شناسهٔ خبر: 37521 - سرویس دیگر رسانه ها

رویکردی مینیمالیستی به پیام رسانی در عرصه شهری

رویکرد مینیمالیستی در انتقال پیام از طریق گرافیک شهری که خود را محدود به ضروریات می داند، پیشنهادی است که با افزایش تاویل پذیری سکانس های شهری، حضور ذهنی شهروندان را حداکثری کرده و بر میل به مشارکت و حس تعلق آنها می افزاید. در این رویکرد گرافیک شهری به انتقال شعارهای اقلیت تقلیل نمی یابد بلکه وظیفه مدیریت بصری سطوح عمودی شهر را در خوانشی شهروندگرا پی می گیرد.

 

 

فرهنگ امروز/ محسن اکبرزاده، ملیحه تقی پور:

هر رفتار انسانی در ساحت مکان اتفاق می افتد تا مجموعه احوالات زیستی انسان به درک او از ماهیت مکانیش وابستگی یابد. اینگونه است که زیست شهری در رابطه ی تعاملی انسان و شهر معنا می یابد و فضای این رابطه کیفیات و محدوده اش را به کیفیات و محدوده زیست انسانی تسری می دهد.پس آن چه در چهره شهر به چشم می آید، تعیین کننده و اثر گذار بر احوالات فرد است. گرافیک شهری به عنوان داده پرداز ترین رویکرد در سیمای شهر، متنوع ترین و اثرگذارترین بخش از مجموعه تاثیرات بصری شهر بر ذهن شهروندان است. در هر رویکرد مدیریتی شهری، مجموعه ای از نهادهای دولتی و خصوصی سعی می کنند سپهر عمومی شهر را آکنده از گفتمان مطلوب خویش کنند. وضیعتی که حتی در صورت وجود داده های اخلاقی از جانب این کارفرمایان گرافیک شهری، سبب کاهش فضای ادراکی و تعاملی شهروند و شهر شده و به سبب تکثر ارجاعی نشانه هایی نا همسو، شهر را مبتلا به ناخوانایی و تقلیل عرصه عمومی می کنند.

رویکرد مینیمالیستی در انتقال پیام از طریق گرافیک شهری که خود را محدود به ضروریات می داند، پیشنهادی است که با افزایش تاویل پذیری سکانس های شهری، حضور ذهنی شهروندان را حداکثری کرده و بر میل به مشارکت و حس تعلق آنها می افزاید. در این رویکرد گرافیک شهری به انتقال شعارهای اقلیت تقلیل نمی یابد بلکه وظیفه مدیریت بصری سطوح عمودی شهر را در خوانشی شهروندگرا پی می گیرد.

کلید واژگان: ناخودآگاه مکانی- گرافیک شهری-نظام های پیام رسانی-مینیمالیسم-شهروندگرایی

مقدمه

هر امکانی در مکان ممکن می شود. تا ذهن بروز هر واقعیتی را در مکانیت وقوع آن صورت بندی و بازشناسی کند. پس فرآیند ادراکی انسان از مجموع حوادث بیرونی و احوال درونی مرتبط با آنان به آگاهی اش از مکان منوط می گردد. این آگاهی در سطح خودآگاه و ناخودآگاه محدوده ای متفاوت دارد. بروز فعل و یا هر حضور فعالانه ای از آنجا که برای وقوع، موقعیتی را می طلبد نسبت به وضعیتش خودآگاهی دارد. پس انسان در لحظه ارتباط با هر امری نسبت به محدوده ی وقوع امر آگاه است. برداشتن فنجان از روی میز و یا خروج  اتوموبیل از محل پارک در خودآگاه، مکانیت می یابد. اما حضور غیر فعال و عام انسانی یعنی صرف "بودن"، که بزرگترین ساحت هستی او نیز هست، ضرورتی در خودآگاه ندارد و در لایه ی عمیق تری از ضمیر آدمی جانمایی می شود.

ناخودآگاه مکانی هر شخص مجموعه ای از روابط و نسبت ها را در بر می گیرد که شخص به صورت بالقوه امکان ارتباط و حضور فعال در آنها دارد. این محدوده بنا به موقعیت زیستی،معیشتی،فرهنگی و اجتماعی هر انسان تعریف می شود.زیست دامداری در یک روستای سردسیری با زیست تجاری در یک بندر گرمسیری به نسبت تفاوت های رفتاری، دامنه ادراکی متفاوتی نیز دارد.دامنه ای که شخص به صورت فعال از آن آگاه نیست. تصویر شهری که هر صبح هنگام ترک منزل مشاهده می کنید در شما واکنشی را ایجاد نمی کند اما در صورت تغییر ناگهانی این تصویر با برهوتی بی آب و علف، حیرت می تواند شخص را تا مرز جنون بکشاند. اینگونه است که ادراک عام ما از شهر در بستری از ناخودآگاه به هر فعلیت و رفتار انسانی امکان وقوع می بخشد بی آنکه به حضور بالقوه اش آگاهی داشته باشیم.

شهر به مثابه ناخودآگاه مکانی شهروند، مانند هر امر ناخودآگاه دیگر، رفتار ساز و جهت بخش است. در حقیقت کیفیت ذهنی که از شهر در شخص حلول کرده، به جبر مکانیتش، محدوده و کیفیت هر امر انسانی را تبیین می کند. در حقیقت شهر به عنوان مولفه ای مشترک در تمام سطوح رفتاری به نسبت های گوناگون اثر گذار می شود تا بستری معنابخش برای زیست شهروندانش باشد. از این منظر هر شهری ایده ی اصلی وجودی خود را به مثابه ی یک ایدئولوژی به رفتار های انسانی تزریق کرده تا از آنها تعبیر به رفتارهای شهروندی شود. شهروند شخصیت حقوقی ناخودآگاه تمامی آدمهای شهر است که کیفیت و ماهیت منحصر به فردش را در هر شهری از کیفیت منحصر به فرد همان شهر بر می گیرد. از این منظر شهر به عنوان یک سازه معنایی که مبتنی بر روابط خودی شده اش نظام پذیرفته، محدوده و کیفیت ادراکی شهروندان را نیز شامل می شود. در حقیقت شهر بدل به دستگاهی فکری شده که به عنوان واسطه ای ناخودآگاه، شهروندانش را می اندیشد. اندیشه شهری پل واسطی بین دریافت شهری و رفتار شهری است. کامل شدن این فرآیند فرهنگی همان سازوکاری است که شهروندان یک شهر را از شهر دیگر متمایز می کند تا پرسشی مبتنی بر اهلیت و کجایی بودن، مهمترین عنصر ممیزه ی هویتی در تمام جهان تلقی شود.

1-گرافیک شهری، سکانس شهری

اگر چه زیست انسان در مختصات سه بعدی مکان و محور خطی زمان اتفاق می افتد اما فرایند ادراکی بصری انسان از محیط اطراف مبتنی بر برداشت های آن به آن دو بعدی و ثبت تصاویر ثابت در حافظه ی بصری فرد است. در حقیقت شناخت مکانی هر فرد بر پایه ی تصاویر دو بعدی چشمی و نظام ارتباطی بین آنها است. در این فرایند هر تصویری با تصاویر قبل و بعد از خود رابطه معنایی داشته و از آنها مفهوم گرفته و به آنها معنا می دهد.

تمایز گرافیک شهری و طراحی شهری در همین فرایند بصری انسانی است. در حقیقت گرافیک شهری به کیفیت تصاویر ضبط شده ذهن می پردازد و طراحی شهری مسئولیت سکانس بندی و مونتاژ گراف های عظیم شهری را دارا است و مانند هر تلاش طراحانه ی فضا محوری با عنصری به نام زمان سر و کار دارد. با این رویکرد می توان شهر را در ذهن آدمی، محصول مونتاژ سکانس هایی دانست که هر کدام مفهومی را در محتوای بصری شان به ذهن متبادر می کنند.

2-ماهیت پیام در گرافیک شهری

در علم ارتباطات پیام به مجموعه نشانه هایی اتلاق می شود که منظور،خواست و یا منفعتی را برای گوینده ممکن می کند. نشانه هایی که برای درک شدن  نیاز به سختاری مشترک و پذیرفته شده در گوینده و شنونده دارند. حال در سکانس های متعدد شهری چه پیامی به مخاطب داده می شود؟ آیا پیامی واحد است یا متکثر؟ آیا صورت واحدی دارد یا متنوع؟ در چه سطوحی از ادراک خودآگاه یا ناخودآگاه انسانی اثر گذار است؟ این پرسش ها را می توان با بازخوانی مکانیزم های تولید پیام در عرصه گرافیک شهری بررسی کرد. با تکیه بر این موضوع که هر پیام منتقل کننده ی "خواست" مطرح شده از جانب "گوینده" ای است، به بررسی نظام های پیام رسانی در عرصه عمومی می پردازیم با محوریت وحدت و یا تکثر در پیام و صورت های آن.

3-نظام مونوفونیک(تکصدایی)

نظام های تک صدایی، غالبا ٌ تک پیامی بوده و یا تحت یک گفتمان واحد، پیام های همسویی را صادر می کنند. ایجاد وحدت رویه در انتقال پیام در مقیاس شهر نیاز به هزینه و تسلطی حداکثری دارد، لذا این شیوه پیام رسانی شهری عمدتا ٌ از سوی حاکمیت ها و یا ابربنگاه های مردمی که پشتیبانی حقوقی می شوند، اتخاذ می گردد.

هندسه معنایی متمرکز این گونه نظام ها تلاش دارد تا گفتمان عمومی شهر را با خود همسو کند. این اتفاق زمانی ممکن می شود که ناخودآگاه مکانی شهروندان که مبتنی بر روابط و نسبت های آنان تعیین می شود، بر گفتمان حاکم منطبق شود. حال آنکه زیست شهری، زیستی ارگانیک و نااقلیدسی است. در حقیقت تلقی مکانی شهروندان هندسه ای نامتمرکز و گونه گون دارد. نتیجه این تضاد هندسی بین گوینده و گیرنده ی پیام، تضادی ساختاری است که سبب می شود  دالهای ارسال شده در عرصه گرافیک شهری بر مدلولهای مطلوب فرستنده دلالت نکنند. بنابر این عرصه عمومی در نظام های تک صدایی، بر گفتمان حاکم منطبق نمی شود بلکه به سبب کثرت نشانه ها، توسط عناصر گرافیکی هم سو، مصادره می گردد.

این وضعیت سبب می شود که مخاطب با شهر احساس خویشی نکرده و عرصه عمومی را با نگرشی تحمیلی برانداز کند. کاهش فضای بینابینی ِ شهر و شهروند، سبب کاهش بهره زیستی و مزیت های شهری می شود که در طول زمان به جایگاه شهر لطمه وارد می کند.

بی ارزش شدن فضاهای شهری و کاهش اعتبار بصری شهر، زیست ارگانیک شهری را مختل کرده و به دیاگرام های شهری خدشه وارد می کند که در نتیجه شهر به عنوان یک ماشین زیستی عمل نکرده و روند سرطانی تخریب یا افزایش فضاهای تعریف نشده سرعت می گیرد.

انفعال شهری بزرگترین آسیب چنین نظام هایی است. با حداقلی شدن سهم شهروندان در عرصه شهری، میل به مشارکت شهری کاهش یافته که هزینه زا است و از سویی دیگر بی تعلقی و بی مکانی را سبب می شود که کاملا ٌ برخلاف فلسفه وجودی شهر است. شهروندان حداقلی شده در چنین نظاماتی به توده بی شکل انبوهی بدل می شوند که نه توانایی تاثیر گذاری دارند و نه به سبب وجود ساختار معنایی مشترک، توانایی تاثیر پذیری. بدل شدن فضای عمومی به عرصه ای گنگ، جامعه را غیر قابل پیش بینی و غیر قابل برنامه ریزی می کند. این وضعیت رشد و تکامل شهر را مختل کرده و آن را به مردابی از ساختمان ها بدل می کند که صدایی بلند حرفی را در آن فریاد می زند اما کسی نمی فهمد که چه می گوید.

4-نظام های پلی فونیک(چندصدایی)

هر نظام چند صدایی در حقیقت تشکیل شده از نظام های تک صدایی متعدد است. تکصداهایی که هر کدام پیامی دارند و منفعتی را دنبال می کنند. در حقیقت یک نظام چند صدایی برآیند فضایی رقابتی برای شنیده شدن است. وجود پیام های متعدد سبب ظهور ساختارهای متعدد و سیستم های نشانگانی گونه گون می شود. در حقیقت بخش عظیمی از رقابت در این گونه سیستم ها صرف کشف نظامی همگون تر با مکانیزم های ذهنی مخاطبان است که تسری رقابت را به سطوح مختلفی از فرایند پیام رسانی سبب می شود:

کیفیت پیام و محتوا وابستگی به درک مخاطب و مطالعه خصوصیت های شهروندی دارد. این رویکرد سبب رشد آگاهی نسبت به ماهیت شهر و شهروند شده و مرزهای مفهومی ولاجرم زیستی این مقوله را افزایش می دهد.

از سوی دیگر هر محتوایی، نیاز به قالب و فرمی درخور دارد. تکثر پیام ها و رقابت رسانشی سبب رشد کیفی گرافیک محیطی و حساسیت بر رویکردهای فرمال و تاثیرگذار آن دارد که می تواند باعث رشد سواد بصری شهروندان و گسترش مرزهای ادراکی آنان گردد

به سبب آنکه اثرگذاری یک اثر گرافیکی در مقیاس شهری به بهتر دیده شدن آن بستگی دارد، رقابتی در دو سطح متفاوت مقیاس و گونه شکل می گیرد.

مقیاس های بزرگتر یعنی تاثیر بیشتر. پس تلاش برای کسب این مزیت باعث می شود حداکثر نماهای شهری به بیلبوردها و مانیتورهای تبلیغی تبدیل شده و با پرداخت عوارض بیشتر از سوی کارفرمایان عرصه های عمومی بیشتری به اشغال پیام های منفعت جویانه اقلیت دربیاید.

کشف گونه های جدید و فرصت های جدید یعنی مزیت های افزون تر. نگاه حداکثری به بدنه های شهری باعث می شود رقابت پیام رسانی، گرافیک شهری را به بدنه ی اتوبوس ها و قطارهای شهری،جداره ی اتوبان ها، تونل ها، پل ها و دیگر تاسیسات شهری بکشاند. از طرفی بررسی ظرفیت های پوسته های دیگر قابل طراحی محدوده سنتی گرافیک شهری را تغییر می دهد. بالنهای تبلیغاتی هوایی و یا کف نقاشی شده خیابان ها و معابر نشانگر حرکت گرافیک شهری به سوی حداکثری شدن است.

با این حال به سبب ذات پایان ناپذیر رقابت، و تفاوت مابین سیاست های کارفرمایان خصوصی، هرگز ساختاری قابل تفاهم در سیستم نشانگانی ِ نظام های چندصدایی به دست نمی آید. در نتیجه چند زبانی در عرصه اینگونه شهر ها امری بدیهی و غیرقابل اجتناب است. امری که کارفرمایان نیز بدان واقفند و برای کسب مزیت های خود تلاش بر حذف زبان های موازی می کنند. بهره گیری متفاوت از رنگ ها و نشانه های بصری در گرافیک شهری از سوی تکصداهای رقیب، شهر را به جنگلی از نشانه های تبدیل می کند که شهروند را در حد مصرف کننده تقلیل می دهد. در حقیقت تکثر در نظام های چند صدایی با هدفی واحد، یعنی تک بعدی کردن شهروند به مثابه هدف پیام اتفاق می افتد. شهروند مصرف کننده با از دست دادن هویت شهری خویش، معنای شهر را از عرصه زیست به عرصه مصرف تغییر می دهد. از بین رفتن نظام های ارزشی و رفتاری در این رویکرد در عین سودآوری برای اقلیت کارفرما، سبب رشد حداکثری هزینه های زیستی برای شهروند می شود که در نتیجه زیست شهری را به عرصه ای گلادیاتوری برای بقا تبدیل می کند. تقلیل نام شهروندان به شماره حساب ها و اعداد ماهیت انسانی شهر را از بین برده و آن را به ابرسازه ای تبدیل می کند که تنها با مصرف کردن شهروندانش قادر به بقا است. این یعنی جا به جا شدن نقش شهر و شهروند که رویکردی ناپایدار در توسعه مفروض می گردد.

5-نظام های میانه

هندسه اینگونه سیستم های تلفیقی از منطق تمرکزگرای دولتی و تکثر رقابتی بخش خصوصی است. در حقیقت دو رویکرد زبانی متفاوت که یکی شهروندان را به همسانی فرمان می دهد و دیگری برای کسب مزیت دگرگونی و دگربودگی را ارج می نهد. ترکیب بندی ها، رنگ بندی ها و ادبیاتی متفاوت و متنافر سبب اغتشاش در نظام نشانگانی سکانس های شهری می کند. دو سیاست مجزا که دو ناخودآگاه مکانی ناهمگونرا خلق می کند باعث ناخوانایی و افزایش سوتفاهم در معنای شهر می شود.شلختگی و بی برنامه گی در مدیریت و چهره شهر محصول طبیعی وضعیتی است که شهروندانش را ناتوان و شقه شقه می خواهد. در یک سکانس یک بیلبورد تبلیغاتی مصرف بیشتر را مزیت می دهد و در سوی دیگر بیانیه ای ارشادی اصرار بر صرفه جویی دارد. کنتراست شدید و بی برنامه رنگی را نیز به این تصویر اظافه کنید تا شباهت بیشتری به سیمای شهرهای در حال توسعه ای پیدا کند که از عقبه مفهومی تهی گشته اند.

6-حذف سپهر عمومی، فرهنگ زیرزمینی

در هرکدام از سیستم های شرح داده شده، مشکلات و آسیب ها از جایی شروع می شود که با حداکثری شدن این سیاست ها مواجه ایم. حداکثری شدنی که شهر را از عرصه زیستی به تریبون اقلیت تبدیل کرده است. حذف رفتارهای کنشمند شهروندی و تبدیل آن به واکنش، خلاقیت و هدفمندی را از عرصه شهری دوره کرده تا جامعه شهری مملو از فردیت های سرکوب شده ای باشد که برای حفظ بقا و ماهیت خود میل به واکنش های شدید و خارج از چارچوب نشان می دهند. واکنش هایی که به صورت زنجیره ای، فرهنگی را شکل می دهد که تنها عنصر حیاتی اش را مخالف خوانی با گفتمان رسمی و عرفی می شناسد. اینگونه است که آنچه در بیلبوردها،نماها و بدنه های شهری ثابت و متحرک بیان می شود در عرصه های خصوصی تر رسانه ای مانند شبکه تلفن همراه و یا شبکه های مجازی مورد وهن و تخطئه قرار می گیرد. حال آنکه در شرایط متعادل اعضای این جامعه فرهنگی زیرزمینی، در گزینشی عقلانی، احتمال همسویی با بعضی مولفه های گفتمان رسمی را نیز ناممکن قلمداد نمی کنند اما در شرایط قطبی شده ای که محصول رویکرد حداکثری و ماکزیمالیستی به پیام رسانی از طریق گرافیک شهری است، طبیعی ترین اتفاق رشد سرطان گونه فرهنگی ریاکار و زیرزمینی است که باعث کاهش حداکثری شاخص های زیستی جامعه شهری می کند. این فرهنگ به سبب هدفمند نبودن، قشری گری و هیجان محوری، بستر مناسبی برای ناهنجاری های اجتماعی است. شورشی بی دلیل که جز کسب هویت از فردیت های اغراق شده خواست دیگری ندارد.

رواج دیوار نوشته های هویت جویانه، گرافیک های اغراق آمیز و هجو گونه و یا در سطحی دیگر ادبیات و موسیقی هنجارگریز نتیجه بطئی استیلای تبلیغاتی بر سپهر عمومی جامعه شهری است.

رشد حاشیه ها و شهرگریزی درون شهری که محصول این وضعیت است باعث بروز رویکرد های وندالیستی مخرب بر چهره شهر می شود. اینگونه است که سنین نوجوانی هر شهروندی موازی با خاطره حمل و استفاده از اسپری ها رنگی است که مکان های عمومی بی نظارت را به چهره مطلوب خود تغییر داده اند.

 نتیجه گیری

بازنگری در رویکردها به گرافیک شهری

شهر طول، عرض و ارتفاع دارد. پس نمی توان انتظار داشت صفحات عظیم افقی و عمودی آن بی مدیرت و طراحی نشده رها شوند. از سوی دیگر مدیریت و هماهنگی روابط گسترده و پیچیده شهری ضرورت حضور پیام های صریح، روشن و هشدار دهنده را اثبات می کند. مسئله اصلی در درمان آسیب های ذکر شده، اخذ رویکردی مناسب برای مواجه با گرافیک شهری به مثابه یک فرصت و یک امکان است. امکانی که با رویکرد حداقلی و مینیمالیستی به آن می توان عرصه ای برای حضور خلاق، پرشور و حداکثری شهروندان در فرآیند ساخت ناخوآگاه مکانی شان محیا کرد.

در حقیقت مینیمالیسم در گرافیک شهری عرصه هایی را برای تاویل ذهن محیا می کند، تا شخص با مشارکت تخیلش، امکان خاطره سازی در لایه های عمیق تری از ذهن را داشته باشد.

مینیمالیسم تلاش می کند با حذف شی و پیام از گرافیک شهری، آبستره ای تاویل پذیر از شهر ارائه کند که در مواجه بصری شهروندان، وارد مکانیزم مصرفی دریافت پیام نشده و سیمای شهری را عرصه ای برای مکاشفه و جستجو بخواهد.

اینگونه گرافیک شهری نه با داشته ها، بلکه با نداشته هایی که به مخاطب اهدا می کند، فضاهایی ذهنی را برای مشارکت ناخودآگاه شهروندان محیا کرده تا ذهن آدمی شهر را نه به مثابه شییء که بر او عارض شده، بلکه به عنوان عرصه ای برای حرکت و ادراک فرض کند.

بسط ناخودآگاه مکانی شهروندان در این رویکرد، به آنان باور، اعتماد به نفس و امید به حرکت، تغییر و اثر گذاری می بخشد. خصلتی که در مواجه با بافتهای سنتی شهری و یا در عرصه طبیعت هم به واسطه وجود زبانی واحد با نظام نشانگانی خوانا، که به هیچ وجه رویکرد مداخله جویانه به ذهن مخاطب ندارد نیز یافت می شود.

شهری روشن و خوانا که تنها ضروریات عملکردی اش را در تابلوهای شهری تذکر می دهد و تبلیغات شهری را تنها در عرصه اتفاقات عمومی و مردمی مجاز به مداخله در عرصه عمومی می داند. در این شهر تابلوها در بدنه های تجاری به ذکر نام اکتفا کرده و جای خود را به ویترین های شفاف و شهروندگرا می دهند تا آدمی در نقش شهروندی اش با شهر به مثابه اجتماعی از انسان ها مواجه باشد. نه یک دادگاه عمومی و نه یک جنگل تبلیغاتی و نه دارالمجانینی از نشانه ها که به هیچ معنایی دلالت نمی کنند.

 

منابع

  • کوین لینچ(1387)، سیمای شهر، ترجمه از منوچهر مزینی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران
  • منوچهر مزینی(1387)، مقالاتی در باب شهر و شهرسازی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران
  • فرانسیس تیبالدز(1387)، شهرسازی شهروندگرا، ترجمه از محمد احمدی نژاد، تهران: نشر خاک
  • مسعود ایلوخانی(1387)، گرافیک محیطی، تهران: نشر فاطمی
  • دیوید گیل(1384)، الفبای ارتباطات، ترجمه از رامین کریمیان، تهران: نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

 

سایت انسان شناسی و فرهنگ