فرهنگ امروز/ سید منصور مرعشی، ترجمه و تلخیص فاطمه شمسی:
همراه با دگرگونیهای بنیانهای نظری و ماهیت علم، رویکردهای جدیدی برای شناسایی روند و اهداف آموزشی پیشنهاد شده است؛ یکی از مهمترین این رویکردها بر روی روش تفکر تأکید میکند. انیس (Ennis)، لیپمان (Lipman)، و پل (Paul ) در سال ۱۹۸۹ به بحث در این زمینه پرداختند که پرورش و تربیت افراد متفکر باید هدف اصلی آموزش باشد (ن. ک : شعبانی، ۲۰۰۵). فیشر (۲۰۰۱) در این زمینه میگوید ما گونهای از مخلوقات هستیم که قادر به تفکر و به همان اندازه کنترل و بازاندیشی در اندیشهی خود هستیم. درک ما از تفکر در گرو تلاشهایی است که در طی قرون توسط دانشمندانی که بر ماهیت ذهن، تواناییهای آن و روشهای رشد این قابلیتها به مطالعه پرداختند، انجام پذیرفته است. مطالعاتی که در این حوزه در حال انجام است به ما در یافتن پاسخ به این پرسش که تفکر چیست و چگونه میتوانیم توانایی اندیشیدن در کودکان را بالا ببریم، کمک خواهد کرد.
بهبیانیدیگر، پیش از این برای پرسشِ فلسفه چیست پاسخهای متعددی مطرح شده است که میتوان آنها را در دو گروه خلاصه کرد؛ اولین گروه فلسفه را بهمثابه مجموعهای از ایدهها و عقاید فیلسوفان در باب موضوعات فلسفی تعبیر میکند و گروه دوم، فلسفه را بهمنزلهی کار فلسفی در نظر میآورد که میتواند توسط هرکسی که به روشی فلسفی میاندیشد، صورت گیرد (بهشتی، ۱۹۹۹). بخش عمدهی تحقیقات ظرف ۴۰ سال گذشته به این نتیجه رسیده است که دوران بلوغ و سالهای دانشگاه برای توسعهی مهارتهای تعقل در افراد بسیار دیر است. حاصل این مطالعات در کنار این ایده که فلسفه تنها منحصر به فیلسوفان نیست، دانشمندان حوزهی آموزش را به تفکر دربارهی آموزش فلسفه در دوران کودکی تشویق نموده است؛ در نتیجه، طرحی تازه بهعنوان «فلسفه برای کودکان» مطرح گشت که به دنبال آن فلسفه وارد مدرسهها شد.
آموزش فلسفه به کودکان
در حدود ۴۰ سال پیش در دانشگاه کلمبیا، پروفسور متیو لیپمان به بحث در این زمینه پرداخت که درگیر نمودن کودکان در بحثهای فلسفی، رشد قابلیتهای اندیشیدن در آنها را امکانپذیر میکند؛ او معتقد است که اگر کنجکاوی ذاتی کودکان و میل آنها به کشف جهان با فلسفه ادغام و یکی شوند، کودکان میتوانند به افرادی با انعطاف بالاتر و متفکرینی مؤثر و کارآمد تبدیل گردند (صفاییمقدم، ۱۹۹۹). اگرچه این به معنای آن نیست که فلسفهی افلاطون، ارسطو یا کانت باید مستقیماً در کلاسهای درس به کودکان تدریس شود، ولو اینکه این فیلسوفان ممکن است برای هر دو گروه کودک و نوجوان ایدههای جالب توجه داشته باشند. مفاهیمی نظیر حقیقت، آزادی، زیبایی، عدالت، حقوق و قوانین با بسیاری از مسائل دیگری که هنوز برای کودک مبهم است، در هم آمیخته شدهاند. کودک محتملاً پرسشهایی مطرح میکند نظیر اینکه آیا تفکر و دانش بشر واقعی است؟ آیا همیشه باید تابع اکثریت باشیم؟ چگونه میتوانیم دوستی خود را ابراز داریم؟ یک جامعهی خوب چگونه جامعهای است؟ بدن ما چه کاری میتواند برای ما انجام دهد؟ آیا مجبوریم تمام وقت به تفکر بپردازیم؟ چگونه میتوانیم طرز تفکر دیگران را فهم کنیم؟ این پرسشها و موضوع رشد مهارتهای شناختی در کودکان که منجر به تقویت قابلیتهای اندیشیدن و مهارتهای تعقل در کودکان میشود، در قالب داستان کوتاه یا بلند در خلال کلاسها مطرح میشود. داستانهایی که سرشار از مفاهیم و ایدههای فلسفی هستند، کودکان را به فراخنای فلسفه سوق میدهند.
فیشر (۱۹۹۵) معتقد است که فلسفه برای کودکان روشی موفق برای آموختن چگونه اندیشیدن است. یافتههای تحقیقاتی در بیش از ۵۰ کشور نشان داده است که فلسفه در کودکان مهارتهای اندیشیدن را که شامل تفکر انتقادی میشود، بهبود میبخشد (فیشر،۱۹۹۸). بنا بر نظر لیپمان، طرح آموزش فلسفه به کودکان از نظریههای دِوِی (Dewey) و ویگو تسکی (Vigo Tesky) اخذ شده است که بر پایهی تفکر آموزش و رد یادگیری طوطیوار استوار است. به جای آموزش چگونگی حفظ و یادآوری مطالب به کودکان باید یاد داد چگونه موضوعها را آزمایش، تحلیل و تجربه کنند. چنین برنامههایی با آماده ساختن کودکان از طریق ممارستها و دستورالعملهای متعدد، به آنها آموزش میدهد که چگونه بر اساس شواهد و دلایل قضاوت کنند. این برنامهها با انجام این مهم، افقهای دید کودک را وسیعتر میگرداند و به او میآموزد که چگونه بیندیشد.
کتاب داستانهای بهخصوصی برای تحقق بخشیدن به طرح فلسفهی برای کودکان به طبع رسیدهاند. اسپلیتر (Splitter) و شارپ (۱۹۹۵) خاطرنشان ساختهاند که از آنجا که کودکان به داستان علاقه دارند، این امر آنها را برمیانگیزاند تا پرسش کنند، در این فرایند شرکت جویند و بیندیشند، به خصوص زمانی که داستان حاوی موضوعات رقابتطلبی و حوادث باشد.
اهداف فلسفه برای کودکان
یکی از اهداف عمدهی این طرح بهبود شرایط تفکر آموزش در نظامهای آموزشی است (لیپمان، ۱۹۹۱). لیپمان معتقد است که هدف این طرح کمک به کودکان برای یادگیری این امر است که خود چگونه بیندیشند (ن. ک : قائدی، ۲۰۰۵)؛ او اهداف این طرح را بدین قرار طبقهبندی میکند: بهبود توانایی تعقل و استدلال، رشد خلاقیت، تقویت ارزشهای اخلاقی، افزایش خودآگاهی و بالا بردن تفکر انتقادی.
لیپمان (۱۹۸۸) در «تفکر انتقادی چه میتواند باشد»، مدلی را برای تفکر انتقادی مطرح میسازد؛ او ادعا میکند که هدف از آموزش تفکر انتقادی، تربیت افراد معقول از طریق فرایند پرسشگری و تحقیق است. لیپمان معتقد است که فلسفه برای کودکان تنها طرحی است که از بحثهای فلسفی برای فراهم آوردن مفاهیم ضمنی رشد اخلاقی در کودکان از طریق درگیر ساختن آنها در پرسوجوی اخلاقی که خود مستلزم تفکر انتقادی و خلاق است، سود میجوید. دستیابی به این اهداف و بیشترِ مهارتهای یادشده و خواست اولیه برای عملی ساختن آنها از طریق استفاده از زبان و ساختن یک «جامعهی تحقیق»[۱] امکانپذیر است. اصطلاح «جامعهی تحقیق» اولین بار توسط چالز سندرز پرس (Peirce) در مقالهاش با عنوان «ثبوت باور»[۲] مورد استفاده قرار گرفت. در جامعهی تحقیق، دانشآموزان به همراه معلمشان داستانی را میخوانند و سپس آن را بهصورت کار گروهی در جمع به بحث میگذارند.
برای استوار نمودن نظام آموزشی بر بنیانی عقلانی و معقول، کلاسهای سنتی که در آن اطلاعات از معلم به دانشآموزان انتقال مییابد باید به فرمهای جدیدی تبدیل شود که در آن هم معلم و هم دانشآموزان در باب یک موضوع به بحث میپردازند و با یکدیگر ارتباط متقابل و دوجانبه دارند. در این صورتبندی جدید از کلاس، دانشآموزان به گروههای تحقیق یا جامعهی تحقیق تقسیم میشوند که در آن روابط دوستانه و همکاری گروهی در فضایی آموزشی مورد قبول و پذیرش است.
توجه به تفکر انتقادی پدیدهای تازه در میان متخصصین تعلیم و تربیت نیست، این امر به آکادمی افلاطون بازمیگردد. مالکولم نالس (Malkolm Nalss) معتقد است که مربیان باید برای به وجود آوردن تغییرات مثبت و فزایندهی اجتماعی، قوانین خود را مورد ارزیابی مجدد قرار دهند و فعالیتهای خود را بر مهارتها و روشهایی متمرکز سازند که نیاز دانشآموزان را برای تحقیقات آینده شکل میدهد (Meyers,۱۹۸۶).
طرح فلسفه برای کودکان برای اولین بار توسط لیپمان و همکارانش مطرح شد که بر طبق آن تفکر فلسفی صرفاً تعقل یا تفکر نیست بلکه مستلزم تفکر در باب خودِ اندیشیدن نیز است. کین (Kane) به پشتیبانی از طرح لیپمان در مقالهای خاطرنشان میکند که آموزش فلسفه به کودکان بهوسیلهی روش جامعهی تحقیق منتج به رشد مهارتهای اجتماعی میشود (کین، ۱۹۸۵).
بسیاری از دانشمندان معتقدند روش جامعهی تحقیق دارای تأثیر مثبت بر رشد مهارتهای تعقل است؛ بر این اساس، میتوان چنین تصور کرد که نظام آموزشی در ایران باید بر روشهای مشارکتی و بحث گروهی در خلال کلاس درس صحه گذارد. برای دستیابی به هدف برنامهی چهارم توسعه، یعنی کسب دانش، نظام آموزشی نیازمند یک اصلاح اساسی است که شامل قرار دادن واحد درسی تفکر فلسفی در برنامهی آموزشی کشور است.
ارجاعات:
[۱] community of inquiry
[۲] “Fixation of Belief”
منابع:
Allen, Terry. (۱۹۸۸). Doing philosophy with children.Journal of Thinking, ۷(۳), ۳۵-۴۴.
Beheshti, S. (۱۹۹۹). Philosophi of Education. Ghods publication.Mashhad, Iran.
Cummings, N. P. (۱۹۸۱). Analytical thinking for children: Review of the Research.Journal of Analytic Teaching, ۲ (۱), ۲۶- ۲۸.
Daniel, M.F. (۱۹۹۸). P۴c in pre- service Teacher Education. Journal of Analytic Teaching, ۱۹. (۱), ۱۳-۲۰
Fisher, R. (۱۹۹۵). Teaching children to learn. London: Bloch well / Simon and Schuster/ Stanley thornes.
Fisher, R. (۱۹۹۸) Teaching thinking: Philosophical inquiry in the classroom. London: continuum.
Fisher,R.(۲۰۰۱): Teaching Children To Think, Nelson Thernes.
Ghaedi, Y. (۲۰۰۵). Philosophy for Children, Davavin publication, Tehran, Iran.
Iorio, J.,Weinstein,M.and Martin,J. (۱۹۸۴). Philosophy for children program. Journal of thinking, ۳(۲), ۲۸- ۳۵.
Kane, J. (۱۹۸۵).philosophy for children. Journal of Critical Thinking Across the Disciplin, ۵(۲), ۶۷-۷۴.
Lipman, M. (۱۹۸۸). Critical thinking, what can it be? Journal of Educational leadership, ۴۰(۱.
Lipman,M. (۱۹۹۱). Thinking in Education, New York: Cambridge university press.
Meyers,C.(۱۹۸۶). Teaching Student to Think Critically, Jossey-Bass Publishers,San Francisco.
Montes,.M. and Maria, E.(۲۰۰۱). Juchitande lost ninos,Abstract in IAPC.Montclair State University.
Safaeimoghadam, M. (۱۹۹۹). Philosophy for Children Program, Journal of Human Science, ۸(۲۶-۲۷.
Shabani, H. (۲۰۰۴). Method s of Teaching,Samt,Publisher,Tehran.Iran.
Simon,C. ( ۱۹۷۹): Philosophy for students.Journal of thinking, ۱ ( ۱), ۲۱- ۳۴.
Splitter, L.J. and sharp,A.M. (۱۹۹۵). Teaching for better thinking. The classroom community of inquiry. Melbourne, Australia: The Australian Council for Educational Research Ltd.
Sprod, Tim. (۱۹۹۷). what is community of inquiry? Journal of Critical thinking Across the Disipline, ۱۷(۱