میدهند. بسیاری از مراسمهای سنتی به جا مانده از نیاکان ما درباره احترام و ترس از مرگ و مرده است.
آثار به جا مانده در سنگ نگارهها و سنگ نبشتههای ایرانی شاهدی صادق بر این ماجراست. در گذشته در ایران برای مردگان آیینهای مختلفی برگزار شده و حتی لباسهای متفاوتی میپوشیدند.
ادبیات غنی ایران پر است از اشعار و داستانهایی که درباره مرگ و درگذشت بزرگان است. همواره در طول تاریخ، کشور فرهنگخیز ما، در حوزه ادبیات و به خصوص شعر همواره حرفهایی برای گفتن داشت و دارد. با آمدن سینما به ایران و در پی آن تلویزیون، مرگ هم به عنوان موضوع و پدیدهای خاص وارد این عرصه شد. متاسفانه از همان روزی که پای مرگ به فیلمهای سینمایی و تلویزیونی ایران باز شد، همواره به عنوان واقعهای تلخ به آن نگاه شده و میشود. نگارنده حتی یک مورد را نیز در فیلمهای سینمایی و تلویزیونی به یاد ندارد که به مقوله مرگ به عنوان بخشی از زندگی انسان نگاه کرده شده باشد. صحنههایی که از گذشته به یاد آورده یا امروز در فیلمهای ایرانی میبینم، بر سر و سینه زدن، خاک پاشیدن، غسالخانه، دفن کردن و چندین و چند صحنه دلخراش دیگر است که فقط برای ترساندن و تحتتاثیر قرار دادن مخاطب بیگناه است. هر انسانی خواه یا ناخواه با این پدیده روبرو شده و میشود. کیست که یک آشنای خود را در این دنیا از دست نداده باشد؟! وقتی مردم اینچنین با مرگ عجین هستند، چرا باید در فیلمها نیز مدام این صحنهها را به آنان نشان داد؟ از آزار و اذیت مخاطب چه لذتی برده میشود که چنین صحنههای تلخ و گزندهای به تصویر کشیده میشود؟ آیا واقعا این صحنهها نشان دادن دارد؟ چرا به جای ترساندن مردم، مرگ به عنوان پدیدهای غیرقابل تغییر و جزوی از زندگی انسان نشان داده نمیشود؟
مرگ بخشی از زندگی انسان است همانند تولد و اتفاقات دیگر. کار به جایی رسیده که در فیلمهای به اصطلاح کمدی نیز از این دست صحنهها دیده میشود. نشان دادن تمام مراسم کفن و دفن و غیره در یک فیلم یا سریال یعنی چه؟ در کمتر فیلم یا سریالی در ایران شاهد هستیم صحنهای از قبرستان یا گریه بر مرده در آن دیده نشود. در قرآن نیز بشیر و نذیر با هم میآیند نه فقط نذیر!
کارگردانانی که برای گرفتن حال مردم و اذیت کردنشان چنین صحنههایی را به تصویر در میآورند، نه تنها هنری در وجود آنان لانه نکرده، بلکه برخلاف جهت جریان هنری نیز شنا میکنند. وظیفه هنر نشان دادن شکوه خلقت خالق است و آرامش دادن به مردم، نه ناآرام کردنشان. هرکس که ادعای هنر دارد، همیشه سعی میکند پدیدههای زندگی را به بهترین نحو به مخاطب ارائه دهد. آنانی که برخلاف این رفتار میکنند، مطمئن باشند از مقصد هنر صدها سال نوری فاصله دارند.
باید مسوولان و دستاندرکاران سینما و تلویزیون یک بازنگری کلی درباره به تصویر کشیدن پدیده مرگ در فیلمها و سریالها داشته باشند.