به گزارش فرهنگ امروز به نقل از هنرآنلاین؛ هوشنگ مرادی کرمانی گفت: در این ۵۰ سال که در تهران بودم ۴۵ سالش را درگیر سینما بودهام. ۲۰ سال داور جشنواره رشد، عضویت در خانه سینما، گرفتن سیمرغ، عضو هیات امنای بنیاد فارابی و ... شاید هیچ نویسندهای اندازه من با سینما درگیر نباشد. اوایل انقلاب خیلیها این کار را میکردند. اکنون هم به خاطر گرانی و هزینههای بالا کارها اکثرا در آپارتمان فیلمبرداری میشود. به طورکلی سینماگران و داستان نویسان به سمت شهرستان تمایل ندارند.
هوشنگ مرادی کرمانی در پاسخ به این سوال که تا چه اندازه میتواند المانهای بومی را در قصهاش وارد کند و آیا امروز با کمبود این فضاهای بومی در داستانها روبهرو نیستیم، گفت: این مساله دستوری نیست و خیلی حسی و کاربردی اتفاق میافتد. مثلا من از بچگی با دوبیتیهای محلی همراه بودم. پدرم خواننده بود و مشکل روحی داشت و همیشه این دوبیتیها را میخواند یا عمویم نی میزد و شعر میخواند.
او ادامه داد: مادر بزرگ و پدربزرگم افسانههای سیرچ را برایم تعریف میکردند و من با این چیزها بزرگ شدم. رویا مقیمی که پایاننامه خود را روی آثار من قرار داده است درباره تاثیر کرمان بر آثار من یا بالعکس اشارهها و تحقیقات مفصلی کرده. این را میخواهم تاکید کنم که باید و نبایدی وجود ندارد، گرچه خیلی خوب است که فضای بومی در داستان وجود داشته باشد.
هوشنگ مرادی کرمانی در ادامه با نقل خاطرهای گفت: به مدرسهای در بجنورد رفته بودم. مدیر مدرسه میگفت ما و بچههای بجنورد فرهنگ کرمان و کرمان را از آثار شما میشناسیم. من از مردم و فرهنگ کرمان سپاسگذارم که این فرهنگ را در من کاشتند تا من در داستانهایم از آن استفاده کنم. کرمان هم باید به این توجه داشته باشد که من این فرهنگ را گسترش دادم. نه من تخم دو زرده کردهام نه آنها نیاز به من دارند. هنرمند میتواند فرهنگی را در آثار خود بیاورد تا به آن فرهنگ وجههای کارکردی بدهد.
او توضیح داد: خیلیها هستند که فرهنگ، افسانه و ضربالمثلهای کرمان را نوشتهاند، گرچه همه اینها لازم است، اما کارکردی کتابخانهای دارد و به آن فرهنگ خاموش میگویند، اما وقتی یکی بچههای قالیبافخانه را میخواهند از این داستان ضربالمثلها، آداب و رسومو لهجهها به شکل کاربردی به مردم منتقل میشود.
کرمانی در ادامه گفت: این است که خیلیها معتقدند وقتی از کرمان مینویسم، با اینکه ۵۰ سال است تهران زندگی میکنم، خوب مینویسم و ادبیاتم در تهران ادبیاتی شکستخورده است. شاید درست بگویند چون ریشه من آنجاست. اما باز هم میگویم هیچ باید و نبایدی در کار وجود ندارد. کسی حتی میتواند خشونتهای کرمان را بیان کند و ادبیات به این بخش هم نیاز دارد.