فرهنگ امروز: مجید سرسنگی دارای درجۀ دکترای ادبیات نمایشی از انگلستان است. او هم ریاست کارگروه هنر شورای تحول علوم انسانی را برعهده دارد و هم معاون فرهنگی دانشگاه تهران است. علاوه بر این، وی ریاست مجموعۀ خانۀ هنرمندان را نیز عهدهدار است که تحت مدیریت وی، حیاتی تازه یافته است. سرسنگی همچنین در مقام دانشیار دانشکدۀ هنرهای نمایشی و موسیقی، به تدریس در مقاطع مختلف میپردازد. در گفتوگوی زیر، وی از چندوچون فعالیتهای کارگروه هنر شورای تحول علوم انسانی در اقدامات صورتگرفتۀ این شورا در بازنگری سرفصلهای رشتههای هنری و تغییرات احتمالی پیش رو، سخن میگوید.
هنر برخلاف بسیاری از رشتههای علوم انسانی، بهشکل خاصی دو سطح نظر و عمل را دربرمیگیرد؛ یعنی شامل فعالیتهای خلاقۀ هنری و فعالیتهای نظری و پژوهشی میشود. فعالیتهای کارگروه هنر شورای تحول بیشتر معطوف به کدام بُعد است؟
همانطور که بهدرستی فرمودید، در حوزۀ هنر، ما همیشه با دو مقولۀ کار عملی و نظری روبهرو هستیم. گاهی این دو بخش چنان به هم نزدیکاند که عملاً جدا کردن آنها از هم بسیار سخت میشود. ما در این کارگروه سعی کردهایم که هر دو جنبه را مورد توجه قرار دهیم، چون از یک طرف فارغالتحصیلان دانشگاههای ما مایلاند (یا قرار است) که وارد دنیای حرفهای هنر شوند و تربیت میشوند تا تبدیل به صاحب فنونی مثل نقاشی، تئاتر، سینما و صنایعدستی شوند. از طرف دیگر، وظیفۀ دیگر دانشگاهها گسترش فضای نظریهپردازی و تحقیقات و پژوهشهای هنری است.
ازآنجاکه این دو بحث عملاً در دانشگاهها به هم گره خوردهاند، ما هم در کارگروه ناچار و ملزمیم که به هر دو بخش توجه کنیم. از یک طرف، دانشجویان باید آموزشهای عملی در دانشگاه ببینند تا یک تخصص هنری را برای فارغالتحصیلی داشته باشند. از طرف دیگر، باید به بحث جدی بنیانهای فکری بپردازیم. باید اقرار کنیم که ما متأسفانه در چند دهۀ گذشته، در نظریهپردازی و بنیانهای فکری، نتوانستیم کار جدی در حوزۀ هنر انجام بدهیم و همیشه بُعد عملی بر بحث نظری فائق بوده است.
یکی از مشکلات عمدۀ ما این است که اساساً روی مبانی فکری و نظری هنر ما که منبعث از انقلاب و ارزشهای فرهنگی است، کم کار شده است. اگر شما بخواهید تعریف درستی از هنر اسلامی ارائه بدهید، با مشکل روبهرو میشوید، چون نظرات زیاد است و عملاً کار تئوریک چندانی هم انجام نشده است. پس بهطور خلاصه عرض کنم که ما هم در حوزۀ عملی هنر و هم در حوزۀ بنیانهای نظری آن کار میکنیم. در این کارگروه، بیشتر کار نظری میکنیم.
بُعد نظری چه موضوعاتی را دربرمیگیرد؟
تحول در علوم انسانی و هنر، کار بسیار سخت و پیچیدهای است. بعضی از دوستان چون از دور به این ماجرا نگاه میکنند، تصورشان این است که کار ما این است که فقط چند مادۀ درسی را تغییر بدهیم یا شکل دروس را اسلامی کنیم، اما این تمام ماجرا نیست. در واقع، کاری که ما انجام میدهیم این است که امیدواریم بتوانیم ماهیت فضای آموزشی خودمان را در حوزۀ هنر به معیارهای دینی و اسلامی نزدیک کنیم. این کار بزرگ فقط با تغییر چند درس یا عنوان انجامشدنی نیست، بلکه یک سلسله از اتفاقات باید بیفتد تا مطمئن شویم که آموزش هنر متناسب با ارزشهای دینی و اسلامی شده است.
این سلسله اتفاقات از نحوۀ جذب دانشجو شروع میشود. اساساً چگونه باید دانشجویان را جذب کنیم و چه دانشجویانی میتوانند آموزش ببینند؟ آیا صرف اینکه دانشجو معلومات عمومی دارد و میتواند کنکور را پشت سر بگذارد، کفایت میکند؟ آیا صرف اینکه دانشجو دوست دارد در رشتۀ هنر تحصیل کند، میتوانیم بگوییم که فرد مناسبی برای این کار است؟ بنابراین یک بخش به این نکته برمیگردد که اساساً کسانی که تربیت میشوند، چطور باید جذب شوند.
در مرحلۀ بعد، اساتید قرار دارند. اساتید چگونه باید انتخاب شوند؟ اگر همۀ اقدامات لازم را انجام دهیم، ولی استادان قلباً به اسلامی شدن هنر اعتقاد نداشته باشند و نتوانند نکاتی را که مدنظر ماست در دانشگاه به ثمر بنشانند، همۀ تلاشهای ما بیفایده است. اگر همۀ کتابها و طرح درسها را هم عوض کنید، در نهایت استاد سر کلاس تصمیم میگیرد که چه موضوعاتی را بگوید و چه موضوعاتی را نگوید.
نکتۀ دیگر شیوۀ آموزش است. ما اعتقاد داریم که نمیتوانیم با متد رشتۀ فنی و مهندسی، دانشجوی هنر را هم تربیت کنیم. الآن تقریباً در دانشگاهها همینطور است. دانشجوی هنر مثل بقیه باید کنکور بدهد، واحدهای درسی معینی را بگذراند و فارغالتحصیل شود. ما اعتقاد داریم برای دانشجوی هنر علاوه بر دروس معمول، باید جنبههای تربیتی هم در نظر گرفته شود.
باید بپذیریم که هنرمند و فارغالتحصیل هنر با روح انسانها سروکار خواهد داشت و تا روح خودش تزکیه نشود، نمیتواند بر روح دیگر انسانها تأثیر بگذارد. بنابراین دانشجوی هنر علاوه بر آموزشهای متداول و رسمی، باید پاکیزه کردن روح، وابستگی به اخلاقگرایی و اخلاقمداری، انساندوستی و اشراف درست به مقولۀ دین و فرهنگ دینی را آموزش ببیند. در اینصورت، این دانشجوی هنر هنرمندی فرهنگی خواهد شد، نه هنرمندی که صرفاً بهصورت فنی تخصصهایی را به دست بیاورد و سپس فارغالتحصیل شود.
موضوع بعدی، کتب درسی است. متأسفانه رشتۀ هنر جزء معدود رشتههایی است که کتاب درسی قابل قبولی ندارد و هر استادی بنا به تشخیص و سلیقۀ خودش، میتواند درس را ارائه کند. مشکل مهم ما این است که کتب درسی در حوزۀ هنر تألیف نشده است تا ضمن اینکه بحثهای حرفهای و تخصصی را داشته باشد، واجد جنبههای تربیتی هم باشد.
از طرف دیگر، ما در حوزۀ هنر سالهاست که از یک الگوی غربی پیروی میکنیم. از زمانی که دانشگاههای ما تأسیس شدهاند، در حوزۀ هنر یک الگوی غربی را ترجمه کردهاند و در اختیار دانشجو قرار دادهاند. به نظرم اگر میخواهیم بهسمت اسلامی شدن و تحول در حوزۀ هنر حرکت کنیم، باید در ساختار آموزشی ما تغییراتی ایجاد شود. آنچه در حال حاضر وجود دارد، نسبت چندانی با فرهنگ دینی ما ندارد. بنابراین، وظیفۀ ما این است که نهتنها در دروس فعلی بازنگری کنیم، بلکه باید به فکر تدوین دروس جدید باشیم.
مثلاً چند وقت پیش در کارگروه هنر، دورۀ جدیدی به اسم دکترای هنر اسلامی تصویب شد. متأسفانه در کشوری که بن و اساس آن فرهنگ دینی است، تا امروز دانشجوها برای اینکه در حوزۀ هنر اسلامی دکترا بگیرند، مجبور بودند به کشورهای اروپایی سفر کنند. خوشبختانه این رشته الآن ایجاد شده است. پس بازنگری در رشتههای قدیمی و ایجاد رشتههای جدید بنا به تناسب زمانی و مکانی و نیازهای حوزۀ آموزش هنر، هر دو در دستور کار ما قرار دارد.
پایاننامهها بحث مهم دیگری است. متأسفانه بخش اعظم پایاننامههای مقاطع فوقلیسانس و دکترا در حوزۀ هنر، عملاً هیچ نسبتی با دغدغههای ما در حوزۀ فرهنگ ندارد؛ یعنی پایاننامههایی انتزاعی است که موضوع آن در هرجای دنیا میتواند انتخاب شده باشد و اساساً هیچ ارتباطی با فرهنگ خودی ندارد. یکی از توقعات ما این است که دانشجویان فوقلیسانس و دکترا بتوانند با نوشتن پایاننامه، بخشی از مشکلات فرهنگی کشور را حل کنند و به برخی از سؤالات اساسی ما در حوزۀ نظریهپردازی هنر جواب بدهند.
در حال حاضر، ما هیچ الگو و اولویت پژوهشی برای پایاننامهها نداریم. پس همانطور که ملاحظه میکنید، در مسئلۀ تحول هنر در آموزش عالی، فقط با یک بحث سطحی و تغییر چند واحد درسی روبهرو نیستیم، بلکه سلسله مسائلی هست که باید پیش برود و حل شود. اگر هرکدام از اینها را حذف کنید، به دیگری ضربه میزند. اگر شما دانشجو را خوب انتخاب نکنید، همۀ زحماتتان به باد میرود. اگر استاد را خوب انتخاب نکنید، حتی اگر دانشجویان خوبی داشته باشید، باز هم به هدف نخواهید رسید.
اگر هر دو خوب باشند و سیستم آموزشی مبتنی بر فرهنگ خودی نباشد، باز هم به جایی نمیرسیم. اگر خروجی (پایاننامهها و کارهای عملی) درستی نداشته باشد، همۀ سرمایه و زحمات را هدر دادهایم. بنابراین همۀ اینها باید در کنار هم بنشیند و اگر بهصورت موازی جلو برود، میتوانیم امیدوار باشیم که در آینده شاهد تحول اساسی در حوزۀ هنر آموزش عالی خواهیم بود.
سؤال بنیادیتری که وجود دارد مربوط به تعریف اسلامیسازی هنر است. در نگاه اول، اسلامیسازی در هنر، کار سادهای به نظر میرسد: ممانعت از ورود برخی مضامین و عناصر محتوایی که ممکن است با مجموعهای از ارزشهای فکری و فرهنگی و اجتماعی ما ضدیت داشته باشد (از اروتیسم گرفته تا شکلهای خاصی از زیست فرهنگی و اجتماعی). آیا اسلامیسازی هنر فقط به همین سطح از محتوا و بها دادن به مجموعهای خاص از مضامین اختصاص پیدا میکند یا به تولید نظری و فلسفۀ هنر در حوزۀ نظریهپردازی فرم و اجرا هم معطوف میشود؟
ما فکر نمیکنیم که با یک تغییر سطحی بتوان حوزۀ هنر را متحول کرد. در هنر همیشه ظرف و محتوا (شکل و مضمون) پیوستگی کامل و جدی با هم دارند. شما نمیتوانید ساختار آموزشی را عوض کنید، ولی محتوای دروس قبلی باقی بماند. اینها پیوستگی کاملی با هم دارند و باید یکدیگر را تکمیل کنند.
بنابراین ما در کارگروه، سعی کردهایم با اساتید و صاحبان نظر و اندیشه که در حوزۀ نظریهپردازی کار کردهاند و تاریخ هنر و نقد هنر را بهخوبی میشناسند، به بحثهای ساختاری و محتوایی، هر دو بپردازیم. در شورای تحول ابلاغ شده است که ما در کارگروه باید چند نکته را برای دروس در نظر بگیریم. اول، اسلامیسازی دروس است؛ یعنی دروس با آموزههای اسلامی و نگاه جامع و چندبُعدی اسلام هماهنگی و تناسب داشته باشد.
دوم بومیسازی است. در واقع باید دروس را طوری طراحی کنیم که با نیازهای بومی خودمان تناسب داشته باشد، انتزاعی نباشد و فقط به این دلیل تدریس نکنیم که سالهاست به این کار عادت کردهایم. این دروس باید بومیسازی و با داشتهها، باورها و نیازهای جامعه متناسب شوند.
سوم، روزآمدسازی است. بسیاری از دروس روزآمد نیستند، مربوط به گذشتهاند و در لبۀ دانش جهانی قرار ندارند. خود غرب که مبدع اینها بوده، سالهاست که از آنها عبور کرده است و متأسفانه ما همچنان آنها را تکرار میکنیم. بحث چهارم، کارآمدسازی است. یعنی ما باید بهشکلی دروس یا برنامههایی را طراحی کنیم که به کسب مهارتهای تخصصی بینجامد و توجهها را به بازده اقتصادی معطوف کنیم. این بحث اقتصاد هنر است که بسیار متداول شده است و ما هم چند سمینار راجعبه آن داشتیم و یکی دو مجموعۀ مقاله هم چاپ کردیم.
وقتی شما در دانشگاه یک رشتۀ درسی را میخوانید، این درس در نهایت چه نوع کارآمدی برای شما خواهد داشت؟ به نظر میرسد یا باید شما را بهلحاظ عملی بارور کند و بازده اقتصادی و کارآمدی در جامعه داشته باشد (همانطور که در دورۀ هنرهای اسلامی، دروس سفالگری و کار روی چوب داریم) یا بهلحاظ نظری بر شما تأثیر بگذارد و بتوانید با استناد به این مواد درسی، یک انسان محقق، پژوهشگر، نظریهپرداز و نقاد شوید.
پس اسلامیسازی، بومیسازی، روزآمدسازی و کارآمدسازی، چهار محوری است که ما در بررسی دروس قبلی و طراحی درسهای جدید مدنظر قرار میدهیم و سعی میکنیم که با این معیار، الگوهای جدید خودمان را در حوزۀ آموزش هنر مطرح کنیم.
در این بین، تکلیف دروس آموزشی غیراسلامی و غربی رایجی که تا الآن وجود داشت، چه میشود؟
مقام معظم رهبری فرمودهاند که منظور از تحول علوم انسانی، این نیست که همۀ چیزهایی که متعلق به غرب است کنار بگذاریم. بههرحال همانطور که غرب نیاز دارد ما را بشناسد (بسیاری از مستشرقین گاهی جدیتر از خود ما، روی هنرهای ما کار کردهاند)، ما هم نیاز به شناخت کشورهای دیگر، اعم از غربی و شرقی داریم.
بنابراین تحول در علوم انسانی و هنر به این معنی نیست که روی همۀ آنچه هست، خط قرمز بکشیم. قطعاً نیاز داریم آن بخشی را که به ما کمک میکند (تاریخی و تحلیلی و غیره) نگه داریم، اما این نباید همهچیز ما باشد. همۀ متدلوژی ما در آموزش هنر نباید استناد به محصولات غربی باشد. باید آنچه را که به دردمان میخورد حفظ کنیم و دانشجویان را با اتفاقات جدید دنیای هنر آشنا کنیم.
بسیاری از کشورهای شرقی در حوزۀ هنری پیشرفتهای جدی کردهاند. ما سرعت خودمان را در تحول و توسعۀ هنر کُند کردیم و متأسفانه بعضی از کشورهای همسایه بهشدت روی هنرشان کار کردند و آن را توسعه دادند. بنابراین ما آن دسته از دروسی را که برای دانشجویان لازم و مفید است، نگه میداریم، اما در کنار آن، باید درسهایی اضافه شود که چهار معیار گفتهشده را داشته باشند. این دروس باید ما را مطمئن کند که فارغالتحصیل هنر مجموعۀ متناسبی از دانش جهانی و فرهنگ و هنر بومی و اسلامی را داراست.
بعضی از کتابها، تحقیقها و دروس فعلی متأسفانه با مبانی فکری ما ضدیت دارند. مثلاً این مسئله در حوزۀ تئاتر به چشم میخورد. ضمن اینکه بنمایۀ اغلب کتابهایی که (بهویژه) در دهۀ چهل و پنجاه نوشته شده، این است که اسلام با هنر مخالف است، فرهنگ و هنر در آن جایی ندارد و با ورود به ایران، همۀ هنرها را نابود کرده است.
طبیعی است که در تحولسازی، این دروس دیگر جایی در دروس هنری ما نخواهند داشت. باز هم تأکید میکنم از دروسی که منصفانه نقد و تحلیل علمی (نه کار سیاسی) کرده باشند، استفاده میشود. همانطور که عرض کردم، در کنار آن براساس نیازمندیهای جامعۀ دانشگاهی در حوزۀ هنر، باید دروس جدیدی تعریف شود و دانشجوها بتوانند از این دروس هم استفاده کنند.
در فرهنگ و تمدن اسلامی، همان اندازه که شاهد آفرینشگری و عمل خلاقانۀ هنری در معماری، نقاشی و موسیقی هستیم، با میراث ارزشمندی در حوزۀ نظریهپردازی نیز مواجهایم؛ یعنی مجموعهای از نظریههایی زیباییشناسانه که عرفا و فلاسفۀ مسلمان پرورش دادهاند و شکلهای دیگری از تولید نظری که حاصل فعالیت عقلی ایرانیان و مسلمانان بوده است. آیا برنامهای برای بازپروری و تقویت و روزآمد کردن دیدگاههای اسلامی زیباییشناختی و هنری در دستور کار قرار گرفته است؟
به نکتۀ خوبی اشاره کردید. در فرهنگ و تمدن بزرگ ایرانی و اسلامی، متفکرین و صاحبنظرانی وجود داشتهاند که نظرات آنها راجعبه مسائل فرهنگی و هنری میتواند مورد استفادۀ ما قرار بگیرد. ما در کارگروه هنر، کار را به دو بخش تقسیم کردهایم. یک بخش پرداختن به کارهای جاری است: بررسی دروس و دورههای جدید و غیره. بخش دیگری از وقت جلسه را به مباحثه راجعبه همین نکات اختصاص میدهیم؛ یعنی ارائۀ نظرات فلاسفه و حکمای ایرانی، نقد آنها و بازشناخت آنچه آنها از هنر ارائه کردهاند. برای کار جدیدی که پیش رو داریم، این مطالب میتواند به ما کمک کند و بنیۀ نظری ما را قوی کند.
در واقع، بازشناخت آرای فلاسفه، متفکرین و حکمای ایرانی و اسلامی هم جزء برنامههای ماست. البته فقط مربوط به فلاسفه و حکمای قدیم نیست و خودمان را محدود نکردهایم، بلکه از دورۀ معاصر هم غافل نشدیم.
ما فکر میکنیم که در قدیم، میراث بسیار خوبی از حیث نظری و فکری وجود داشته است. باید آنها را احصا کنیم و بین آنچه بهعنوان مبانی نظری هنر، در ایران اسلامی دور اتفاق افتاده است و آنچه امروز اهل حکمت و فلسفه ارائه میکنند، تجمیع صورت بگیرد. ما معتقدیم تجمیع این دو شاید بتواند ما را به یک نظریۀ جدید برساند که هم مبتنی بر سنتها و آرای کهن است و هم مبتنی بر آرای جدید و حاصل دوران مدرنیسم است.
از مجموع اینها میتوانیم فضایی را به وجود بیاوریم تا آنچه در دانشگاههای ما در دایرۀ هنر تدریس میشود، مبتنی بر سنت و معاصر، هر دو باشد. این نکته بسیار مهم است، چون بههرحال باید بپذیریم که در دنیایی زندگی میکنیم که المانها، عناصر، زبان و نوع ارتباط خاص خودش را دارد. شما نمیتوانید با انسان قرن بیستویکم با زبان و المانهای قرنهای قبل برخورد کنید، بلکه باید برای نسل جدید و دورۀ معاصر حرف جدیدی برای گفتن داشته باشید.
بنابراین استفاده از المانهای سنتی و تلفیق آن با جریانهای معاصر، شاید بتواند پدیدآورندۀ جریان فکری مستحکمی در حوزۀ هنر باشد. ما تا امروز چنین امری نداشتیم و به آن احتیاج داریم.
در میان رشتههایی که در این کارگروه مورد بررسی قرار میگیرد، آیا برای رشتهها یا فعالیتهای هنری خاصی اولویت و وزن بیشتری قائل شدهاید؟ برای مثال، چون خوشنویسی و مینیاتور در تمدن اسلامی نقش پررنگتری داشتهاند، بیشتر به آن پرداخته شود یا سینما و تئاتر کمتر بررسی شود؟
در جواب این سؤال، باید شما را به سؤال و جواب قبلی ارجاع بدهم. ما روی بحث هنرهای اسلامی تأکید میکنیم؛ یعنی هنرهایی که ماحصل تمدن اسلامی و واقعاً منحصربهفردند. در کمتر کتابخانهای در دنیا میبینید که کتابی به اسم هنر اسلامی وجود نداشته باشد. این هنر میتواند شامل معماری اسلامی یا نقاشی در اسلام یا موسیقی یا هنرهایی باشد که بهعنوان صنایعدستی از آنها استفاده میکنیم، مثل معرق، خوشنویسی، کار روی چوب و کار با گچ و آینه.
بنابراین ما روی هنرهای منتج از تمدن اسلامی تأکید میکنیم، اما این بدان معنا نیست که به هنرهای جدید توجه نمیکنیم. من با آن گروه مخالفم که فکر میکنند چون سینما، تئاتر، مولتیمدیا و هنرهای مفهومی محصول هنرهای جدید هستند، نمیتوانند با اسلام ارتباط برقرار کنند. ما معتقدیم همانطور که دین اسلام متعلق به همۀ زمانها و مکانهاست، هنر هم میتواند در هر زمان و مکانی در خدمت دین اسلام باشد. بنابراین یک بُعد از توجه و تأکید ما بر هنرهای کاملاً اسلامی و منتج از تمدن اسلامی است و بُعد دیگر تأکید ما بر این نکته است که چگونه میشود هنرهای جدید را با دین اسلام متناسب کرد و پیام دین اسلام را از طریق آن منتقل کرد. بهطور مشخص، هنری مثل سینما ماحصل دورۀ جدید است، ولی اینطور نیست که نتواند تناسبی با دین اسلام پیدا کند.
همانطور که اطلاع دارید، چند فیلم معدود ارزشمندی که با موضوع دینی ساخته شد، توانست در جامعه تأثیر بسیار زیادی بگذارد. قدرتی که امروز یک فیلم دارد، با دهها کار هنری برابری میکند، چون گسترۀ مخاطبین، امکانات بیشازحد و توانایی درنوردیدن زمان و مکان، جزء خاصیتهای سینماست.
پس شاید کار عبثی باشد که سینما را صرفاً به این دلیل که در غرب خلق شده است، کنار بگذاریم و بگوییم چون سینما محصول غرب است، نمیتواند در فرهنگ دینی ما جا داشته باشد. ما اعتقاد داریم میتوانیم سینما و تئاتر و موسیقی اسلامی داشته باشیم؛ موسیقیای که بتواند عرفان و معرفت و جنبههای روحی یک فرد مسلمان را ابراز کند.
نکتۀ سوم، موضوعات بینرشتهای است که در ایران بهتازگی راه افتاده است و به آن بسیار نیاز است. همین روزها ما بحث اقتصاد هنر را در دستور کار قرار دادهایم که یکی از دانشگاهها آن را معرفی کرده است. در حوزۀ موضوعات بینرشتهای در مقطع کارشناسیارشد، هنر تطبیقی و انسانشناسی هنر و اقتصاد هنر و کارآفرینی فرهنگی وجود دارد که در حال بررسی است.
ما روی موضوعات بینرشتهای فعالیت زیادی میکنیم و اعتقاد داریم که این موضوعات میتوانند یکدیگر را کامل کنند. اگر بتوانیم روی رشتههایی مثل جامعهشناسی هنر، اقتصاد هنر، روانشناسی هنر و هنرهای تطبیقی سرمایهگذاری کنیم، آنگاه بعضی از خلأهای حوزۀ هنر رفع خواهد شد. اگر دانشجوی هنر نتواند جامعهشناسی را درک کند، به مشکل برخواهد خورد. اگر روانشناسی هنری نداند، قطعاً نمیتواند با مخاطب ارتباط خوبی برقرار کند. همچنین اگر اقتصاد هنر را خوب نشناسد، نمیتواند به بحث کارآمدی (که در چهار اصل قبل ذکر شد) عمل کند.
یکی از مشکلات جدی ما، بحث اقتصاد هنر است. هنر ما بهشدت دولتی است و بند ناف آن به بشکههای نفتی بسته شده است. اگر روزی دولت پولی نداشت که به هنرمند بدهد و با او قرارداد نبندد، چه باید بکنیم؟ باید هنر را کنار بگذاریم؟ پس هنرمند باید اقتصاد هنر را بشناسد و بداند که این کار مذموم نیست. رفتن بهسمت اقتصاد هنر به این معنی نیست که هنر را مبتذل کنیم.
امروز عدهای در سینما فیلم نازل تولید میکنند تا مخاطب زیادی داشته باشند و بلیت بیشتری بفروشند. در تئاتر و موسیقی هم همینطور است، اما منظور ما این است که جنبۀ فاخر بودن هنر را حفظ کنیم و در عین حال، به بحث اقتصادی آن هم توجه کنیم. در کشورهای دیگر، در آفرینش آثار هنری تا این اندازه به دولت متکی نیستند.
سیستمهای دولتی باید بستر را آماده کنند تا گروههای هنری بتوانند کار خلاقۀ خود را انجام بدهند و کسب درآمد کنند. دولت بهجای پرداخت پول بهصورت مستقیم، باید آن را صرف ساختن سالن و زیرساختها و آموزش و ارتقای فرهنگی مخاطب کند تا مخاطب کار هنری را ببیند و لذت ببرد. بنابراین موضوعات بینرشتهای هم جزء تأکیدات گروه است.
ما هفت رشته در دست کار داشتیم که سه رشتۀ دکترای هنرهای اسلامی و نقاشی ایرانی (در مقطع کارشناسی) و نقاشی ایرانی (در مقطع کارشناسیارشد) تصویب و برای تصویب نهایی به شورای تحول ارسال شد. چهار رشتۀ دیگری که روی آن کار میکنیم، همگی بینرشتهای هستند: هنر تطبیقی، انسانشناسی هنر، اقتصاد هنر و کارآفرینی هنر. امیدواریم که در آینده موضوعات بینرشتهای را بیشتر ارائه کنیم.
بنابراین بهطور خلاصه، ما از یک طرف بر هنرهایی تأکید میکنیم که بهصورت خاص منتج از تمدن اسلامی هستند. باید آنها را پررنگ کنیم و بهعنوان میراث خودمان به دنیا نشان دهیم. دوم، بر بومی ساختن و متناسب کردن هنرهای جدید مثل سینما و موسیقیهای جدید با فرهنگ دینی تأکید میکنیم. سوم، روی هنرهای بینرشتهای تأکید میکنیم.
منبع: شماره ششم نشریه فرهنگ امروز