فرهنگ امروز/ آزاده صالحی: استاد محمود فرشچیان نیازی به معرفی ندارد. او در این سالها نه فقط با هنرش آثار ماندگاری ارایه کرده است که به واسطه اخلاقمداری، فروتنی، انسانیت و معرفتی که دارد، چندان خود را به مخاطبان ایرانی و خارجی شناسانده که همه آنهایی که سیر فعالیت او را دنبال میکنند به خوبی او را میشناسند. طی روزهای اخیر از این استاد پیشکسوت مینیاتور دو تابلوی تازه یعنی «آسمان چهارم» و«شام غریبان» در کاخ-موزه سعدآباد رونمایی شد. با استاد فرشچیان به بهانه این دو تابلو به گفتوگو نشستهایم.
****
دو تابلوی « آسمان چهارم» و «شام غریبان» شما به تازگی رونمایی شده است. اصولا ملاک انتخاب سوژه در آثارتان بهویژه در سالهای اخیر بر چه مبنایی بوده است؟
من از قدیمالایام به دلیل اینکه در خانوادهای مذهبی بزرگ شدم به مفاهیم مذهبی علاقهمند بودم. درواقع در خانهای بزرگ شدم که پدرم همیشه مراتب مذهبی خودش را به خوبی اجرا میکرد؛ هم در اعیاد مذهبی و هم سوگواریها. خوب یادم هست از چهارسالگی که در خانهمان مجالس روضه برگزار میشد به دنبال کسی که چای در این مجالس تعارف میكرد، میرفتم و قند تعارف میکردم. یعنی احساس میکنم این مایههای مذهبی از آن زمان در من وجود داشت. بعدها هم به این نتیجه رسیدم که ایمانداشتن و مذهب میتواند در پیشبرد کار هنری من تأثیر بسزایی داشته باشد. کما اینکه وقتی زندگی تمام هنرمندان بزرگ دنیا را مطالعه میکنیم، میبینیم یکی از مولفههایی که باعث موفقیت کاری آنها شده، داشتن همین باورهای قلبی دینی بوده و اصلا این مولفه باعث شده است تا آثاری که خلق کردهاند آثاری فارغ از آثار دیگر هنرمندان باشد و رنگ و بوی مخصوصی داشته باشد. در کلیساهای اروپا نیز وقتی به آثار هنرمندانی چون میکل آنژ یا رافائل برمیخوریم، حتما نشانی از حقیقت و ایمان قلبی را در کارشان بیشتر میبینیم. اصلا همین خصوصیت است که باعث شده آثار این گروه از هنرمندان گیرایی و جذابیت بیشتری داشته باشد. به هرحال در پاسخ به سوال شما باید بگویم از کودکی رگههای مذهبی در من بود و همین ویژگی بعدها که به شکل جدی به عرصه نقاشی وارد شدم، تقویت و بیشتر منعکس شد. در دو اثر «آسمان چهارم» یا معراج پیامبر(ص) و «شام غریبان» هم رد پای این باورهای دینی به چشم میخورد. تابلوی «آسمان چهارم» یا «معراج» درواقع به همان حدیث معراج پیامبر(ص) اشاره دارد. جایی که دیگر حتی «براق» اسب پیامبر هم نمیتواند بالاتر برود و جبریيل به ایشان میگوید من هم دیگر نمیتوانم بیشتر از این همراه تو باشم و باید تنها عروج کنی. درباره تابلوی «شام غریبان» نیز باید بگویم در شرایط خاص روحی روی آن کار کردهام و امروز خوشحالم که هر دوی این آثار به تبع دیگر آثارم بعد از نمایش موقتی در موزه فرشچیان به موزه آستان قدس رضوی اهدا خواهد شد.
دقیقا سوال بعدی من همین بود. این که چرا همیشه آثارتان را به موزه آستان قدس رضوی اهدا میکنید؟ این مسأله نشأتگرفته از یک نذر همیشگی است. درست است؟
همینطور است. چون من خودم را مدیون همیشگی امام رضا (ع) دانستهام و الطاف ایشان همیشه در زندگی من جاری بوده و هست. حتی چند سال پیش که یکی از دستهایم برای مدتی دچار مشکل شد با استطاعت جستن از او شفا گرفتم. روی این اصل همیشه خودم را مدیون امام رضا(ع) میدانم. کارهای من بعد از رونمایی مدت کوتاهی به ضرورت در موزه سعدآباد به نمایش گذاشته و بعد به موزه آستان قدس رضوی اهدا میشود. این روالی است که درباره کارهای من همیشه وجود داشته است. درواقع در موزه آستان قدس رضوی درحال حاضر تالاری از مجموعه آثاری که طی این سالها اهدا کردهام، وجود دارد. ضمن اینکه همیشه احساس کردهام هیچ جایی امنتر و بهتر از این موزه نیست که بتواند آثار مرا نگهداری کند.
برخی بر این باورند که در حیطه هنرهای اصیل نمیتوان به آن شکلی که باید به نوآوری پرداخت و این هنرها باید در قالب همان شکل موزهای قرار بگیرند. نظر شما چیست؟
طبیعی است که با این مسأله همعقیده نیستم. درباره خودم اگر قرار باشد توضیح دهم باید بگویم در این سالها همواره سعی کردهام در حیطه نگارگری به نوآوری و ابداع بپردازم و به نوعی همگام با زمانه خویش پیش روم و اگر خودخواهی نباشد باید بگویم در این مسیر تا حدود زیادی هم بهزعم منتقدین هنری و آنهایی که از نزدیک با نوع کار من آشنایی دارند، موفق بودهام. تصور میکنم کسانی که این حرفها را میزنند نتوانستهاند یا اصلا بهتر بگویم نخواستهاند که در هر یک از شاخههای هنر سنتی نوآوری و تغییراتی متناسب با روز ایجاد کنند. در مکتب صفویه و زندیه همیشه آثار مینیاتور بیشتر به لذتهای دنیوی محدود میشد ولی وقتی در این عرصه فعالیتم را شروع کردم تصمیم گرفتم بیشتر روی روحیات و معنویت و عمق و معنا کار کنم و کمتر در تابلوهایم به ظواهر دنیا اشاره داشته باشم. بهعنوان مثال طی سالهای اخیر تابلویی با عنوان «شمس و مولوی» ساختم. در این تابلو اگر دیده باشید ذهن شمس را بیکران تصویر کردهام. یعنی سعی کردهام وسعت ذهن او را نشان دهم و همینطور مولوی که روی یک کره نشسته و دست طلب دارد. انگار تشنه است و میخواهد این تشنگی و دریافت خود را از طریق شمس تأمین کند. خب! چنین مولفههایی در کار نقاشی قدیم ایرانی نبوده است، یعنی همانطور که اشاره کردم، نگارگری قدیم فقط به لذتهای دنیوی محدود میشده است اما من سعی کردم روش دیگری را انتخاب کنم. بهعنوان مثال تابلوی «عصر عاشورا» به گفته منتقدین و هنرشناسان خارجی که بر این اثر نقد هم نوشتهاند، اثری است که اگرچه در ظاهر به روایت یک فاجعه تاریخی میپردازد اما مخاطب میتواند با اندکی تامل و تعمق به مفاهیم دیگری نیز در این تابلو پی ببرد.
سال گذشته که به دیدن شما آمدم، در خلال گفتوگو، تابلوی کوچک از «عصر عاشورا» را نشانم دادید که چینیها به تقلید از اثر شما ساخته بودند. در حال حاضر چین به لحاظ اقتصادی و دیگر وجوه، بازارهای جهانی را تا حدود زیادی قبضه کرده است. حتی به خاطرم هست هنرمندی که به تازگی از نیویورک برگشته بود به این مسأله اشاره میکرد که در آمریکا و اروپا، مینیاتورهای چینی و پاکستانی از برد خوبی برخوردار است و آنها توانستهاند خود را در مجامع بینالمللی مطرح کنند. فکر میکنید چرا ما بهرغم پیشینه و آثار درخشانمان از مطرح شدن در جهان بازماندهایم؟
کارهایی که نگارگران چینی و پاکستانی ارایه میدهند، آثاری صرفا توریستی است. درواقع اغلب این آثار، بههیچوجه از مولفههای هنری برخوردار نیستند و فقط جنبه بازاری دارند. حتی در نیوریوک که اشاره کردید، فروشگاههای بزرگی هست که نگارگریهای چینی روی گلدانها و سایر اقلام کار شده ولی واقعا این آثار را نمیتوان کارهای هنری و فاخر به شمار آورد. این آثار صرفا بازاری هستند و تقلید هم در آنها به وفور به چشم میخورد. بعد هم درباره سوال شما که چرا ما نتوانستهایم از موهبت جهانی شدن در عرصه نگارگری برخوردار شویم باید بگویم این غفلت فقط در این وادی نبوده است. در زمینه فرش ایرانی هم همین اتفاق افتاده است، فرش ما که روزگاری از جایگاه و مرتبه والایی در دنیا برخوردار بود، امروز مقام بیست و هفتم یا بیست و هشتم را در جهان پیدا کرده و این مسأله باعث تاسف است. من سالهاست که در این ارتباط به اولیای امور نامهنگاری میکنم تا در این زمینه تجدید نظر کنند و فرش ایرانی بتواند موقعیت گذشته و درخشان خود را در جهان به دست بیاورد ولی...
یا به خاطرم هست یک بار به این مسأله اشاره کردید که کاشیکاری ما هم درحال حاضر به لحاظ کیفی نزول کرده و حتی مثال زدید که وقتی وارد اصفهان میشوید، سردر اصفهان بیش از آنکه از ابعاد هنری جلب توجه کند، شبیه غسالخانه است؟
درست است. واقعیت این است که سطح کاشیکاری ما پایین آمده و کیفیت رنگبندیاش افت کرده است، بنابراین ضرورت دارد که به لحاظ علمی مورد آسیبشناسی قرار بگیرد تا علل این ضعف مشخص و مرتفع شود. واقعا دلم به حال فرش و کاشی ایرانی میسوزد. وقتی میبینم بهرغم قدمت و هنرمندان خوبی که در این عرصه فعالیت میکردهاند، چقدر سطح این دو وادی پایین آمده، غصهام میشود. ضمن اینکه اگر نقشه فرشهای خوبی در برخی منازل میبینیم، این نقشهها متعلق به امروز نیست و هرچه هست یادگار دست هنرمندان دورههای گذشته است. میخواهم بگویم نقشههای فرش و قالی ما هم کیفیت خود را از دست داده و نقشههای فرش و قالی امروز به آن شکلی که باید از طرح اصولی و منسجم برخوردار نیستند. یادم هست زمانی استاد عیسی بهادری عزم خود را جزم کرد تا در این زمینه برنامهریزی کرده و به اقدامات موثری بپردازد که موفق هم شد در موزه هنرستان اصفهان کارهای خوبی در این زمینه از پیش ببرد ولی متاسفانه راه او ادامه نیافت.
نکته جالب این است که در حال حاضر طراحی فرش بهعنوان یک رشته به چرخه آموزشی دانشگاهها هم وارد شده ولی به نظر میرسد خروجی دانشگاهها از این منظر مطلوب نبوده است؟
دقیقا همینطوراست. دلیلش هم این است که آموزش در دانشگاهها دچار نواقص زیادی است و اگر به دانشجویان برنخورد باید بگویم، اغلب دانشجویان امروز مدرکگرا شدهاند. البته همانطور که اشاره کردم، استادان هم به آن شکلی که باید به آموزش صحیح نمیپردازند. همه این مسائل دست به دست هم میدهد و باعث میشود نتیجه فارغالتحصیلان دانشگاههای هنر چندان که باید راضیکننده نباشد. با وجود آنکه المانها و عناصر زیادی در عرصه نقشه فرش و قالی داریم ولی آیا توانستهایم در سالهای اخیر با تکیه بر این المانها، چیز تازهای در این عرصه ارایه کنیم؟! واقعا نتوانستهایم و این مسأله باعث تاسف است. یادم هست پیش از انقلاب، شرکت سهامی فرش میخواست کاری کند که نقوش فرش و قالی ما به گونهای ثبت شود که کشورهای دیگر مثل پاکستان و ترکیه و افغانستان نتوانند از روی آن اقتباس کنند. یعنی به نوعی قصد بر این بود که حق رایت آن محفوظ و ثبت بینالمللی شود اما از آنجایی که ما در ردیف کشورهایی هستیم که به قانون کپیرایت نپیوستهایم، این امر میسر نشد. درحالیکه اگر آن زمان این اتفاق میافتد خیلی به نفع فرش ایرانی میشد. اطمینان دارم در آینده از غفلت نسبت به فرش ایرانی ضربه زیادی متحمل میشویم.
با توجه به اینکه امروز دنیا دارد به سمت شتابزدگی و مینیمال میرود، چطور میتوان در نگارگری هم به اصالتهای وجودی گذشته پایبند بود و از طرفی فرزند زمانه خودمان باشیم؟
این فرزند زمانه بودن که اشاره کردید مسأله مهمی است. اگر هنرمند نتواند همپای شرایط روزگار خود پیش برود به مشکلات زیادی برمیخورد و طبعا اثری که خلق میکند از رونق و اقبال کافی برخوردار نخواهد شد. این مسأله هم نیازمند آن است که هنرمند دامنه مطالعه خود را گسترش دهد و جهانبینی داشته باشد. اگرچه معتقدم در کنار آن، سنتهای خوب گذشته در تمام هنرهای اصیل ایرانی نیز وجود دارد و نباید نادیده گرفته شود. حتی با وجود آنکه امروز ورود رسانههای مدرن، شکل کتاب خواندن را تغییر داده بازهم فکر میکنم لطف و معرفتی که در خواندن کتاب کاغذی هست در کتابهایی که در آیپدها و تبلتها هستند، یافت نمیشود.
درباره خود شما این مسأله چقدر اتفاق افتاده است؟ یعنی چقدر توانستهاید با وجود آنکه در حیطه هنری سنتی فعالیت میکنید فرزند زمانه خود باشید؟
درکارهای خودم هم سعی کردهام ضمن اینکه ایرانی بودنم را هیچگاه فراموش نکنم، به فراخور شرایط روز پیش بروم. در سوالات قبلی شما هم اشاره کردم که یکی از اهدافم در نگارگری و اصولا نقاشی ایرانی همین بوده و آن طور که مستشرقین مختلف مثل رئیس دانشگاه فلورانس ایتالیا درباره کارهای من اظهارنظر کردهاند در این زمینه بیتوفیق هم نبودهام. البته هیچ هنرمندی در کار خود به غایت کمال نرسیده و من نیز از این قاعده مستثنی نیستم اما در این سالها تلاشم بر این بوده که به این روش به خلق اثر بپردازم و خدا را شاکرم که بازخوردهای خوبی از مردم و منتقدین نیز گرفتهام. یعنی سعی کردهام آثارم صرفنظر از آنکه جوهره و هویت و فرهنگ ایرانی را در خود داشته باشد از شرایط روز هم بهره ببرم.
بعد از دو تابلوی «آسمان چهارم» و «شام غریبان» مشغول کار کردن روی چه تابلویی هستید؟
کار که همیشه هست و میتوان گفت همیشه مشغول انجام دادن کاری هستم. مسألهای که در نگارگری به آن علاقهمندم و در این سالها هم روی آن متمرکز بودهام، رویارویی خیر و شر است. تمی که در اغلب آثار من به چشم میخورد، اخیرا تابلویی ساختهام که «تنگنا» نام دارد. در این تابلو، فرشتهای وجود دارد که در تنگنای زندگی امروز گرفتار شده و نمیداند چه باید بکند. به ظاهر که نگاه میکنید، تابلوی سادهای است ولی در ورای آن حرفهای زیادی نهفته است. این تابلو را اخیرا در آمریکا به پایان رساندهام.
به نظر شما میتوان امیدوار بود که نگارگری، روزی خارج از مفاهیم متون ادبی و دینی تصویر شود و به نوعی انعکاسدهنده مسائل روز باشد؟
اجازه بدهید به جای آنکه این صحبت را فقط به نگارگری محدود کنم، بگویم امیدوارم بهطورکلی درباره نقاشی ایرانی این اتفاق بیفتد اگر هنرمندان زبده و حرفهای در این عرصه که تعدادشان کم هم نیست، به تحقیق و مطالعه بپردازند، میتوانند راهبردهایی پیدا کنند تا نقاشی ایرانی از مولفههای بیشتر و بهتری برخوردار شود. در این صورت است که میتوان امیدوار بود نقاشی ایرانی به جهشهای خوبی در آینده دست یابد. چون ما هنرمندان خوبی در این زمینه داریم و از همه مهمتر پتانسیل گستردهای در این وادی هست که میتواند افقهای روشنی را پیش روی نقاشی ایرانی بگشاید. در حال حاضر در کار هنرمندان جوان جرقههایی دیده میشود که مایه خوشبختی است. البته نظرم این است این جرقه کافی نیست و هنرمندان جوان باید مورد حمایت و تشویق قرار بگیرند و شرایط کار برایشان فراهم شود تا آثار ماندگاری خلق کنند.
حالا که صحبت از هنرمندان جوان در عرصه هنرهای تجسمی شد، یک سوال در این ارتباط داشتم و اینکه چقدر خط سیر فعالیت هنرمندان ایرانی را دنبال میکنید؟
گاهی دنبال میکنم. در بین جوانان، هنرمندان علاقهمند زیادی وجود دارد که با اشتیاق کار میکنند و این باعث میشود بتوانیم امیدوار باشیم که این گروه به سرمنزل مقصود برسند.
یک سوال هم ناشی از کنجکاوی درونیام از شما دارم و آن اینکه چرا در این سالها که رونق حراجیهایی که بیشتر هم در حاشیه کشورهای خلیجفارس برپا میشوند، مثل کریستی، بونامز یا ساتبی افزایش یافته، آثاری از شما در این حراجیها به چشم نمیخورد. درحالیکه اطمینان دارم آثار شما میتوانند در این حراجیها با قیمت بالایی فروش روند و اینکه بالاخره هیچکس از پول که بدش نمیآید. ولی چرا از حضور در این حراجیها امتناع میکنید؟
یکی از دلایلی که در این حراجیها شرکت نمیکنم، این است که در این حراجیها، صرفنظر از آنچه شما در ظاهر میبینید، خیلی اما وجود دارد. ضمن اینکه به این مسأله نگاه نکنید که عربها چقدر نسبت به آثار ایرانی اقبال نشان میدهند. تمام این گرایش ناشی از سرمایهگذاری و یکجور منفعتطلبی است. آنها اصلا هنر ما را نمیشناسند و نمیخواهند، بلکه از رهگذر سرمایهگذاری در این حراجیها فقط میخواهند به مسائل مادی مدنظر خود دست یابند. وقتی به موزههای خودشان که تعدادش اندک هم هست میروید، میبینید آثار ارزشمندی در این موزهها ندارند که ارایه کنند، بعد هم قیمتهای سرسامآوری در این حراجیها برای اثر هر هنرمندی در نظر گرفته میشود ولی نکته این جاست که همه آن پول در جیب هنرمند نمیرود، بلکه به او فقط درصد کمی تعلق میگیرد و شاید شهرتی هم از رهگذر حضور در این حراجیها به دست بیاورد. این وسط افراد دیگری هستند که این پول را به دست میآورند. به هرحال به من هم برای حضور در این حراجیها بارها پیشنهاد شده، ولی شرکت نکردهام.
فعالیت انجمن نگارگران را چقدر دنبال میکنید؟
دنبال نمیکنم و اطلاع چندانی هم از کم و کیف این انجمن ندارم که بخواهم درباره آن اظهارنظر کنم، زیرا سن و سالی از من گذشته و درگیر فعالیتهای خودم هستم و بعد مسافت هم مانع از این میشود که بتوانم فعالیتهای آنها را پیگیری کنم.
دلمشغولی شما بعد از نگارگری در آمریکا چیست؟
خود نگارگری یا بهتر بگویم نقاشی، درواقع سالهاست که خود را فقط و فقط وقف هنر کردهام. از اتاق خواب من تا اتاق کارم پنج قدم بیشتر راه نیست. من هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم به اتاق کارم میروم و ساعتها آنجا مشغول هستم. کارهای زیادی در آمریکا دارم که بیادعا باید بگویم کارستانی است برای خودش.
و این کارها قرار است مجالی برای نمایش در ایران داشته باشند؟
انشاءالله اگر عمری باشد دلم میخواهد که این مجموعه آثار خود را در ایران هم به نمایشگاه بگذارم.
اگر بخواهید تعریفی از یک جامعه ایدهآل ارایه دهید چه میگویید؟
هر جامعهای که حقیقت و راستی در آن باشد و از ناروایی و سوءاستفاده تهی شود را میتوان جامعه ایدهآل دانست. ضمن اینکه معتقدم اگر در یک جامعه، کسی کار خلافی کرد که به ضرر تمام افراد جامعه بود، باید با او بدون مماشات برخورد شود، بهخصوص در زمینه فساد مالی. از طرف دیگر گاهی تاسف میخورم که چرا سریالهای بیخاصیت و بیمحتوای ماهواره بهویژه سریالهای ترکی اینقدر به کشور ما رسوخ کرده است. سریالهایی که به لحاظ مفاهیمی که دارند اصلا با فرهنگ ما همخوانی پیدا نمیکنند و حتی اثر مخربی روی نوجوانان و جوانان میگذارند. درحالی که ما در زمینه فیلمسازی و سریالسازی میتوانیم عملکردهای تاثیرگذاری داشته باشیم و سابقه ما در این زمینه درخشان بوده است. سریالها و فیلمهای ما ارج و قرب زیادی از گذشته تا امروز داشتهاند و بازیگران خوبی هم در این عرصه داریم. فقط باید شرایطی فراهم شود تا به آثار فیلمسازان داخلی بیشتر توجه و حمایت شود تا سریالهای ترکی قدرت نفوذ به فرهنگ کشور ما را نداشته باشند.
فکر میکنید مردم در این سالها چقدر توانستهاند پیامهایی که مدنظر شما بوده را از آثارتان درک و دریافت کنند؟
به خدا من مدیون این مردم هستم. همین مردم هستند که سالهاست باعث شدهاند با ذوق و اشتیاق کارم را ادامه بدهم. ما ایرانیها خیلی آدمهای باهوشی هستیم و درکمان نسبت به آثار هنری خیلی وسیع است. من این نکته را بارها در قالب نمایشگاههای مختلفی که داشتهام، متوجه شدهام و به وضوح دیدهام مخاطبان از هر قشر و سنی به فراخور برداشت شخصی خود چه تفاسیر زیبایی از تابلوهایی که تصویرکردم، ارایه دادهاند. همین برای من ارزشمند و کافی است. وجود مردم همیشه در این سالها یکی از ارزندهترین سرمایههای زندگی من به شمار میرود. واقعا مدیون مردم هستم.
بزرگترین آرزویتان الان چیست؟
هیچ. فقط عاقبتبخیری.
دیگر از این عاقبتبخیرتر برای شما چه میتواند باشد؟
خب! به هرحال اگر بخواهم به این سوال شما دقیقتر جواب بدهم باید بگویم واقعا از خداوند چیزی نمیخواهم. از نظر زندگی شخصی و کاری همیشه در حد مطلوب برایم خوب بوده است و از این بابت خدا را شکر میکنم. من چهار قبر در چهار گوشه این دنیا دارم و هر لحظه آماده رفتن هستم. یکی از این قبرها در آمریکا، یکی در جوار حرم امام رضا(ع)، یکی در کنار آرامگاه صائب تبریزی و دیگری در حرم شاه عبدالعظیم. از مال دنیا فقط قبر برای خودم احتکار کردهام (با خنده) آرزو و کار ناتمامی ندارم. برای تمام مردم کشورم آرزوی سلامتی میکنم. میخواهم این پیام را از قول من به آنها بدهید که اگر میخواهیم جامعهای ایدهآل داشته باشیم، باید سعی کنیم سجایای انسانی و از همه مهمتر، بخشیدن و گذشت کردن را فراموش نکنیم. آن وقت است که جامعه درست میشود.
روزنامه همشهری