فرهنگ امروز/ مینا مهری: بدرالزمان قریب در سال ۱۳۰۸ در تهران به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهر گذراند. اصلیت او به روستای گَرَکان در شهرستان آشتیان بازمیگردد. او پس از دریافت مدرک لیسانس زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران، به آمریکا رفت و سال ۱۳۴۰ با استفاده از بورس شاگردان اول، به دانشگاه کالیفرنیا در بروکلی وارد شد و با راهنمایی پروفسور هنینگ به تحقیق پرداخت و پایاننامه دکترا ی خود را با عنوان تحلیل ساختاری فعل در« زبان سُغدی» نوشت. دكتر قریب پس از بازگشت به ایران در دانشگاههای شیراز و تهران به تدریس پرداخت و در حال حاضر تنها بانویی است كه عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیاتفارسی است. دکتر بدرالزمان قریب در همایش دوم «چهرههای ماندگار» ،جزو مفاخر ایران شناخته و موفق به دریافت تندیس و نشان چهره ماندگار شد. دو کتاب از آثار بدرالزمان قریب به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزیده شدهاند كه کتاب «فرهنگزبانسُغدی» در سال ۱۳۷۴ چاپ شده كه اولین و كاملترین فرهنگ این زبان باستانی در ایران است.
****
برای شروع گفتوگو مختصری از دوران تحصیل خود را برای ما میگویید؟
من دوره ابتدایی را در مدرسه ژاندارك شروع كردم چون پدر من كارمند وزارت امورخارجه در پاریس بود و من هم مدتی در پاریس اقامت داشتم، به همین علت زمانی كه به تهران آمدیم پدرم من را در مدرسه«ژاندارك» ثبت نام و در نتیجه من به دو زبان فارسی وفرانسوی تحصیل كردم.برنامه مدرسه ژاندارك به این صورت بود كه صبحها دروس به فارسی و عصرها فرانسه برای ما تدریس میشد.معلمهای زبدهای مانند خانم «كیا» و «خانلرخانی» در مدرسه ژاندارك تدریس میكردند كه یادآوری آن سالها هنوز هم برای من شیرین است و نتیجه آن سالها این شد كه علاوه بر زبان فارسی،تسلط نسبیای هم به زبان فرانسه پیدا كردم و این زبان را هم آموختم.دوسال آخر بین رشتههای طبیعی،ادبیات و ریاضی من طبیعی را انتخاب اما بعدا به ادبیات علاقهمند شدم و این رشته را به صورت آزاد خواندم و كنكور دانشكده ادبیات قبول شدم.
بعد از اتمام لیسانس چه تصمیمی برای ادامه تحصیل خود گرفتید؟
آنسالها مثل امروز مقطع كارشناسی ارشد در دانشگاهها وجود نداشت و چون من در دوره كارشناسی شاگرد اول شدم توانستم بدون كنكور دانشجوی مقطع دكترا شده و در این مقطع تحصیلاتم را ادامه دهم در همان زمان بود كه به فارسی باستان و خط میخی علاقهمند شدم و به این فكر افتادم كه بروم و ادبیات ایران قبل از اسلام را مطالعه كنم.همان زمان بود كه اعلام شد مدارك زیادی به زبان فارسی میانه در چین پیدا شده است و این بود كه به این فكر افتادم به صورت موقت به آمریكا بروم و ادامه تحصیلات و تحقیقات خودم را به صورت بینالمللی در آنجا بگذرانم.دانشگاههای آمریكا كنكور نداشت اما هر دانشجو برای ورود به دانشگاه باید یك آزمون ورودی را میگذراند و با اینكه سطح زبان انگلیسی من خیلی خوب نبود در آزمون قبول و وارد دانشگاه پنسیلوانیا شدم البته بعد از آزمون ورودی از میان چند دانشگاه می توانستم به انتخاب خودم یكی را انتخاب كنم و به این علت دانشگاه پنسیلوانیا را انتخاب كردم چون «كنت» كه مولف همان كتاب زبان شناسی مورد علاقهام بود در آنجا تدریس میكرد اما بعد از ورود متوجه شدم كه «كنت» دوسال قبل از ورود من به دانشگاه پنسیلوانیا فوت كرده است.بعد از كنت استاد دیگری برای تدریس به دانشگاه پنسیلوانیا آمده بود كه اتفاقا در رشته زبانهای باستانی شرقی و ایرانی باستانی متخصص بود ودر نتیجه من كارم را در دانشگاه پنسیلوانیا با استاد جدید شروع كردم . سال اول من تنها شاگردش بودم اما در سال های بعد افراد دیگری مانند یك نفر ژاپنی و .. به ما اضافه شدند.یكی از خصوصیتهای دانشگاههای آمریكا این است كه دانشجو موظف به گذراندن تعداد واحدهای زیادی است برای من هم همینطور بود استادم من را مجبور كرد كه به عنوان دانشجوی رشته زبانهای قدیمی، «سانسكریت» بخوانم و تمام واحدهای مربوط به آنرا بگذرانم.معلم سانسكریت من «براون» بود و در كنار زبانهای باستانی ایرانی،سانسكریت را هم خواندم و در هر صورت بعد از دوسال موفق به اخذ درجه «مستر» كه همون فوق لیسانس است شدم. بعد از مدتی استاد من می خواست برای یك فرصت مطالعاتی به هند برود اما تابستان قبل از آن برای یك دوره زبانهای باستانی كه ایران باستان هم جزو آنها بود قرار بود به دانشگاه«میشیگان» سخنرانی داشته باشد از من هم خواست كه برای بخش فارسی همراهش به دانشگاه میشیگان بروم. بعد از آن بود كه تصمیم داشتم به ایران بازگردم و برنامههایم را در ایران ادامه دهم اما كسی كه مانع بازگشت من شد و برنامههایم را عوض كرد برادرم بود.با مشورت برادرم در میشیگان ماندم و با یك بورس به تحصیل خود در مقطع دكترا ادامه دادم آن زمان پروفسور هنینگ به علت بیماری به بروكلی آمده بود كه مدتی هم در كنار او تحصیل و از او خیلی چیزها آموختم و بعد هم به پیشنهاد او رساله خود رادر مورد زبان«سغدی» ادامه دادم.من دوسال تمام روی رساله ام كار كردم تا در نهایت توانستم رسالهام را تمام كنم.
چه شد كه تصمیم گرفتید به ایران بازگردید؟ هیچوقت نخواستید در آمریكا بمانید؟
نه؛كاری كه من انجام داده بودم و رشتهای را كه در آن به تحصیل پرداخته بودم به درد ایران میخورد و باید در ایران به كارم ادامه میدادم.
بعد از ورود به ایران چگونه به فعالیتهای خود ادامه دادید؟
بعد از ورودم به ایران برای چند دانشگاه پذیرش دادم كه اولین دانشگاهی كه قبول كرد، دانشگاه شیراز بود برای همین به شیراز رفتم و درآنجا مشغول به تدریس شدم.من چهار سال شیراز بودم كه در آن بین باز هم یك سال برای یك فرصت مطالعاتی به هاروارد رفتم و بعد از آن كه برگشتم دانشگاه تهران از من خواست در آنجا به تدریس بپردازم.مدت زمانی كه در شیراز بودم از نظر تدریس شرایط باب میلم نبود چون دانشجوهایی كه باید برای آن ها تدریس میكردم همگی در مقطع كارشناسی عمومی ادبیات بودند و حتی در مقطع فوقلیسانس هم باز رشته زبانهای باستانی وجود نداشت اما اتفاقی كه در مدت زمان اقامتم در آن شهر برایم افتاد و آن را بسیار دوست میدارم، ترجمه یك كتیبه باستانی بود كه به تازگی كشف شده بود.
كتیبه مربوط به چه دورهای بود؟
كتیبه متعلق به زبان خشایارشاه و به خط میخی بود.نصف بیشتر این كتیبه از بین رفته بود و مجبور شدم با كمك كتیبه دیگری آن نصف از بین رفتهاش را بازخوانی كنم.
الان وضعیت كرسی زبانهای باستانی در داخل كشور چگونه است؟
الان وضعیت تدریس و آموزش زبان های باستانی نسبت به آن سالها بسیار بهتر شده است و سومین نسل از دانشجویان من مشغول به تدریس این زبان در دانشگاهها هستند.چون الان رشته زبانهای باستانی با رشته زبان شناسی همراه شده وهمین امر باعث پیشرفت و توجه بیشتر به رشته زبانهای باستانی شده است.
در مورد كتاب«فرهنگ سغدی» برایمان توضیح میدهید؟
نگارش كتاب« فرهنگ سغدی» برای من بسیار پرزحمت و زمانبر بود چرا كه تا قبل از آن هیچ كتاب، متن یا مقاله ای در این مورد وجود نداشت و مجبور بودم الفبای این كار را از ابتدا و كلمه به كلمه شروع كنم نه هیچ چیزی درمورد لغات و نه هیچ دستوری درخصوص دستور زبان آن وجود داشت و از این رو كار بسیار سختی در پیش رو داشتم با اینكه بسیاری از لغات را برای رساله خودم جمعآوری كرده بودم اما باز هم برای نگارش یك فرهنگ جامع، مدت زمان زیادی را صرف این كاركردم كه ریشه تمام كلمات،مترادفها یا نوع ریشهاش را به طرزی بیاورم كه یك راهنمای جامع و كامل برای دانشجویان باشد.اینكه تلفظش چگونه است یا اینكه چگونه نوشته می شود.
باتوجه به اینكه شما تنها خانمی هستید كه عضو پیوسته فرهنگستانید، درمورد عضویتتان درفرهنگستان هم برایمان توضیح میدهید؟
من سال ۷۶ وارد فرهنگستان شدم اما حكمم را سال ۷۷ گرفتم و درابتدا مدیر بخش گویش و بعد از آن مدیرقسمت زبانهای ایرانی بودم والبته بعد از مدتی خسته شدم و از بخش مدیریتی كنار رفتم.
شما در بخش زبانهای ایرانی چه فعالیتی را انجام می دادید؟
آن زمان من خیلی دوست داشتم یك فرهنگ فارسی باستان بنویسم البته فرهنگ فارسی باستان وجود دارد و حتی ترجمه هم شده اما من نظرم بر این بود كه یك فرهنگ جامع فارسی باستان را گردآوری كنم.فارسی باستان چون محدوده كوچكی دارد میشود كاری كرد كه فرهنگ و گرامر توامان در یك مجموعه باشد. من می خواستم این كار را انجام دهم كه آخر سر به علت بعضی از مسائل به سرانجام نرسید.
اگر برگردیم به گذشته باز هم همین راه را با تمام سختیهایش انتخاب میكنید؟
بله، چون من راهی را انتخاب كردم كه برای كشورم راه جدیدی بود. درست است كه سختیهای زیادی كشیدم اما رشتهای را به كشورم وارد كردم كه تا قبل از آن وجود نداشت، در همان زمان رشته هایی مثل ادبیات فارسی ،كارشناسانی داشت كه در این رشته درجه دكترا داشته و مشغول به فعالیت بودند اما این من را راضی نمی كرد من به دنبال این بودم كه حركت مفید وجدیدی را برای كشورم انجام دهم.من با نوشتن این فرهنگ حداكثر خدمت را در حد و اندازههای خودم به كشورم كردم.«فرهنگ سغدی» ادای دین من به كشورم است.
این روزها به چه فعالیتی مشغول هستید؟
من الان مشغول اضافه كردن بخش جدیدی به كتاب «فرهنگ سغدی» هستم چون بعد از آن كه من این فرهنگ را نوشتم باز هم لغات جدیدی از زبان سغدی خوانده شد و این روزها مشغول تدوین و اضافه كردن بخش جدیدی به كتاب «فرهنگ سغدی» هستم كه تمام این لغات جدید را در برگیرد البته این بخش داخل كتاب نمیآید و مانند متممی به آن اضافه خواهد شد.از طرفی چندسالی میشود كه زبان جدیدی در افغانستان و در نزدیكیهای بلخ كشف شده است به نام زبان بلخی.این زبان به زبان سغدی بسیار شبیه است و من در تلاش هستم كه این زبان را تا حدی كه ممكن است به صورت فرهنگ كوچكی درآورم و به جامعه زبان شناسی تقدیم كنم.
به جز زبان شناسی به چه چیزی علاقه مند هستید؟
شعر، شعر در زندگی من جایگاه ویژهای دارد و بسیار بسیار به آن علاقه دارم. خودم هم گاهی شعر می نویسم و این روزها در فكرم است كه بتوانم اشعار پراكنده ام را هم جمع آوری كنم. از میان شعرا، فردوسی برای من جایگاه ویژهای دارد و به عقیده من فردوسی زبان فارسی را زنده نگه داشته است.
برایمان یكی از شعرهایتان را میخوانید؟
گل خنده زنان در دامن باغ شكفت/ در خنده دلنشین غمی تلخ نهفت
از بوسه خورشید سرش خم شد و خفت/ افسانه عمر گذران با من گفت...
منبع:دایره المعارف بزرگ اسلامی