به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ علی آبان در یادداشتی نوشت: به تازگی در خبرها (اینجا) خواندم که در کشورهای اروپایی و امریکا شانس پذیرش و استقبال از آثار ادبی نویسندگان مرد هشت برابر شانس نویسندگان زن است. این در حالی است که در ایران آثار نویسندگان زن بیشتر از مردان به فروش میرسد. در کشورمان استقبال مردم و مخاطب از آثار جنس مؤنث دلایل مختلفی دارد که شاید در یک یادداشت کوتاه نتوان به همه آنها اشاره کرد. یکی اینکه در تمامی علوم و به ویژه ادبیات، زنان در ایران تا ۴۰، ۵۰ سال قبل ورود نداشته و اگر هم داشتهاند حضورشان پررنگ نبوده است از اینرو حضور بانوان نویسنده در دهههای اخیر بیشتر به چشم میآید.
قرنها ادبیات ما هم مانند دیگر شئون زندگی اجتماعی مردسالار بود و این گروه همه نوشتهها را تولید میکردند در حالی که در ۵۰ سال اخیر چهرههای زن نویسنده بیشتر به چشم میخورد به همین دلیل جامعه هنوز از خواندن نوشتههای زنان به درجهای از اشباع و اقناع نرسیده است؛ یعنی هنوز مخاطب مذکر میخواهد بداند که فلان خانم چه میگوید و پشت نوشتههایش چه اندیشه و چه احساس و مطالباتی دارد.
دلیل اصلی این دو موضوع به هم پیوسته این است که زن به تازگی پا به عرصه نویسندگی گذاشته است یا دستکم در کشور ما چنین بوده است. اما نکته دوم نوعی آسیب اجتماعی است که باید از لحاظ روانشناسی بررسی شود. این موضوع به عقدههای درونی افراد بازمیگردد و اینکه به طور غیرطبیعی جنس مخالفخواهیشان بیشتر است. البته به هر طریق هر موجودی به شکلی این غرایز را دارد که ما در ایران به هیچ وجه از این موضوع مستثنی نیستیم.
شاید بتوان گفت تا حدی سرخوردگیها و سرکوبهایی در زمینه امیال بشری صورت گرفته این عطش یا شوق ارتباط با جنس مخالف را بیشتر کرده است. این ویژگی در جوانهای ما بیشتر دیده میشود. اگر بخواهیم در جهان هم آماری بگیریم درصد قابل توجهی از قشر اهل مطالعه جوانهای بین ۱۵ تا ۳۵ سال است. تمایلات این قشر در جامعه ما به دلیل بنبستهای عاطفی که ایجاد شده حتی در خریدن آثار نویسندگان زن نیز خود را نشان میدهد.
این موضوع به گمان من به نوعی اطفای احساس درونی جوانها محسوب میشود و به بخش مطالعه مفید ختم نمیشود. یعنی نمیتوان آن را جزو مطالعات جدی و علمی محسوب کرد. موضوع مورد بحث من آسیبی است که امروز در مکتوبات ما نیز خود را نشان میدهد. به گمانم مطالعات در کشور ما روبه افول است و این نکته هم ریشه در نبود فرصت کافی برای اهل مطالعه است؛ فرصتی که باید صرف به دست آوردن لقمه نان شود یا نگرانی و اضطراب و استرسهایی که به پیدا کردن راههایی برای کسب نان میانجامد.