فرهنگ امروز: هرچند کیفیت پایین آموزش چه از نوع خصوصی و چه از نوع دولتی آن و چه در دانشگاه و چه در مدارس بر کسی پوشیده نیست، اما آنچه که جلب توجه میکند نزول هرچه بیشتر مدارس دولتی به نسبت مدارس خصوصی در این زمینه است. پایین آمدن سطح کیفی مدارس دولتی موجب گرایش خانوادهها به فرستادن فرزندانشان به مدارس خصوصی شده است. آنچه که بیش از این جلب توجه میکند عکس این قضیه در دانشگاههاست؛ یعنی تمایل خانوادهها اعم از غنی و فقیر به ورود فرزندانشان به دانشگاههای دولتی به نسبت دانشگاههای خصوصی. حال پرسش اینجاست که آیا این امر لزوماً به این معناست که نهاد آموزش در بخش دولتی در دانشگاهها بهتر از مدارس عمل کرده است؟ آیا ضعف مدارس دولتی متوجه وزارت آموزش و پرورش است؟ چرا کسانی که به دنبال سود اقتصادی در نهاد آموزشی هستند در جذب مشتری در مدارس موفقتر عمل کردند؟ فرهنگ امروز تلاش کرد پاسخ این پرسشها را در مصاحبهای کوتاه با دکتر علیرضا رحیمی پیگیری کند. دکتر رحیمی، دانشآموختهی رشتههای اقتصاد، معارف اسلامی و نیز تعلیم و تربیت است که علاوه بر فعالیت در زمینهی تعلیم و تربیت دینی و برنامهریزی درسی، در حوزهی مطالعات فرهنگی نیز تحقیق و تدریس میکند.
- جایگاه فرصت برابر آموزشی در دو قطب آموزش خصوصی و دولتی در نظام آموزشی ایران کجا معنا مییابد؟
در کشور ما واژهی فرصت آموزشی برابر دیگر معنایی ندارد، البته از لحاظ توزیع امکانات آموزشی یعنی امکان تحصیل در هرجا و مکانی در هر استانی و یا حتی روستایی وجود دارد، اما عملاً فرصت برابری که بر اساس انتخاب خودشان نه به جبر وارد دانشگاه و مدرسه شوند وجود ندارد. من در سریلانکا که ظاهراً یکی از کشورهای بدبخت دنیاست جملهای را از یک متخصصین آموزش آنجا شنیدم (خیلی برای من ناراحتکننده بود) که میگفت در اینجا آموزش و بهداشت کاملاً رایگان است، اندک مدارس خصوصی برای عدهی معدود پولداری هست که واقعاً میخواهند متفاوت باشند. حال ما کشوری هستیم که از انباشت سرمایه به دور اما در رفتارهای خودمان کاملاً رفتارهای غلط سیستمهای سرمایهداری را نشان میدهیم و نابرابریها روزبهروز افزایش پیدا میکند و این البته بیشتر بهواسطهی کسانی است که قدرت بالادستیهاست.
اکثر مدارس ماندگار به دست قدرتهاست، این قدرتها هرچند به نظر شخص هستند اما واقعاً اینطور نیست، این افراد به امکاناتی دسترسی دارند که بدون شک در بازار رقابت با یک فرد عادی پیروز خواهند بود؛ شکست فرد عادی به این دلیل است که به جایی وابسته نیست. حداقل امکاناتی که نهادها و افراد وابسته به قدرت دارند تبلیغات است که میتوانند این فضا را به یک فضای کاملاً انحصاری تبدیل کنند و توسعه پیدا کنند. متأسفانه مدارس خصوصی با دغلکاری به حیات خودشان ادامه میدهند. شاید بتوان گفت از هر 1000 مدرسهی غیرانتفاعی تنها 20 مورد آنها کارآمد باشند؛ از طرف دیگر ناکارآمدی معلمان هم به این مسائل دامن میزند. البته باید توجه داشت که آنچه به رفتارهای انسانها جهت میدهد سیاستهای اجتماعی است، اگر سیاستها به سمتی برود که معلم تأمین مالی شود، فساد هم کمتر دیده میشود؛ قوانین مناسب هرچند سختگیرانه هم میتواند جلوی برخی بیاخلاقیها در نظام آموزشی را بگیرد. اگر در مواردی بهواسطهی تخلف معلم او را اخراج بکنند (مثل خیلی جاهای دیگر دنیا) بهمراتب احساس مسئولیت آنها بیشتر خواهد شد. بیاخلاقیهای افراد بیشتر ناشی از جامعه است، قوانین و مقررات است که به رفتارها جهت میدهد.
- تمایل ورود دانشآموزان یا والدین آنها برای ورود به مدارس غیرانتفاعی در مقابل تمایل ورود آنها به دانشگاههای دولتی که نشان از کیفیت برتر دانشگاه دولتی بر غیردولتی و در مقابل کیفیت پایین مدارس دولتی است چگونه در سیستم آموزشی ایران قابل توجیه است؟
به نظر من اصلاً قصهی کیفیت نیست، چون مردم تشخیص کیفیت را خیلی ندارند. در حوزهی انتخابهایی که والدین برای فرزندان خود از مدرسه تا دانشگاه دارند (چراکه انتخاب دورهی ارشد و دکترا معمولاً توسط خود دانشجو انجام میشود تا والدین آنها) جریان بازدهی خصوصی خیلی کارایی ندارد، چون مردم خیلی از آیندهی رشتهها آگاهی ندارند فقط بر اساس شنیدهها تصمیم میگیرند. توجه والدین به فرزندان از حد عادی هم فراتر رفته، آنها این تصور را دارند که با دادن پول بیشتر میتوانند برای فرزندان خود کالایی به نام تربیت بخرند؛ این نگرش در خانوادهها آنها را به این سمت میکشاند که فرزندان خود را به سمت مدارس غیردولتی سوق دهند. البته بسیاری از مدارس غیرانتفاعی هم دارای سطحی نازلتر از مدارس دولتی هستند، ولی مردم به آنها گرایش دارند، یکی از دلایل گرایش هم این است که این مدارس فضای کوچکتری دارند و به همین جهت اعمال قدرت خانوادهها در آن بیشتر است.
اما بهطورکلی مدارس غیرانتفاعی در مقایسه با آنچه که در مدارس دولتی میبینیم یعنی تعداد ساعت پایین، جمعیت زیاد، معلم و مدیر بیحوصله، مسئولین غیرپاسخگو و خیلی از این ماجراها، خودبهخود محیط مطلوبتری است، این البته بههیچوجه به معنی کارآمدی بهتر آنها نیست، این به معنی رویآوری مشتری به کالای به ظاهر بهتر است، هرچند هزینهای که برخی خانوادهها در دورهی دبیرستان متحمل میشوند بسیار بیشتر از دانشگاههای غیرانتفاعی است. بنابراین علت عدم گرایش به دانشگاههای خصوصی این است که در دانشگاه این دانشجو است که رابطهی ناهمتراز خود با استاد را تعیین میکنند، اما در مدرسه این والدین هستند که در اکثر مواقع با بیاطلاعی از جریان آموزش مسیر را برای فرزندان خود تعیین میکنند. از طرف دیگر به لحاظ روانی معروفیت این دانشگاهها بر انتخاب آن تأثیر فراوانی دارد؛ این فضای روانی بهراحتی پاک نمیشود.
- چرا دانشگاههای خصوصی تاکنون نتوانستهاند در رقابت با دانشگاههای دولتی پیروز باشند اما این اتفاق در مدارس حاصل شد؟
اینکه چرا سودجویان آموزشی در مدارس سرمایهگذاری میکنند این است که دانشگاه به نسبت مدارس کمتر سودآور است؛ در مدارس کمترین حقوق به یک معلم داده میشود، اما استاد دانشگاه حقوق بالایی را خواهان است؛ شهریهی مدارس بهمراتب بیشتر از دانشگاههای غیرانتفاعی است، در آنجا آموزش پرورش همچون بازار آزاد عمل میکند اما وزارت علوم اجازه این کار را نمیدهد. البته دانشگاه آزاد توانست در این زمینه موفق عمل کند، یک دورهای وارد عمل شد توانست پولهای زیادی از مردم بگیرد و الآن یال و کوپالی به هم زده است. یادم هست که دانشگاه آزاد در سالهای اول تأسیس کلاسهایش را در مدارس ابتدایی برگزار میکرد و از مردم شهریه میگرفت. من سال 75 در کلاسی در دانشگاه آزاد درس میدادم که 70 شاگرد داشت اما فضای کلاس ظرفیت 20 نفر را هم نداشت. در دانشگاه آزاد به لحاظ اقتصادی انباشت سرمایه صورت گرفته، ولی انباشت سرمایه در دانشگاههای غیرانتفاعی صورت نگرفت. تمام کسانی که دانشگاه تأسیس کردند به خاطر تمایل شخصی دست به این کار زدند، وجههی اجتماعی برایشان اهمیت داشت، دانشگاه آزاد هم در یک بزنگاهی موفق شد این کار را انجام دهد. هرچند دانشگاه آزاد توانسته بسیاری از اساتید خوب را جذب کند، اما هنوز آن روحیهی سوداندوزی در میان آنها وجود دارد. البته بازاری شدن و سودآوری چیزهای بدی نیستند، اهمیت همهچیز به منفعت آن است، اما آنچه در آموزش ما در حال رخ دادن است نگاه سودجویانه است.
از طرف دیگر باید توجه داشت که امکان کنترل یک مدرسه توسط یک شخص وجود دارد، اما محال است یک شخص بتواند یک دانشگاه را اداره کند؛ خطای بسیار بزرگ وزارت علوم در احداث مؤسسات غیرانتفاعی همین بود. البته دادن ادارهی یک مدرسه به شخص هم اشتباه است. اگر دانشگاهها را به صنعتها یا به مؤسسات بزرگ میدادند عملکرد آنها خیلی متفاوت میشد. کیفیت مدارس دولتی باید به میزانی ارتقا یابد که همچون دانشگاههای دولتی برای ورود به آنها اقبال عمومی وجود داشته باشد، همان اتفاقی که در اکثر کشورها در حال رخ دادن است. بهطورکلی ماجرای درهمریختهای است، سیاستگذاری غیرعقلانی همهی دولتها در زمینهی آموزش کار را به جایی رسانده که در یک سطح ضعیفی قدم میزنیم. البته آموزش و پرورش ما مدتهاست مرده و الآن دارند بر روی آن یخ میریزند که بوی این جنازه بلند نشود. سیستم آموزش ناقص ما بیشتر از هر چیزی در جامعه برایمان خطرناکتر است.