فرهنگ امروز/ میرا قربانی فر؛
۱۰۹ سال پیش از این روزها تهران و ایران در تب و تاب حادثهای میسوخت. رویدادی که بعدها منشا بسیاری از تغییرات در چارچوب سیاسی و اجتماعی ایران شد. مشروطه خواهان در چنین روزی موفق شدند شاه قاجار را وادارند که سند مهمی در تاریخ ایران را امضا کند. هر چند طی ماههای بعد این سند به خون بسیاری از آزادیخواهان ایران رنگین شد اما تاریخ مشروطه ایران همواره محلی برای پرسش و جستوجو بوده است. وضعیت اجتماعی و کسبه و بازار و تندرویها و کندرویهای آن دوره و مشروطه خواهان پرسشهایی است که مطرح هستند.
تندروی هاوکندروی هایی که همواره مشروطه خواهان به آن متهم می شدند،تلاش برای دست یافتن به قانون و قانون خواهی ایرانیان،دلایل ناکامی و ناتمام باقی ماندن تلاش ایرانیان برای رسیدن به دمکراسی در مشروطه و دهها پرسش دیگر همگی از سوالاتی است که در تاریخ ایران باقی مانده است. کنکاش در تاریخ هر کشور و گذشته آن در حقیقت تلاشی است برای دست یافتن به روشنایی های تازه برای آن سرزمین. کنکاش در این گذشته ما را یاری می کند تا بهتر به شناخت اجتماعی و سیاسی یک سرزمین دست یابیم .مشروطه خواهی ایرانیان و تلاش برای رسیدن به قانون و مجلس قانونگذاری برای ایرانیان هزینه های بسیار درپی داشت. خونین ترین انقلاب خاورمیانه در زمان خود از پس همین روزها رخ نشان داد.امضا فرمان مشروطیت توسط شاه وقت قاجار، آغاز راهی بود که خون های بسیار را پس از دو سال در باغ شاه بر روی زمین ریخت.مردان و زنانی که در راه رسیدن ایران به قانون و عدالتخانه از جان و مال و سرمایه های خود دریغ نکردند.تاریخ مشروطه ایران ، روزهای پرفراز و نشیب این سرزمین است.
فریدون مجلسی، دیپلمات سابق،نویسنده و مترجم تاریخ نگار در آستانه سالروز امضای سند تاریخی مشروطه به سوالات روزنامه «قانون» پاسخ گفت.
*****
چه اتفاقات تاریخیای منجربه خواست اجتماعی میشودکه یک درخواست جمعی در کشورشکل بگیردوبه جنبش مشروطه خواهی ایران بینجامد؟
بایدنخست منظور ازدرخواست اجتماعی روشن شود.کدام اجتماع؟وچه درخواستی؟جامعه مدنی ایران در دوران قاجار، پس از جنگهای ایران و روس، تدریجاً از پیله فرهنگ سنتی و صفوی وار تک هویتی، با رنگ یا رنگ های شدیداً مذهبی و گاه صوفیانه خارج میشد، و آشنایی با علوم غربی و دیدگاههای بریده شده فلسفی و سیاسی چشمش را بر روی دنیای پیشرفته تر و قویتر غربی باز میکرد که در جنگها پیروز میشد،ومردمانش ازرفاه وکیفیتهای زندگی بالاتری برخوردار بودند. چه جنگهای ایران و روس و چه سفرهای فرمانروایان و حاکمان موجب شداین آگاهیها نه به صورت افسانهها و روایات مسکوک جهاندیدگان بلکه به گواهی دیدگان و گوشهای خودشان به گواهی رسد.
نزد خود از آن تفاوت بسیار احساس حقارت میکردند و خواهان از میان برداشتن آن شکاف فزاینده بودند. دانشجویانی که برای شناخت بیشتر و آوردن تخصصها اعزام شدند، و تدریجاً علوم انسانی را هم که در نخست برایش اعتباری قائل نبودند شامل شد، دیپلماتها و بازرگانان افکار و آرمانها و تفاوتها را برای دوایر محدود اشرافی نخبگان ایران بازگو میکردند.روزنامههای فارسی زبان در برلین و استانبول و قاهره و بمبئی ناشر و مبلغ افکار نو بودند. در میان همان نخبگان بود که آرمانهای آزادیخواهانه و عدالت خواهانه و مشارکت بیشتر مردم در حاکمیت و کاسته شدن از شیوههای خودکامه شاهان، همچون ممالک فرنگ، ترویج و پسندیده شد.
این موضوع که کشور از نظراجتماعی وسیاسی هنوز آمادگی چنین تغییری را نداشت، صحیح میدانید ؟
بله،قاعدتاً کشور از لحاظ اجتماعی و سیاسی هنوز آمادگی برقراری دموکراسی به مفهوم غربی همزمان خودش را نداشت.در غرب نیز فرآیند دموکراسی به طور تدریجی ودر برخی نقاط به طور محدود آغاز شد و تکامل یافت و هنوز هم در تلاش برای تکامل بیشتر است. در ایران آن روز شمار بیسوادان ایران بیش از ۹۵درصد بود،و سواد باسوادانش نیز محدود بود.دریافتها بیشتر شفاهی و دیداری و از عمق کمتری برخوردار بود.چگونه میشد به تغییرات ریشه ای و دموکراتیک دل بست و به آن امید داشت؟درواقع روشنفکران و آرمانخواهان ایرانی عجول و خوش خیال بودند. نکته بسیار مهم این است که دستیابی به دموکراسی در غرب مراحلی را طی کرده بود که در ایران هنوز طی نشده بود. مسئله مهم در غرب و خصوصاً در درجه نخست از حکومت قانون آغاز شد. در ایران نیز بر خلاف بسیاری از همسایگان، حاکمان قانون و بروکراسی و سازمان دولت و دارایی و خزانه ملی تا حدی زمینه داشت و در حکومتهای ایرانی دیده میشد.قدم نخست برای دموکراسی برقراری حکومت قانون به جای اراده فردی است.
در قدم دوم دموکراسی خواهی در غرب از دیدگاه اقتصادی آغاز شد و تدریجاً رنگ فلسفی و سیاسی و اجتماعی یافت. یعنی مردمیکه مالیات میدادند گفتند مالیات ما متعلق به ما است و باید با نظر نمایندگان ما برای ما خرج شود! یعنی بدون حضور و رأی نمایندگان ما از مالیات خبری نخواهد بود. این مشارکت در انگلستان زودتر تحقق یافت. مالیات و بودجه و تصویب نمایندگان مردم به دموکراسی شکلی متفاوت از کشورهای استبدادی بخشید. وقتی روشنفکران و آرمانخواهان ایرانی تفاوتها را دیدند و خواهان آن شدند، از آن الگو برداری کردند بی آنکه توجه کنند که در ایران آن مراحل طی نشده بود و زمینه آن نیز وجود نداشت. آنان که خود از طبقات بالای اجتماعی و فرهنگی ایران بودند و چندان تفاوت فرهنگی چندانی میان خود با برگزیدگان جامعه فرنگی نمیدیدند توجه نداشتند که چنان تشابهی میان توده مردم بیسواد و عقب مانده و روستایی وار ایرانی با همتایان غربی آنان وجود ندارد، و اینان هنوز در قالبهای شبه فئودالی و در اسارت خوانین و سایر نیروهایی مؤثر با نفوذ منطقه ای و ایلاتی بودند که با افکار و شیوههای دموکراتیک قرنها فاصله داشت.
زمینههای اجتماعی ایران آن دوره را چگونه ارزیابی میکنید ؟
وضعیت اجتماعی ایران همان طور که اشاره شد بسیار دوگانه بود. یک طبقه ممتاز فرهنگی و اجتماعی البته بسیار رقیق و یک طبقه بزرگ عوام بی آزار و بدون مشارکت، که میتوان آنان را روستاییان شهری و روستایی نامید! گروه اجتماعی مهمیکه تحول و جنبش بزرگ مشروطه خواهی را رقم زد از میان همین قشر نازک مدنی برخاست که هیأت حاکمه را هم در اختیار داشت. به عبارت دیگر میتوان گفت که بر خلاف منافع فردی و به سود منافع ملی و اجتماعی قدم برداشت. زمینه اجتماعی طبقه خاموش و نا آگاه عوام بهقدری کم اثر بود که عناصر آن فقط پس از جهش به گروه نخست، به هر شکل و اتفاقی که گهگاه پیش میآمد، در درون آن اکثریت بزرگ خاموش رنج میبردند و نقشی نداشتند.
بازار،درباریان،روشنفکران؛کدام گروه پایگاه اصلی تفکر مشروطه خواهی ایرانیان بودند؟
مشکل این است که روشنفکران رادر کدام گروه قرار دهیم.روشنفکران هم درمیان درباریان بودند و خصوصاً در میان اشراف غیر درباری یا با فاصله بیشتر از درباریان و هم تا حدودی و به طور رقیق تر در میان بازاریان و هم در میان روحانیونی که بدون اینان اصولاً پیروزی جنبش مشروطه تحقق نمییافت. فراموش نکنید که روحانیت سنتی ایران بی آنکه انحصاری باشد، در نفوذ نوعی اشرافیت روحانی قرار داشت. برای مثال مرحوم خاندان سید محمد مجاهد طباطبایی از دودمان سراسر روحانی طباطبایی از زمان صفوی برای تبلیغ تشیع از بعلبک لبنان به ایران دعوت شدند. و سید محمد مجاهد بود که درمقام مرجعیت به همراه ملا احمد نراقی و دیگران فتوای جنگ علیه روسیان را صادر کردو پس از شکست ایران به عتبات رفت و به زودی درگذشت. مشروطه ایران بسیار وامدار نوه همین مجتهد مجاهد است که خود فرزند سید صادق طباطبایی مرجع زمان ، و ضمناً از دوستان نزدیک میرزا ملکم خان، رجل سیاسی برجسته طبقه حاکمه و انتقال دهنده بسیاری از افکار آزادیخواهانه و مشروطیت طلبانه بود. به عبارت دیگر آیتا... سید محمد طباطبایی روحانی ساده و نا آشنا با تحولات و افکار غرب نبود،بلکه با آگاهیهای بسیار عبرت از گذشته و آنچه بر ایران رفته بود، خواهان نظامیقانونمند، همراه با برابری و عدالت و حرمت ملی بود، و چنین بود که نقشی بزرگ در رهبری نهضت مشروطه ایران داشت. در درون دربار هم بودند شاهزادگانی که حامل و حامیافکار نو بودند. بازار کمتر به افکار نو توجه داشت، اما بزرگان بازار نیز تحت تأثیر افکار روشنفکران زمان و خصوصاً روحانیون روشنفکر تحول خواه بودند.
اخیرا دربسیاری از تحلیلها میشنویم که گفته میشود دربارخودش نیز تمایل به مشروطه داشته اما روشها اشتباه بوده است وروشهای مشروطه خواهان منجر به ضدیت دربار شده است.آیا این تحلیل را صحیح میدانید ؟
به نظر من دربار،یعنی فتحعلیشاه خصوصا درزمان اقتدار دربارولیعهدی عباس میرزا در تبریز،با اعزام دانشجو و تشکیل چند وزارتخانه، کوشید در تحکیم حکومت قانون که قدم نخست فرآیند دموکراتیک است نقش داشته باشد.این نقش دردوران امیر کبیر و آوردن دارالفنون تشدید شد.هنوز صحبت از دموکراسی نیست بلکه تحکیم حاکمیت قانون است.ناصرالدین شاه هم شیوه امیر کبیر را ادامه داد.
دارالفنون بعد ازمرگ امیرافتتاح شدودرتمام عصر ناصری به کار ادامه داد و تحصیل کردههای همین دارالفنون نقش اساسی در مشروطه داشتند. ناصر الدین شاه گرفتار تردید بود. خودش کشورهای فرنگ را دیده و شیفته آن شده بود، و میخواست ایران آن چنان باشد هر بار قدمیبر میداشت با مقاومتهای سنت گرایان شهری یا با زیاده خواهیهای روشنفکران دموکراسی خواه مواجه میشد و احساس خطر میکرد. با این حال در دوران ناصری تحولات اجتماعی با حرکتی کند اما مداوم زمینه را در طبقات بالاتر فرهنگی ایران برای تحول مدرن در قانونمداری سامانهمند فراهم کرد. نمیتوان آن خواسته را مشروطه نامید اما تشدید قانونمداری بود. حتی همان شورای دولتی انتصابی نیز قدم بسیار مهمیتلقی میشد.
مشروطه خواهی ایرانیان را باید جنبش دانست یانوعی از انقلاب به حساب آورد؟
انقلاب چه از دیدگاه اقتصادی و اختلاف و مبارزه طبقاتی، و چه از دیدگاه فرهنگی سعنی شورش انتقامجویانه فرودستان و تحقیر شدگان جامعه علیه طبقه حامه ممتاز و با فرهنگ و سواد که شیوه زندگی متفاوت و حسد برانگیزی دارندعبارت است بره زیر آوردن و ریشه کنی طبقه و فرهنگ حاکم و برآمدن طبقه سرکوبشده و فرودست و البته نا آشنا با امر حکومت و کشور داری و تلاش برای آغازی نو همچون از سرگیری از مرحله اختراع چرخ. جنبش از انقلاب مهمتر است.
زیرا با ایثار طبقه بالای فرهنگی جامعه رخ میدهد اما آثار آن از هر انقلابی بیشتر است، زیرا بدون تخریب و کشتار رخ میدهد و انتظام امور بر جای میماند و کارشناسان و کاردانان به کار خود ادامه میهند و فقط کالبد حاکمه خودش را با شرایط عقلانی و مردمیوفق میدهد و زمینه را برای دموکراسی عمومیآماده میسازد.
اگر مشروطه خواهی را جنبش بدانیم،آیا شباهتی به جنبشهای دیگر در تاریخ ایران دارد؟ مثل جنبش ملی شدن صنعت نفت یا جنبش تنباکو؟
از لحاظ شکلی بله،اما از لحاظ محتوایی فرق میکردند.دراینکه هردو ازمیان روشنفکران و قشر نازک فرهنگی جامعه برخاستند شباهت داشتند. مشروطه بر امری داخلی نظر داشت یعنی ستاندن مالکیت وحاکمیت از شاه و تحویل آن به ملت. جنبش نفت بر امری خارجی نظر داشت یعنی گسستن یوغ حقارت در برابر غرب که پس از شکست ایران از روسیه بر این کشور مستولی شده بود.
جنبش تنباکو بیشتر بیگانه ستیزانه بود و با نگرانی از کاسته شدن قدرت روحانیت، میخواست نشان دهد که چگونه این قشر بر افکار و دلهای عامه نفوذدارند و شاه در تصمیمات خود باید آنان را به حساب آورد.دخالت روحانیت مترقی درجنبش مشروطه قابل مقایسه با جنبش تنباکو نیست. در مشروطه نه ارتباط سیاسی با خارج مطرح بود ونه منافع و امتیازات تجاری، بلکه جلوگیری از خودکامگی شاه و افزودن بر اقتدار علما مطرح بود.
درباره خواست اصلی مشروطه خواهان ایرانی گزینههای بسیاری مطرح شدهاند اما واقعا مشروطه خواهان به دنبال چه بودند؟آیا این تئوری که میگوید رضاشاه بخشی از خواستههای مشروطه خواهان راجامعه عمل پوشاند را باید پذیرفت؟
خواسته مشروطه خواهان که در مجلس اول تجلی یافت، تشکیل مجلسی برای قانونگذاری بود که به آن عدالتخانه میگفتند، که ادبیات زمان نشان میدهد محدود به دادگستری نبود. بلکه دادگستری نیز بخشی از قانونمداری آن میشد. نمایندگان هم به نسبتهایی از میان شاهزادگان و علما و اعیان و اشراف و اصناف و بازرگانان بودند. اثری هم از عوام خاموش دیده نمیشد.
اشتباه رویکردی هنگامیرخ داد که آرمانخواهان ایرانی به ترجمه قوانین اساسی اروپایی پرداختند و کوشیدند آن معیارهای مدرن را در ایران سنتی و بیسواد حاکم کنند. آن نظام انتخاباتی با سهمیههای تعیین شده بر افتاد و انتخابات عمومیو دموکراتیک شد، در زمانی که در ایران دمو یعنی مردم هنوز به بلوغ گزینش مستقل نرسیده بودند و آرایشان را به دستور خوانین و یا فتاوی واگذار میکردند و مجالس در اختیار همان کسانی قرار میگرفت که مشروطه برای مبارزه با خودکامگیهای آنان برقرار شده بود.
این گونه برداشت زودهنگام از دموکراسی موجب یک بار مصرف شدن آن در نخستین انتخابات عوامانه میشود.درموردنقش رضاشاه برخلاف ایام جوانی که تحت تأثیر شعارها و دشنامهای رایج به او بودم،اکنون با دیدی بیطرفانه تر فارغ از حب و بغضهای رایج نقش او را درفرآیند نیل به دموکراسی میستایم. توهم دموکراسی که از مشروطه برخاسته بود موجب هرج و مرج و آنارشیستی شده بود که وحدت و استقلال کشور را برباد داده بود. رضاشاه بود که توانست آن راه غلط رفته را اصلاح کندو جریان را به مسیر طبیعی خود یعنی بستر ایران باز گرداند.
اگر رضا شاه نبود شاید کلنل محمد تقی خان پسیان یا حتی میرزا کوچک خان نیز آن راه را هموار میکردند. منتها فقط یکی از آنان باید سر بر میآورد و بقیه باید نابود میشدند تا ایران حفظ شود تا فرآیند دموکراسی وارد فاز اصلی خود یعنی قانونمداری بشود.
قانونمداری لازمه اش قدرت اجرایی و ضمانت اجرای انتظامیاست. کار بزرگ رضاشاه برقراری آن ضمانت اجرا در قالب ارتش و ژاندار مر ی و پلیس بود، گرچه به آنها انتقادهایی هم میشود امادربرابر مزایای وحدتبخش آن به حساب نمیآید و گام بعدی حفظ نمادین مجلس شورای ملی و تصویت مجموعه قوانینی است که موجب لغو واقعی کاپیتولاسیون و از میان رفتن بهانههای آن شد، و تا به آخر همان مجلس، بودجهها، مالیاتها و قوانین مصوبهاش نماد حاکمیت ملی بودند.
سپس زمان آن بود که محتوای فرمایشی مجلس به محتوایی دموکراتیک تبدیل شود که نیاز به درك گزینش و انتخاب مستقلانه داشت. برای این کار نظام فرهنگی و آموزشی مترقی لازم بود که تا مقطع دانشگاه برقرار شد و اگر امروز تعداد دو، سه هزار نفری دانشجویان به بیش از چهار میلیون رسیده است نتیجه همان قدم نخست در جامعه بیسواد بودکه آموزگارانش را از مقطع ۶ساله ابتدایی میگرفت. دیگر وارد کردن نیمیاز جامعه ایران،گرچه از طریقی غلط و خصومت آفرین، به عرصه کار و زندگی اجتماعی بود، که اکنون فرزندان همان دشنام دهندگان ۶۰درصد صندلیهای دانشگاهها را اشغال کردهاند.هیچ یک از اقدامات رضاشاه ازسربازگیری تا ایجاد مدارس و آموزش اجباری تا مالیاتگیری و صدور شناسنامه و غیره در زمان خود موجب محبوبیت او نشدبلکه میتوان او را منفورترین حاکم در زمان حیات خودش دانست،خصوصاً آن که در نیمه دوم سلطنت آثار بیماری روانی قدرت دراو ظاهر شدوسرانجام نابودش کرد،که از آن بیماری هم دردراز مدت گریزی نیست.
آسیبهاوفواید مشروطه خواهی ایران را چه میدانید؟
به نظرمن مشروطه در رسالت مهم خودش پیروز شد. دولت به رسمیت شناخته شد. سلطنت، حاکمیت و مالکیت خودش را بر جان و مال مردم ازدست دادوحاکمیت قانون جایگزین آن شد.
جنبش مشروطه حرکتی غرور آفرین و افتخار آمیزبرای ملت ایران بود که نخبگانش در این حرکت در آسیا پیش قدم شدند و از همسایه پر ادعایش یعنی روسیه پیشی گرفتند. آنچه شکست خورد مشروطه نبود، بلکه سزارین کردن فرزند نارس مشروطه یعنی دموکراسی بود که هنوز امکان زنده ماندن و رشد طبیعی پیدانکرده بود و آزادی، آن هم با برخورد با رقابتهای روس و انگلیس و جنگ اول جهانی منجر با آنارشی و هرجو مرجی ویرانگر شد، که برقراری حاکمیت قانون توسعه فرهنگی داروی درمان آن بود که به مرحله بعدی یعنی دموکراسی نرسید!
روزنامه قانون