شناسهٔ خبر: 37778 - سرویس دیگر رسانه ها

فردیت‌یابی در منظر شهری معاصر: فرهنگ‌ها و خرده فرهنگ‌های شهری

امروزه در این مکان‌های مملو از جمعیت که صدها زندگی منفرد با هم تلاقی می‌کنند و در عین حال یکدیگر را نادیده می‌گیرند، می‌توان بقایایی از آن جذابیت مبهمی را حس کرد که زمانی از آن اراضی بایر، کارگاه‌های ساختمانی، محل دفن زباله و سالن‌های انتظار بود

 

 

 

فرهنگ امروز/ هادی بیگی:

صحبت از نارسائی لایه‌ها و پیچیدگی‌های شهری به ادبیات رایجی تبدیل شده است که شاید در ظاهر کسل کننده و تکراری به نظر برسد؛ اما چند بعدی بودن شهر و فرد – به عنوان مخاطب و تغذیه کننده اصلی فضای شهری – لزوم نگرش‌های چندباره به این موضوع را کاملا توجیه می‌کند. بدون دانش ویژگی‌های روانی فردی و روند مشاهده، ادراک و تصمیم سازی او مبنی بر استفاده از محیط نمی‌توان مدعی رویکردی انسان‌ریخت و شایسته بود. پیشرفت علوم و تکنولوژی هماره دریچه‌های جدیدی از این موجود استثنائی می‌گشاید که بعضاً دانش‌ پیشین ما در مورد چگونگی رفتار و استفاده را تحت تاثیر قرار می‌دهد. سالهاست که توجه به بعد پنهان و درونی انسان نیز مانند فیزیک جسمانی او در تمامی طراحی‌ها و جانمایی‌ها مورد بحث و پژوهش است.

...که هر ویرانه نشانی از غیاب انسانی‌ست

که حضورِ انسان

آبادانی‌ست.

صحبت از نارسائی لایه‌ها و پیچیدگی‌های شهری به ادبیات رایجی تبدیل شده است که شاید در ظاهر کسل کننده و تکراری به نظر برسد؛ اما چند بعدی بودن شهر و فرد – به عنوان مخاطب و تغذیه کننده اصلی فضای شهری – لزوم نگرش‌های چندباره به این موضوع را کاملا توجیه می‌کند. بدون دانش ویژگی‌های روانی فردی و روند مشاهده، ادراک و تصمیم سازی او مبنی بر استفاده از محیط نمی‌توان مدعی رویکردی انسان‌ریخت و شایسته بود. پیشرفت علوم و تکنولوژی هماره دریچه‌های جدیدی از این موجود استثنائی می‌گشاید که بعضاً دانش‌ پیشین ما در مورد چگونگی رفتار و استفاده را تحت تاثیر قرار می‌دهد. سالهاست که توجه به بعد پنهان و درونی انسان نیز مانند فیزیک جسمانی او در تمامی طراحی‌ها و جانمایی‌ها مورد بحث و پژوهش است.

از طرف دیگر دنیای فوق مدرنیته معاصر با سرعتی غیر قابل تصور، رویکردها و تصورات خود را بر زندگی انسان‌ها تحمیل می‌کند و او نیز با تبحر ذاتی خود در تعامل با این اتفاقات، نیازها و رفتارهای خود را تغییر داده و یا مدیریت می‌کند. مقیاس‌ها در‌ زندگی امروز بیش از هر زمانی خرد شده‌اند و ساختارهای متفاوتی را نسبت به قبل تقاضا می‌کنند. جزئیات، موضوع مورد علاقه عصر ماست و همه چیز به سمت یک دنیای "کوتاه و بجا" خیز برداشته است.

حال در این گستردگی دایره اطلاعاتی و لایه‌های وجودی، شهر به مثابه ظرف اتفاقات زیستی، خسته‌تر از همیشه بدنبال چاره‌ای می‌گردد تا فرزندانش را به آرامی در آغوش کشد و مهر و آرامش خود را به آن‌ها ارزانی کند. چهره پیری که با صبر و حوصله زخم‌های این فرزندان کنجکاو و ناآرام را مرهم می‌خواهد و در عین حال می‌بایست وظایف پدرانه‌اش را به واسطه ابزارها و امکانات موجود برای آینده‌ای بهتر به انجام رساند.

کلید واژگان: فرد، نامکان، مصرف، شهر، فضای زیسته، فوق مدرنیته، مبلمان و گرافیک شهری

مقدمه:

پیش از آنکه سوار ماشینش شود، رفت کمی پول از دستگاه خودپرداز بگیرد. دستگاه کارت او را قبول کرد و به او اجازه داد سی‌هزار تومان برداشت کند. دکمه ۳۰۰۰۰ را فشار داد. دستگاه از او خواست کمی صبر کند. سپس به او یادآوری کرد کارتش را بردارد، مبلغ درخواستی را تحویلش داد و در حالی‌که اسکناس‌ها را در کیف پول قهوه‌ای رنگش می‌گذاشت، از وی تشکر کرد: "از مراجعه‌تان سپاسگذاریم".

صبح جمعه بود و به راحتی از طریق کمربندی به پل قدیمی شهر رسید. کارت شناسایی‌اش را در دستگاه پارکبانی کشید و با سبز شدن عدد ۲۷ به مسیرش ادامه داد. بدون سردرگمی تابلوهای کمکی را دنبال کرد و میان ردیف‌ گل‌های بنفشه که اواخر باردهی‌شان بود و باحوصله میان سنگفرش‌های کنار مصلی کاشته شده بودند، پارک کرد. از صندلی عقب خودرو دستگاه پخش موسیقی‌اش را برداشت، گوشی‌ را در گوشش گذاشت و آهنگ “Comfortably Numb” را انتخاب و پخش کرد. سپس دوربین عکاسی‌اش را بر دوش گرفت و از پله‌های کنار سطل زباله بالا رفت و در حین قدم زدن از میان سنگ‌چین‌های رنگارنگ کنار رودخانه به موضوع احتمالی "کتاب مسافر[۱]"ی فکر می‌کرد که امروز شاید می‌یافت. حالا کاری نداشت جز اینکه در انتظار ادامه ماجرا بماند. داشت این احساس آزادی را مزه مزه می‌کرد.

"امروزه در این مکان‌های مملو از جمعیت که صدها زندگی منفرد با هم تلاقی می‌کنند و در عین حال یکدیگر را نادیده می‌گیرند، می‌توان بقایایی از آن جذابیت مبهمی را حس کرد که زمانی از آن اراضی بایر، کارگاه‌های ساختمانی، محل دفن زباله و سالن‌های انتظار بود.جذابیت همه مکان‌هایی که محل برخورد تصادفی و ملاقات‌اند و در آن‌ها لحظه‌ای گذرا احساس می‌کنیم امکان وقوع اتفاق وجود دارد، که کافی است بنشینی و منتظر ماجرا باشی...".[۲]

نگاهی به صفحه نمایشگر تقریبا بزرگی انداخت که سمت راستش و در ابتدای خیابان خیام قرار داشت و سپس غرق آگهی‌های تبلیغاتی شد که مانند یک سریال از جلو چشمانش می‌گذشتند. بدنه آئرودینامیکی چند نمونه از مدل‌های جدید اتومبیل و عکس‌های بنای یک مجتمع تفریحی توریستی بزرگ در شیراز تحسین‌اش را برانگیخت؛ آن بنا را با طمطراق "تجلی معماری پارسی" معرفی کرده بودند. نگاهش از پی جملاتی ‌رفت که در گوشه‌ای تکرار می‌شدند: "عاقبت روزی نیاز به فضا را احساس خواهیم کرد... بی‌خبر به سراغ‌مان خواهد آمد و دیگر ما را رها نخواهد کرد، میل مقاومت ناپذیر داشتن فضایی از آن خود، فضای متحرکی که ما را به دوردست‌ها ببرد، همه چیز در دسترس‌مان باشد و هیچ کمبودی نداشته باشیم..."[۳]

اولین "لوکیشنی" را که به نظرش مناسب آمد انتخاب کرد و تصمیم گرفت بنشیند و کمی در رویا فرو رود. در حین رانندگی در کمربندی شهر، تصنیفی از شارل ترنه[۴] را شنیده بود و ترجیع بند آن به دفعات به یاد او می‌آمد. فکر کرد که اشاره تصنیف به "عکس کهنه جوانی من"، به زودی دیگر برای نسل‌های آینده معنایی نخواهد داشت. دوربین عکاسی رنگ‌های امروز را همچون فریزر تا ابد حفظ می‌کنند. گوشی‌ها را دوباره در گوشش تنظیم کرد و تسلیم آداجیوی کنسرتوی شماره یک یوزف هایدن در دماژور[۵] شد. سه پایه دوربین‌اش را میان پاهایش و روی زمین محکم کرد و سرش را به نیمکت تکیه داد. حالا دیگر می‌توانست چند مدتی تنها باشد...

فرد به مثابه محور چرخش فضای زیسته

از نگاه ماركس ریشه پویایی طبع آدمی، در درجه اول، در نیاز انسان به ابزار توانش‌هایش در جهان است، نه در نیازش به استفاده از جهان به منزله مسیله ارضاء ضروریات جسمی خویش. مارکس می‌خواهد بگوید: چون من چشم دارم پس نیاز به دیدن دارم، چون گوش دارم نیاز به شنیدن دارم، چون مغز دارم نیاز به اندیشیدن دارم و چون دل دارم پس نیاز به احساس دارم. خلاصه اینکه چون انسانم پس نیاز به انسان و جهان دارم. انسان نياز دارد به جايی وسيع‌تر و دورتر نگاه کند. از طرفی انسان فرزند عادت است؛ اگر هر روز ضمن زندگی روزمره‌اش، از حياطی عبور کند، آن حياط برايش مانوس می شود، جايی طبيعی می‌شود که بايد به آنجا رفت و از آن استفاده کرد. دلبستگی مکانی، معنایی است که ما در محلی که با آن آشنایی کامل داریم پیدا می‌کنیم و هویت مکان با محیط فیزیکی در ارتباط است. در بسیاری از موارد این‌ها بنظر می‌آید باهم درآمیخته شده و قابل تمایز نیستند. در واقع با پیشرفت دلبستگی مکانی در طول زمان، احساس هویت مکانی نیز شکل می‌گیرد ولی تفاوت آن‌ها در ضمیری است که به هریک از آنها مربوط می شود.

روان شناس برجسته «كارل يونگ»[۶]  طي بسط تئوري ناخودآگاهي جمعي، فرض كرد كه تجربه زيبايي در هنر حاصل رسيدن تصاوير طرح اوليه به ذهن هوشيار است كه از طريق تحريك به وسيله سوژه‌هاي هنري حاصل مي‌شود. اين تصاوير اوليه در ناخودآگاه جمعي ذخيره و سپرده مي‌شوند. قضاوت‌هاي غريزي ما به وسيله تصاوير اوليه و عام جهت مي‌گيرند، تصاويري كه توسط فعل و انفعالات و تأثير متقابل انسان‌ها با محيط اطرافشان در طول مراحل رشد تكاملي ما شكل گرفته‌اند. با شکل گرفتن فضای خصوصی زندگی فرد، فضای عمومی نیز شکل گرفته، زیرا انسان همواره در پی برقراری ارتباط با یکدیگر بوده و به محض آنکه از فضای خصوصی خود خارج می‌شود، در فضای عمومی قرار می‌گیرد و حضور منظر شهری در تاریخ کالبدی او آغاز می‌شود.

یک شخص در هنگام تصمیم گیری، با استفاده از میان‌برهای ذهنی سعی می‌کند در مصرف نیروهای شناختی صرفه‌جوئی کند و به این خاطر از لحاظ شناختی، ممسک (صرفه‌جو) است. آزمايشات نشان داده‌اند که انسان در صورتي که در حالت بي‌خبري مطلق از محيط اطراف باشد يا اطلاعات رسيده به فرد از محيط اطراف به حدي کم باشد که وي قادر نباشد شناخت از محيط اطراف خود را گسترش دهد، يا از سويي ديگر حجم اطلاعات رسيده به فرد به حدي زياد باشد که ديگر قادر به تجزيه و تحليل و پرداخت اطلا‌عات نباشد، دچار حالات رواني نامطلوب مانند احساس کسالت، وحشت بي اساس و کابوس بيني و... خواهد شد.[۷] 

در مرکز زندگی فرهنگی امروز ما، یک تغییر گسترده به سمت "کوتاه و بجا" صورت گرفته و یا در حال گرفتن است. تکه‌های کوچک فرهنگی – کلمات، موسیقی، تصاویر – هیچگاه مانند امروز به این سادگی ضبط، طبقه‌بندی، سازمان‌دهی و جستجو نمی‌شده‌اند و به همین خاطر است که آن‌ها به منبع جدید لذت و دانش ما بدل شده‌اند. در سایت یوتیوب اکثر ویدئوهای محبوب چند دقیقه‌ای‌اند و حتی همین‌ها هم تا آخر دیده نمی‌شوند. این اختصار اقتضای بقاء در عصر جدید است. این یک لذت دائمی است. ممکن است اینطور بنظر برسد که ما وارد یک دوران فرهنگی می‌شویم که مشخصه آن "کم توجهی" کابوس‌وار است، اما این وضعیت به آن تیره و تاری که فکر می‌کنیم نیست. فرهنگ تکه‌های کوچک، ذهن انسانی را کم قدرت‌تر نخواهد کرد. ورود رسانه‌های فرهنگی و در راس همه آن‌ها اینترنت، باعث یک ادبیات زیستی نوین شده که آرام آرام توجه بیشتری به اطلاعات نشان می‌دهیم.

اکثریت ما توانسته‌ایم این جریان قدرتمند و پرفشار اطلاعات را به مخلوقی واقعا شخصی از تکه‌های فرهنگی تبدیل کنیم. جالب اینجاست که ما یک جریان ثابت اطلاعاتی از منابع گوناگون را بوجود آورده‌ایم که با منافع و دلمشغولی‌های بلند مدت ما سازگاری دارد. بی‌نظمی جریان اطلاعاتی نه به معنای گسستگی فکر ما که به معنای عمق و اصالت ما به عنوان یک فرد است. به کمک تکنولوژی ما این توانایی را پیدا کرده‌ایم که بتوانیم در یک زمان کارهای بیشتری را با سرعت بالاتری انجام دهیم. ما اطلاعات را نسبت به گذشته سریع‌تر جذب و پردازش می‌کنیم و در نتیجه ناشکیباتر بنظر می‌رسیم.

سواد فرهنگی امروز به معنای داشتن اطلاعات نیست، به معنای دانستن چگونگی گرفتن اطلاعات است. اینترنت و دیگر فناوری‌ها واقعا به بخشی از زندگی روزمره ما تبدیل شده‌اند. این دیگر یک رابطه از راه دور نیست. "رابطه ما با فرهنگ به چیزی شبیه ازدواج تبدیل شده، به این معنا که ما وارد یک جریان تقریبا با ثبات می‌شویم و وضعیت فکری روزانه‌مان بهتر و پیش‌بینی پذیرتر می‌شود و وقتی احساس‌مان را بررسی می‌کنیم می‌فهمیم فرهنگ معاصر راضی کننده‌تر از قبل است و شادی را به مردم بیشتر ارزانی می‌دارد. اکثریت ما آرام آرام وارد رابطه‌ای نزدیک و بالغانه می‌شویم. ما فرهنگ را برای خودمان "مونتاژ" می‌کنیم و چیزی که بوجود آمده اصلا کم ارزش نیست."[۸]

نسل جدید به شدت می‌کوشد تا محدودیت‌ها را کنار بزند، در برابر تفکرات سنتی مقاومت کرده و در عین حال تلاش دارد تا سنت‌ها را نیز حفظ کند. در همین حال دیگران در راه یافتن هویت خویش با موج نفوذ فرهنگ غربی مبارزه می‌کنند. "تصاویر پرتره‌های نقاشی شده شهیدان جوان که کم کم روی دیوارهای شهر رنگ می‌بازد، مساجد و مناظر باقی مانده معماری باستانی امپراتوری پارسی، روایت‌گر ایدئولوژی‌های چندگانه‌ای هستند که در چشم‌انداز ایران معاصر وجود دارند"[۹]. زمانی که سلطه حاکمیت بر شهر سایه افکنده باشد، این مردم هستند که از خیابان‌های شهر کسب هویت می‌کنند، اما وقتی آن جاذبه از میان می‌رود، این مردم هستند که به شهر خود هویت می‌بخشند و تنها در این شرایط است که شهرنشینی تبدیل به شهروندی می‌شود.

شهر به مثابه بستر فضای زیسته

قرن بیستم برای بسیاری تجربه تکان دهنده‌ای بود. نیمه نخست قرن شاهد دو جنگ جهانی بود که در آن میلیون‌ها نفر زندگی‌شان را از دست دادند. در دوران جنگ سرد، روان پریشي شیوع پیدا کرد، ملت‌ها در هراس بودند و در جهان تقسیمات ساده لوحانه‌ای پدید آمده بود. تا اینکه در اواخر قرن، تضاد و جدایی رفته رفته کمتر شده و با فروپاشی دیوار برلین در ۱۹۸۹ دوران جدیدی آغاز گشت. در کنفرانس سازمان ملل که با موضوع محیط و توسعه در سال ۱۹۹۲ در ریودژانیرو برگزار شد، نخستین نشانه‌های مثبت ضرورت وجود «جامعه جهانی» پدیدار گشت. قرن بیست و یکم با خود فوریت‌ها و نیازهای جدیدی را به همراه آورد. در این قرن ارزش‌های جدید، انسان را به عنوان اجتماعی انسانی، بدون درنظر داشتن تفاوت‌های سیاسی، نژادی، اعتقادی، جغرافیایی و اقتصادی مطرح می‌کنند. در این راستا مسائلی چون حفظ منابع، استفاده از فن‌آوری برای بهره برداری از محیط و انسان در اولویت هستند و میان افراد و موسسات توافقی مبنی بر دست یافتن به آینده‌ای پایدار برای محیط طبیعی و مصنوع بوجود آمد. بنابر گفته سازمان ملل متحد، آغاز سده بیست و یکم میلادی هم‌زمان است با تکوین انقلاب شهری نوینی در جهان. برای نخستین بار در تاریخ بشر، بیشی از نیمی از مردم دنیا در شهرها زندگی می‌کنند و تا سی سال آینده تعداد شهرنشینان جهان دو برابر روستانشینان خواهد شد. شهرها امروزه نقاط عطف توسعه اقتصادی و اجتماعی‌اند.

نظم حاكم بر آثار و بقاياي به جاي مانده از شهرهاي قديمي ما نشانة وجود وحدت در آن آثار است. بافت اين شهرها گرچه در درون و در محتوا داراي كثرت بوده‌اند، ظاهري منسجم داشته و وحدت را در شكل حفظ كرده‌اند. گاه توسعه‌هاي جديد، بي‌عنايت به گذشته، شكل‌هايي را در شهر پديد آورد كه نه تنها انسجام سابق آن را از هم گسست، بلكه توانايي ايجاد وحدت و حس تداوم در قالب بصري جديد را نيز نداشت. تغيير شكل شهر نوعي تغيير هندسي ساده تلقي شد و به جاي تغیير شكل گام‌به‌گام، تغييراتي شتابان رخ داد كه بيشتر به دگرديسي شباهت داشت.

برخي از آثار كالبدي – فضايي اين نوع انديشه عبارت‌اند از: رشد شهرها در مقياس كلان، پراكندگي ساختمان‌هاي بلند در فضاهاي وسيع و بدون شكل، فقدان پيوستگي فضايي، افزايش ميزان فضاهاي بدون استفاده، گسستگي ارتباط فضايي عناصر گوناگون با يكديگر و با بافت شهري پيرامون آن، از ميان رفتن تداوم منظر شهر، ناهماهنگي در تركيب بناها از نظر اندازه، شكل، رنگ، مصالح، ارتفاع، تفكيك ساختارها از نظر تفكيك عملكردها، فقدان سلسله مراتب در قلمروهاي عمومي، تضاد ميان الگوهاي گوناگون تركيب توده و فضا و تمايز آشكار ميان نو و كهنه كه شهر را همچون پاره‌هاي از هم جدا شكل داده است. اين استقلال، جدايي و تضاد جزو مفاهيم مطرح در قاموس معماري و شهرسازي شد و با نفوذ در فرايند تاريخي ما، مسيرمان را براي حفظ انسجام تغيير داد و تمايزي آشكار ميان شهرسازي گذشته و معاصر ما ايجاد كرد. شيوة جديد سازماندهي فضا با غفلت از انديشة پشتيبان آن، كه با سنت فكري وحدت‌گراي ما همخواني نداشت، در درون ويژگي‌هاي شهرسازي ما رسوخ يافت. در اين سرگشتگي ميان گسستن از ضوابط گذشتة خود و تبعيت ناآگاهانه از آنچه كه به غير خود تعلق داشت، تخريب و ساخت‌وساز سريع‌تر از تدوين قوانين نظارت و مهار آن جريان يافت.

تجربه نشان داده است که نباید توقع داشت تاریخ تحولات ایران مشابه یا همسان با تاریخ تحولات غرب به ویژه اروپا باشد و انتظار بی‌فرجی است که آرزو کنیم بالاخره ایران هم همان سیر تاریخی را طی کند و وارد عصر مدرنیته شود. اما نکته این جاست، بی‌آنکه ما در ایران وارد عصر فوق مدرنیته شویم، اکنون فضاهای شهرهای ما مملو از نامکان‌هاست. در شهرهای معاصر ایران مهترین فضاهای عمومی شهر به پایانه (ترمینال) تبدیل شده‌اند و رفتار شهرنشینان ایرانی به این نامکان‌ها معانی تازه قابل پژوهشی بخشیده است. در مسیر پرشتاب بزرگراه‌ها میوه می‌فروشند و با سرعت تمام در حالی‌که با تلفن همراه صحبت می‌کنند، در میان بزرگراه‌ها دنده عقب می‌رانند. ناشهرگردی و پرسه زنی با اتومبیل در نامکان‌ها بخش اعظم زندگی گروهی از شهرنشینان ایرانی را پرکرده است و سینمای ایران "لوکیشن" خود را از میان این نامکان‌ها در زیر تقاطع‌های ناهم سطح بزرگ‌راه‌های تهران انتخاب می‌کند.

زندگی شهرهای امروز از محبت تهی و از کالا پر است. همه چیز در جهت سود دهی است. در نبود امکانات و در عین حال رواج مصرف گرایی، بروز تنش‌های اجتماعی، اجتناب ناپذیر است. فضاهای خدماتی قاعدتا در مرکز تجمع جمعیت ساخته می‌شوند، اما برخلاف ظاهر الزاماً بار مثبت ندارند. به عنوان مثال وفور مجتمع‌های خوش طرح پزشکی در شهر شاید در وهله اول تحسین غريبه‌ها يا توريست‌هاي موقت را برانگیزد اما با کمی تأمل می‌توان فهمید که علت این امر رونق بازار درمان در شهرهای بیماری زاي ماست. تن جامعه بیمار است: بیماری ناشی از آلودگی هوای ناشی از عملکرد اقتصاد مصرفی و وابسته به نفت. فانتزی طراحی در فضای میکرو(خرد) و به عبارتي ديگر نابسامانی بسیار شدید در طرح بناها که بدون تردید نشانی از به‌هم‌ریختگی ارزش‌های ماست:

رنگ رخساره خبر می‌دهد از سر درون

شهر یک موجود ارگانیک است. در روند رشد شهری، فضاهای شهری در تحول و تغییرند، چیدمان فضاهای خرد دائماً در سطح و ارتفاع صورت می‌گیرد، اما برای کسانی که در آن زندگی می‌کنند، این تحول به صورت روزانه، محسوس نیست. شهر باید انرژی را به فرهنگ، نهادهای هنری زنده و خلاقیت اجتماعی تبدیل کند. اما شهرهای ما در حال حاضر تجربه شهرهای قرون وسطی را از سر می‌گذرانند و آنچه ندارند خلاقیت است. به عقيده جان پاوسون خلاقيت نوعي عرفان نيست؛ خلاقيت با خلق كردن رشد مي‌يابد. مطالعه بر روی چگونگی کارکرد اجتماعی، نیازهای روان‌شناختی مردم و علایق و سلایق آن‌ها باید در طراحی و تجهیز شهرها در نظر گرفته شود. از آنجا که محیط، شکل‌دهنده و محدود کننده رفتارهاست، برنامه‌ریزی مناسب به منظور اطمینان یافتن از حداکثر رضایت‌مندی، کارایی و رشد، ضرورت دارد. ما نمی‌توانیم بگوییم که کار ما تنها خط کشیدن و رنگ کردن است و بررسی مسائل اجتماعی را به عهده جامعه شناسان بگذاریم. یک طراحی موثر باید آزادی رفتار، تحرّک‌پذیری و انعطاف‌پذیری را به حداکثر برساند.

شهر باید به ما اين امكان را بدهد كه با آرامش در خيالات خود غرق شويم. بنابراين طبق اين ديدگاه، فضايي را مي‌توان شهر ناميد كه علاوه بر اينكه حفاظي است براي جسم انسان، كانوني براي افكار و خاطرات و رؤياهاي او باشد؛ بدون آن انسان موجودي پراكنده است. نظم رواني، مادي و بصري مي‌توانند احساس تعادل ايجاد كنند و به ما كمك مي‌كند درك كنيم چگونه طراحی منظر مناسب شهری مي‌تواند عرصه‌اي براي زندگي هر روزه ما باشد. علاوه بر اين، لحظاتي همراه با آرامش و احساسي از رضايت به ما مي‌بخشد.

شهر، مسئله‌ي اين عصر است. تعادل جامعه‌ي امروز به آن وابسته است. در این موارد موضع‌گیری‌های متفاوتی وجود دارد. یکی از این مواضع این است که اگر در طراحی شهری، خواسته‌های مردم در نظر گرفته شود، محیط ساخته شدۀ حاصل از آن، قابلیت تأمین تعامل اجتماعی را خواهد داشت . در غیر این صورت محیط‌ها مورد استفاده قرار نمی‌گیرند و ساخت آنها موجب اتلاف سرمایه خواهد بود. موضع‌گیری دیگر این است که شهرسازی باید بر مبنای «خوب» بودن روابط متقابل اجتماعی، به وجود آوردن فرصت‌های لازم را هدف طراحی قرار دهد، و به این ترتیب امکان استفاده از سودمندی‌های تعامل اجتماعی را برای مردم فراهم آورد. طراحي عموما پديده‌اي انسان ريخت و مبتني بر اندازه‌هاي پيكر انسان و كنش‌هاي پيكر انسان در فضاست. انسان متمدن و "شهروند" نیاز به زندگی متمدنانه یا شهری دارد. یکی از شاخصه‌های مدنیت در شهرنشینی معاصر وجود فضاهای امن و شایسته برای استفاده افراد است. چالش پیش روی طراحان و شهرسازان بوجود آوردن یک فضای بیرونی است که حس ناخودآگاه مالکیت را ارتقاء بخشد و استفاده نامناسب و اوباشگری در آن را کاهش دهد.

«منفعت عمومي و خصوصي، خوشبختي و حمايت از افراد و جامعه : اين است هدف طراحی.»[۱۰]

مبلمان و گرافیک شهری به مثابه توانش فضای زیسته

چالش موجود در ایجاد و نگهداری فضاهای عمومی به طور کلی این است که آیا موفق به دستیابی به یک رویکرد یکپارچه خواهد شد؟ این چالش شامل طراحی و مدیریت مجموعه در چارچوب وسیع‌تری از سیاست‌های شهری است. مطالب بسیاری در مورد فضای عمومی از نقطه نظر طراحی (معمولا بصری) و برخی هم از نقطه نظر سیاسی نوشته شده است. اما چند بعدی بودن شهر و فرد – به عنوان مخاطب و تغذیه کننده اصلی محیط – لزوم نگرش‌های چندباره به این موضوع را کاملا توجیه می‌کند و تنها با در نظر گرفتن این رویکرد چند وجهی ما در تولید فضاهای شادمان موفق خواهیم بود. کن ورپل[۱۱] ، یکی از پرکارترین و حساس‌ترین نویسندگان در مورد فضاهای عمومی، می‌گوید: " با توجه به ماهیت عمیق اجتماعی و اقتصادی فعلی که یک جامعه پرجنب و جوش و فرهنگ فضای عمومی را پی‌ریزی یا تضعیف می‌کند ، واضح است که طراحی یا معماری به تنهایی نمی‌تواند این مشکلات را حل کند، هر چند در بسیاری از جاها هنوز هم در ظاهر کارایی دارند".[۱۲]

این رویکرد را می‌توان و می‌بایست در سایر مقیاس‌ها نیز مدنظر داشت. فضای عمومی هویت گیرنده از مصرف کنندگانش می‌باشد و از حضور مخاطبش تغذیه کرده و خدمات ارائه می‌کند. یکی از پدیدارترین المان‌های این خدمت رسانی و در واقع تنها راه فیزیکی برقراری این تعامل،  مبلمان شهری است که از طریق حس ساده لامسه احساس می‌شود اما روند تصمیم سازی مخاطب برای انتخاب این یا آن مبلمان فرایندی پیچیدست که اشاره‌ای به آن شد و درک واقعی این روند تنها راه آسانی دارد به نام "پژوهش". در بررسی‌های انجام گرفته فعلی لایه‌های بیرونی این فرایند تقریبا آشکار شده و بعضا منجر به دستورالعمل‌ها و استاندارسازی‌هایی شده و در اختیار طراحان و متخصصین قرار گرفته است. تقریبا تمامی این بررسی‌ها محدود به جسم فرد و کمیت‌های مورد نیاز او برای انجام بهینه فعالیت‌های مورد نظر و حتی دستیابی به شرایط آسایش بوده است؛ اما آسایش یک موجود چند بعدی هیچگاه تنها از طریق حواس پنجگانه فراهم نخواهد شد و این موضوعی است که دستمایه تحقیقات گسترده امروز است. ساده‌لوحانه است اگر امروزه بخواهیم با یک خط کش معیار دقیقی برای راحتی یک نیمکت تعیین کنیم و یا تنها با ایجاد جعبه گل‌هایی که هیچ کارکردی نه با معماری بناها و جداره‌های شهری دارند و نه تعاملی با هویت و ناخودآگاه شهرنشینان، ادعای زیباسازی و ایجاد منظر شهر داشته باشیم.

واژه‌ای مانند مبلمان و یا گرافیک که بطور مستقیم از یک فرهنگ و ادبیات دیگر وارد خاک آشفته ما شده‌است بطور حتم دارای تعاریف و دامنه تاثیرگذاری مشخصی در فرهنگ مادر دارد. اما از آنجایی که بخصوص در چند سال اخیر و با توجه به سرعت دریافت اطلاعات جدید، جنبه جسمانی[۱۳] هر پدیده نوظهور برای ما بیش از تمام نمودهای دیگرش محرک و مهیج بوده، در این مورد هم مشغول به کاربست تجویز دکترین فرنگی برای زخم‌هایمان بوده‌ایم. مبلمان شهری در شهر ما نه تنها خاطره انگیز نیست، بلکه گاهی به اصلی‌ترین نیازهای فیزیولوژیکی و فیزیکی انسان نیز پاسخی نمی‌دهد. ملاک انتخاب مبلمان شهری مانند سایر اقدامات زیبا سازی نمی‌تواند قیمت باشد، زیرا خسارتی که یک مبلمان معیوب به روان شهرها و افراد وارد می‌سازد جبران ناپذیر است. ساخت تیپ این عناصر و فروش آن به شهرداری‌های مختلف از اتفاقات غریبی است که تنها در این مملکت ممکن است؛ آن هم در مرز و بومی بی‌نهایت پیچیده و درونگرا که بیشتر از آنکه کالبدشکافی و روانکاوی دقیقی در لایه‌های مختلف اقلیمی و زیستی آن شود، همواره نسخه‌ای مشترک برای تمامی کارکردهای اجباری شهری پیچیده شده است بطوریکه یک فرد ایرانی دارای استعدادی بالقوه در هماهنگ سازی خود با محیط و در واقع نادیده انگاشتن نیمی از وجود خود دارد.

در فضای میان ساختمان‌ها و بناها، عناصر مکملی نیاز است تا زندگی شهری را سامان بخشد؛ تجهیزاتی که همچون اثاث یک خانه، امکان زندگی را در فضای محصور میان سنگ و بتن و شیشه فراهم آورد. این اجزا، جریان حرکت، سکون، تفریح و اضطراب را در شهر تنظیم می‌کنند و به آن روح می‌بخشند. امروزه مبلمان شهری اصلی‌ترین مفصل ارتباطی شهروند با شهر است. ابزاری که علاوه بر رفع نیاز، خاطره می‌سازد و احساس رضایت ایجاد می‌کند. نیاز سنجی، انتخاب و چیدمان مبلمان شهری، علمی خاص است که پیچیدگی‌های مخصوص خود را دارد. از طرف دیگر دانش امروزی به سمت گسیختگی هرچه بیشتر و تفکیک به زیر شاخه‌های بین متنی می‌رود؛ و در عین حال بسیار مشکل است اگر بخواهیم شاخه‌ای را به صورت مستقل و جدا از علوم دیگر بررسی کنیم. بخصوص علوم انسانی مانند جامعه شناسی و روان‌شناسی که مدتهاست جای خود را میان تمام کارکردهای بشری باز کرده‌اند.

ویژگی‌های بصری نیز یکی دیگر از المان‌های خدمت رسانی شهر به مخاطبین‌اش است که مستقیماً با حس بینایی افراد سر و کار دارند. کارهای گرافیکی گذشته از بعد اطلاع رسانی و قابلیت استفاده برای مخاطبان، آهنگ‌های بصری یک جامعه هستند. طراحان گرافیک این نکته را در نظر می‌گیرند که تا چه میزان فعالیت و اثر هنری آنها فرهنگ بصری را تقویت می‌کند و در کنار آن باید به تأثیر کار خود توجه کنند که بیان بصری آنها تا چه اندازه در اعتلای فرهنگ بصری افراد تأثیر گذاشته است. امروزه آثار گرافیک در بخش‌های مختلف صنعت، تجارت و سینما، افراد بسیاری را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در بخش گرافیک تلویزیونی زیباترین بازیگران حضور دارند و این بیانگر جذابیت بصری رسانه‌های الکترونیکی نوین است. بصری شدن رسانه‌ها سبب می‌شود که زیباترین عناصر، دکورها و اشیا را بکار گیریم تا مخاطب را تحت تأثیر قرار دهیم.

در گذشته طراحی بر روی اجسام با دو بعد انجام می‌شد ولی امروزه  طراحی از دو بعد طول و عرض، روی بعد سوم یعنی جسم قرار می‌گیرد. گرافیک محیطی به این نکات توجه می‌کند که طراحی ساختمان‌ها و الحاقات شهری - که جداره‌های جسمانی و بصری شهر را شکل می‌دهند - چگونه باشد؟ چرا که این ساختمان و نما در معرض دید افراد قرار می‌گیرد و نظر افراد خودآگاه یا نا خودآگاه به سمت این بناها جلب می‌شود. در واقع طراحی محیط عمومی ‌و آنچه در بستر جغرافیایی خاص نظیر طراحی میدان‌ها، کناره های خیابان‌ها و غیره است. فضاهای مورد نظر می‌تواند باز یا بسته باشد. اگر از لحاظ زیبایی بصری ناهنجاری باشد و ارتباط صحیح بین عناصر در محیط برقرار نباشد، طبیعتاً افراد در این نابه‌هنجاری‌ها رشد می‌کنند و رشد در شرایط نابه‌هنجار رفتار افراد را تحت تأثیر قرار می‌دهد و شهروندی را به شهرنشینی تنزل می‌دهد. عدم احساس مالکیت بوجود آمده موجب می‌شود که فرد از نظر روانی حساسیت خود را در مورد آنچه می‌بیند و لمس می‌کند از دست بدهد و هیچ‌گاه در این منظر احساس امنیت و تعلق نخواهد کرد. این فضاهای رها شده مستعد فضاهای دنج و مطمئنی برای نابه‌هنجاری‌ها خواهند بود که قابلیت دفاعی خود را از دست داده‌اند. فضاهای بدون دفاع و آثاری که بر وجدان جمعی می‌گذارند، تعامل سازنده انسان و شهر را به رابطه‌ای منفعل و خصمانه انسان نسبت به محیط بدل می‌سازد. این فرایند مانند بازی می‌ماند که نتیجه آن برای طرفین همواره برد یا شکست خواهد بود.

در عوض اگر نمای خیابان‌ها از نظر زیبایی بصری مناسب باشد و ارتباط عناصر حاضر در محیط در ارتباط با یکدیگر رعایت شود، افراد خیلی راحت‌تر و آسوده‌تر زندگی می‌کنند. یعنی در یک بستر زیستی مناسب حقوق شهروندی رعایت می‌شود و این پدیده بر رفتار و الگوی عمل ما مؤثر خواهد بود و از فشارهای روانی ناشی از محیط نابه‌هنجار کاسته خواهد شد. هدف زیباسازی، انتقال پیام در راستای ایجاد امنیت خاطر است؛ نوعی آرامش برای افرادی که در معرض محیط  قرار می‌گیرند. از سوی دیگر باید دانست که هر طرح گرافیکی بر افراد جامعه تأثیر می‌گذارد و اگر هارمونی جامعه به شکلی زیبا رعایت شود این هارمونی زیبا سایر بخش‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

از طرف دیگر پژوهش‌های شهری و زیست‌محیطی نشان می‌دهد که عموم مردم یعنی مصرف‌کنندگان فضای شهری خواستار چند منظوره بودن تجهیزات شهری و زیباسازی هرچه بیشتر آن هستند؛ به‌طوری‌که به‌صورت یک سمبل یا نماد و حجم شهری درآمده و متناسب با طراحی زیبای اتومبیل‌ها و محصولات مدرن به توقعات زیبایی شناسانه مردم و نیازهای دنیای امروز نیز جواب دهد. به همین دلیل در سراسر جهان مطالعات و مسابقات بسیاری در زمینه طراحی بهینه مبلمان شهری صورت می‌گیرد. همچنین دشواری پیش‌بینی آینده ایجاب می‌کند که طراحی شهری انعطاف پذیر باشد تا بتواند خود را با حرکات و نوسانات و تصمیم‌گیری‌ها تطبیق دهد، اصلاح شود و به قولی مدارا کند.

منابع

  • آلن، رمی (۱۳۸۸)، مرفولوژی شهری: جغرافیا، آمایش و معماری شهر، ترجمه علی اشرفی، تهران: اداره انتشارات دانشگاه هنر.
  • ارونسون، الیوت (۱۳۸۶)، روان‌شناسی اجتماعی (ویرایش هشتم)، ترجمه دکتر حسین شکرکن، تهران: رشد.
  • اژه، مارک(۱۳۸۷)، نامکان‌ها: درآمدی بر انسان شناسی سوپر مدرنیته، ترجمه منوچهر فرهومند، تهران: دفتر پژوهش‌های فرهنگی.
  • ال.راس، کلی - وینترز، ادوارد - کوپر، کلی(۱۳۸۴)، مبانی فلسفی و روانشناختی ادراک فضا ، ترجمه و گزیده آرش ارباب جلفایی، اصفهان: نشر خاک.
  • بیگی، هادی(۱۳۸۸)، پایان نامه دانشجویی جهت اخذ مدرک کارشناسی معماری،  شیراز: دانشگاه آزاد شیراز.
  • پازوکی، شهرام(۱۳۸۳)، «تاریخیگری و نسبت آن با بنیادهای نظری تاریخ هنر»، خیال، فصلنامه فرهنگستان هنر، شماره ۱۰.
  • تاجبخش، کیان (۱۳۸۷)، آرمان شهر: فضا، هویت و قدرت در اندیشه اجتماعی معاصر، ترجمه  افشین خاکباز، تهران: نشر نی.
  • شیرانی، حسین (۱۳۸۲)، ساماندهی مکان، تهران: دانش آفرین.
  • ویلیامز، کاتی - برتون، الیزابت - جنکز، مارک(۱۳۸۷)، دستیابی به شکل پایدار شهری (جلد دوم)، روش‌ها و استراتژی‌ها، ترجمه واراز مرادی مسیحی، تهران: شرکت پردازش و برنامه‌ریزی شهری.
  • Henry Shaftoe (۲۰۰۸)، Convivial Urban Spaces: Creating Effective Public Places، Trowbridge Cromwell Press

Websites:

http://www.armanshahr.org/

http://www.hamshahritraining.ir/

http://www.hamshahrionline.ir/

http://urbanfurniture.blogfa.com/

ایمیل نویسنده

hgbeigi@yahoo.com

[۱]  BookCrossing

[۲]  نامکان‌ها: درآمدی بر انسان شناسی سوپرمدرنیته، ۱۳۸۷،  ت: منوچهر فرهومند

[۳]  نامکان‌ها: درآمدی بر انسان شناسی سوپرمدرنیته، ۱۳۸۷،  ت: منوچهر فرهومند

[۴]  Charles Trenet

[۵]  The Violin Concerto No. ۱ in D major by Joseph Haydn

[۶]  Carl Jung

[۷]  گروتر ۱۹۹۶

[۸]  مهرنامه، اسفند ۱۳۸۸، تایلر کاون، ت: کاوه شجاعی

[۹]  ماهنامه الکترونیکی عکاسی دیده، شماره ۶، شهریور ۸۹

J.N.L.Durand [۱۰]

 Ken Worpole [۱۱]

 [۱۲] نقل از           Gallacher, ۲۰۰۵:p۱۱

[۱۳]  Formal

 

سایت انسان شناسی و فرهنگ