فرهنگ امروز/رضا درستکار: دستان تلویزیون ایران خالی است؛ این را همین موفقیت برنامه «خندوانه» میگوید! بیستوچند شبکه ٢٤ ساعته و کانال و چه و چه و چه، بر دور مخاطبان خود میگردند، آن وقت همه افتخار تلویزیون، برای برنامه ورزشی ٩٠ است و دیگر هیچ! اینهمه تاکشو در شبکههای مختلف که از خروسخوان تا پاسی از شب پخش میشود، که در آن، راجع به همه چیز حرف میزنند، اما دریغ از یک برنامه و لحن خوب از خودشان و اقبال و توجه ساده از طرف مردم! دریغ از یک تحرک و اثرگذاری مثبت برای این طیف وسیع مخاطبان که با این عسرتها میسازند و انتظار زیادی هم ندارند!مثلا شبکه سه، هر شب برنامه جُنگ دارد! مجریان سنتی تلویزیون با لبان سراسر خندان و خندهها و ژستهای مصنوعی، کلا در حال درافشانی و حال خوشند؛ اما کو تأثیری و حالی خوش!؟ شبکه یک، برنامه «امشب» و چند تاکشو دیگر را روی آنتن میفرستد، همه خندانند! اما بینندگان اگر گریهشان نگیرد، شانس آوردهاند؛ شبکه پنج هم که کلا کانال حرفزدن است! درباره چی!؟ والله اعلم...؛ آنوقت تنها برنامه موفق تاکشو تلویزیون ایران درست در شبکه نسیم، که شبکه سرگرمی و تفریح نامگذاری شده است، پخش میشود؛ که مجریاش بدون تکلف، بیریا و خودمانی و البته با تسلطی مثالزدنی نشسته است و حظ یک گفتوگوی بیپیرایه با آدمها و میهمانانش را به کام بینندگانش میریزد. اغلب میهمانهای خندوانه هم، همان میهمانهای همیشگی و شناختهشده تلویزیونی هستند که سرقفلی دارند؛ مدام از این کانال به آن یکی، و از این شبکه به آن یکی در حال ترددند؛ اما خب به خندوانه که میرسند، داستان اندکی توفیر میکند، زیرا آنجا کسی نشسته است که خود واقعی آنها را میخواهد نه صورتکها و الگودوزیهای همیشگی تلویزیون را! نه...! بگذریم.
مقایسه خندوانه با ٩٠ هم، بهنفع ٩٠ تمام نمیشود؛ چراکه آنجا برای ایجاد جذابیت، گاهگاهی ناچارند به لمپنیسم گسترده و حواشی بیخاصیت، آنقدر میدان بدهند که برنامه پا بگیرد، ولی اینجا داستان کلا بر مدار روشنیبخشیدن بر نقاطی از جامعه است که لزوم شناخت آن را توجیه میکند. برنامه «خندوانه» بعد از مجموعه عروسکی «کلاهقرمزی و پسرخاله» و یکی دوتا برنامه خوشاقبال مثل «هفت» و «٩٠»؛ از برنامههای خوب تلویزیون ماست؛ که با سرمایه و لطف خدادادی و شیرینی مجریاش سرپاست؛ خدا کند که مدیران گرانمایه و ارجمند تلویزیون پرترافیک ما، قدر امثال رامبد جوان را بدانند و فکر نکنند که؛ هر که سر بتراشد، قلندری داند؛ که همین دانستنهاست راهگشای راههای صعبالعبور!
رامبد جوان: هر کسی را بهر کاری ساختهاند؛ او را بهر خندوانه ساخته بودند؛ در خندوانه کارش را کرد، جا افتاد و تاریخ تلویزیون ایران را نشانهدار کرد. پس از اینهمه سال، کار و حضور و گاهی درجازدن و حرکت در همه راهها و مسیرها؛ مسیر درستش را سرانجام یافت، مسیر او، خندوانه بود؛ حالا او صاحب جدیترین جایگاه کمدی و بهقول خودش خنداننده در تاریخ تلویزیون ایران است. دمش گرم که بیتکلف، با یک پیراهن ساده و رفتاری خودجوش و نمکین، و البته با ادبیات شیرین و ذوق و قریحهای که داشته و یا بهدست آورده هدفش را پیش برد و زیاد هم از جنس تلویزیون عصاقورتداده و دپیلمات ما نشد؛ و بالاخره آنقدر این ملت را خنداند که دیگر کمپلکس خنده در میان نباشد. خنداندن مردم ما البته که کار سادهای نبود؛ و ایضا اثرگذاری روی مدیران تلویزیون و ناظران بیشمارش، که آن هم کار سادهای نبوده و نیست. جنابخان: هر کسی را بهر کاری ساختهاند؛ ببعی برنامه (کلاهقرمزی و پسرخاله) خوب بود، آقوی همساده (همان) هم خوب بود و احتمالا همه شخصیتهایی که محمد بحرانی- صداپیشه جنابخان- آفریده هم خوب بودهاند، اما جنابخان یک چیز دیگرست؛ او در همین مدت کم و با عبوری ظریف از برخی مرزها و تابوهای ذهنی، کاری کرده است کارستان. آمادهنگهداشتن این ذهن خلاق، قطعا کار سادهای نبوده است برای بحرانی، درست مثل کمدینهای نسلهای گذشته سینما و تلویزیون ما که در انجماد عدمتحرک و بهروزنبودن، در همین برنامه خندوانه یخ زدند! بحرانی فرصت ادامهدارکردن خودش را یافته؛ و چه خوب که اینهمه حاذق و آمادهبهکار است.
نیما شعباننژاد: درست است که مدتی کمرنگ شده، اما او هم رونقی و تحولی به برنامهها و آیتمهای نمایشی طنز تلویزیون ایران (آنهم در برهوت چنین برنامههایی) بخشید و کارهایش کاملا نو و از سر فاصلهگذاریهای مدرن بوده و هست. تنوع شخصیتهایی که خلق کرده و جاندادن به تیپها و استفاده از تمامی موجودی و میمیک و جسمش، از این بازیگر (آنهم در حال عرضاندام زنده در مقابل رامبد جوان) چهرهای قابلاعتنا و حتی گاهی استثنایی ساخته است. یادمان باشد که او در مقابل تماشاگران خندوانه در حال کلکل با رامبد جوان و پیشبرد فیلمنامه و نقشش است؛ که غالبا هم پرمایه و شیرین از کار درمیآید؛ او حالا دیگر کاملا جا افتاده است.
میهمانهای برنامه: خوب، بد، خیلی بد، خیلی خوب (به تعداد کم!)، بد و این خط را بگیر و بیا هستند! اغلب هم از روند برنامه جا میمانند، اما این برنامه در برونریزیها نقشی اساسی ایفا میکند، که در تلویزیون و صداوسیمای ما، یگانه و بینظیرست؛ بهویژه در برونریزی شخصیتهای صاحب جایگاه و عنوان؛ معرفی بعضی از افراد دقیقا گاهی به همان یک کلمهای که از دهانشان خارج میشود، بستگی دارد، درست مثل آن برنامه که میهمان، سازنده واژه «کشلقمه» را، حروملقمه نامید. از این نظر برنامه بینظیرست، فرصتی استثنایی برای شناخت جایگاه اصلی آدمها میدهد و البته خوب، بد، خیلی بد، بد، خوب و... .
طبیعتا در ادامه، میهمانها میتوانند بیشتر دستچین شوند؛ البته یک خطر برای برنامه دارد که ممکن است دیرتر راه بیفتد! اما با همین وضعیت هم باید گفت که در تلویزیون پاستورال ایران و با این میزان از فیلترینگ آدمها، تا همین جایش هم خوب عمل کرده است؛ باید با دقت برنامه را دید و البته از خنده، فراتر رفت گاهی، تا فهمید که گفتوگوها چقدر سهل و ممتنعاند.
خنداننده برتر: تا همینجایش هم با معرفی علی مسعودی (علی مشهدی)، امیرمهدی ژوله، سجاد افشاریان و یکی، دو نفر دیگر و به دلیل افزایش ظرفیت خنده در تلویزیون ایران، برنده است و کار خودش را کرده؛ راستش و با شرمساری باید گفت که از تنور آن طنازان سابق، دیگر نانی گرم نمیشود و کمتر پیش میآید که مثل مهران غفوریان، بتوان انرژی نهفته مردمی را رهاند. میتوان با خیالی راحت گفت که همه کمدینهای جدید- حداقل در مسابقه خنداننده برتر- از اسلاف پیشین خود سبقت گرفتهاند. فکرش را بکنید باز هم با این میزان از ممانعتها و برنامههای طنز ضعیف، خندوانه چه لطف بزرگی به مخاطبان خود کرده است. افزایش ظرفیت خندیدن، یک طرف، افزودن شماری از کمدین/ بازیگرهای تازهطعم برای این تلویزیون سنگین ایران هم یک طرف.
امیرمهدی ژوله: او در دو اجرا با نمایشی خنک و روایتی نسبتا انتقادی از اتفاقات اطراف خود، ناگهان شکلی از یک ایستاخند غریب و مدرن را به دایره نمایشهای تلویزیونی آورد و به جایگاه خنده سالم افزود. ژوله نویسنده است و آمادگیاش در اجرا را باید بیشتر مرهون فکرشدگی متنهایش دانست؛ برخلاف دیگران، انعطاف بدنی لازم را ندارد و از سادهترین عناصر برای زمان خود بهره میبرد، یک سنگپا، یک صابون عهدقدیم و لوله قلیان و...، و بعد اینهمه انرژی رهاشده درست. سالهاست که همه مسئولان از مضرات قلیان و چه و چه و چه حرف میزنند، بعید میدانم به اندازه همین چنددقیقه ژوله اثرگذار بوده باشند. ضمنا او در برنامه اخیرش با ظرافت مسائل مربوط به دوستداشتنهای مردمی را تحت عنوان ژوژولو و ژولی یا و... مطرح کرد؛ این دقیقا همان اتفاقی است که تلویزیون ما آن را لازم دارد، دستبرداشتن از تابوسازیهای پوچ؛ و اتفاقا مطرحکردن چیزهایی که شاید در اصل و برنهاد خود، خندهدار باشند. ژوله این اتفاق را رقم زد. ضمنا مواجهه او با امین حیایی، این فرصت را هم بهوجود آورد که آن فضای دوقطبی- اینجا نسبتا شیرین- دوباره شکل بگیرد. برای مردمی که ایجاد درام، نقشی اساسی در حرکتشان دارد، ژوله و حیایی کاری کردند کارستان. البته بهتر است که همه ما دنبالهرو و مشوق کار خوب باشیم در هر زمینهای؛ اما گویا براساس تبارشناسی ما ایرانیان، ایجاد یک کشش دراماتیک در محیط، بیشتر ما را به تحرک وامیدارد!
علی مسعودی: اگر نگوییم بینظیر که واقعا کمنظیرست. هرچند خاطرهگویی را سرلوحه کارش کرده است، اما او به زنجیرهای از شیرینی و سلسلهخنده متصل است و از این نظر واقعا کمدین بانمکی است و شوخطبعی و اجراهایش بسیار دقیق و استثنایی است؛ من این استثنایی آخر را برای اجرای اخیر او به کار میبرم که در حال روایت یادگیری رانندگی، با قدرت تصویرسازی کمنظیرش، از یک پرندهای (کرکس) در آسمان نام برد که از حیرت اتفاقات صحنه، آن بالا، فریز شده بود و از تعقیب سگهای خشمگینی حرف زد که، با عذرخواهی، صحنه هراسناک را ترک میگفتند! او شوخی تلویزیونی را برای نخستینبار و توأمان بهشکلی ابزورد و دلنشین وسعت داد، این تصویرسازی کاملا سوررئال، قدرت ایستاخند او را بسیار بالا برد و رسما فاصلهاش را با دیگران افزود. فکرش را بکنید که مسعودی چه ظرفیت استثناییای را با خود حمل میکند، همهچیز برای کمدی کلامی او مهیاست، بهویژه که ابایی از بازآفرینی وقایع خانوادگیاش ندارد و از آن به شکل یک امکان ویژه و شیرین هم بهره میگیرد.
علیرضا خمسه: در سری اول خندوانه خیلی خوب بود، در اینجا با یک اشتباه تاکتیکی از همراهی الاغی با بچهاش، تقریبا میتوان گفت که قافیه را باخت. خمسه نمیتوانست به مقصودش برسد، زورش را زد تا از موضوع، معنایی فرامتن بسازد، اما همان فرامتن، دامانش را گرفت! او در اجرای خود، خنده را قربانی مفهوم کرد، درست مثل آثار کمدی سالهای پیشین سینمای ما. رقیبش جواد رضویان از پیش باخته بود و بازی را جدی نگرفته بود، درحالیکه همه بینندگان برنامه و از جمله خود خمسه بازی را بینهایت جدی گرفته بودند و این عدمتوازن، کل آن قسمت را تحتالشعاع قرار داد. البته میتوان گفت کار هردو نفر واجد بار درام بود، اما درامی بین بد و بدتر! خمسه اینروزها در همهجا هست، طبعا این حضور سراسری، گرانیگاه بازیگر را تحتتأثیر قرار میدهد. او بازیگری خوب است و برایش لازم است که اعتمادبهنفسش را اندکی بیشتر کنترل کند؛ کاری که رامبد جوان در آن تبحری قابللمس یافته است.
مهران غفوریان: او تنها کمدین مرد از سری اول کمدینهاست که هنوز اجراهای سرپایی دارد. وقتی که میدانی بهر چه کاری در خندوانهای، بهر همان کار باش؛ غفوریان، خیلی خوب این را میداند. او ظرفیتهای لازم را برای یک اجرای درست در خندوانه و ایستاخندهایش دارد، فقط باید بیشتر روی متنهایش کار کند.
سؤالهای خندوانه یعنی: خداراشکر که این بخش از برنامه حذف شد! بینمک و روی اعصاب بود! برای حفظ توازن هم که شده، گاهی لازم است که بعضی از آیتمها الک شوند؛ و از جمله، این جمله که «ما خیلی باحالیم!» گاهی نیازی نیست که شما پیشقدم شوید برای گفتن بعضی حرفها؛ حقش بود که این جمله را ما به شما بگوییم، چون به تلویزیون اعتماد کمی داشتیم، این مثنوی اندکی تأخیر شد، ببخشید! حالا ما با حالی خوش به شما خندوانهایها میگوییم؛ شما خیلی باحالید.
روزنامه شرق