به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه اعتماد؛ در خبرها آمده؛ شش درصد از كودكان و نوجوانان ايراني در ثبتنام سال تحصيلي جديد غايب هستند. از طرف ديگر آنچه كارشناسان از سطح سواد اين نسل تازه و نسلهاي جوانتر مثل دانشجويان ميگويند، چندان خوشايند نيست و خبر از بيسوادي، نه به معناي دانستن خواندن و نوشتن، كه به معناي مهمتر كيفيت سوادآموزي ميدهد. سوژهاي كه درباره آن با سه كارشناس؛ جعفر كامبوزيا استاد دانشگاه شهيد بهشتي و عضو كميسيون آموزش مجلس، سيد كاظم اكرمي وزيرسابق آموزش و پرورش و مشاور فعلي وزير و مسعود عاليمحمودي عضو شوراي صنفي معلمان، صحبت كرديم.
اشتياقي نيست
جعفركامبوزيا
در حوزه آموزش دبستان تا دانشگاه كاستيهاي زيادي به چشم ميآيد، اين كاستيها دست به دست هم دادهاند تا كيفيت سوادآموزي در كشور كاهش يابد. پرونده بورسيهها يكي از همين عوامل بود كه روي كيفيت دانش دانشجوها اثر گذار شد. شايد سزاوار نبود كه عدهاي از كانالها و مسيرغيرقانوني عبورنكنند و وارد فضاي آموزشي كشور شوند. قطعا عدم توانمندي اين اساتيد روي دانشجوها هم اثر ميگذارد و دانشجوهاي توانمندي از كلاس آنها بيرون نخواهد رفت. عامل بعدي تعدد دانشگاههايي است كه بدون كنكور و آزمون ورودي، دانشجو ميپذيرند. پذيرش دانشجو بايد بر اساس سطح سواد و ارزيابي كيفي سواد او باشد. اين ارزيابي شايستگي و توان دانشجو را تعيين ميكند. از سوي ديگر فضاي عمومي دانشگاه و مدارس متاثر از فضاي جامعه است؛ جامعهاي كه بيانگيزگي حاصل از مشكلات اقتصادي در همه اقشار آن ديده ميشود و بايد انتظار داشت كه اين جامعه به افزايش سواد اهميت ندهد. مثلا امسال بارها اعتراض معلمان را درباره افزايش حقوق ماهيانه آنها شنيدهايم، وقتي معلم از نظر مالي تامين نباشد قطعا در كلاس درس بيانگيزه و بيحوصله خواهد بود، پس از آن كلاسهاي درسي چگونه دانشآموزان باانگيزه بيرون بيايند. درحالي كه همين معلمها وقتي در كلاس خصوصي تدريس ميكنند، بيشتر با بچهها كار و روي سطح يادگيري دانشآموز تمركز ميكنند. پس يكي ديگر از اين عوامل را بايد پايين بودن سطح درآمد معلمهاي مدرسه دانست. البته فقط با رفع اين عوامل نيست كه سطح سواد در كشور افزايش مييابد بلكه بايد براي اين منظور اقداماتي انجام شود.
بيانگيزگي موثر است
سيد كاظم اكرمي
افزايش سطح تحصيل و كيفيت آن انگيزه ميخواهد؛ انگيزهاي كه بايد در محصلان و دانشجوها تقويت شود و از آنها مهمتر تقويت انگيزه در ميان اساتيد دانشگاه و معلمان مدرسه است. معلمان مدرسه سطح درآمد خود را با باقي مشاغل مقايسه ميكنند، تبعيض حاصل از اين مقايسه نارضايتي شغلي را در معلمها ايجاد كرده. عدم رضايت شغلي معلمها در كاهش انگيزه آنها اثر دارد؛ امري كه فضاي آموزشي كنوني را تحت تاثير قرار داده است. از طرفي ديگر براي ارزيابي دلايل كاهش كيفيت سواد در سالهاي اخير بايد مروري هم به سالهاي رياستجمهوري احمدينژاد داشته باشيم؛ دورهاي كه ايشان تصميم گرفتند تحصيلات ابتدايي را از پنج سال به شش سال تبديل كنند. اين تصميمگيري بدون در نظر گرفتن تعداد نيروهاي متخصص آموزشي دوره ابتدايي گرفته شدهبود. با اضافه شدن يكسال آموزشي به دوره ابتدايي معلم كم ميآيد و ديده ميشود، براي جبران كمبود معلم در دبستانها، دبيري كه براي دوره راهنمايي و دبيرستان تربيت شده را جابهجا و او را به دبستان منتقل ميكنند. با توجه بهاينكه دوره ابتدايي از حساسيت آموزشي بالايي برخوردار است، قطعا اين تغيير كاربري در سطح آموزش و يادگيري بچهها اثر ميگذارد. اين تصميمگيري بدون نگاه كارشناسي گرفته شده، اين كاستي بر عهده اعضاي محترم شوراي عالي آموزش و پرورش و شوراي عالي انقلاب فرهنگي است. همچنين در ميان تمام عواملي كه در پايين آمدن سطح سواد در ايران اثر دارد، بايد تغيير نگاه مديران مدارس را هم دخيل دانست. چند سالياست كه مديران مدارس براي جذب دانشآموز بيشتر به معلمها ابلاغ ميكنند كه با ديده اغماز با بچهها برخورد كنند و در امتحانات مدارس سختگيريهاي قبل را لحاظ نكنند. مثلا اين ارزشيابي در مدارس ايجاد ميشود كه كدام معلم بيشترين درصد نمرات بالا را در كلاس درسياش داشته است. اين شكل از برخورد معلمها كه از نگاه مديران مدارس سرچشمه ميگيرد باعث آسان گرفتن به بچهها ميشود و آنها براي درسخواندن از معلم خود حساب نميبرند. تعدد دانشگاههاي غيرانتفاعي باعث شده اين نگاه اغمازگر در ميان آنها هم شكل بگيرد. مراكز آموزشي كه تعداد صندليهاي آنها بيش از تعداد وروديهاي هرساله است، تصميم ميگيرند به دانشجوها سختگيري نكنند و از اين روش به جبران هزينههايي كه براي راهاندازي مجموعه آموزشي خود سرمايهگذاري كردهاند، بپردازند. اين عوامل باعث شده، دانش و سواد در كشور بيمقدار شود و سطح سواد عمومي مردم هم پايين بيايد.
دوباره برنامهريزي كنيم
مسعود عالي محمودي
ايران هم مثل اغلب كشورهايي كه اهميت آموزش را در پيشرفت جامعه دخيل ميدانند، براي رسيدن به اين هدف برنامهريزي كرده است. برنامهريزياي كه سالها پيش وضع و قانونگذاري شده و اكنون نياز به بازنگري دارد. هرچند برنامههايي هم كه از پيش تدوين شده بود، اكنون از مسير خارج شده و به مقصد نرسيده است. هدفگذاريهاي آموزشي در ١٠ سال اخير ضعيف عمل كرده و چشمانداز مشخصي را ترسيم نميكند. براي همين است كه امروزه در سيستم آموزشي كشور كاستيهاي زيادي را ميبينيم. اين كاستيها فقط در حوزه آموزش عالي كشور نيست، بلكه در تمام حوزههاي مرتبط با فرهنگ كشور ديده ميشود. پيشرفت يك جامعه در گروي سيستم آموزشي و توسعه فرهنگي آن است. نميتوان جامعه آرماني و موفقي را تصور كرد اما از الان روي باسواد شدن دانشآموزان و دانشجوهاي آن برنامهريزي نكرد و از اهميت آموزش فرهنگي به نسل جديد غافل بود. امروزه در مدارس دانشآموزان كمتر درس ميخوانند، كمتر با ادبيات و فرهنگ ايران و جهان آشنا هستند. معلمان بايد براي دانشآموزان وقت صرف كنند كه ذهن آنها را براي جذب و يادگيري ادبيات و فرهنگ آماده كنند. خانوادهها اهميت سواد و يادگيري را به بچهها يادآور نميشوند و ذهن بچهها هنوز با اين مباحث آشنا نيست. البته در اين ضعفي كه مطرح است نميتوان فقط معلمها را مقصر دانست، روشهاي غلط آموزشي از ابتدا اشتباه بالا آمده و معلمها فقط اجراكننده اين روش نادرست هستند و نميتوانند در تغيير سيستم آموزشي دخالتي داشته باشند.