به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ از آثار مشهور و در دست منسوب به امام رضا(ع)، اثری است به نام صحیفةالرضا مشتمل بر احادیثی که آن حضرت به صورت مسند از پدران خود از پیامبر(ص) نقل کرده است. متن مذکور به دلیل همین ویژگی در میان اهل سنت نیز روایت شده و شناخته شده بوده است. دست کم از اواخر قرن سوم و در قرن چهارم شهرت اثر مذکور در میان صوفیان خراسانی باعث شده تا سند آن برای نقل برخی مطالب تفسیری صوفیانه که نسخه نهایی آن توسط أبوعبدالرحمن سلمی به بخشی از میراث صوفیان خراسان تبدیل شده، مورد استفاده قرار گیرد. همچنین تحریرهایی از متن مذکور در قرون بعدی وجود داشته که حاوی حدیثی درباره عشق بوده که تحریر مذکور در منازعات میان صوفیان و متشرعه در عصر صفویه مورد استناد صوفیان قرار گرفته است.
در مورد این موضوع و حدیث وارد شده به گفتگو با دکتر محمدکاظم رحمتی، استادیار بنیاد دائرة المعارف اسلامی پرداختیم که اکنون از نظر شما می گذرد؛
*آقای دکتر! ابتدا بفرمائید در مورد مستند بودن صحیفة الرضا(ع) چه دلایلی می توان ارائه داد؟
نجاشی (متوفی ۴۵۰ ق) در کتاب فهرست خود، گاه به قرائت برخی آثار متقدم امامیه نزد استادانش، اشاراتی دارد. ازجمله این متون، متنی است به نام صحیفة الرضا. نجاشی نسخه اثر مذکور را نزد استادش ابن جندی (متوفی ۳۹۶) که او خود از عبدالله بن احمد بن عامر سماع کرده و اجازه روایت داشته، نقل کرده است. اثر مذکور به دلیل مسند بودن روایات و سلسله سند آن مورد توجه عالمان سنی نیز بوده است و شهرت فراوانی حتی در میان اهل حدیث داشته است که تعدد طرق روایت و اسناد مختلف نقل آن دلیلی بر این مدعاست.
*طرق روایتهای این اثر چگونه است؟
طرق روایتهای مذکور بر اساس مناطق جغرافیایی قابل تقسیم است: در عراق محدثان سنی کتاب را به چند طریق روایت ميکردند که از مشهورترین و متداولترین آنها ميتوان به احمد بن نصر بن عبدالله مشهور به ابوبکر بغدادی ذارع (متوفی ۳۵۶) اشاره کرد که نسخه مورد بحث را از خود ابوالقاسم عبدالله بن احمد بن عامر طائی (متوفی ۳۲۴) سماع و روایت کرده و به روایت نسخه صحیفةالرضا در میان محدثان اهل حدیث عراقی شناخته شده بوده است.
در نواحی مرکزی ایران، خاصه شهر قزوین، محدثان سنی کتاب مورد بحث را به روایت داود بن سلیمان غازی که راوی قزوینی علی بن محمد بن مهرويه قزوینی (متوفی ۳۳۵) از او روایت کرده، کاملاً ميشناختهاند. در سراسر کتاب التدوین رافعی در قرن ششم، اشارات فراوانی در تداول روایت اثر اخیر به طریق اشاره شده آمده است. در خراسان مرکزی یعنی نیشابور نسخه مذکور در قرن سوم و چهارم در میان محدثان نیشابوری شناخته شده بوده و براساس آنچه که شیخ صدوق (متوفی ۳۸۱) آورده، کتاب را به چندین طریق روایت کرده و کاملاً ميشناختهاند و حتی طریق جداگانهای در روایت نسخه مذکور از امام رضا(ع) داشتهاند که شخصی به نام احمد بن عبدالله هروی شیبانی نسخه مذکور را خود مستقیماً از امام رضا(ع) نقل کرده است.
*چگونه شد که این اثر مورد توجه محدثین قرار گرفت؟
شاگردان و راویان از افراد مذکور نقش مهمی در ترویج و انتشار نسخه مورد بحث در نواحی ماوراءالنهر داشتهاند و سوای انتساب اثر مورد بحث به امام رضا(ع)، وجود بارگاه ملکوتی ایشان باعث توجه بیشتر محدثان به نقل مرویات حدیثی ایشان بوده است. همچنین برخی عالمان و محدثان در ماوراء النهر به روایت اثر مذکور توجه نشان داده اند از جمله محمد بن عمرو بن علی بصری که در ایلاق سکونت داشته، یا ابوالحسن محمد بن علی بن شاه فقیه مروزی در مرورود نیز نسخه صحیفة الرضا را به روایت ابوبکر بن محمد بن عبدالله نیشابوری از عبدالله بن احمد بن عامر نقل ميکرده که شیخ صدوق در مرورود با او دیدار کرده و اجازه روایت نسخه مذکور را از او اخذ کرده است.
محدثان نواحی شرقی خراسان نیز با تحریری از کتاب مذکور آشنایی داشتهاند و نسخه مذکور را به روایت علی بن محمد بن مهرويه قزوینی از داود بن سلیمان غازی نقل ميکردهاند. شیخ صدوق در بلخ از دیدار خود با ابوعبدالله حسین بن محمد اشنانی رازی عدل که در بلخ او را دیده سخن گفته و اشاره کرده و روایتی از صحیفة الرضا را به طریق قزوینی از داود بن سلیمان غازی نقل کرده است. شواهد ارایه شده نشانگر آن است که کتاب صحیفة الرضا در میان محدثان و عالمان سنی خراسان و عراق عرب و عجم در سدههای سوم و چهارم کاملاً شناخته شده بوده است.
*تفاسیر روایی مشهور چگونه از این روایات بهره می گرفته اند؟
از میان آثار فراوان ابوعبدالرحمان محمد بن حسین سلمی(۳۲۵ ـ ۳۳۰ نیشابور) دو اثر تفسیری وی به نامهای حقائقالتفسیر و زیادات حقائقالتفسیر شهرت فراوانی دارند. از حقائق التفسیر نسخههای فراوانی باقی مانده، ولی از زیادات حقائق التفسیر تنها یک نسخه خطی باقی است که «گرهارد باورنیگ» متن آنرا تصحیح و چاپ کرده است. ویژگی خاص حقائق التفسیر نقل مطالبی تفسیری است از امام صادق (ع) که در اکثر موارد تنها مطلبی به نقل از ایشان نقل شده و گاه سلسله سندی در نقل مطالب نقل شده از ایشان ارایه شده است. باورینگ در مقالهای با عنوان «مصادر اصلی تفسیر زیادات حقائق التفسیر سلمی» بحثی با عنوان مآخذ مطالب منقول از امام جعفرالصادق(ع) در این تفسیر دارد و در اشاره به تفسیر امام صادق(ع) چنین نوشته است: «دومین فردی که سلمی به کرات در زیادات حقائق التفسیر از او نقل کرده، جعفر بن محمدالصادق، ششمین امام شیعیان است.
زمانی که سلمی نام جعفر را بدون اَسناد به کار میبرد، از ایشان به جعفربن محمد الصادق، الصادق یا جعفر(ع) یاد کرده که برای تمیز دقیق ایشان از جعفربن محمدبن نصیر خُلدی (متوفی ۳۴۸ ق/ ۹۵۹ م) است که واسطه سلمی در برخی اَسناد زیادات حقائق التفسیر است. سلمی حدوداً بیش از دویست عبارت تفسیری از طریق امام جعفر صادق(ع) (۲۱۱ نقل تفسیری در ۱۶۳ سطر) از مآخذ مختلف نقل کرده است. حدود نیمی از مطالب (۹۴ نقل قول) مشخصاً از طریق احمدبن نصر الذارع از عبدالله بن احمد بن عامر از پدرش از علیبن موسیالرضا (متوفی ۲۰۳ ق / ۸۱۸ م) از پدرش از جعفر بن محمد(ع) است. هویت همه این افراد را با قطعیت میتوان تعیین کرد.
راوی مستقیم سلمی (در نقل این مطالب) ابوبکر احمد بن نصر بن عبدالله بن الفتح بغدادی الذارع (متوفی بعد از ۳۶۵ ق/ ۹۷۵ ـ ۹۷۶ م) است که مقیم نهروان بوده و در همان جا با سلمی دیدار کرد و سلمی از وی مطالبی درباره سه عبارت جنید شنیده است. تمام توضیحات به جعفر الصادق (ع) منسوب است و از طریق احمدبن نصر الذارع در زیادات حقائق التفسیر به شیوه اجازه از نصر نقل شده است. مؤلف کتاب تاریخ بغداد (خطیب بغدادی) افرادی را که از احمدبن نصر ذارع مطالبی نقل کردهاند، نام برده اما نام عبداللهبن احمدبن عامر در میان آنها نیست. یکی از سه فردی که در تاریخ بغداد به عنوان راوی از احمدبن نصر الذارع یاد شدهاند، ابوعلی الحسن بن الحسین بن العباس بن الفضل بن المغیرة بن دوما النائلی، مقیم بغداد بوده که بین ۳۴۶ ق / ۹۵۲م. تا ۴۳۱ ق / ۱۰۴۰ م. حیات داشته و گویا در سال ۳۶۵ ق / ۹۷۵ ـ ۹۷۶م. از احمد بن نصر ذارع حدیث شنیده است.
ذهبی خاطرنشان کرده است تا آنجا که میداند تاریخ وفات احمدبن نصر ذارع ثبت نشده، اما وی را در وفیات سال ۳۶۵ ق/ ۹۷۵ ـ ۹۷۶ م. یا بعد از آن یاد کرده است. مؤلف تاریخ بغداد احمدبن نصر ذارع را فردی ثقه نمیداند و ابوالحسن علی بن عمر بن احمد بن مهدی الدار قُطنی (متوفی ۳۸۵ ق/ ۹۹۵ م) احمدبن نصر را به اشاعه اباطیل و افک متهم کرده است و در همانجا بر روایت احادیث شیعه توسط وی تأکید کرده است. دارقطنی سلسله اسناد را از احمدبن نصر الذارع تا ابوالمغیره صدقة بن موسی بن تمیم سلمی دقیق البصری (پدربزرگ مادری وی آورده است پدر البصری با سلسله سند خانوادگی شیعی از علیبن موسیالرضا (ع) تا جعفر الصادق و علیبن ابیطالب (متوفی۴۰ ق / ۶۶۱ م) نقل روایت کرده است. ذهبی جزء مشهوری را به احمد بن نصر الذارع منسوب میداند و بر احتیاط در نقل از وی تنبه داده چرا که به گفته او، طائی طامات نقل میکرده است.
احمدبن نصرالذارع مطالب خود را از طریق ابوالقاسم عبداللهبن احمدبن عامربن صالح طائی (متوفی ۳۲۴ ق / ۹۳۶ م) دریافت کرده است. عبدالله بن احمد بن عامر در تاریخ بغداد به صراحت فردی معرفی شده که روایات خود را از منبعی مکتوب (نسخه) از طریق پدرش روایت کرده است که او نیز راوی مجموعه روایاتی بوده که با سلسله اسنادی از طریق علیبن موسیالرضا به جعفر بن محمد صادق منتهی میشود. در حقیقت مؤلف تاریخ بغداد به صراحت میگوید که در سال ۲۶۵ ق / ۸۷۸ ـ ۸۷۹ م. عبدالله بن عامر از پدرش نقل حدیث کرده است که وی آنها را از علیبن موسیالرضا (ع) ۱۹۴ ق / ۸۰۹ ـ ۸۱۰ م. به سلسسله اسناد خانوادگی که به علیبن ابیطالب منتهی میشود، سماع کرده است. ابومحمد حسن بن علی زهری بصری به نقل از حمزهبن یوسف و علیبن محمدبن نصر از عبدالله بن احمد بن عامر اظهار نارضایتی کرده و او را فردی بیسواد (امی) و راوی غیر ثقه دانسته است. ابن جوزی صراحتاً عبدالله بن احمد بن عامر را مؤلف اثری جعلی (باطل) معرفی کرده و ذهبی این اثر را متنی جعلی دانسته (تلک نسخة الموضوعة الباطلة) که عبداللهبن احمدبن عامر یا پدرش مطالب نادرستی را به آن وارد کردهاند.
عبداللهبن عامربن سلیمان طائی، پدر احمدبن عامر، در سرمنرای (سامرا) زندگی میکرده و در آنجا احادیث علیبن موسیالرضا را روایت کرده است. ذهبی افرادی را که به روایت از علیبن موسیالرضا مظنون بودهاند، نام برده و احمدبن عامر را همراه با ابوالصلت عبدالسلام بن صالح بن ایوببن میسرة هروی نیشابوری (متوفی ۲۳۶ ق/ ۸۵۱ م) که یکی از راویان از وی ابنعطیه است و عبدالله بن عباس قزوینی را سه فردی معرفی میکند که از علی بن موسیالرضا روایت نقل میکنند؛ گرچه ذهبی این افراد را راویانی ضعیف دانسته است.
*روایتهای تفسیری صوفیانهای که سلمی آورده، چقدر دارای اهمیت است؟
عبدالله بن احمدبن عامر و پدرش تحریری از تعالیم شیعی منسوب به جعفرالصادق به روایت علیالرضا در اختیار داشتهاند. از این تحریر که به وضوح به عنوان متنی مکتوب یاد شده، سلمی توضیحات قرآنی را به طریق احمد بن نصر برگزیده است. موضع خصمانه ذهبی نسبت به حدیث شیعه سبب شده است که این طریق روایت را ضعیف بخواند. این طریق، یکی از طرق مهمی است که سلمی برای ورود حجم قابل توجهی از تعالیم منسوب به جعفرالصادق به سنت صوفیان خراسان در قرن چهارم/ دهم به کار برده است. این ادعا که سلمی خود کسی است که در را برای ورود این احادیث خانوادگی شیعه به تصوف گشود، پذیرفتنی است؛ اثباتاً با معرفی روات آن، که همگی جایگاهی در سنت روایت احادیث شیعه تا زمان راوی مستقیم سلمی ابونصر بن عبدالله اصفهانی، داشتند و سلباً به دلیل نبود این تفسیرات شیعی در کتابهای مرجع کهنتر صوفیان که در حقائق التفسیر و زیادات حقائق التفسیر گرد آمدهاند.
همانگونه که باورینگ در بحث خود به آن اشاره کرده، روایتهای تفسیری صوفیانهای که سلمی آورده از حیث سند، باید پس از شهرت یافتن نسخه صحیفة الرضا پدید آمده باشد و بر اساس سلسله سندی که سلمی در روایت نسخه تفسیری خود آورده، جعل مذکور باید در عراق صورت گرفته باشد کما اینکه برخی مطالب آمده در تفسیر نیز با محیط تفسیری عراق شباهت دارد.
*چرا سلمی روایاتی صوفیانه را به نقل این سند کاملاً مشهور آورده است؟
مسلماً روایاتهای صوفیانه تفسیری که سلمی آورده در محافل امامیه رواج نداشته و نقلی نیز از آن در سنت روایی امامیه نیامده است. ظاهراً شهرت سلسله سند صحیفة الرضا، موجب شده تا برای ترویج عقاید صوفیانه مورد استفاده قرار گیرد. در هر حال این روایات صوفیانه با این سند مشهور قبل از سلمی در محافل صوفیانه عراق تداول داشته و کاری که حتی محتمل است سلمی خود انجام داده باشد، تعویض سند به متن تفسیری صوفیانه ای که در عراق شنیده به متن مذکور باشد یا شاید به احتمال قویتر استادش احمد بن نصر ذراع کسی باشد که تعویض سند را انجام داده باشد. در هر حال نقش سلمی در انتقال و روایات اثر مذکور به محافل صوفیانه خراسان بسیار مهم بوده و نسخه مذکور به دلیل جایگاهی که سلمی در میان صوفیان خراسانی داشته، پس از او رواج یافته است.
عالمان و محدثان امامی در نقل میراثهای مشترک حدیثی تأملات و نظرات خاصی داشتهاند و از همان ادوار کهن در نقل میراثهای مشترک با احتیاطهایی به میراثهای مشترک حدیثی نظر داشتهاند. مشترک بودن برخی متون حدیثی در سنت امامیه و اهل سنت باعث پدید آمدن برخی مشکلات شده بود و دستکم این احتمال وجود داشته که تحریرهای متداول در میان اهل سنت از متون مشترک، دستخوش تحریف شده و مطالبی به آن افزوده شود. شاهد مهم بر این مدعا دربارۀ یکی از تحریرهای صحیفةالرضا است که در میان صوفیان خراسانی در قرن هشتم یا نهم رواج یافته بود. در قرن هشتم و نهم مطلبی در تحریری از کتاب صحیفة الرضا در میان صوفیان خراسانی دربارهی عشق افزوده شد که به درستی دانسته نیست آیا در اصل نسخه بوده یا مطلبی که در حاشیه ای نسخه بوده و به خطا به متن افزوده شده است. خطاهای از این دست گاه رخ ميداده و مطلبی که در حاشیه ای نسخه ای نوشته شده، به دلیل بی توجهی کاتبان بعدی به عنوان بخشی از متن نسخه تلقی شده و عبارت حاشیه به متن راه ميیافته است. چنین اتفاقی درباره تحریری از یکی از نسخههای صحیفة الرضا در سنت صوفیان خراسانی قرن هشتم به بعد رخ داده است.
*چگونه شد که نسخهای از صحیفةالرضا در دوره صفویه در بحث از مفهوم عشق، یکی از اساسهای مناقشه میان طرفدران تصوف و متشرعان شد؟
در میانه عصر صفویه، منازعات میان صوفیان که اکنون با ارایه تعریفی شیعی از مبانی تشیع سعی در حفظ جایگاه پیشین خود داشتند، در روزگار ملا محمد طاهر قمی (متوفی ۱۱۰۰) شدت گرفت. صوفیان که در دربار حامیان مهمی داشتند و شاه عباس دوم نیز به دلیل تمایلات صوفیانه از آنها حمایت ميکرد، وارد منازعه قلمی با متشرعان و نماینده برجسته آنها یعنی ملا محمد طاهر قمی شدند. صوفیان پایتخت که پزشک دربار محمد مؤمن تنکابنی از آنها حمایت قلمی ميکرد، به دفاع از خود و سعی در مشروعیت مسائل مورد اتهام نمودند.
محمد مؤمن بن محمد زمان حسینی تُنکابنی که پزشک مخصوص شاه سلیمان (حکومت ۱۰۷۷-۱۱۰۵ق) صفوی بوده، بیشترین شهرتش به واسطه نگارش کتاب تحفة المؤمنین که به تحفه سلیمانی نیز شهرت دارد، ميباشد. وی کتاب خود را در سال ۱۰۸۰ نگاشته و آثار بسیار متداول در سنت پزشکی سنتی پس از خود گردیده است. در این کتاب وی اطلاعاتی درباره خود و خاندانش آورده که بر اساس آنها ميتوان دریافت که به گونهای سنتی وی و پدرانش به دانش طب توجه داشته و از پزشکان مشهور عصر خود بودهاند. وی از پدرش میر محمد زمان تنکابنی و جدش میر عطاءالله یاد کرده است و از شهرت آنها به تنکابنی ميتوان دریافت که آنها در شهر تنکابن اقامت داشتهاند. وی در ۱۰۸۶ رساله تبصرة المؤمنین در پاسخ به نگاشتههای مختلف و البته متداول ملامحمدطاهر قمی (متوفی ۱۱۰۰) که آثار فراوان و ساده وی در نقد تصوف رواج گسترده ای یافته بود، به رشته تحریر درآورد. اهمیت ویژه ای این رساله، حملات و اتهامات مختلفی است که تنکابنی به قمی وارد کرده که نشانگر آن است که وی از پشتیبانی کامل شاه صفوی در نگارش کتاب خود برخوردار بوده که جرائت نگارش و بیان اتهاماتی از این دست، به شیخالاسلام مقتدر و متنفذ که حتی نسبت به شاه صفوی رفتاری کاملاً بی اعتنا داشته است.
با این حال نگارش کتاب تبصره المؤمنین، پایان مجادلات وی با قمی نبود. نگارش کتاب تحفة الاخیار و سبک روان قمی در نگارش آثارش و پاسخهای تند قمی به ادعاهای تنکابنی باعث شد تا تنکابنی رساله ای دیگر با عنوان فتوح المجاهدین بنگارد. تنکابنی رساله فتوحالمجاهدین را در ربیع الاول ۱۰۹۰ به اتمام رساند. در این رساله تنکابنی حملات تندتری به قمی نموده و اتهامات مختلفی به قمی بیان کرد. در کتاب تبصرة المؤمنین، تنکابنی بحثی کوتاه درباره عشق آورده و سعی کرده تا با استناداتی از آن به عنوان سنتی مشروع دفاع کند. با این حال جدی بودن انتقادات مذکور به مقوله عشق از سوی ملامحمدطاهر تنکابنی باعث شده بود تا تنکابنی در رساله دیگر خود یعنی فتوح المجاهدین باز به موضوع عشق بپردازد.
*اصلا موضوع بحث و محتوای حدیث چه بود؟
در تبصرة المؤمنین، تنکابنی در فصل یازدهم اثر خود که به موضوع فناء فی الله پرداخته، توجیه و مستمسک شرعی خود را چنین بیان کرده است: در حدیث قدسی وارد است: «یا عبدی، احببنی، جعلک مثلی و لیس کمثله شیء»، مراد صوفیه حقه از این عبارت آن است که به سبب مجاهدات و زهد و اذکار و عبارات روح مؤمن کامل به مرتبه متوجه جناب معبود حقیقی گردد که ذاهل از انانیت خود شود نه آنکه رفع اثنینیت که کفر محض و محال مطلق است، چه ممکن مقابل واجب است نه مماثل نه متحد و جمیع عرفا ما سوی الله را ممکن ميدانند و دلیل نقلی برین مطلب حدیثی است که در صحیفة الرضا از حضرت امام ثامن(ع) مروی است: «ان الله تعالی شراباً لاولیائه، إذا شربوا، سکروا و إذا سکروا، طربوا و إذا طربوا، طابوا و إذا طابوا، طاشوا، و إذا طاشوا، ذابوا و إذا ذابوا، اخلصوا و إذا خلصوا، وصلوا و إذا وصلوا، الصلوا و إذا الصلوا، لا فرق بینهم و بین حبیبهم»، یعنی خدای را شرابی هست معنوی، مخصوص اولیاء او، چون بنوشند، مست شوند و چون مست شوند، طرب کنند و چون طرب کنند، طلب دهنده شراب کنند [خوب شوند و چون خوب شوند [...] و چون طلب کنند، یابند و چون یابند، طایب شوند و چون طایب شوند]، گداخته شوند و چون گداخته شوند، خالص شوند و چون خالص شوند، واصل شوند و چون واصل شوند، متصل شوند و چون متصل شوند، فرقی میان ایشان و دوست ایشان نباشد»
استناد تنکابنی به حدیث نقل شده به عنوانی روایتی که در کتاب صحیفة الرضا آمده، مورد اعتراض ملا محمد طاهر قمی یا کسی که ردیه ای بر تبصرة المؤمنین نگاشته بود، شده است. تنکابنی خود در اشاره به انتقاد بیان شده در کتاب فتوح المجاهدین نوشته است: «فتح پنجم در جواب تدلیسات و تزویراتی که در رد بعضی احادیث کرده و گفته که طبیب جاهل نادان بعضی کلمات و عبارات مزخرفه حلاجیه را نقل کرده و شاهد مدعای خود ساخته و گمان کرده که آن حدیث قدسی است و از آن جمله این عبارتست که: «ان لله شرابا لاولیآئه اذا شربوا سکروا واذا سکروا طربوا» و این طرفه است و این کذبست و در آنجا نیست.
جواب آنکه راوی صحیفه الرضا متعدد است و قاضی جور را استقرار در جمیع کتب احادیث نیست و منحصر دانسته است راوی آنرا به شیخ طبرسی و قطع نظر از آن کرده این حدیثی است مشهور در میان شیعه و بغیر قاضی قم احدی نگفته است که این کلمات حلاجیه است و طبیب نجیب در نقل این حدیث متفرد نیست و قاضی زاده کرهرود در تحفه شاهی که الزام قاضی زاده ماوراء النهر داده این حدیث را سند آورده است و سید حیدر آملی که معاصر علامه حلی و از مجتهدین شیعه است در جامع الاسرار این حدیث را نسبت به حضرت امیرالمؤمنین(ع) داده و در چند جا ذکر نموده است.»
*چون بحث تخصصی و سنگین بوده است در صورت امکان فشرده و خلاصه ای از بحث ارائه کنید برای خوانندگان مفید خواهد بود؟
شهرت فراوان صحیفةالرضا به عنوان اثری روایی و مسند از امام رضا(ع) باعث شد تا برخی صوفیان عراقی و شاید خراسانی برای کسب مشروعیت سنت تفسیری خود از طریق مذکور بهرهبرداری کننند. همچنین در قرون بعدی متن مذکور دستخوش تغییری دیگر شد و حدیثی درباره عشق که در میان صوفیان عراقی از قرن سوم تداول داشت اما در میان صوفیان خراسانی از قرن پنجم به بعد رواج یافته بود، برای مشروعیت بخشیدن به مقوله عشق که از مباحث جدید در میان صوفیان خراسانی تبدیل شده بود، از شهرت صحیفةالرضا بهره گرفته شده به تحریر یکی از نسخههای متداول آن افزوده شد. احتمالاً افزوده شدن روایت مذکور به نسخه صحیفةالرضا تلاشی برای مشروعیت شرعی بخشیدن به مفهوم عشق در سنت صوفیان خراسانی بوده باشد. هر چند احتمال دارد که مطلب مذکور که در حاشیه نسخهای صحیفة الرضا به عنوان تعلیق یا یادداشتی توسط کاتب یا شخصی نوشته شده، بعدها به عنوان بخشی از متن تلقی شده و در تحریر مذکور راه یافته است.