به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه شرق؛ «ما اهل جهشهای دیالکتیکی بودیم. اهل ششماهه بهدنیاآمدن و سزارینشدن، نه اهل ممارست و تمرینی که بخواهد نسل به نسل بسازد و جلو برود». شاید جان کلام محمدرضا تاجیک در این جملات خلاصه شد که ما میوههای باغ دیگران را کال کال چیدیم و خوردیم به همين دليل دچار دلدرد و سوءهاضمه شديم...
تاجیک که در نشست «اصلاحات، بازاندیشی گفتمان و بازنگری راهبرد» در حزب اراده ملت سخن میگفت، بار دیگر بر ارتباط همراهی روشنفکران و کنشگران سیاسی با جامعه و مردم تأکید کرد. در واقع تز تاجیک، علاوهبراین همراهی، حرکت در بستر تاریخ - و نه فراتاریخی - است. تغییر نگرش به پوپولیسم است؛ نه به مفهوم تودهگرایی آن، بلکه به تعبیر «لاکلائو»، «جنبش پستمدرن مترقی که پیرامون مطالبه مشترک» صورت میگیرد.
آنچه او بر آن تأکید دارد، این است که باید برای اکنون اندیشید، وگرنه آینده را آیندگان خواهند نوشت. تاجیک بر این باور است که گفتمانها آمدهاند تا آلترناتیو ایدئولوژیها باشند. ایدئولوژیهایی که حرفشان برای کل تاریخ است، اما گفتمان آمده است تا در بستر تاریخ تکمله بخورد یا حتی تغییرکند. تاجیک بر همین مبنا باز هم بحث «نواصلاحگرایی» را که چندی است در حال تئوریزهکردن آن است مطرح کرد. تزی که معتقد است اصلاحات باید دارای «گره آتشفشانی» باشد. گرهی که «دال»ها گرد آن چرخیده و معنا یابند.
او در این نشست و درسگفتار، باز هم از مفاهیمی که روشنفکران و کنشگران سیاسی ایرانی، از آن سوی مرزها وام گرفتهاند انتقاد کرد و در جملهای طعنهآمیز این را هم مطرح کرد که اگر این مفاهیم را از ما بگیرند، کدام نظریه را روشنفکران و کنشگران طرح کردهاند که آن مفاهیم را متعلق به همان گفتمان بدانند. اینها نقدهای تاجیک به روند گذشته است و آن چیزی است که به عقیده او ضرورت دارد تا درباره آن بحث و بازبینی شود تا مفاهیمی برای نسل امروز مطرح شود. موضوعاتی که البته قبلا هم در گفتوگوی مفصل خود با «شرق» درباره آن سخن گفته بود؛ درباره ضرورت صیرورت و بودن در لحظه. نه باقیماندن در گذشته و نه برنامهریزیکردن برای آیندهای که ملزوم آن بیتوجهی به حال جامعه باشد.
تاجیک در این درسگفتار بحث خود را با نقد اندیشهای به گذشته آغاز کرد و با بیان اینکه ما اهل جهشهای دیالکتیکی بودیم و بااینحال همهچیز را در صورت نهایی آن خواستار بودیم، گفت: «بنابراین اگر مفاهیمی مطرح میشد، مثل جامعه مدنی، ما نهايت آن را میخواستیم و اگر هم زمان ریاستجمهوری اتفاق نمیافتاد، قهر و ناز میکردیم». او با وامگرفتن از شاملو، گفت گناه همواره به گردن کسانی است که در لحظات تاریخی و تغییر تاریخی غایب هستند. تاجیک با بیان اینکه این افراد با انفعال خود این وضعیت را ایجاد کردهاند، تأکید کرد تاریخ در انتظار نمیماند. تاریخ میرود. تاریخ موضع اراده انسان است و نه چگونگی پیشبینی انسان از آینده. آنچه حادث میشود، آن چیزی است که ما میخواهیم، حتی گاه با انفعال خود این حادثشدن را رقم میزنیم. در حرکت تاریخی است که باید زیربناها را بسازیم و نشت و رسوب دهیم.
تاجیک در این بخش از سخنانش بر این موضع تأکید کرد که باید واقعیت را آنطور که هست ببینیم، نه آنطور که میخواهیم آن را در قالب گفتمان خود ببریم و به گفته او «به آرزوهای خود رنگ واقعیت بدهیم». او ادامه داد که ما خواستیم در میوههای نارس باغ دیگران طمع کنیم، آنها را کال چیدیم و خوردیم و بالا آوردیم؛ بازی حزبی ما هم همین بوده است. در زمان مشروطه حزب اجتماعیون عامیون و اجتماعیون اعتدالیون ایجاد شده بود که اولی بیانگر اندیشههای سوسیالدموکرات بوده است. بدون آنکه بدانند سوسیالیسم چیست و دموکراسی چه میگوید؛ بدون اینکه با مفاهیم آنها آشنا شده باشیم، دو حزب تشکیل میشود. یا مجلس دوم به تعطیلی کشیده میشود یا از ١٣٢٠ بهصورت قارچگونه احزاب شکل میگیرند. بعضی از آنها یک شماره روزنامه منتشر کرده و بعد هم تعطیل شدهاند. در فضای خاص آن سالها شاید فقط بتوان از حزب توده به عنوان حزبی نام برد که شکل حزبی داشته است. آن هم به این دلیل که از بیرون تغذیه میشده است. بقیه تنها نامی از حزب را یدک میکشیدهاند. تاجیک سپس با بیان اینکه نمیخواهم خیلی در گذشته بمانم و باید به شرایط اکنون توجه کرد، گفت: چون دانش و تجربه حزبی نداشتیم، طراوت و بالندگی حزبی هم در این عرصه نداشتیم. تا حرف حزب میشود، همه ذهنها به سمت تشکیلات هرمی میرود یا در اوج سعی میکند خوشهای باشد و آن بالا توسط پایین انتخاب شود، اما جامعه امروز بر خود «خودتأکیدگر» اشاره دارد. خودی که بهصورت فردی یک حزب است، یک فرد هم فرمانده است و هم پیرو؛ فردی که دوران پساایدئولوژی و پسانخبگی را طی میکند یا به تعبیر فوکو نظم بینظمی را تجربه میکند، اما ما در یک جای تاریخ، قفل یا حتی گم شدهایم.
او در ادامه همین سخنان خود گفت چه اتفاقی افتاده است که بهعنوان کنشگر سیاسی و کنشگر جمعی سیاسی، تاریخمند نیستیم. ما فراتاریخی هستیم و آرزوها را رنگ واقعیت میدهیم. به قول اسکینر اگر میخواهی کار کنی، باید به دیالکتیک تکست و کانتکست توجه کنی.
او سپس با مروري گذرا بر واقعه سیاهکل، به این اشاره کرد که علت تحویلدادهشدن چريكها به ساواک، این بود که حزب، مبارزه کوه کاسترو، جنگل چهگوارا، ده مائو و حزب حرفهای لنین را گرفته بود بدون اینکه بخواهد به ذائقه ایرانی توجه کند. همین باعث شد که حقنه کند و بالا بیاورد. مثل اینکه من در انتخابات به گوشهای دور از کشور بروم و درباره پستمدرنیسم و افکار دریدا صحبت کنم؛ بعد یک نفر دیگر درباره بزغاله حرف بزند و رأی بیاورد، بعد من بگویم که عجب مردم پوپولیستی. درحالیکه در این شرایط من باید به فهم خود مراجعه کنم. اگر میخواهیم در این جامعه حرکت کنیم، نمیتوان انتظار داشت که بنشینم پشت لپتاپ با آنها حرف بزنم. دراینصورت باید صبر کنم تا همه دکترا بگیرند و حرف من را بفهمند. ما در ذهنمان هنوز همان مفهوم پوپولیسم دهه ٦٠ است. این در حالی است که حتی هنوز بعضی از این مفاهیم در فضای روشنفکری را هم درنمییابیم. بروید پوپولیسم لاکلائو را بخوانید و ببینید چقدر مفهوم پوپولیسم فرق کرده است.
او ادامه داد: بحث من درک روح دوران و استلزامات و اقتضائات آن است. هر دوران تاریخی است الزامات خود را دارد. چپها یک مفهوم دارند به معنای مرحله کنش. هر مرحله کنشی اقتضائات خاص خود را دارد. گفتمانها یک بار برای همیشه تاریخ نیستند. گفتمانها باید در حال صیرورت باشند. کنشها و تشکیلاتها باید اینطور باشند. قرار نیست شرایط تغییر کند و من بگویم حرف مرد یکی است. بگویم من ٣٠ سال پیش یک حرفی زدم و دیگران خود را تغییر دهند. نباید اینطور باشد که یک تابلوی گفتمانی بکشیم و تلاش کنیم جامعه شبیه آن شود. باید شجاعت متفاوتاندیشیدن را داشت. اگر بخواهیم کنش سیاسی داشته باشیم باید تاریخ اکنون را تشخیص دهیم. به قول فوکو «نمیخواهد مدام از گذشته بگویی، تاریخ اکنون خود را بنویس». شما کارگزار تاریخ اکنون هستید و نه کل تاریخ بشریت. باید مشقی نوشت که نسل تو بخواند؛ وگرنه آیندگان برای خود فکر میکنند.
او سپس ادامه داد: کنشگر سیاسی باید با اراده معطوف به آگاهی، تاریخ را تشخیص دهد. این کنشگر نباید مثل کاراگاهی باشد که هر وقت به محل حادثه میرسد جنازهای پهن است؛ بلکه باید حوادث را تشخیص هم بدهد. احزاب هم قرار بود آوانگارد باشند اما گذشتهگرا هستند. مثل ماجرای پاشایی، اتفاقی رخ داد و بعد هر کس از ظن خود آن را بررسی کرد. به قول «فوکو» حوادث زمانه تجلی و ترجمان ایدههای مردم در صحنه است. مردم نمیتوانند از ایدهها کتاب بنویسند و سخنرانی کنند اما حوادث زمان، ترجمان ایدههای آنهاست. اگر میخواهیم کنشگر امروز و فردا باشیم، باید تشخیص بدهیم نبض جامعه چگونه میزند. باید با واقعیت آنگونه که هست ارتباط برقرار کرد نه آنگونه که ما میخواهیم. واقعیتها را باید ورای گفتمانها ببینیم. باید واقعیت را بسازیم.
تاجیک در بیان مفهوم گفتمان هم اینگونه گفت: گفتمانها «نیازپرورده» هستند. گفتمانها تولید شدهاند که جای ایدئولوژیها بنشینند. منظومه معنایی باشند اما ایدئولوژی نباشند. گفتمانها زمینهپرورده و نیاز پرودهاند و فراتاریخی نیستند. وقتی تاریخ عوض میشود، آنها تکمله میخورند و تغییر میکنند. بحث نواصلاحطلبی هم در همین راستا مطرح میشود. باید تشخیص دهیم که نسل کنونی ما نسبت به نسل ٧٦ تغییر کرده است یا نه؟ این درحالی است که خیلی از ما درکی از گفتمان نداریم. حالا اسمش هرچه میخواهد باشد، اصلاحطلبی اعتدالگرایی یا هرچه. گاهی وقتی مباحث جدی میشود، سر مفهوم اصلاحطلبی به جمعبندی نمیرسیم که خود این مفهوم چه معنی میدهد. بحث در الفاظ نیست. وررفتن با مفاهیم است که مشکل را حل نمیکند. باید دید معنا کجاست. میتوان تولید معنا کرد و این معنا را به اذهان نشت داد؛ مثلا درباره جامعه مدنی اگر تعبیر گرامشی یا هابرماسی آن را بگیریم، گفتمان اصلاحطلبی چه تعبیری از آن دارد.
او در همین بخش با سخنان انتقادگونه تأکید کرد: این را که لیبرالیسم و پستمدرنیسم چه میگویند، همه میتوانند تبيين كنند. البته آن را هم درست نمیفهمیم که دریدا چه میگوید. ترجمههای ناقصی انجام دادیم، سؤال اساسی این است که این مفاهیم در تجربه زیست جهانی چه میگویند؟ اما مدام یکی آنها را به زبان میآورد و یکی هم تکرار میکند.
او ادامه داد: اگر دیگران تولید گفتمان میکنند، ما آن را تکرار میکنیم و با آن هم اشباع میشویم. به نام دموکراسی، سروکله میزنیم. سر جامعه مدنی آنقدر بحث کردهایم که جامعه مدنی جامعه زدنی شده است.
تاجیک در پایان خطاب به جمع تأکید کرد: نقد را از خودت شروع کن. مشکل تویی. تو از میان برخیز. بعد هم به حافظ رجوع کرد و گفت: گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را. بعد هم درباره نسل جوان چنین گفت: نسل کنونی پیامآور روزهای خوشی برای ماست. نسلی که معتقد است و دلنگران آینده. نسلی که میخواهد جزئی از راهحل مشکلات باشد. کسانی که نمیتوانند جزئی از راهحل باشند، به طور فزاینده به جزئی از مشکل تبدیل میشوند. به قول فوکو دوران روشنفکران سالار حقیقت گذشته است. دوران روشنفکران خاص رسیده است. روشنفکرانی که نه یک گام به جلو و نه یک گام به عقب، بلکه همزمان با مردم حرکت میکنند. او در پایان این نشست به تعدادی از سؤالات هم جواب داد. تاجیک در پاسخ به سؤال «شرق» درباره دیدگاه اخیر سعید حجاریان هم توضیحاتی ارائه داد. حجاریان وظیفه و کارویژه دولت روحانی یا گفتمان اعتدالی را نرمالیزاسیون دانسته و نه دموکراتیزاسیون. تاجیک دراینباره اینگونه توضیح داد: با تمام احترامی که برای دولت فعلی و آقای حجاریان قائلم باید بگویم این بحث دغدغه دولت نیست و اساسا دولت نمیتواند به آن بپردازد. دولت فعلی فاقد توانایی تئوریزهکردن این مسائل است. حتی اگر از او بخواهیم پس از توجه به مسائلی که خود را درگیرش کرده، به چنین مسائلی در فضای سیاست داخلی بپردازد، او را دچار چالش جدید کردهایم. تحلیل گفتمان اعتدال بايد در همین سطح ساده باقی میماند؛ چراکه از این دولت برنمیآید. او سپس در پاسخ به سؤالی درباره تغییر در چینش «دال»ها و مدلولهای اصلاحات هم چنین گفت: ما نباید در را ببندیم. دالهای شناور روح زمانه را میسازد. این دالها تهی هستند. باید آنها را با مدلولها بسازیم؛ مثلا اصلاحطلبی باید تکلیف خود را با جامعه مدنی روشن کند؛ باید مدلول اینها را داشته باشیم. باید نقطه گرهی اصلاحطلبی سر جایش باشد، این نقطه گرهی باید مثل آتشفشان باشد و بجوشد و دالها دور او معنا بگیرند، نه اینکه یک گره و آتشفشان خاموش باشد؛ این گره خاموش نمیتواند تولید معنا کند.