به گزارش فرهنگ امروز به نقل از هنرآنلاین؛ بهمن فرمان آرا نویسنده و كارگردان سینما چند روزى ست از سفری به آلمان جهت مداواى زانویش بازگشته است؛ او در گفتگویى با امیر حسین رسائل كه در روزنامه شرق انتشار یافته است، ضمن تحلیل شرایط روز جامعه هنرى و به خصوص سینما، از امیدها و دل نكرانى هایش گفته است و از چشم انتظارى اش براى اكران "دلم مى خواد"؛ سرفصل هایى از این مصاحبه در پى آمده است.
چهار پنجم وقت وزیر ارشاد صرف چه چیزى مى شود؟
مثلابرای یک فیلم در تهران میتوانی جایزه بگیری و در ارومیه، برای همان فیلم، تنبیه شوی. در این صورت دولت مرکزی هیچ کنترلی بر این اوضاع ندارد تا حمایت کند. این مسئله همیشه کار ما را مشکل کرده است. پروانه ساخت میگیریم، دو، سه میلیارد هزینه ساخت فیلمت میشود. همه کارهای آن را انجام میدهی و ناگهان گروهی خارج از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میگویند فیلم اکران نشود. با این مثال یاد خاطرهای از سینما میهن میدان حسنآباد میافتم؛ هر کسی فیلم را نمیپسندید جلو پروژکتور میایستاد تا پخش نشود. حالاآن فیلم ممیزی خاصی هم نداشت و فیلم دیگری پخش میکردند. هنوز با این همه علاقه دولت به مسائل فرهنگی، باز هم گروههای فشار اجازه نمیدهند؛ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی چهارپنجم زمانش را وقف بازیهای دفاعی اینچنینی میکند. لبه تیز این شمشیر هم به سوی سینماست.
تجربه مشابه رستاخیز در آمریكا
فرمان آرا در مورد رستاخیز می گویند ما نمیتوانیم شمایل معصوم را نشان دهیم! خب، این تصمیم را زمانی که فیلم نامه را می خواندند یا هنگام صدور پروانه نمایش می شد اعلام کرد. البته این فقط در کشور ما رایج نیست. زمانیکه در آمریکا بودم، شرکتمان فیلمی به نام «آخرین وسوسه مسیح» را ساخت. نمایش آن هرقدر هم درآمدزایی کرد هزینه حفاظت تماشاچیان را داد؛ با پلیس و چک کردنهای اضافه! درنهایت نمایش آن متوقف شد برای اینکه فردی از متعصبان جنوب آمریکا، با این نگرش که نباید مسیح را نشان داد، با کامیون صف گیشه را زیر گرفت و چهار نفر کشته شدند.
چرا مردم سریال تركیه اى نگاه مى كنند؟
گرفتاری اصلی ما این است که در مملکتی زندگی میکنیم که عدهای از ابتدا تافته جدابافته هستند. صداوسیما خواستار این است که ما آن را گوش دهیم و ببینیم، پس اگر مردم جِم تی وی و من وتو را تماشا میکنند، از بیکفایتی مدیران داخلی است. همه ترجیح میدهند زندگی خودشان را در تلویزیون ببینند، نه سلطان ترکیه را. خب وقتی نیاز مردم از صداوسیما تامین نشود، معلوم است فیلمهای آنها پررنگتر میشود. حتی اقتصاد ترکیه هم سود میکند که دوبله میگذارد و چه و چه؛ بنابراین تلویزیون ایران بینندهاش را از دست میدهد.
فیلم بعدى "فرمان آرا" در دفتر عباس و بهمن
بعد از سالیان دراز تصمیم به بازکردن دفتر سینمایی گرفتم که این اتفاق با همراهی عباس گنجوی شکل گرفت تا راحت بتوانیم بنشینیم و صحبت کنیم، بدون آنکه مشکلی پیش بیاید. اسمی هم برای این دفتر درنظر نگرفتیم؛ اسمش شده است دفتر عباس و بهمن. میخواستیم بتوانیم بدون دردسرهای معمول کار کنیم. فیلم نامه تازهای به نام «راز چشمه» دارم که در واقع دو داستان مجزا در کنار هم است. دو خواهر هستند که یکی از آنها را دکترها جواب کردهاند و دارد میمیرد. خواهر بزرگتر بنا بر خواست خواهر کوچکتر او را از بیمارستان بیرون میآورد و به سمت چشمهای میروند که در زادگاه پدرشان است. دیگری داستان جوانی است که از خارج آمده و به گمانش پدر و مادرش هردو فوت کردهاند. برای او رازی را برملامیکنند که مربوط به جدایی پدر و مادرش در سال های دور است. بعد از طلاق به دلیل اینکه زنان از حقوق بسیاری محروم اند، پدر به مادر میگوید دیگر پیدایش نشود و به بچه می گوید مادرش مرده است. این آقا هم به سمت آن چشمه به دنبال مادرش به راه میافتد. فیلمی جادهای است؛ چون ایران جاهای عجیب و زیبایی دارد که میتوان آنها را نشان داد. آن چشمه همان امید است! تصمیم گرفته ام نگاه مستقیمی به جهان اطرافم داشته باشم؛ دو داستان متفاوت که در مسیر روایت به هم برخورد میکنند.
فرمان آرا هم تاج و تخت مى بیند
همانطور که الان داریم « بازی تاج وتخت» را تماشا میکنیم. میبینیم در جاهای مختلف دنیا، تلویزیون تولیدات بهتری از سینما می سازد، داستانگوی بهتری است و نوآوری دارد. مثل «خانهای از ورق» که کارگردانهای معروفی آن را ساختهاند. گرچه قبلتر در سینما، تگگویی با دوربین را داشتیم ولی با این سریال، این نوع شیوه بیانی یک نوآوری در تلویزیون به حساب میآید و بر آن تاکید شده تا مخاطب را درگیر شخصیت کند.
امید تاكید موكد فرمان آرا
من ٧٤ سال دارم. با توجه به تجربیات شخصی و حرفهای ام، که حاصل بیش از ٤٠ سال کار مداوم است، در زندگی دیدگاهی پیدا کرده ام که ناامیدی جز منفیبافی، افسردگی، و ناراحتی چیزی نمیآورد. من هم کور نیستم و مشکلات را میبینم....
وقتی در فیلم "خاك آشنا" مى گویم " نسل شما نکاشته میخواهد درو کند" و جواب میگیرم "ما درو هم نمیخواهیم بکنیم" ، درباره ناامیدی بنیادیای صحبت میکنم که درش اعتیاد و... هم است. ٦٥ درصد جامعه ما جوان است، آرزو دارد و میخواهد کار کند. وقتی میبیند یکی با پنج کلاس سواد میلیاردر شده، با خودش میگوید چرا بروم در فلان شرکت کار کنم و حقوق بگیر شوم و درنهایت حداکثر یک میلیون تومان حقوق بگیرم! آن فیلم در آن زمان حرفش این بود که باید دستتان به این خاک برود تا بتوانید این مملکت را بشناسید.